چند هفتهای است مردم نوار غربی و مرکزی خوزستان در شهرستانهای هویزه، دشت آزادگان، حمیدیه، اهواز، باوی و کارون با دودی مواجهند که گفته میشود از آتشسوزی هورالعظیم در شرق کشور همسایه و در قسمت عراقی این تالابِ بیش از 100 هزار هکتاری ناشی میشود.
هورالعظیم تالابی است که عوامل انسانی و طبیعی و جنگ در کوچک شدن آن تاثیر فراوان داشته، به طوری که مساحت کنونی تالاب نسبت به مساحت اصلی آن به یکسوم تقلیل یافته است. بیش از دوسومِ مساحت کنونی تالاب در عراق قرار دارد و فقط 29 هزار هکتار از آن در ایران و در شهرستانهای هویزه و دشت آزادگان است. نزدیکترین شهرها به تالاب هورالعظیم، هویزه و رفیع هستند.
دود موجود در شهر اهواز، ما را بر آن داشت تا با یک گزارش میدانی از شهرستان هویزه و این تالاب به بررسی اثرات آن بر زندگی مردم بپردازیم. صبح روز چهارشنبه 31 مرداد ساعت 6 صبح با ابوالفضل عابدینی نصر و توماج ممبینی از اهواز به سمت جاده خرمشهر، راه افتادیم، بعد از طی حدود 30 کیلومتر از جاده خرمشهر به سمت راست پیچیدیم، کمکم نشانههای دود از 50 کیلومتری هویزه پدیدار میشود. با توجه به اینکه غلظت دود در همه ساعتهای شبانهروز و در روزهای مختلف، یکسان نیست، به نظر میرسد امروز به نسبت با دود کمتری مواجهیم.
حدود 10 کیلومتر مانده به هویزه به سمت چپ میپیچیم. تابلوهای پرتعداد شرکتهای نفتی، نظر ما را به خود جلب کرده بود. پست مرزبانی یک پاسگاه مرزی ما را از ادامه مسیر بازمیدارد. در کنار پاسگاه مرزبانی، چند گاومیش نظر ما را جلب میکند. به سراغ جواد، گاومیش داری میرویم که سرگرم تیمار چند گاومیش است.
ما قبل از شرکتها، اینجا بودیم
جواد، گاومیش دار 29 سالهای است که میگوید 60 گاومیش دارد، هر صبح آنها را روانه هور میکند و گاهی تا عمق 5 کیلومتری جلو میروند. او هدفش از این کار را آب و غذای کافی در هور برای گاومیشها عنوان میکند.
جواد میگوید: «دودی که نزدیک به دو ماه است زندگی و خواب و خوراک را از من و گاومیشهایم گرفته، باعث شده شیر گاومیشها از روزی 5 کیلو به یک تا دو کیلو برسد. خودم مریض شدهام و یکی از گاومیشهایم عفونت داخلی کرده و مجبور شدهام به دلیل خونریزی شدیدش، حیوان را از اینجا به هویزه ببرم. به دلیل اینکه این تالاب، آب شور دارد مجبوریم چندین کیلومتر گاومیشها را به درون هور ببریم و شبها، آنها را برگردانیم.»
جواد به مشکلات به وجود آمده در چند ماه اخیر اشاره میکند و میگوید: «این قسمت از تالاب حدود 4 ماه است که آب ندارد اما بهجز تابستانها، بقیه سال آب دارد. ما مجبوریم به خاطر این دود هر چند روز یکبار با هزینه خودمان از هویزه، دامپزشک بیاوریم تا گاوهایمان را که نحیف و لاغر شدهاند معاینه کند.»
سرِ درد دل جواد که باز میشود، میگوید: «برق نداریم و کارمندان شرکتهایی که در نزدیکی ما هستند، برخی اوقات راضی نمیشوند موبایلهایمان را شارژ کنیم. حتی به آنها گفتهایم هزینههای تامین برق، مثل خرید کابل و تیر چراغبرق را میدهیم تا برق ما را تامین کنید اما هیچ مسئولی به فکر ما نیست. قبل از اینکه این شرکتهای نفتی بیایند، ما اینجا بودیم و بعداً هم که بروند باز هم ما اینجاییم.»
صحبتمان با جواد که تمام میشود، به سمت هویزه راه میافتیم. در میانه راه مسافری را سوار میکنیم و از او در مورد مشکلات دو ماه اخیر و دود هورالعظیم میپرسیم.
رضا 34 ساله، راننده یکی از همین شرکتهای نفتی است. این شرکت نفتی برای اجاره ماشین پیکاپ با دو راننده 24 ساعته به او ماهی 6 میلیون تومان پرداخت میکند که بیشتر آن را برای قسط ماشین، خرج میکند. رضا در مورد تاثیر این دود بر شرکتها میگوید: «مسئولین اصلی این شرکتها نمیتوانند در این دود بمانند و بیشتر آنها در مرخصی هستند، موقعی که میآیند چندساعتی میمانند و دوباره میروند»
به هویزه میرسیم. با وجود دود، زندگی همچنان جاری است. مردان و زنانی را میبینیم که به امورات روزمره مشغولاند. انگار به این وضعیت عادت کردهاند. راهمان را ادامه میدهیم و به سمت شهر رفیع در 25 کیلومتری هویزه میرویم. به گفته مردم محلی، دود امروز کمتر از هرروز دیگری است.
چند کیلومتر مانده به رفیع، چند نفر کنار جاده توجهمان را جلب کردهاند. ایستادیم تا از آنها آدرس بگیریم اما ماندگار شدیم. انگار منتظر ما بودند. آنها اهالی روستای بنی نعام شمالی بودند؛ روستایی که کنار رودخانه نیسان قرار داشت. همینکه گفتیم خبرنگاریم، سر درد دل آنها هم باز شد.
نمیتوانیم بچهها را به پایه هفتم و بالاتر بفرستیم
عدنان 45 ساله، بنّای ساختمانی است و میگوید: «این دود، همهاش از شرکتهای نفتی است.» در پاسخ به ما که میگوییم: «ولی شرکتهای نفتی چندین سال است که آمدهاند» توضیح میدهد: «جهان پارس از یک سال پیش شروع کرده است. این شرکتها برای رفع بیکاری مردم منطقه، کاری نکردهاند. گاهی اوقات پیمانکاری، دو، سه ماهی ما را استخدام میکند ولی خیلی زود اخراج میشویم. الان ما زندگیمان را با یارانه تامین میکنیم. بهزور زندگی میکنیم. من بنّا هستم ولی کار نیست. هویزه هم که میرویم، کار بنایی نیست.»
عدنان در مورد شرایط تحصیل فرزندانش میگوید: «تنها مدرسه ابتدایی، آنهم فقط تا پایه ششم داریم. بچهها برای هفتم و بالاتر باید به هویزه یا رفیع بروند اما کرایه رفتوبرگشت 6 هزار تومان در روز است. ما این پول را از کجا بیاوریم؟ به همین دلیل مجبوریم بچههایمان را از ادامه تحصیل بازداریم. کشاورزیمان هم کمجان است و آب، شور شده. از این زمین کنجدی که کاشتیم، بهزور خرج خود زمین درمیآید. این روستا 200 خانوار و هر خانوادهای چند بیکار دارد.»
آب بهتر از نفت است
علی، 50 ساله و بیکار است که با فرزند دبستانیاش به ما پیوسته بود. علی میگوید: «زمان جنگ، دو سال در محاصره بودیم. بعد از محاصره رفتیم بهبهان، شهرک بلال. سال 67 که برگشتیم هیچ چیزی نداشتیم، یا ویران شده، یا سوخته بودند، ولی کشاورزی ما بهتر از الان بود. آب کافی وجود داشت و میتوانستیم خرج زندگیمان را دربیاوریم. آب رودخانه نیسان اینقدر بالابود که سیلبند برایمان زدند.»
عدنان ادامه میدهد: «ما حتی آب شرب نداریم. هرروز با تانکر، آب شرب تصفیه از هویزه میآید که هر بشکه 20 لیتری را هزار تومان میخریم. آب لولهکشی ما شور است. میبینی کچل شدیم؟! (میخندد). برای ما آب بهتر از نفت است. اگر آب داشته باشیم، کشاورزی میکنیم ولی نفت به چه دردمان میخورد؟ چیزی از آن گیرمان میآید؟ خانه بهداشت هم داریم اما نه قرصی و نه شربتی. فقط آمارمان را خوب میگیرد!»
یک پیرمرد 65 ساله هم به ما میپیوندد و میگوید: «زمان جنگ، عراقیها، ما را محاصره کردند و زنده ماندیم. ولی دود هور العظیم ما را میکُشد. کسی اینجا به فکر ما نیست. خانه بهداشت فقط یک ماسک به ما میدهد. با یک ماسک که نمیشود نفس کشید.»
زبان فارسی به ما یاد نمیدهند
کمکم دو، سه نفر دیگر از اهالی به ما میپیوندند. یکی از اعضای شورای روستا در پاسخ به سوال ما در مورد پیگیری برای مدرسه متوسطه میگوید: «با تاسیس مدرسه متوسطه اول موافقت کردهاند اما زمین برای آن نداریم، یعنی کل قسمت مسکونی روستا اشغال شده است. این روستا بعد از جنگ تاسیس شده و ما قبل از جنگ، چند دَه متر آنطرفتر زندگی میکردیم.»
گفتوگوی ما با مردم روستا به بحث مدرسه که میرسد، یکی از آنها میگوید: «بچههای ما در مدرسه زبان فارسی نمیخوانند. معلمها به فرزندانمان زبان فارسی یاد نمیدهند. همین الان از این دو دانشآموزی که اینجا هستند، بپرسید ببینم میتوانند اسم خودشان را به فارسی بنویسند؟!»
از دانشآموز کلاس چهارم دبستانی که در کنار ماست، میپرسم: «مگر معلم در کلاس به شما درس نمیدهد؟» متوجه سوالم نمیشود! علی، پدرش سوال را به عربی از او میپرسد. به عربی میگوید: «معلم ما خودش هم فارسی حرف نمیزند!»
غمانگیز است، آموزش زبان فارسی در کنار یادگیری زبان عربی که زبان مادری این فرزندان است، میتواند به مشارکت اجتماعی بیشتر این دانشآموزان در آینده بینجامد.
ما از اهواز به سمت هورالعظیم رفته بودیم تا از «دود» بنویسیم اما این مردم، آنقدر «درد» داشتند که دود یادمان رفت. در مسیر برگشت به اهواز از مسیر سوسنگرد و حمیدیه رفتیم. دود کمتر شده بود اما مردمی را دیدیم که دردهایشان یکی، دو تا نیست. این دود میآید و میرود اما دردها ماندگارند. از بیکاری و فقر گرفته تا عدم آموزش صحیح زبان فارسی در مدارس، باید برای این مردم که اینقدر صبورانه به پای کشورشان ایستادهاند کاری کرد.
9887/6002
هورالعظیم تالابی است که عوامل انسانی و طبیعی و جنگ در کوچک شدن آن تاثیر فراوان داشته، به طوری که مساحت کنونی تالاب نسبت به مساحت اصلی آن به یکسوم تقلیل یافته است. بیش از دوسومِ مساحت کنونی تالاب در عراق قرار دارد و فقط 29 هزار هکتار از آن در ایران و در شهرستانهای هویزه و دشت آزادگان است. نزدیکترین شهرها به تالاب هورالعظیم، هویزه و رفیع هستند.
دود موجود در شهر اهواز، ما را بر آن داشت تا با یک گزارش میدانی از شهرستان هویزه و این تالاب به بررسی اثرات آن بر زندگی مردم بپردازیم. صبح روز چهارشنبه 31 مرداد ساعت 6 صبح با ابوالفضل عابدینی نصر و توماج ممبینی از اهواز به سمت جاده خرمشهر، راه افتادیم، بعد از طی حدود 30 کیلومتر از جاده خرمشهر به سمت راست پیچیدیم، کمکم نشانههای دود از 50 کیلومتری هویزه پدیدار میشود. با توجه به اینکه غلظت دود در همه ساعتهای شبانهروز و در روزهای مختلف، یکسان نیست، به نظر میرسد امروز به نسبت با دود کمتری مواجهیم.
حدود 10 کیلومتر مانده به هویزه به سمت چپ میپیچیم. تابلوهای پرتعداد شرکتهای نفتی، نظر ما را به خود جلب کرده بود. پست مرزبانی یک پاسگاه مرزی ما را از ادامه مسیر بازمیدارد. در کنار پاسگاه مرزبانی، چند گاومیش نظر ما را جلب میکند. به سراغ جواد، گاومیش داری میرویم که سرگرم تیمار چند گاومیش است.
ما قبل از شرکتها، اینجا بودیم
جواد، گاومیش دار 29 سالهای است که میگوید 60 گاومیش دارد، هر صبح آنها را روانه هور میکند و گاهی تا عمق 5 کیلومتری جلو میروند. او هدفش از این کار را آب و غذای کافی در هور برای گاومیشها عنوان میکند.
جواد میگوید: «دودی که نزدیک به دو ماه است زندگی و خواب و خوراک را از من و گاومیشهایم گرفته، باعث شده شیر گاومیشها از روزی 5 کیلو به یک تا دو کیلو برسد. خودم مریض شدهام و یکی از گاومیشهایم عفونت داخلی کرده و مجبور شدهام به دلیل خونریزی شدیدش، حیوان را از اینجا به هویزه ببرم. به دلیل اینکه این تالاب، آب شور دارد مجبوریم چندین کیلومتر گاومیشها را به درون هور ببریم و شبها، آنها را برگردانیم.»
جواد به مشکلات به وجود آمده در چند ماه اخیر اشاره میکند و میگوید: «این قسمت از تالاب حدود 4 ماه است که آب ندارد اما بهجز تابستانها، بقیه سال آب دارد. ما مجبوریم به خاطر این دود هر چند روز یکبار با هزینه خودمان از هویزه، دامپزشک بیاوریم تا گاوهایمان را که نحیف و لاغر شدهاند معاینه کند.»
سرِ درد دل جواد که باز میشود، میگوید: «برق نداریم و کارمندان شرکتهایی که در نزدیکی ما هستند، برخی اوقات راضی نمیشوند موبایلهایمان را شارژ کنیم. حتی به آنها گفتهایم هزینههای تامین برق، مثل خرید کابل و تیر چراغبرق را میدهیم تا برق ما را تامین کنید اما هیچ مسئولی به فکر ما نیست. قبل از اینکه این شرکتهای نفتی بیایند، ما اینجا بودیم و بعداً هم که بروند باز هم ما اینجاییم.»
صحبتمان با جواد که تمام میشود، به سمت هویزه راه میافتیم. در میانه راه مسافری را سوار میکنیم و از او در مورد مشکلات دو ماه اخیر و دود هورالعظیم میپرسیم.
رضا 34 ساله، راننده یکی از همین شرکتهای نفتی است. این شرکت نفتی برای اجاره ماشین پیکاپ با دو راننده 24 ساعته به او ماهی 6 میلیون تومان پرداخت میکند که بیشتر آن را برای قسط ماشین، خرج میکند. رضا در مورد تاثیر این دود بر شرکتها میگوید: «مسئولین اصلی این شرکتها نمیتوانند در این دود بمانند و بیشتر آنها در مرخصی هستند، موقعی که میآیند چندساعتی میمانند و دوباره میروند»
به هویزه میرسیم. با وجود دود، زندگی همچنان جاری است. مردان و زنانی را میبینیم که به امورات روزمره مشغولاند. انگار به این وضعیت عادت کردهاند. راهمان را ادامه میدهیم و به سمت شهر رفیع در 25 کیلومتری هویزه میرویم. به گفته مردم محلی، دود امروز کمتر از هرروز دیگری است.
چند کیلومتر مانده به رفیع، چند نفر کنار جاده توجهمان را جلب کردهاند. ایستادیم تا از آنها آدرس بگیریم اما ماندگار شدیم. انگار منتظر ما بودند. آنها اهالی روستای بنی نعام شمالی بودند؛ روستایی که کنار رودخانه نیسان قرار داشت. همینکه گفتیم خبرنگاریم، سر درد دل آنها هم باز شد.
نمیتوانیم بچهها را به پایه هفتم و بالاتر بفرستیم
عدنان 45 ساله، بنّای ساختمانی است و میگوید: «این دود، همهاش از شرکتهای نفتی است.» در پاسخ به ما که میگوییم: «ولی شرکتهای نفتی چندین سال است که آمدهاند» توضیح میدهد: «جهان پارس از یک سال پیش شروع کرده است. این شرکتها برای رفع بیکاری مردم منطقه، کاری نکردهاند. گاهی اوقات پیمانکاری، دو، سه ماهی ما را استخدام میکند ولی خیلی زود اخراج میشویم. الان ما زندگیمان را با یارانه تامین میکنیم. بهزور زندگی میکنیم. من بنّا هستم ولی کار نیست. هویزه هم که میرویم، کار بنایی نیست.»
عدنان در مورد شرایط تحصیل فرزندانش میگوید: «تنها مدرسه ابتدایی، آنهم فقط تا پایه ششم داریم. بچهها برای هفتم و بالاتر باید به هویزه یا رفیع بروند اما کرایه رفتوبرگشت 6 هزار تومان در روز است. ما این پول را از کجا بیاوریم؟ به همین دلیل مجبوریم بچههایمان را از ادامه تحصیل بازداریم. کشاورزیمان هم کمجان است و آب، شور شده. از این زمین کنجدی که کاشتیم، بهزور خرج خود زمین درمیآید. این روستا 200 خانوار و هر خانوادهای چند بیکار دارد.»
آب بهتر از نفت است
علی، 50 ساله و بیکار است که با فرزند دبستانیاش به ما پیوسته بود. علی میگوید: «زمان جنگ، دو سال در محاصره بودیم. بعد از محاصره رفتیم بهبهان، شهرک بلال. سال 67 که برگشتیم هیچ چیزی نداشتیم، یا ویران شده، یا سوخته بودند، ولی کشاورزی ما بهتر از الان بود. آب کافی وجود داشت و میتوانستیم خرج زندگیمان را دربیاوریم. آب رودخانه نیسان اینقدر بالابود که سیلبند برایمان زدند.»
عدنان ادامه میدهد: «ما حتی آب شرب نداریم. هرروز با تانکر، آب شرب تصفیه از هویزه میآید که هر بشکه 20 لیتری را هزار تومان میخریم. آب لولهکشی ما شور است. میبینی کچل شدیم؟! (میخندد). برای ما آب بهتر از نفت است. اگر آب داشته باشیم، کشاورزی میکنیم ولی نفت به چه دردمان میخورد؟ چیزی از آن گیرمان میآید؟ خانه بهداشت هم داریم اما نه قرصی و نه شربتی. فقط آمارمان را خوب میگیرد!»
یک پیرمرد 65 ساله هم به ما میپیوندد و میگوید: «زمان جنگ، عراقیها، ما را محاصره کردند و زنده ماندیم. ولی دود هور العظیم ما را میکُشد. کسی اینجا به فکر ما نیست. خانه بهداشت فقط یک ماسک به ما میدهد. با یک ماسک که نمیشود نفس کشید.»
زبان فارسی به ما یاد نمیدهند
کمکم دو، سه نفر دیگر از اهالی به ما میپیوندند. یکی از اعضای شورای روستا در پاسخ به سوال ما در مورد پیگیری برای مدرسه متوسطه میگوید: «با تاسیس مدرسه متوسطه اول موافقت کردهاند اما زمین برای آن نداریم، یعنی کل قسمت مسکونی روستا اشغال شده است. این روستا بعد از جنگ تاسیس شده و ما قبل از جنگ، چند دَه متر آنطرفتر زندگی میکردیم.»
گفتوگوی ما با مردم روستا به بحث مدرسه که میرسد، یکی از آنها میگوید: «بچههای ما در مدرسه زبان فارسی نمیخوانند. معلمها به فرزندانمان زبان فارسی یاد نمیدهند. همین الان از این دو دانشآموزی که اینجا هستند، بپرسید ببینم میتوانند اسم خودشان را به فارسی بنویسند؟!»
از دانشآموز کلاس چهارم دبستانی که در کنار ماست، میپرسم: «مگر معلم در کلاس به شما درس نمیدهد؟» متوجه سوالم نمیشود! علی، پدرش سوال را به عربی از او میپرسد. به عربی میگوید: «معلم ما خودش هم فارسی حرف نمیزند!»
غمانگیز است، آموزش زبان فارسی در کنار یادگیری زبان عربی که زبان مادری این فرزندان است، میتواند به مشارکت اجتماعی بیشتر این دانشآموزان در آینده بینجامد.
ما از اهواز به سمت هورالعظیم رفته بودیم تا از «دود» بنویسیم اما این مردم، آنقدر «درد» داشتند که دود یادمان رفت. در مسیر برگشت به اهواز از مسیر سوسنگرد و حمیدیه رفتیم. دود کمتر شده بود اما مردمی را دیدیم که دردهایشان یکی، دو تا نیست. این دود میآید و میرود اما دردها ماندگارند. از بیکاری و فقر گرفته تا عدم آموزش صحیح زبان فارسی در مدارس، باید برای این مردم که اینقدر صبورانه به پای کشورشان ایستادهاند کاری کرد.
9887/6002
کپی شد