به گزارش ایرنا جاسم غضبانپور معروف به 'جنازه باز قدیم' تصویرگر امتداد جنگاوری و رشادت رزمندگان در دوران دفاع مقدس است که به ' عکاس جنازه باز ' لقب گرفت.
شهرتش را مدیون جنگی است که شهرش را به خاک و خون کشید، به آن خمپاره ای که درست در روزی که قرار بود رویای داشتن بهترین دوربین رنگ حقیقت بگیرد، در 50 متریش در راه آهن خرمشهر به زمین نشست جاسم غضبانپور عکاس دفاع مقدس که برایش جنگ تا هم اکنون ادامه دارد در سال 1344 در روستای ' خین' خرمشهر به دنیا آمد.
عکاسی را از کلاس سوم ابتدایی با دوربینی 100 ریالی آغاز کرد و تا تالیف مجموعه کتاب، تدریس در دانشگاه، کسب عناوین متعدد در جشنواره ها و مسابقات و همچنین خلق آثار هنری مختلف از زیبایی های شهر، آداب و رسوم قویمت های مختلف و بلایای طبیعی و البته جنگ و رد پایش در طول 36 سال گذشته ادامه داد.
به گفته جاسم غضبانپور کلاس پنجم بودم که به روستاهای خرمشهر مثل جزیره مینو، شلمچه و خین برای عکس گرفتن از روستاییان می رفتم، عکس فوری گرفته و از آنها پول می گرفتم این شروع کار جدی عکاسی غصبانپور بود آغازی که بنا به تعبیر خودش بهترین و خوش ترین دوران عکاسی هایش بود.
این عکاس در مقطع دوم راهنمایی در بخش عکاسی در شهرستان مقام نخست را کسب کرد و او را به اردوی رامسر فرستادند و آنجا بود که با عکاسی حرفه ای و سیاه سفید آشنا شد.
بعد از بازگشت از اردو به خانه جوانان در هلال احمر رفت و در کلاس عکاسی خانه جوانان زیر نظر 'هادی تارش' عکاسی را به صورت حرفه ای آموخت.
غضبانپور در این خصوص می گوید:پس از کلاس پنجم دیگر خانواده ام با عکاسی های من مخالفت کردند، پدر خدا بیامرزم عکاسی را شغل نمی دانست و به همین خاطر مجبور شدم خود با کار کردن خرج عکاسی ام را در بیاورم.
صبح ها مدرسه می رفتم و شب ها در کشتی نگهبانی می دادم، حقوقش خوب بود برای هر دو هفته 15 هزار تومان می دادند و اگر دو کشتی بود می شد ماهی 30 هزار تومان، آن زمان می شد با این پول 6 کولر گازی «اوجنرال» خرید.
حرفه عکاسی جاسم در دوران انقلاب نیز صورت بسیاری جدی به خود گرفت آن زمان در عکاسی ساسان خرمشهر، یکی از معروفترین عکاسی های خرمشهر، آبادان و اهواز کار می کرد.
به گفته غضبانپور در عکاسی ساسان خرمشهر عکس ظاهر می کردم و در عوض دستمزد لوازم عکاسی می گرفتم و پس از آن، در خانه تاریک خانه و آتلیه راه اندختم. عکس کوچک برای تظاهرات را در خانه چاپ می کردم.
تقریبا همه عکس های زمان تظاهرات ستم شاهی در خرمشهر را من چاپ کرده بودم.
این هنرمند در تمامی دوران تحصیل خود کار می کرد و برای خریدن بهترین دوربین عکاسی پول جمع می کرد، پولی که بعدها برای گذران زندگی خانواده جنگ زده اش در مرودشت خرج شد.
او می گوید: قیمت دوربین و لنز 15 هزار تومان بود و من در بانک ملی پس انداز کرده بودم، عکاسی ساسان نیز دوربین داشت ولی چون در امتحاناتم تجدیدی آورده بودم با استادم آقای تارش عهد بستم تا قبول شدنم، دوربین نخرم.
31 شهریور نتیجه قبولی امتحانات را گرفتم، جنگ از چند روز قبل در خرمشهر شروع شده بود.
قرار بود بعد از اینکه نتیجه امتحانات را بگیرم به هلال احمر بروم و با دوربین امانی از مناطق مرزی و درگیری ها عکس بگیرم دو حلقه فیلم هم برای عکاسی خریده بودم.
قرار بود بعد از ظهر دوربینم را بخرم که اولین خمپاره دشمن بعد از تهدید صدام در راه آهن خرمشهر، در ضلع شمالی هلال احمر، به زمین نشست.
غضبانپور گفت:آن روز برای نخستین بار خمپاره را از نزدیک دیدم و بعد از شلیک عراق، لب شط رفتم، نیروهای دریایی در کنار رودخانه به عراق شلیک می کردند و عراق از آن سمت رودخانه جواب می داد، همه جا کشته و مجروح بود و من یک امدادگر بودم.
آن روز غضبانپور رویای داشتن دوربین را از یاد برد، چند روز پس از آن، خانواده اش را از شهر بیرون برد و به شهر بازگشت.
چند روز که گذشت امدادگران هلال احمر خرمشهر مامور احداث اردوگاه جنگ زدگان در شادگان شدند و به جاسم مسئولیت تدارکات اردوگاه را محول کردند.
وی گفت:در تمامی آن مدت دوربین نداشتم و بین خرمشهر و اردوگاه شادگان در تردد بودیم، دوربین یکی از دوستانم که مشکل داشت و قرار بود تعمیرش کنم، وقتی از شهر خارج شدیم در خانه جامانده بود.
در یکی از این رفت و آمدها به خرمشهر، رفتم و دوربین را برداشتم و با آن دوربین خراب و دو حلقه فیلمی که در جیبم بود از اردوگاه شادگان و بعدترش از اردوگاه فسا عکس گرفتم و پس از آن دوستم را پیدا کردم و دوربینش را به او پس دادم.
غضبانپور، بعد از احداث اردوگاه آوارگان جنگی برای شهر فسا به آبادان برگشت. بعد از آزاد سازی خرمشهر باز هم به منطقه اشغالی خرمشهر رفت و خالق آثار بسیاری از ویرانی ها، بقایای جنگ و دست نوشته های عراقی ها شد.
جاسم غضبانپور در سال 62 در رشته عکاسی وارد دانشگاه هنر تهران شد و عکس های ماندگاری را نیز از حملات موشکی به تهران از خود به یادگار گذاشت.
او به خاطر کثرت عکس هایش از شهدا و اجساد عراقی به 'عکاس جنازه باز ' مشهور شد و می توان گفت که بیشترین عکس ها از جنازه های شهدا و اجساد خشنونت و پلشتی جنگ را نشان می دهد را گرفت.
به قول خودش، برای همین است که باعث شد که روی این سوژه کار می کردم در کوچه پس کوچه های جنوب داد می زد و با صدای خوشش با چرخ دستی نفت می فروخت.
او می گوید با بعضی عکس ها اما تا همین حالا حالش منقلب می شود «عکس پسر بچه ای که سوار یخچال صندوقی که به آن 'کلمن' گفته می شود بین نخل ها می رفت و اتفاقا خیلی هم مشهور شد را خیلی دوست دارم چون من را یاد خودم می انداخت. هنوز هم که آن را می بینم حالم منقلب می شود».
او تابلویی از خالقان حماسه 45 روز مقاومت خرمشهر را هم خلق کرده است. تصویری که ادعا می کند از محبوب ترین و مقدس ترین کارهایش است چرا که یاد تلخ ترین لحظات جنگ که از دست دادن عزیزانش است را برای او زنده می کند.
این عکاس مطرح و نام آور کشور اما قدری، از بد عهدی های سازمان های خوزستان و قدرناشناسی آنها دل آزرده است.
تعریف می کند که چطور تابلو رزمندگان 45 روز مقاومت را با نازل ترین قیمت از او خریدند و شهرداری اهواز نیز که قرار بود کتاب «شکوه خوزستان» را از او بخرد چطور پرداخت پولشان چهار سال به درازا کشید و او را مجبور کرد، وسایل عکاسیش را برای تسویه بدهی در بازار ناصرخسرو تهران بفروشد.
غضبانپور قسم خورده است دیگر برای دستگاه های اجرایی و شرکت های خوزستان کاری انجام ندهد، ولی با همه این حرف ها خود را هنوز یک شهروند خرمشهری می داند« من هنوز خرمشهری هستم، خانه پدریم اینجاست، خواهران، عموها و خاله ها همه خرمشهر زندگی می کنند، من هم مرتب به شهرم سفر می کنم»
او اعتقاد دارد جنگ در خرمشهر هنوز ادامه دارد و هر بار که به خرمشهر می آید. چهره جنگ را در گوشه گوشه زادگاهش می بیند.
جاسم از وضع فعلی خرمشهر و خوزستان اندوهگین است« روزی نعمت نفتی (آغاسی) مشهور شد که در کوچه پس کوچه جنوب داد می زد و با صدای خوشش با چرخ دستی نفت می فروخت، امروز از کوچه پس کوچه های خرمشهر و خوزستان که تصور 90 درصد مردم کشور این است که مردمانشان را دارای زندگی مرفه هستند صدای گاری و موتورهای سه چرخه شنیده می شود که داد می زنند« آب شیرین ، آب شیرین» آن هم در شهری که کارون از آن می گذرد. کارونی که روزی آبش به سنگ شکن معروف بود.
می گفتند آب کارون سنگ کلیه و مثانه را دفع می کند، حالا اما آب کارون ، آب فاضلاب سنگین است و آب شیرین کارون هم از مردم این شهرها دریغ شده است
جاسم غضبان پور حالا در 52 سالگی هنوز عکاسی می کند، هر جا که ردپایی از شهادت و دفاع مقدس باشد صدای های شاتردوربین او هم هست و قرار است برای استقبال 130 شهید که قرار است از اروند رود به میهن بازگردند.
او آرزو می کند آخرین فریم عکسش از خرمشهر تصویر لبخند کودکان خرمشهری در کوچه های این شهر باشد.
7100/6125 خبرنگار:فاطمه هلالات **تنظیم:کمیله حجازی ** انتشار:سیدبهادر حسینی
شهرتش را مدیون جنگی است که شهرش را به خاک و خون کشید، به آن خمپاره ای که درست در روزی که قرار بود رویای داشتن بهترین دوربین رنگ حقیقت بگیرد، در 50 متریش در راه آهن خرمشهر به زمین نشست جاسم غضبانپور عکاس دفاع مقدس که برایش جنگ تا هم اکنون ادامه دارد در سال 1344 در روستای ' خین' خرمشهر به دنیا آمد.
عکاسی را از کلاس سوم ابتدایی با دوربینی 100 ریالی آغاز کرد و تا تالیف مجموعه کتاب، تدریس در دانشگاه، کسب عناوین متعدد در جشنواره ها و مسابقات و همچنین خلق آثار هنری مختلف از زیبایی های شهر، آداب و رسوم قویمت های مختلف و بلایای طبیعی و البته جنگ و رد پایش در طول 36 سال گذشته ادامه داد.
به گفته جاسم غضبانپور کلاس پنجم بودم که به روستاهای خرمشهر مثل جزیره مینو، شلمچه و خین برای عکس گرفتن از روستاییان می رفتم، عکس فوری گرفته و از آنها پول می گرفتم این شروع کار جدی عکاسی غصبانپور بود آغازی که بنا به تعبیر خودش بهترین و خوش ترین دوران عکاسی هایش بود.
این عکاس در مقطع دوم راهنمایی در بخش عکاسی در شهرستان مقام نخست را کسب کرد و او را به اردوی رامسر فرستادند و آنجا بود که با عکاسی حرفه ای و سیاه سفید آشنا شد.
بعد از بازگشت از اردو به خانه جوانان در هلال احمر رفت و در کلاس عکاسی خانه جوانان زیر نظر 'هادی تارش' عکاسی را به صورت حرفه ای آموخت.
غضبانپور در این خصوص می گوید:پس از کلاس پنجم دیگر خانواده ام با عکاسی های من مخالفت کردند، پدر خدا بیامرزم عکاسی را شغل نمی دانست و به همین خاطر مجبور شدم خود با کار کردن خرج عکاسی ام را در بیاورم.
صبح ها مدرسه می رفتم و شب ها در کشتی نگهبانی می دادم، حقوقش خوب بود برای هر دو هفته 15 هزار تومان می دادند و اگر دو کشتی بود می شد ماهی 30 هزار تومان، آن زمان می شد با این پول 6 کولر گازی «اوجنرال» خرید.
حرفه عکاسی جاسم در دوران انقلاب نیز صورت بسیاری جدی به خود گرفت آن زمان در عکاسی ساسان خرمشهر، یکی از معروفترین عکاسی های خرمشهر، آبادان و اهواز کار می کرد.
به گفته غضبانپور در عکاسی ساسان خرمشهر عکس ظاهر می کردم و در عوض دستمزد لوازم عکاسی می گرفتم و پس از آن، در خانه تاریک خانه و آتلیه راه اندختم. عکس کوچک برای تظاهرات را در خانه چاپ می کردم.
تقریبا همه عکس های زمان تظاهرات ستم شاهی در خرمشهر را من چاپ کرده بودم.
این هنرمند در تمامی دوران تحصیل خود کار می کرد و برای خریدن بهترین دوربین عکاسی پول جمع می کرد، پولی که بعدها برای گذران زندگی خانواده جنگ زده اش در مرودشت خرج شد.
او می گوید: قیمت دوربین و لنز 15 هزار تومان بود و من در بانک ملی پس انداز کرده بودم، عکاسی ساسان نیز دوربین داشت ولی چون در امتحاناتم تجدیدی آورده بودم با استادم آقای تارش عهد بستم تا قبول شدنم، دوربین نخرم.
31 شهریور نتیجه قبولی امتحانات را گرفتم، جنگ از چند روز قبل در خرمشهر شروع شده بود.
قرار بود بعد از اینکه نتیجه امتحانات را بگیرم به هلال احمر بروم و با دوربین امانی از مناطق مرزی و درگیری ها عکس بگیرم دو حلقه فیلم هم برای عکاسی خریده بودم.
قرار بود بعد از ظهر دوربینم را بخرم که اولین خمپاره دشمن بعد از تهدید صدام در راه آهن خرمشهر، در ضلع شمالی هلال احمر، به زمین نشست.
غضبانپور گفت:آن روز برای نخستین بار خمپاره را از نزدیک دیدم و بعد از شلیک عراق، لب شط رفتم، نیروهای دریایی در کنار رودخانه به عراق شلیک می کردند و عراق از آن سمت رودخانه جواب می داد، همه جا کشته و مجروح بود و من یک امدادگر بودم.
آن روز غضبانپور رویای داشتن دوربین را از یاد برد، چند روز پس از آن، خانواده اش را از شهر بیرون برد و به شهر بازگشت.
چند روز که گذشت امدادگران هلال احمر خرمشهر مامور احداث اردوگاه جنگ زدگان در شادگان شدند و به جاسم مسئولیت تدارکات اردوگاه را محول کردند.
وی گفت:در تمامی آن مدت دوربین نداشتم و بین خرمشهر و اردوگاه شادگان در تردد بودیم، دوربین یکی از دوستانم که مشکل داشت و قرار بود تعمیرش کنم، وقتی از شهر خارج شدیم در خانه جامانده بود.
در یکی از این رفت و آمدها به خرمشهر، رفتم و دوربین را برداشتم و با آن دوربین خراب و دو حلقه فیلمی که در جیبم بود از اردوگاه شادگان و بعدترش از اردوگاه فسا عکس گرفتم و پس از آن دوستم را پیدا کردم و دوربینش را به او پس دادم.
غضبانپور، بعد از احداث اردوگاه آوارگان جنگی برای شهر فسا به آبادان برگشت. بعد از آزاد سازی خرمشهر باز هم به منطقه اشغالی خرمشهر رفت و خالق آثار بسیاری از ویرانی ها، بقایای جنگ و دست نوشته های عراقی ها شد.
جاسم غضبانپور در سال 62 در رشته عکاسی وارد دانشگاه هنر تهران شد و عکس های ماندگاری را نیز از حملات موشکی به تهران از خود به یادگار گذاشت.
او به خاطر کثرت عکس هایش از شهدا و اجساد عراقی به 'عکاس جنازه باز ' مشهور شد و می توان گفت که بیشترین عکس ها از جنازه های شهدا و اجساد خشنونت و پلشتی جنگ را نشان می دهد را گرفت.
به قول خودش، برای همین است که باعث شد که روی این سوژه کار می کردم در کوچه پس کوچه های جنوب داد می زد و با صدای خوشش با چرخ دستی نفت می فروخت.
او می گوید با بعضی عکس ها اما تا همین حالا حالش منقلب می شود «عکس پسر بچه ای که سوار یخچال صندوقی که به آن 'کلمن' گفته می شود بین نخل ها می رفت و اتفاقا خیلی هم مشهور شد را خیلی دوست دارم چون من را یاد خودم می انداخت. هنوز هم که آن را می بینم حالم منقلب می شود».
او تابلویی از خالقان حماسه 45 روز مقاومت خرمشهر را هم خلق کرده است. تصویری که ادعا می کند از محبوب ترین و مقدس ترین کارهایش است چرا که یاد تلخ ترین لحظات جنگ که از دست دادن عزیزانش است را برای او زنده می کند.
این عکاس مطرح و نام آور کشور اما قدری، از بد عهدی های سازمان های خوزستان و قدرناشناسی آنها دل آزرده است.
تعریف می کند که چطور تابلو رزمندگان 45 روز مقاومت را با نازل ترین قیمت از او خریدند و شهرداری اهواز نیز که قرار بود کتاب «شکوه خوزستان» را از او بخرد چطور پرداخت پولشان چهار سال به درازا کشید و او را مجبور کرد، وسایل عکاسیش را برای تسویه بدهی در بازار ناصرخسرو تهران بفروشد.
غضبانپور قسم خورده است دیگر برای دستگاه های اجرایی و شرکت های خوزستان کاری انجام ندهد، ولی با همه این حرف ها خود را هنوز یک شهروند خرمشهری می داند« من هنوز خرمشهری هستم، خانه پدریم اینجاست، خواهران، عموها و خاله ها همه خرمشهر زندگی می کنند، من هم مرتب به شهرم سفر می کنم»
او اعتقاد دارد جنگ در خرمشهر هنوز ادامه دارد و هر بار که به خرمشهر می آید. چهره جنگ را در گوشه گوشه زادگاهش می بیند.
جاسم از وضع فعلی خرمشهر و خوزستان اندوهگین است« روزی نعمت نفتی (آغاسی) مشهور شد که در کوچه پس کوچه جنوب داد می زد و با صدای خوشش با چرخ دستی نفت می فروخت، امروز از کوچه پس کوچه های خرمشهر و خوزستان که تصور 90 درصد مردم کشور این است که مردمانشان را دارای زندگی مرفه هستند صدای گاری و موتورهای سه چرخه شنیده می شود که داد می زنند« آب شیرین ، آب شیرین» آن هم در شهری که کارون از آن می گذرد. کارونی که روزی آبش به سنگ شکن معروف بود.
می گفتند آب کارون سنگ کلیه و مثانه را دفع می کند، حالا اما آب کارون ، آب فاضلاب سنگین است و آب شیرین کارون هم از مردم این شهرها دریغ شده است
جاسم غضبان پور حالا در 52 سالگی هنوز عکاسی می کند، هر جا که ردپایی از شهادت و دفاع مقدس باشد صدای های شاتردوربین او هم هست و قرار است برای استقبال 130 شهید که قرار است از اروند رود به میهن بازگردند.
او آرزو می کند آخرین فریم عکسش از خرمشهر تصویر لبخند کودکان خرمشهری در کوچه های این شهر باشد.
7100/6125 خبرنگار:فاطمه هلالات **تنظیم:کمیله حجازی ** انتشار:سیدبهادر حسینی
کپی شد