به گزارش ایرنا در این گزارش می خوانیم:
شهادت، شور، شوق و انفجار احساسات پر رنگ ترین خاطرات افرادی است که در بهمن سال 57 حضور داشتند و تصاویر آن روزها را در ذهن خود ثبت کردند؛ تصاویری که تکرارش هیجان انگیز و جالب است، تکرار این خاطرات، تکرار تاریخ یک کشور است، داستان زندگی یک ملت که با دستان شان سرنوشت کشورشان را رقم زدند و مشتی شدند برای مبارزه با ضد ارزش ها، جالب است که هنوز برخی ها لحظه به لحظه آن روزها را به یاد دارند و کتابی زنده هستند؛ کتابی تاریخی از ماجرایی تاریخی.
یکی از افرادی است که هنوز خاطرات سال 57 را به یاد دارد، به گفته خودش جزو کمیته های مردمی و انقلابی بود.
«صادقی» با بیان این که مردم بجنورد همانند مردم ایران در اوایل بهمن سال 57 در تظاهرات شرکت می کردند، می افزاید: در اصل این تظاهرات از سال 56 آغاز شد و در روزهای پایانی بهمن و نزدیک به ورود امام(ره) شدت بیشتری گرفت.
وی با بیان این که هر چقدر به 12 بهمن نزدیک می شدیم، شور و شوق مردم برای حضور امام (ره) در کشور بیشتر می شد و شایعاتی که در مورد حضور نیافتن ایشان وجود داشت کم رنگ می شد، اظهارمی کند: با این که ورود امام(ره) چند روزی تاخیر داشت اما نوید ورود ایشان موجب قوت گرفتن راهپیمایی ها در بجنورد و در نهایت به 22 بهمن و پیروزی انقلاب ختم شد.
وی با بیان این که با ورود امام(ره) به ایران، مردم مراکزی مانند شهربانی را تسخیر کردند و در بین این تسخیرها، مسئول شهربانی آن زمان به دلیل مقاومتی که شکل گرفت، به دست برخی از افراد از پنجره طبقه بالای شهربانی به خیابان پرت شد، ادامه می دهد: قبل از 12 بهمن سال 57 اتفاق دیگری که در بجنورد افتاد آتش زدن منزل حاج آقای «مهمان نواز» بود که موجب شد انقلابیان ایشان را به منزل امنی انتقال دهند.
وی با بیان این که جزو کمیته های مردمی بود و در تمام راهپیمایی ها شرکت داشت، ادامه می دهد: آن زمان حاج آقای مهمان نواز امام جماعت بجنورد بود و هنوز نمازجمعه برگزار نمی شد.
وی با بیان این که در آن زمان نیروهای شهربانی به شدت با مردم برخورد می کردند، اضافه می کند: شهید «حصاری» از شهدای آن زمان است و قبل از 12 بهمن به دلیل برخورد ماموران شهربانی به شهادت رسید.
وی اعلام می کند: شعارهای غالب آن زمان «مرگ بر شاه» و «بختیار، بختیار، نوکر بی اختیار» بود و به تناسب وزیری که روی کار می آمد این شعارها تغییر می کرد.
وی ادامه می دهد: همسرم با من در راهپیمایی ها شرکت می کرد و همیشه همراه من بود تا انقلاب به پیروزی برسد.
یک فعال سیاسی و مبارز انقلابی هم با بیان این که از سال 56 در جلسات قرآن، مسجد و نماز جماعت و در برنامه های انقلابی حضور داشت، می افزاید: با شروع انقلاب اسلامی دو گروه شامل طلبه ها اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام(ره) را به بجنورد می آوردند و عده ای در بجنورد آن ها را تکثیر می کردند و ما توزیع می کردیم.
«گلیانی» با بیان این که توزیع اعلامیه ها و نوارها ادامه داشت تا زمانی که اولین جلسه رسمی انقلابی به مناسبت چهلمین روز رحلت حاج آقا مصطفی در بجنورد برگزار شد، ادامه می دهد: انقلابیان تصمیم گرفتند به مناسبت چهلم ایشان مراسمی را در مدرسه سلطانیه برگزار کنند و با حاج آقای مهمان نواز هماهنگ شد و همراه با بچه ها شبانه دعوت نامه ها را در شهر توزیع کردیم.
وی ادامه می دهد: ساواک از برگزاری این مراسم آگاه شد و ما انتظار داشتیم برخورد جدی شود و زمانی که مراسم آغاز شد نگرانی برای برگزاری مراسم وجود داشت، با این حال ساواک فقط برای نظارت آمد و از برگزاری مراسم جلوگیری نکرد و این گونه اولین مراسم رسمی در بجنورد برگزار شد.
وی با بیان این که بعد از این جلسه، رابطان کم کم جلسات را برنامه ریزی می کردند و ما رابطانی بودیم که مقدمات برنامه ها را در مسجد انقلاب فراهم می کردیم، اعلام می کند: اولین راهپیمایی معلمان از خیابان قیام آغاز شد و به سمت چهارراه مخابرات ادامه داشت.
وی به یکی از خاطراتش هنگام تدریس در روستای گزآباد اشاره می کند و می گوید: ضمن درس دادن به دانش آموزان، اعلامیه های امام(ره) را پخش می کردم. آن ها را «مختار گلستانی» که بعدها به شهادت رسید و مرحوم «حسن کلالی» از شهر به دستم می رساندند و من بین روستاییان توزیع می کردم.
وی که به گفته خودش در رابطه با حکومت ستم شاهی با دانش آموزانش زیاد صحبت می کرد، اعلام می کند: دانش آموزانی که تحت تاثیر حرف هایم قرار گرفتند عکس شاه را پاره کردند و برخی از آن ها مدادهایی را که روی آن ها علامت تاج شاه بود، شکستند. کدخدای روستا از این ماجرا خبردار شد و موارد را به آموزش و پرورش اعلام کرد.
وی ادامه داد: پس از این ماجرا کتاب «حکومت اسلامی» امام خمینی(ره) را که 500 صفحه و یکی از دوستانم از قم آورده بود، در یک دفتر نوشتم و آن را بین همه توزیع کردم.
روزی بعد از تعطیلی مدرسه، مردم روستا با بیل به سمت مدرسه حمله کردند و به سمت من آمدند و گفتند که باید از آن جا بروم. وی می افزاید: برخی از مردم روستا شکایت کردند و به این ترتیب به دادگاه فرا خوانده شدم، با این حال باز هم به فعالیت هایم در روستا ادامه دادم تا سالی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
وی از لحظه ورود امام در روز 12 بهمن سال 57 هم خاطراتی را روایت می کند و می گوید: آن زمان مردم تلویزیون نداشتند، دایی ام یک تلویزیون 14 اینچ سیاه و سفید داشت که ما در منزل او جمع شدیم تا شاهد تصاویر ورود امام باشیم. در لحظات اولیه ورود امام پخش تصاویر قطع شد و تصویر شاه نمایان شد این امر موجب عصبانیت برخی از مردم و موجب شد که تلویزیون های خود را بشکنند.
وی اضافه می کند: دو اتفاق بزرگ قبل از 12 بهمن سال 57 در بجنورد رخ داد، یکی آتش زدن منزل حاج آقای مهمان نواز و دیگری کشته شدن مسئول شهربانی به دست افراد معلوم الحال بود.
«اعظمی» مدیر گروه تربیت بدنی دانشگاه آزاد اسلامی بجنورد که به گفته خودش آن زمان 11 سال بیشتر نداشت، می افزاید: پر رنگ ترین تصویری که از آن زمان در ذهنم باقی مانده راهپیمایی های بزرگ مردمی است، آن زمان با پدرم در این راهپیمایی ها شرکت می کردم، پدرم فرد مذهبی و صاحب یک مغازه رنگ فروشی بود، تمام روزهایی که ختم به 12 بهمن سال 57 می شد پدرم مغازه را تعطیل می کرد و با هم در راهپیمایی شرکت می کردیم.
وی با بیان این که 12 بهمن سالگرد تولدش است، ادامه می دهد: 12 بهمن سال 57 خاطرات پر رنگی برایم دارد، بسیار شوق داشتم از سویی به دلیل ورود امام و از سویی به دلیل روز تولدم، برای این روز خانواده ام برنامه ریزی کرده بودند تا پس از پخش تصاویر ورود امام از تلویزیون مراسم کوچک و ساده ای برایم بگیرند اما ناگهان پخش تصاویر قطع شد و من نگران بودم تا این که پس از 15 دقیقه دوباره تصاویر ورود امام پخش شد.
وی می گوید: با این که بچه بودم اما شعارها و حال و هوای آن روزها را به خاطر دارم. هر کس خاطره ای دارد و از یک منظر به اتفاق های آن زمان در بجنورد نگاه می کند و عموما همه راوی خاطرات مشترکی هستند، کتاب هایی هم در این باره منتشر شده که یکی از این کتاب ها «روز شمار انقلاب در خراسان شمالی» به قلم «بیژن پروان» است؛ کتابی متفاوت که روز به روز جریان انقلاب از سال 56 تا 57 را در خراسان شمالی به تصویر کشیده است. در بخش هایی از این کتاب آمده است:
اول دی ماه سال 57 تظاهرات خونینی در بجنورد برگزار شد و در ادامه آن در 5 دی ماه همان سال گزارش هایی به ساواک رسید که عده ای از اهالی روستای خراشا قصد خلع سلاح پاسگاه سنخواست را دارند، گزارش های رسیده در این زمان بسیار زیاد بود، گزارش هایی درباره پرداخت حقوق گزاف به سربازان گارد شاهنشاهی برای کشتار انقلابیان شهر بجنورد. یکی از خاطراتی که در این کتاب روایت شده است مربوط به 20 دی ماه سال 57 است. در این روز که مصادف با اول محرم بود پس از پایان سخنرانی حجت الاسلام «هاشمی نژاد» که برای شرکت در گردهمایی مبارزان بجنورد به این شهر آمده بود هنگامی که شرکت کنندگان در این مجلس قصد خروج و متفرق شدن داشتند گروهی چماق به دست به یکی از دبیران آموزش و پرورش حمله و وی را به شدت مجروح کردند. شخص مصدوم به بیمارستان منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. به دنبال وقوع این حادثه عده ای از دبیران و دانش آموزان به منظور عیادت از او به بیمارستان رفتند و هنگامی که از بیمارستان برمی گشتند در میدان ششم بهمن بین تظاهر کنندگان و ماموران انتظامی برخوردی به وجود آمد که در نتیجه نوجوانی به نام «حسن حسن آبادی» دانش آموز کلاس سوم ریاضی هدف گلوله قرار گرفت و شهید شد. آنچه در این کتاب از روز 12 بهمن سال 57 موجود است این گونه است: «در این روز بجنورد غرق در نور و سرور بود، در لحظه ورود امام خمینی شهر بجنورد کاملا خلوت شد و به محض قطع برنامه تلویزیون تمام مردم شهر به خیابان ها ریختند و شهر بجنورد یکپارچه در نور و شادی و شعف و توام با نگرانی از حال امام بود. صدها اتومبیل، کامیون، وانت و موتور سیکلت در حالی که چراغ های خود را روشن کرده و برف پاک کن ها را به کار انداخته بودند، بوق زنان در خیابان ها به راه افتادند. در تمام خیابان ها شیرینی و شکلات بین مردم تقسیم می شد و در وسط خیابان ها و پیاده روها بر سر مردم گلاب می ریختند و اسپند دود می کردند.
صدها کبوتر در سر چهار راه ها به هوا برخاستند. پزشکان شهر مریض ها را به طور رایگان ویزیت کردند. تمام مردم با بلند کردن دو انگشت به علامت پیروزی ورود امام را به یکدیگر تبریک می گفتند. بعد از ظهر همان روز راهپیمایی بزرگی با شرکت بیش از 30 هزار نفر از تمام طبقات برگزار شد.»
اخبار خراسان شمالی را در کانال تلگرامی اخبار ایرنا خراسان شمالی به نشانی
شهادت، شور، شوق و انفجار احساسات پر رنگ ترین خاطرات افرادی است که در بهمن سال 57 حضور داشتند و تصاویر آن روزها را در ذهن خود ثبت کردند؛ تصاویری که تکرارش هیجان انگیز و جالب است، تکرار این خاطرات، تکرار تاریخ یک کشور است، داستان زندگی یک ملت که با دستان شان سرنوشت کشورشان را رقم زدند و مشتی شدند برای مبارزه با ضد ارزش ها، جالب است که هنوز برخی ها لحظه به لحظه آن روزها را به یاد دارند و کتابی زنده هستند؛ کتابی تاریخی از ماجرایی تاریخی.
یکی از افرادی است که هنوز خاطرات سال 57 را به یاد دارد، به گفته خودش جزو کمیته های مردمی و انقلابی بود.
«صادقی» با بیان این که مردم بجنورد همانند مردم ایران در اوایل بهمن سال 57 در تظاهرات شرکت می کردند، می افزاید: در اصل این تظاهرات از سال 56 آغاز شد و در روزهای پایانی بهمن و نزدیک به ورود امام(ره) شدت بیشتری گرفت.
وی با بیان این که هر چقدر به 12 بهمن نزدیک می شدیم، شور و شوق مردم برای حضور امام (ره) در کشور بیشتر می شد و شایعاتی که در مورد حضور نیافتن ایشان وجود داشت کم رنگ می شد، اظهارمی کند: با این که ورود امام(ره) چند روزی تاخیر داشت اما نوید ورود ایشان موجب قوت گرفتن راهپیمایی ها در بجنورد و در نهایت به 22 بهمن و پیروزی انقلاب ختم شد.
وی با بیان این که با ورود امام(ره) به ایران، مردم مراکزی مانند شهربانی را تسخیر کردند و در بین این تسخیرها، مسئول شهربانی آن زمان به دلیل مقاومتی که شکل گرفت، به دست برخی از افراد از پنجره طبقه بالای شهربانی به خیابان پرت شد، ادامه می دهد: قبل از 12 بهمن سال 57 اتفاق دیگری که در بجنورد افتاد آتش زدن منزل حاج آقای «مهمان نواز» بود که موجب شد انقلابیان ایشان را به منزل امنی انتقال دهند.
وی با بیان این که جزو کمیته های مردمی بود و در تمام راهپیمایی ها شرکت داشت، ادامه می دهد: آن زمان حاج آقای مهمان نواز امام جماعت بجنورد بود و هنوز نمازجمعه برگزار نمی شد.
وی با بیان این که در آن زمان نیروهای شهربانی به شدت با مردم برخورد می کردند، اضافه می کند: شهید «حصاری» از شهدای آن زمان است و قبل از 12 بهمن به دلیل برخورد ماموران شهربانی به شهادت رسید.
وی اعلام می کند: شعارهای غالب آن زمان «مرگ بر شاه» و «بختیار، بختیار، نوکر بی اختیار» بود و به تناسب وزیری که روی کار می آمد این شعارها تغییر می کرد.
وی ادامه می دهد: همسرم با من در راهپیمایی ها شرکت می کرد و همیشه همراه من بود تا انقلاب به پیروزی برسد.
یک فعال سیاسی و مبارز انقلابی هم با بیان این که از سال 56 در جلسات قرآن، مسجد و نماز جماعت و در برنامه های انقلابی حضور داشت، می افزاید: با شروع انقلاب اسلامی دو گروه شامل طلبه ها اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام(ره) را به بجنورد می آوردند و عده ای در بجنورد آن ها را تکثیر می کردند و ما توزیع می کردیم.
«گلیانی» با بیان این که توزیع اعلامیه ها و نوارها ادامه داشت تا زمانی که اولین جلسه رسمی انقلابی به مناسبت چهلمین روز رحلت حاج آقا مصطفی در بجنورد برگزار شد، ادامه می دهد: انقلابیان تصمیم گرفتند به مناسبت چهلم ایشان مراسمی را در مدرسه سلطانیه برگزار کنند و با حاج آقای مهمان نواز هماهنگ شد و همراه با بچه ها شبانه دعوت نامه ها را در شهر توزیع کردیم.
وی ادامه می دهد: ساواک از برگزاری این مراسم آگاه شد و ما انتظار داشتیم برخورد جدی شود و زمانی که مراسم آغاز شد نگرانی برای برگزاری مراسم وجود داشت، با این حال ساواک فقط برای نظارت آمد و از برگزاری مراسم جلوگیری نکرد و این گونه اولین مراسم رسمی در بجنورد برگزار شد.
وی با بیان این که بعد از این جلسه، رابطان کم کم جلسات را برنامه ریزی می کردند و ما رابطانی بودیم که مقدمات برنامه ها را در مسجد انقلاب فراهم می کردیم، اعلام می کند: اولین راهپیمایی معلمان از خیابان قیام آغاز شد و به سمت چهارراه مخابرات ادامه داشت.
وی به یکی از خاطراتش هنگام تدریس در روستای گزآباد اشاره می کند و می گوید: ضمن درس دادن به دانش آموزان، اعلامیه های امام(ره) را پخش می کردم. آن ها را «مختار گلستانی» که بعدها به شهادت رسید و مرحوم «حسن کلالی» از شهر به دستم می رساندند و من بین روستاییان توزیع می کردم.
وی که به گفته خودش در رابطه با حکومت ستم شاهی با دانش آموزانش زیاد صحبت می کرد، اعلام می کند: دانش آموزانی که تحت تاثیر حرف هایم قرار گرفتند عکس شاه را پاره کردند و برخی از آن ها مدادهایی را که روی آن ها علامت تاج شاه بود، شکستند. کدخدای روستا از این ماجرا خبردار شد و موارد را به آموزش و پرورش اعلام کرد.
وی ادامه داد: پس از این ماجرا کتاب «حکومت اسلامی» امام خمینی(ره) را که 500 صفحه و یکی از دوستانم از قم آورده بود، در یک دفتر نوشتم و آن را بین همه توزیع کردم.
روزی بعد از تعطیلی مدرسه، مردم روستا با بیل به سمت مدرسه حمله کردند و به سمت من آمدند و گفتند که باید از آن جا بروم. وی می افزاید: برخی از مردم روستا شکایت کردند و به این ترتیب به دادگاه فرا خوانده شدم، با این حال باز هم به فعالیت هایم در روستا ادامه دادم تا سالی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
وی از لحظه ورود امام در روز 12 بهمن سال 57 هم خاطراتی را روایت می کند و می گوید: آن زمان مردم تلویزیون نداشتند، دایی ام یک تلویزیون 14 اینچ سیاه و سفید داشت که ما در منزل او جمع شدیم تا شاهد تصاویر ورود امام باشیم. در لحظات اولیه ورود امام پخش تصاویر قطع شد و تصویر شاه نمایان شد این امر موجب عصبانیت برخی از مردم و موجب شد که تلویزیون های خود را بشکنند.
وی اضافه می کند: دو اتفاق بزرگ قبل از 12 بهمن سال 57 در بجنورد رخ داد، یکی آتش زدن منزل حاج آقای مهمان نواز و دیگری کشته شدن مسئول شهربانی به دست افراد معلوم الحال بود.
«اعظمی» مدیر گروه تربیت بدنی دانشگاه آزاد اسلامی بجنورد که به گفته خودش آن زمان 11 سال بیشتر نداشت، می افزاید: پر رنگ ترین تصویری که از آن زمان در ذهنم باقی مانده راهپیمایی های بزرگ مردمی است، آن زمان با پدرم در این راهپیمایی ها شرکت می کردم، پدرم فرد مذهبی و صاحب یک مغازه رنگ فروشی بود، تمام روزهایی که ختم به 12 بهمن سال 57 می شد پدرم مغازه را تعطیل می کرد و با هم در راهپیمایی شرکت می کردیم.
وی با بیان این که 12 بهمن سالگرد تولدش است، ادامه می دهد: 12 بهمن سال 57 خاطرات پر رنگی برایم دارد، بسیار شوق داشتم از سویی به دلیل ورود امام و از سویی به دلیل روز تولدم، برای این روز خانواده ام برنامه ریزی کرده بودند تا پس از پخش تصاویر ورود امام از تلویزیون مراسم کوچک و ساده ای برایم بگیرند اما ناگهان پخش تصاویر قطع شد و من نگران بودم تا این که پس از 15 دقیقه دوباره تصاویر ورود امام پخش شد.
وی می گوید: با این که بچه بودم اما شعارها و حال و هوای آن روزها را به خاطر دارم. هر کس خاطره ای دارد و از یک منظر به اتفاق های آن زمان در بجنورد نگاه می کند و عموما همه راوی خاطرات مشترکی هستند، کتاب هایی هم در این باره منتشر شده که یکی از این کتاب ها «روز شمار انقلاب در خراسان شمالی» به قلم «بیژن پروان» است؛ کتابی متفاوت که روز به روز جریان انقلاب از سال 56 تا 57 را در خراسان شمالی به تصویر کشیده است. در بخش هایی از این کتاب آمده است:
اول دی ماه سال 57 تظاهرات خونینی در بجنورد برگزار شد و در ادامه آن در 5 دی ماه همان سال گزارش هایی به ساواک رسید که عده ای از اهالی روستای خراشا قصد خلع سلاح پاسگاه سنخواست را دارند، گزارش های رسیده در این زمان بسیار زیاد بود، گزارش هایی درباره پرداخت حقوق گزاف به سربازان گارد شاهنشاهی برای کشتار انقلابیان شهر بجنورد. یکی از خاطراتی که در این کتاب روایت شده است مربوط به 20 دی ماه سال 57 است. در این روز که مصادف با اول محرم بود پس از پایان سخنرانی حجت الاسلام «هاشمی نژاد» که برای شرکت در گردهمایی مبارزان بجنورد به این شهر آمده بود هنگامی که شرکت کنندگان در این مجلس قصد خروج و متفرق شدن داشتند گروهی چماق به دست به یکی از دبیران آموزش و پرورش حمله و وی را به شدت مجروح کردند. شخص مصدوم به بیمارستان منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. به دنبال وقوع این حادثه عده ای از دبیران و دانش آموزان به منظور عیادت از او به بیمارستان رفتند و هنگامی که از بیمارستان برمی گشتند در میدان ششم بهمن بین تظاهر کنندگان و ماموران انتظامی برخوردی به وجود آمد که در نتیجه نوجوانی به نام «حسن حسن آبادی» دانش آموز کلاس سوم ریاضی هدف گلوله قرار گرفت و شهید شد. آنچه در این کتاب از روز 12 بهمن سال 57 موجود است این گونه است: «در این روز بجنورد غرق در نور و سرور بود، در لحظه ورود امام خمینی شهر بجنورد کاملا خلوت شد و به محض قطع برنامه تلویزیون تمام مردم شهر به خیابان ها ریختند و شهر بجنورد یکپارچه در نور و شادی و شعف و توام با نگرانی از حال امام بود. صدها اتومبیل، کامیون، وانت و موتور سیکلت در حالی که چراغ های خود را روشن کرده و برف پاک کن ها را به کار انداخته بودند، بوق زنان در خیابان ها به راه افتادند. در تمام خیابان ها شیرینی و شکلات بین مردم تقسیم می شد و در وسط خیابان ها و پیاده روها بر سر مردم گلاب می ریختند و اسپند دود می کردند.
صدها کبوتر در سر چهار راه ها به هوا برخاستند. پزشکان شهر مریض ها را به طور رایگان ویزیت کردند. تمام مردم با بلند کردن دو انگشت به علامت پیروزی ورود امام را به یکدیگر تبریک می گفتند. بعد از ظهر همان روز راهپیمایی بزرگی با شرکت بیش از 30 هزار نفر از تمام طبقات برگزار شد.»
اخبار خراسان شمالی را در کانال تلگرامی اخبار ایرنا خراسان شمالی به نشانی
کپی شد