ادامه مطلب به این شرح است: خواستم برای عید قربان بنویسم.
خواستم همه ی روزهای قبل و بعد را تبریک بگویم.
خواستم از استان بنویسم و از فرصت های پیش رو.
نه دست، یاری داد و قلم توانی داشت و جفا بود که «محسنِ خدا»، این روزها میهمانمان که نه، میزبانمان باشد و ما فراموشش کنیم.
پس؛ سلام خدا بر تو ای شهید راه حق، سلام خدا بر تو و نگاه پر از رازت به افق های دشت بی انتها، سلام خدا بر قدم های استوارت و بر قلب بی باکت، سلام خدا بر تو که دشمن دژخیم تصور می کرد به مذبحت می برد و حال آنکه تو او را و تفکر شومش و التقاط بی معنایش از اسلام اسرائیلی را به مسلخ می بردی، سلام خدا بر تو و بر فرشتگانی که به رگ های بریده ات بوسه عشق زدند.
سلام خدا بر تو و بر آن آخرین نگاه معصومانه ات به دور دست های زندگی.
تو اینک تصویر همیشه جاودان کربلای مصوری، پاسخی برای هجوم بی امان هزاران سؤال در ذهن ما، و علمدار بی سری که با قامتی استوار، جوانمردانه از آبروی مردانگی مان صیانت می کند.
آری، تو ترجمان واژه های مدفون شده ی کربلا و پرچم مظلومیت شیعیان حسینی بر ستیغ کوه بصیرت، و ما خواب زدگان پرمدعایی که بر سفره ی انقلاب، هنوز هم کوله بار غنیمت پر می کنیم.
در کنار تو و در کنار هیچکدام از همرزمانت، نه آقایی بود و نه آقا زاده ای، و زین پس هم اینچنین خواهد بود!
اما چه خوشحالم از اینکه این روزها، توفیر «ژن های خوب» و «ژنهای معطر»، داستان تفاوت لقمه ها و سفره ها و نگاهها و قدم ها و انتخابهاست، و تو همان «ژن معطری» در رگ گلبرگ اسلام از صدر تاکنون به ودیعه برای چنین روزی که روز بیداری به خواب خفتگان ابدی باشد.
راستی محسن جان! اینجا این روزها می پرسند پول خونت را به چه کسی خواهند داد؟ و آیا پول همه ی این ماههای دفاعت از حریم حرم را داده اند؟ چقدر؟
به دلار می دهند یا یورو یا ریال یا درهم و دینار؟ اهل معامله اگر حاضرند، بسم الله، تو را چه باک.
همه اش مال آنها، لحظه ای همصحبتی دوباره با همسرت و بوسه ای بر گونه های فرزندت را از آنها هدیه بگیر!
پس کجایید مدافعان حریم خساست و خجالت؟ کجایید مدافعان حریم شرم؟ کجایید مدافعان حریم ناجوانمردی؟
کجایید اهل مدعا در این خفگان حرف های راست و قدم های درست؟ کجایید آقایان شعار؟
کجایید معذوران همیشه غایب دفاع از حرمت ها و عذرخواهان همیشه ناپدید لحظه های خطیر انقلاب؟
یک پای تابوت «محسن حججی ها» کجا و لقمه های حرام اختلاس های بزرگ شما کجا؟ یک لحظه از تلاقی سرد خنجر داعشی بر گلو کجا و سرخوشی های مستانه تان در باغ ویلاهای شمال کجا؟
یک عمر سوار شدن بر بُراق تیزپای جاودانگی در بهشت کجا و شاهنشینی های بی درد و هرزگی های نامبارک شما کجا؟
یک لحظه انتخاب شهادت کجا و سالها دست و پا زدنتان برای احیای زندگی های مرده ی سیاسی کجا؟
یک لحظه غیرت و مردانگی کجا و یک عمر دریدگی و دریوزگی غرب و شرق و جیره خوار شدن آنها کجا؟
«محسن» هم خوب می داند که از فردا، باز برخی از شما غفلت زدگان بی درد، مدعیان اصلی خون او خواهید شد و این سنت تاریخ است که بصیرت ها را به بهای این غُصه ها زیاد و دلها را در شمار همه ی دردهای دردمندان تاریخ برای آینده استوار تر خواهد کرد...مردم!
آسوده بخوابید که علمدار، عَلَم عشق را به دست جوانانی داده است که اشک در چشم و استخوان در گلو و خشم در چهره از بی بصیرتان منفور و فرصت طلبان مدعی انقلاب و دلگیر از رنج های رفته بر مردم و سختی های کوفته بر سرشان و مرارت های بی پایان و دردهای به جان فرورفته شان، برای حفظ انقلاب جان می دهند و جان خواهند داد.
اما شاهرگ این امانت خدا را به دست مدعیان پرجنجال و پرآشوب نخواهند سپرد تا به تیغ جفا بزنند و دل و جان انقلاب را یکجا بگیرند.
«محسن» جان! خوش آمدی به خاک پاکت، به آغوش ملتی که سوای از بعضی ملت های زاییده شده در دل دولتها هستند.
خوش آمدی به روزگار جاودان و اساطیری قلب هایمان که می خواهد زین پس از مادرِ زمان، فرزندانی چون تو بسیارتر به امانت بگیرد.
خوش آمدی که مسافر ایام حج بودی و اسماعیلِ رگ بُریده ی زمان، خوش آمدی که عطر قافله ی حسین(ع) را داری و فریادِ به عرش رسیدن انسان را.
خوش آمدی که این روزها به حضورت بسیار محتاج بودیم.
ای صبا از من به اسماعیل قربانی بگو
زنده برگشتن ز کوی یار شرط عشق نیست
عاشق دلداده آن باشد که از کوی حبیب
تن به خاک و سر به نیزه سوی محبوبش رود.
سایت ایرنا خراسان جنوبی www.irna.ir/skhorasan
کانال اطلاع رسانی : http://telegram.me/birjand
*7559* 6054* خبرنگار- امیرشاهین نایبی فر*انتشاردهنده- مریم پنجابی*
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.