نمازی که علیرضا را به اوج رساند
طوری حمد و سوره را تلاوت می کرد که انگار خدا مقابلش ایستاده و دارد با او صحبت می کند...
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: همه سعی اش را می کرد تا برای نماز جماعت خود را به مسجد برساند اما آن روز هر چه کرد نتوانست به نماز اول وقت برسد و به خانه آمد و وضو گرفت و وارد اتاق شد، مادر از لای در اتاق رفتارش را زیر نظر داشت و یواشکی نگاهش می کرد و در دل به داشتن چنین فرزندی افتخار.
علیرضا[1] با آن قامت کوچکش رو به قبله ایستاده بود و حمد و سوره را قرائت می کرد و طوری کلمات از دهانش خارج می شد که انگار خدا مقابلش ایستاده و دارد با او صحبت می کند. کلمات دقیق و شمرده شمرده ادا می شد و آرامش همه وجودش را احاطه کرده بود.
چند روزی گذشت و مادر سر صحبت را با او باز کرد و گفت سر نماز با خدا چه می گویی و...
علیرضا به زبان آمد و گفت: اشکال در این است که ما برای همه کارهایمان وقت می گذاریم و به نماز که می رسد سعی می کنیم زودتر آن را جمع و جور کنیم و باز هم به سراغ کارهایمان برویم غافل از آنکه این زرنگی نیست و تنها همان که با او در حال صحبت هستیم به وقتمان برکت می دهد نه کار دیگر و صاحبخانه ای دیگر.[2]
- شهید علیرضا کریمی نوجوان 17 ساله ای که در بیست و دوم فروردین ماه سال 62 در شمال فکه به شهادت رسید.
- برگرفته از خاطره ای نقل شده در کتاب مسافر کربلا.
دیدگاه تان را بنویسید