از امام برای ماندن و ادامه تحصیل در آلمان کسب تکلیف می کند و پاسخ می شنود که گمان کن اکنون در ایران سیل و زلزله آمده باز هم می مانی به درست ادامه می دهی یا می روی برای کمک به آنها؟!

جی پلاس ـ منصوره جاسبی:حبیب الله[1] کالج را تمام کرده بود و قصد داشت در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهد، دوران تبعید امام از عراق به پایان رسیده و ایشان به فرانسه آمده بود. او درسش را نیمه رها می کند و راهی محل اقامت امام می شود و در آنجا وسیله نقلیه ای تهیه و برای جابه جایی جوانان و مسافرانی که قصد دیدار با امام را داشتند مدام از فرودگاه پاریس به نوفل لوشاتو و از نوفل لوشاتو به پاریس در تردد است.

نزد امام می رود و سؤال می کند که اکنون من برای ادامه تحصیل در آلمان مشغول هستم، نظر شما چیست؟ امام پرسش او را با پرسشی دیگر پاسخ می دهد و می گوید: اگر سیل و زلزله آمده باشد و زن و فرزندت در ایران مانده باشند، باز هم حاضری اینجا بمانی و به درست ادامه دهی؟! پس اکنون نیز گمان کن که سیل یا زلزله آمده است، بهتر است آنها که جدید آمده اند اینجا نمانند و زودتر برگردند.

همین هم می شود، آن زمان که امام قصد بازگشت به ایران را می کنند، حبیب هم به ایران باز می گردد و بعد از استقرار ایشان برای بازگرداندن خانواده امام، راهی فرانسه می شود و با همان چند نفری که آموزش های لازم را دیده بودند، خانواده امام را از راه زمینی به ایران باز می گردانند و دو روز بعد راهی اصفهان می شود.

امام فرمان شکست حکومت نظامی را صادر می کند و حبیب الله با همان نوجوانان و جوانانی که روزگاری به آموزششان مشغول بود و حالا بزرگتر شده بودند به خیابان ها و کوچه ها می آیند، همه می آیند، دیگر تهدید پلیس سودی ندارد و...[2]

 
  1. شهید حبیب الله افتخاریان، فرمانده سپاه مریوان که در نوزدهم اسفند سال 63 به شهادت رسید.
  1. برگرفته از گفت وگوی رقیه سراجیان، همسر شهید.

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.