قالی پر گل، محیط پارکشان بود و گوشه آن، گوشه دنج خوشبختی شان و به همین سادگی لذتی به اندازه همه لذت های دنیا.

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: خانواده طوبی بانو[1] که فقط مسائل معنوی و خوب بودن پسر برایشان اهمیت داشت، از خانواده داماد[2] هیچ نخواستند و با بله گفتن عروس خانم، صیغه عقد جاری شد و پدر[3] برایشان جشن کوچکی گرفت و دوستان و آشنایان را به شام دعوت کرد.

سه ـ چهار ماه از این مراسم گذشت[4] و عید غدیر[5] در راه بود، داماد کوپه شش نفره ای گرفت و به همراه بانو و دو تن از برادران و همسران آنها به تهران آمدند و خواهر و شوهر خواهر و خاله و شوهر خاله داماد هم به این جمع اضافه شدند و شامی در رستورانی در دربند شد شام عروسی و آغازی بود برای زندگی مشترکی با کمترین امکانات زندگی.

حقوق علیرضا[6] از هزار تومان به هزار و صد تومان افزایش یافت اما این حقوق همه آن چیزی بود که باید هم مخارج دانشگاه و هم مخارج زندگی را تأمین می کرد و این بیرون رفتن در ابتدای جوانی و لذت بردن از آن را برایشان سخت کرده بود.

طوبی بانو می گوید: «قالی پر گلی داشتیم، من غذا درست می کردم. رؤیایی زندگی می کردیم، دستان هم را می گرفتیم و دور قالی دور می زدیم و گوشه ای از آن می نشستیم به هوای آنکه در پارک هستیم غذا می خوردیم با همان فکر و خیالات و حرف های شیرین شب را می گذراندیم».[7]

 
  1. طوبی (منیژه) عرب پوریان.
  1. خانواده شهید علیرضا نوری.
  1. پدر عروس خانم.
  1. آن سال ها خیلی مرسوم نبود که داماد به خانه عروس رفت و آمد زیادی کند و خانواده عروس از داماد می خواستند که زودتر برای بردن همسرش به خانه خود اقدام کند.
  1. آن سال عید غدیر به چهارشنبه افتاده بود و با تعطیلات آخر هفته، فرصت مناسبی برای آمدن به تهران فراهم آورده بود.
  1. شهید علیرضا نوری، قائم مقام لشکر 27 حضرت رسول (ص) (این لشکر از رزمندگان استان تهران تشکیل شده بود) که در نهم بهمن ماه سال 65 در منطقه عملیاتی جنوب شلمچه در حال فرماندهی و هدایت نیروها بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر و سینه به شهادت رسید.
  1. برگرفته از خاطره همسر شهید.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.