یادداشتی از یک روانشناس
چرا پسران آیت الله هاشمی، طلبه نشدند؟!
من دلم میخواست یکی از بچههایم طلبه شوند اما آنها انتخاب نکردند و من هم نگفتم حتماً بروید طلبه شوید. معمولاً روحانیون معروف یکی از بچههایشان را طلبه میکنند تا وارث آنها در آن بخش باشند اما من به خودشان واگذار کردم.»
به گزارش جی پلاس؛ مهدی ملکمحمد - روانشناس، نوشت: «دوربینها بر پیکر مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تهران زوم کردهاند. سه پسر ایشان با حالتی زار در کنار پیکر پدر نشستهاند. دقایقی دیگر قرار است با حضور مقام رهبری و مقامات عالی نظام و مردم نماز میت بر پیکر پدر خوانده شود.
با آغاز نماز میت، پسرها دیگر اجازه ندارند که در کنار پیکر پدر باشند. نماز میت خوانده میشود و دوربینها چهرههای گریان پسرها را در صفوف دوم و سوم نشان میدهند. به عنوان روانشناسی که خانواده برایش اهمیت بسیار دارد، نگران میشوم که چهره هاشمی پدر در افکار عمومی زیر چهره هاشمی سیاستمدار قرار بگیرد. این را برنامههای به ناگهان بیشمار صداوسیما درباره زندگی ایشان بیشتر میکند که اصرار دارد فقط چهره هاشمی سیاستمدار را به بینندگان نشان دهد.
مرحوم هاشمی بیشک از خانوادهاش جدا نیست. چه پیش از این، نه او خود خواست که این جدایی اتفاق بیافتد و نه رسانهها و سیاستمداران موافق و مخالف ایشان دوستدار نشاندادن این جدایی بودند.
انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴، ۸۸ و حتی ۹۲ خانواده هاشمی در کنار او در صدر اخبار بودند. او اما به گواه اصول روانشناسی خانواده، پدری بسیار موفق بود. سیاست باعث نشد که از عشق به خانواده اندکی کاسته شود. که حتی وقتی پسران و دختران رفتاری بر خلاف اصول سیاسی او انجام میدادند که برایش هزینههای بسیار داشت، از آنها کناره بگیرد.
اصل برجسته روانشناسی خانواده برای والدین موفق، عشق غیرمشروط به فرزندان است. مرحوم هاشمی علاقهاش به خانواده مشروط به رعایت اصول سیاسی او نبود. همین شد که پسران و دختران با مواضع متفاوت با او، علاقهشان اندکی به پدر کاسته نشود و مطیع امر پدر باشند اما پدر حواسش بود که استقلال فرزندان را نقض نکند.
در جایی در بیان این اطاعت در عین استقلال، میگوید: «محسن که در اروپا جزو انجمن اسلامی بود، به ایران آمد و مشغول کار در موشکسازی شد. رشتهاش مربوط به بدنه موشکسازی بود و به همین خاطر تحصیلش را نیمهکاره رها کرد و آمد. چون به او نیاز داشتیم. کارش مخفی بود و بعد به بازرسی رئیسجمهوری آمد که آن هم کاری مخفی بود. کسی را میخواستیم که از اطلاعات سوءاستفاده نکند. بعد به مترو رفت. مهدی به صنعت علاقه داشت و فهمید که وضع ما در دریا ضعیف است. او دنبال سکوسازی و لولههای کف آب و حفاری در دریا رفت که وابسته بودیم. آخرش به پارس جنوبی و عسلویه رسید و سپس به CNG رفت که برای صرفهجویی و محیط زیست خوب است. یاسر هم با آقای فروزش، وزیر سابق جهادسازندگی درباره خودکفایی پنیر کار میکرد. آن موقع مشکل ما در کشور این بود که کسی دنبال صنایع تبدیلی نمیرفت. دامداران مشکل داشتند و پنیر هم وارداتی بود. مشاور وزیر بود ولی این سمت برای راهاندازی کارش بود. الان هم در دفتر من است.
پس، بچههای ما در کار سیاست نیامدند. اما حُسن یا اشکالی در کارشان وجود دارد که خیلی بیرودربایستی برخورد میکنند. مخفیکاری و ریاکاری نمیکنند و هر چه هستند، نشان میدهند و در کارهایی که به آنها مربوط نیست دخالت میکنند. این روش در جامعه ما باب نیست. به معنای مصطلح وارد سیاست نشدند، ولی وارد میدان شدند.
البته یک بحث اساسی دارم که میتوانستم جلویشان را بگیرم که معلم شوید یا درس بخوانید و این که پسر رئیسجمهور هستید، برایتان بس است. اگر این تفکر عام شود، بچههای شخصیتها نمیتوانند کار کنند که نوعاً دلسوز هستند. فرهنگ درستی نیست. البته شاید بعضیها سوءاستفاده کنند. شاید بعضیها راضی باشند که بچههایشان هیچ کاری نکنند و نانی بخورند و بگردند. چرا باید اینگونه باشند؟ حداقل باید مثل مردم عادی کار کنند. جرمشان این است که پدرشان مسئولیت بالایی دارد. هر مدیری در سطح خود میتواند این مشکل را داشته باشد.
آن طرفش هم سخت است. دستشان به خاطر قدرت باز باشد و سوءاستفاده کنند، که نقطه فسادانگیزی است. خودم مواظبت میکردم که آلوده نشوند. ضمن این که نمیخواستم جلویشان را بگیرم که برای مملکت کار نکنند. دلم برای مملکت میسوزد و هر کسی که کار میکند، خوشم میآید. مثلاً در ورزش بانوان شاید کسی جز فائزه من نمیتوانست این طلسم را بشکند. همین بنیاد بیماریهای خاص، ده، پانزده سال است دارد کار میکند ولی هنوز در کشور فاجعه است. بیماریهای بد هموفیلی، تالاسمی، سرطان و کلیوی متولی مشخص نداشتند. در خانواده ما هیچ چیز تحمیلی نیست. در مورد خود من هم نبود. همیشه با انتخاب و آزادی کار کردیم. گاهی پدرم سختگیریهایی میکرد. ما سختگیری نمیکنیم که بچهها چه شغلی انتخاب میکنند. البته تا حدی که کار بدی نکنند و مباح و عادی باشد. از دور مواظبم که مسائل دینی و عقاید و اعمال عبادی را رها نکنند. مثلاً به گونهای ترتیب میدهم که صبحها برای نماز بیدار شوند. اما سعی میکنم خودشان انتخاب کنند. احتیاجی به اوقات تلخی نداریم که فضای عاطفی خانواده را به هم بزنیم. میدانند که اگر خلافی از آنها ببینم، نمیگذرم.
اینکه چگونه جبران کنند، بستگی به شرایط من دارد. لذا مجموعهای داریم که هم مواظبت مرئی و غیرمرئی در آن هست و هم آزاد میشوند و هر کاری که میخواهند – ولو با سلیقه من نسازد – دنبال میکنند. مثلاً دلم میخواست یکی از بچههایم طلبه شود. اما آنها انتخاب نکردند و من هم نگفتم حتماً بروید طلبه شوید. معمولاً روحانیون معروف یکی از بچههایشان را طلبه میکنند تا وارث آنها در آن بخش باشند. من به خودشان واگذار کردم.»
هاشمی پدر، شاید اگر نقشش از هاشمی سیاستمدار پررنگتر نباشد، کمرنگتر نیست. در جامعه امروز که به وضوح شاهدم پدران بسیاری تربیت فرزندانشان را به دلایلی مثل استرسهای کاری، رفتارهای نامناسب فرزندان و استقلالطلبی آنها و دیگر دلایل رها کردهاند و باعث به وجود آمدن نسلی میشوند که نه علاقهای به خانواده دارد و نه فعالیت هدفمند اجتماعی، نشاندادن الگوی هاشمی پدر بسیار مهم است.
کاش از همان نماز میت شروع میکردیم که پسران در صف اول در کنار سیاستمداران قرارداشتند، نه پشت آنها. ولی حیف که خانواده در این جامعه پشت سیاست قراردارد.»
منبع: فرارو
دیدگاه تان را بنویسید