نگاهی کوتاه به زندگی امام هادی(ع)؛
حوادث مهم دوران امامت امام هادی(ع)/توصیه مهم امام هادی(ع) به شیعیان
امام هادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال ۲۱۲ هجری قمری در نزدیکی مدینه به دنیا آمدند. پدر بزرگوارشان امام جواد علیه السلام و مادر گرانقدرشان بانو سمانه از نیک کرداران بودند.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، امام هادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال ۲۱۲ قمری در روستای صریا در نزدیکی مدینه به دنیا آمدند. پدر آن حضرت، امام جواد علیه السلام و مادرشان بانو سمانه از زنان نیک کردار عصر خویش است. مطلب زیر که مختصری از زندگینامه آن حضرت است، به مناسبت ولادتشان منتشر می شود.
امام دهم شیعیان، امام علی النقی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال ۲۱۲ هجری قمری در روستای صریا در نزدیکی مدینه به دنیا آمدند.
پدر آن حضرت امام محمدتقی علیه السلام ، نهمین امام شیعیان و مادرشان بانو سمانه از زنان نیک کردار و پاکدامن عصر خویش است.
نام امام دهم شیعیان، علی، کنیه شان ابوالحسن و القاب مشهورشان، هادی و نقی است.
آن حضرت در سن هشت سالگی به مقام امامت رسیدند و مدت امامشان ۳۳ سال بود.
حوادث دوران امامت امام هادی(ع)
امام هادی (ع) در طول دوران امامتشان برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشتند و ایشان نه تنها تعلیم و تعلم و نگهبانی از فرهنگ اسلامی را در مدینه عهده دار بودند که همه تلاششان را برای مبارزه آشکار و نهان با خلیفه ستمگر عباسی به کار گرفته بودند.
همین مبارزه بی وقفه امام علیه السلام باعث شد تا عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی نسبت به امام علیه السلام، در نامهای خصومت آمیز به متوکل، انواع تهمتها و نسبت های ناروا را به سمت حضرت نشانه گرفت چرا که وی توان تحمل نور امامت را نداشت و جاذبه امام علیه السلام میان مردمان را بر نمی تابید.
همچنین مورخان نوشته اند که امام جماعت حرمین شریفین از سوی دستگاه خلافت، به متوکل عباسی نوشت: اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است، علی بن محمد (هادی) را از این دیار بیرون بر، که بیشتر این ناحیه را مطیع و منقاد خود گردانده است ". این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع) در سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است.
از زمان حضرت امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند، و بدین سان پایههای دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه علیهم السلام، از دوره حضرت رضا (ع) به بعد، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند، و اگر این فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع) پیش نیامده بود، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا میرسید؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد.
از زمان حضرت امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند، و بدین سان پایههای دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه علیهم السلام، از دوره حضرت رضا (ع) به بعد، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند، و اگر این فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع) پیش نیامده بود، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا میرسید؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد.
با این همه، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در این سالها به هر وسیله ممکن، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشردهتر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والاقدر میرسیدند و از سرچشمه دانش و بینش آنها، بهره مند میشدند و این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و مانند آن، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود. دستگاه حاکم، کم کم متوجه شده بود که حرمین شریفین(مکه و مدینه) ممکن است به فرمانبری از امام (ع) درآیند و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند.
بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی نامه نوشتند، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند. متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی (ع) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام، تحت نظر دستگاه خلافت باشد. برخی از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال - نوشته اند.
پس از آنکه حضرت هادی (ع) به امر متوکل و به همراه یحیی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود، به سامرا وارد شدند، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع) به بغداد با خبر شد، و به یحیی بن هرثمه گفت: ای مرد، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص) است و میدانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت، پیغمبر (ص) در روز قیامت از تو بازخواست میکند. یحیی گفت: به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد.
پس از ورود امام علیه السلام به سامرا، خبر به گوش متوکل رسید و هراس به جانش افتاد و بر خود لرزید.
از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام علیه السلام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار میشود و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام علیه السلام و موضع خاص ایشان در بین هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است.
پس از ورود امام علیه السلام به خانهای که قبلا در نظر گرفته شده بود، متوکل از یحیی پرسید: علی بن محمد چگونه در مدینه میزیست؟ یحیی گفت: جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم، و، چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی کردم، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم. متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد، و احساس آرامش کرد.
مورخان نوشته اند: مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع) اعتقادی به سزا داشت. روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند. مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع) هدیه فرستد. در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت: یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد. وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمودند: فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل میشود.
پس از ورود امام علیه السلام به خانهای که قبلا در نظر گرفته شده بود، متوکل از یحیی پرسید: علی بن محمد چگونه در مدینه میزیست؟ یحیی گفت: جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم، و، چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی کردم، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم. متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد، و احساس آرامش کرد.
مورخان نوشته اند: مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع) اعتقادی به سزا داشت. روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند. مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع) هدیه فرستد. در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت: یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد. وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمودند: فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل میشود.
چنین کردند، آن جراحت بهبودی یافت. مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع) فرستاد. اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است. متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد. آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت. وقتی امام متوجه شدند، فرمودند: همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد. چراغی افروختند. آن مرد گوید: دیدم حضرت هادی علیه السلام به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته. امام فرمودند: خانه در اختیار توست.
آن مرد خانه را تفتیش کرد. چیزی جز آن کیسهای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کیسه دیگری سر به مهر در خانه وی نیافت، که مهر مادر خلیفه بر آن بود. امام فرمودند: زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل بر. این کار، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد. امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارشان علی (ع) زندگی میکردند و آنچه داشتند در راه خدا انفاق میفرمودند.
با این همه، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری بر وی به سر آید بیمناک بود. بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر نقشی داشتند. روزی به متوکل خبر دادند که: " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او، از اهل قم، برای او فرستاده اند ". متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد.
این قبیل مراقبتها پیوسته - در مدت ۲۰ سال که حضرت هادی (ع) در سامره بودند - وجود داشت؛ و نیز نوشته اند: " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند، و در میان بیابان وسیعی، در موضعی روی هم بریزند. ایشان چنین کردند؛ و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد. اسم آن را تل " مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی (علیه السلام) را نیز به آنجا طلبید و گفت: شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را؛ و از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت ایشان اراده خروج بر او نمایند ".
اصحاب و یاران امام دهم (ع)
آن مرد خانه را تفتیش کرد. چیزی جز آن کیسهای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کیسه دیگری سر به مهر در خانه وی نیافت، که مهر مادر خلیفه بر آن بود. امام فرمودند: زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل بر. این کار، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد. امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارشان علی (ع) زندگی میکردند و آنچه داشتند در راه خدا انفاق میفرمودند.
با این همه، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری بر وی به سر آید بیمناک بود. بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر نقشی داشتند. روزی به متوکل خبر دادند که: " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او، از اهل قم، برای او فرستاده اند ". متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد.
این قبیل مراقبتها پیوسته - در مدت ۲۰ سال که حضرت هادی (ع) در سامره بودند - وجود داشت؛ و نیز نوشته اند: " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند، و در میان بیابان وسیعی، در موضعی روی هم بریزند. ایشان چنین کردند؛ و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد. اسم آن را تل " مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی (علیه السلام) را نیز به آنجا طلبید و گفت: شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را؛ و از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت ایشان اراده خروج بر او نمایند ".
اصحاب و یاران امام دهم (ع)
در میان اصحاب امام دهم، برمی خوریم به چهره هایی، چون " علی بن جعفر میناوی " که متوکل او را به زندان انداخت و میخواست بکشد. دیگر ادیب معروف، ابن سکیت که متوکل او را شهید کرد؛ و علت آن را چنین نوشته اند که دو فرزند متوکل خلیفه عباسی در نزد ابن سکیت درس میخواندند. متوکل از طریق فرزندان خود کم کم، متوجه شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع) و آل علی (ع) است.
متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع) بود روزی ابن سکیت را به حضور خود خواست و از وی پرسید: آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی (ع)؟ ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود، بدون ترس و ملاحظه جواب داد: فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) که دو نوگل باغ بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند. فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع) هم نمیتوان سنجید. متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت.
در همان دم دستور داد زبان ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین امام دهم (ع) را شهید کرد. دیگر از یاران حضرت هادی (ع) حضرت عبدالعظیم حسنی است. بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است: " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی میشود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع) و حضرت امام هادی (ع) بود. صاحب بن عباد رسالهای مختصر در شرح حال آن نوشته است.
متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع) بود روزی ابن سکیت را به حضور خود خواست و از وی پرسید: آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی (ع)؟ ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود، بدون ترس و ملاحظه جواب داد: فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) که دو نوگل باغ بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند. فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع) هم نمیتوان سنجید. متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت.
در همان دم دستور داد زبان ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین امام دهم (ع) را شهید کرد. دیگر از یاران حضرت هادی (ع) حضرت عبدالعظیم حسنی است. بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است: " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی میشود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع) و حضرت امام هادی (ع) بود. صاحب بن عباد رسالهای مختصر در شرح حال آن نوشته است.
صورت و سیرت حضرت امام هادی (ع)
حضرت امام دهم (ع) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود. گونه هایش اندکی برآمده و سرخ و سفید بود. چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود. امام هادی (ع) بذل و بخشش بسیار میکرد. امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد میشد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند.
خلفایی که در زمان امام (ع) بودند: معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتز، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی خود را ظاهر میکردند، ولی همه، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارشان (ع) در مجالس مناظره و احتجاج، وسعت دانش وی را دیده بودند. شبها اوقات امام (ع) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود میگذشت. لباس وی جبهای بود خشن که بر تن میپوشیدند و زیر پای خود حصیری پهن میکردند. هر غمگینی که بر ایشان نظر میکرد شاد میشد. همه او را دوست داشتند. همیشه بر لبانشان تبسم بود، با این حال هیبتشان در دلهای مردم بسیار بود.
خلفایی که در زمان امام (ع) بودند: معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتز، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی خود را ظاهر میکردند، ولی همه، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارشان (ع) در مجالس مناظره و احتجاج، وسعت دانش وی را دیده بودند. شبها اوقات امام (ع) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود میگذشت. لباس وی جبهای بود خشن که بر تن میپوشیدند و زیر پای خود حصیری پهن میکردند. هر غمگینی که بر ایشان نظر میکرد شاد میشد. همه او را دوست داشتند. همیشه بر لبانشان تبسم بود، با این حال هیبتشان در دلهای مردم بسیار بود.
شهادت امام هادی (ع)
امام هادی (ع) در سال ۲۵۴ هجری به وسیله زهر به شهادت رسیدند. در سامرا در خانهای که تنها فقط فرزندشان امام حسن عسکری علیه السلام بر بالین ایشان بودند. معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد. از این سال امام حسن عسکری علیه السلام پیشوای حق شدند و بار تعهد امامت را بر دوش گرفتند؛ و در همان خانهای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بودند، سرانجام به خاک سپرده شدند.
زن و فرزندان امام هادی (ع)
زن و فرزندان امام هادی (ع)
حضرت هادی (ع) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته اند: ۱ - ابومحمد حسن علیه السلام (امام عسکری (ع) یازدهمین اختر تابناک ولایت و امامت است). ۲ - حسین. ۳ - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد، جوانی بود آراسته و پرهیزگار که بسیاری گمان میکردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد. قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامراست. ۴ - جعفر. ۵ - عایشه، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه ".
چهار توصیه کلیدی از امام هادی(ع)
الإمامُ الهادیُّ علیه السلام ـ. لِشیعَتِهِ ـ: اِتَّقُوا اللّه َ. و کُونُوا زَینا و لا تَکُونوا شَینا، جُرُّوا إلَینا کُلَّ مَوَدَّةٍ، وَ ادفَعُوا عَنّا کُلَّ قَبِیحٍ.
امام هادی علیه السلام ـ. به شیعیان خود ـ. فرمودند: از خدا بترسید و مایه آبرو باشید نه مایه بدنامی. محبّتها را به سوی ما جلب کنید و هرگونه زشتی را از ما دور سازید.
امام هادی علیه السلام ـ. به شیعیان خود ـ. فرمودند: از خدا بترسید و مایه آبرو باشید نه مایه بدنامی. محبّتها را به سوی ما جلب کنید و هرگونه زشتی را از ما دور سازید.
دیدگاه تان را بنویسید