چند روزی همقدم با شهید پیچک-۵
خداحافظی آخر میان شهید پیچک و مادر چگونه صورت گرفت؟
آن روز روز آخری بود که غلامعلی در خانه قدم بر می داشت و انگار عطر وجودش را میان فضای خانه می پراکند، مادر از صبح با نگاهش رفتار غلامعلی را رصد می کرد و هیچ نمی گفت...
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: هم خودش(1) و هم مادر می دانستند که این آخرین لحظاتی است که غلامعلی در این خانه قدم می زند و عطر وجودش را در فضای خانه می پراکند.
به همه جای خانه سر کشید و بعد به سراغ ماهی هایش رفت. قدری غذا برایشان ریخت و از مادر خواست که از آنها مراقبت کند.
از پدر و دیگر اعضای خانواده حلالیت طلبید اما هر چه می کرد تا از مادر خداحافظی کند نمی توانست، نگاهش که به چشمان مادر می افتاد روزهای نبودنش را تصور می کرد که چگونه او در فراقش اشک خواهد ریخت و همین آزارش می داد. بالاخره دل را به دریا زد، دست به گردن مادر انداخت و سخت او را در آغوش خود فشرد و گفت: مادر حلالم کن. آنطوری که دلم می خواست نتوانستم در خدمتت باشم.
مادر گفت: خدمت امام زمان(عج) باشی.
همه با هم از خانه خارج شدند و غلامعلی بعد از سه بار رد شدن و بوسه زدن بر قران، برگشت و نگاهی به پشت سرش انداخت، آن گاه خم شد و دستان مادر را بوسید، تا او خواست آب را پشت سرش بپاشد باز غلامعلی برگشت و بوسه ای دیگر بر دستان مادر زد و این کار را سه مرتبه تکرار کرد و از او حلالیت طلبید.
چند قدمی جلو رفت و قطرات آب از داخل کاسه چینی بر روی زمین ریخته شد، سرش را چرخاند و باز هم نگاهی به پشت سرش کرد و برای همیشه رفت.(1)
1. شهید غلامعلی پیچک، فرمانده سپاه غرب کشور که در بیستم آذرماه سال 60 در ارتفاعات برآفتاب به شهادت رسید.
دیدگاه تان را بنویسید