شب شانزدهم شهریور گذشته دو جوان نقابدار که سوار بر یک دستگاه موتورسیکلت بودند، مقابل ساختمان دو طبقه ویلایی در خیابان پانیذ ۳ شهرک شیرین مشهد توقف کردند و چشمها را به در حیاطی دوختند که قرار بود، چهره مرد ساکن در طبقه دوم را از ریخت بیندازند!
به گزارش جی پلاس، چند دقیقه بعد وقتی یکی از مردان نقابدار در حیاط را به صدا درآورد، مرد ۲۴ سالهای از پلههای ساختمان پایین آمد و در حیاط را گشود، اما با دیدن مردان نقابدار به داخل منزل فرار کرد که در این هنگام یکی از نقابداران مسلح به تعقیب او پرداخت و در حالی که پلهها را با سرعت، پشت سر میگذاشت گلولهای شلیک کرد.
جوان ۲۴ ساله در همین لحظه روی زمین نشست تا چفتی پایین در راهروی منزل را برای جلوگیری از ورود مهاجم مسلح بیندازد که گلوله بر سینه اش جا خوش کرد و این گونه جنایت مسلحانه وحشتناکی رقم خورد.
با توجه به اهمیت و حساسیت ماجرا و با صدور دستور ویژهای از سوی قاضی علی اکبر احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) گروه زبدهای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با هدایت سرهنگ غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی) عملیات شناسایی مهاجمان مسلح ناشناس را در دستور کار قرار دادند تا این که بیست و سوم مهر گذشته، کارآگاهان با نظارت مستقیم سردار محمدکاظم تقوی (رئیس پلیس سرزمین خورشید) و با رصدهای اطلاعاتی پیچیده، موفق شدند عاملان اصلی این جنایت مسلحانه را شناسایی و دستگیر کنند.
اگرچه «صادق-س» یکی از متهمان اصلی پرونده به ارتکاب جنایت اقرار کرد، اما هنوز یکی دیگر از مهاجمان نقابدار به نام مسلم متواری بود تا این که او نیز چند روز قبل و با شگردهای تخصصی کارآگاهان، دستگیر شد و در حضور سرهنگ بهرامزاده (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) و سرهنگ نجفی (افسر تحقیق پرونده) به تشریح چگونگی این ماجرای وحشتناک پرداخت. آن چه میخوانید گفت وگو با «صادق-س» (قاتل اجاره ای) است.
نامت چیست؟ «صادق-س»
چند سال داری؟ متولد ۷۲ هستم
تا چه مقطعی تحصیل کردی؟ ابتدایی را هم تمام نکردم!
چرا؟ چون هی مردود میشدم! یک کلاس را سه سال خواندم! آخرش همه خسته شدند! من هم دیگر به مدرسه نرفتم.
خانواده ات چند نفرند؟ ۱۰ نفر هستیم و یک برادرم از من بزرگتر است
پدرت چه کاره است؟ کشاورزی میکند
در مشهد؟ نه در تربت جام
معتادی؟ نه! فقط قرصهای مخدردار مانند متادون و ترامادول مصرف میکنم، بنگ و سیگار میکشم!
متاهلی؟ به طور نیمه!
یعنی چی؟ یعنی نامزد دارم، حدود یک ماه قبل دختری را به عقد خودم درآوردم!
تاکنون چند بار به زندان رفته ای؟ سه بار!
اولین بار به چه جرمی دستگیر شدی؟ سال ۸۹ به خاطر نزاع دسته جمعی! البته دعوای ما خانوادگی بود! پنج ماه در زندان بودم که پدرم وکیل گرفت و من از زندان آزاد شدم!
دو بار دیگر چرا به زندان افتادی؟ سال ۹۲ به جرم درگیری با مامور انتظامی، شش ماه در زندان بودم. آن روز ماموران موتورسیکلتها را متوقف میکردند من هم سوار بر موتورسیکلت بودم که مامور انتظامی قصد داشت، موتورسیکلتم را به پارکینگ بفرستد من هم با او درگیر شدم و ...
آخرین بار نیز سال گذشته بود که نیروهای انتظامی از منزلم دو ظرف بزرگ مشروبات الکلی کشف کردند. من دو ظرف بزرگ پلاستیکی مشروب را خودم استفاده میکردم، ولی به اتهام فروش دستگیر شدم و بعد با سپردن وثیقه (سند ملکی) به دادسرا به طور موقت آزاد بودم که این حادثه (قتل) رخ داد.
چرا همه اعضای بدنت را به طرز وحشتناکی با چاقو و تیغ زخمی کرده ای؟ اعصابم به هم میریخت، دیگران هم با دیدن این وضعیت از من میترسیدند!
تحقیقات پلیس نشان میدهد که حتی افراد شرور خطرناک هم از تو میترسیدند؟ نه! ولی من کارهای خطرناکی انجام میدادم!
خیلی از زخمهای عمیق روی دست و سینه و شکمت هنوز شکاف دارد و خون آلود است، چرا؟ به خاطر این که این خودزنیها را بعد از ارتکاب قتل انجام دادم! در واقع عذاب وجدان گرفته بودم!
چرا؟ چون اول قرار نبود، آن جوان را بکشم! فقط از من خواسته بودند، صورتش را از ریخت بیندازم! اما وقتی از پلهها فرار کرد و من نتوانستم با چاقو او را زخمی کنم، با اسلحه شکاری شلیک کردم که بعد فهمیدم آن جوان کشته شده است!
وقتی فرار کرد تو هم باز میگشتی! نمیشد! غرورم اجازه نمیداد! برایم افت داشت که دست خالی بازگردم! وقتی نتوانستم با چاقو زخمی به صورت آن جوان بیندازم، با خودم گفتم حداقل یک گلوله شلیک کنم که این حادثه رخ داد.
خالکوبی شیر و گرگ روی دست و کمرت معنای خاصی دارد؟ نه! همین طوری! شیر و نوشته انگلیسی را در زندان و گرگ و دیگر موارد را در بیرون از زندان روی بدنم خالکوبی کردم!
چرا «محمد» را به انگلیسی خالکوبی کرده ای؟ نام یکی از دوستانم است! من برای رفاقت هرکاری میکنم!
خدمت سربازی هم رفته ای؟ نه!
چرا دیر ازدواج کردی؟ هرچه دیرتر ازدواج میکردم بهتر بود، چون میخواستم اول خودم را اصلاح کنم! داروهایی را که میخوردم کنار بگذارم و ...
حالا که قتل انجام دادی؟ آن هم به خاطر رفاقت بود! دوستانم از مشهد به تربت جام آمدند و به من گفتند با یکی دعوا کرده ایم، ناموسی است! تو هوادار ما باش! خیلی زود گفتم باشه! برویم!
اما متهمان دیگر مدعی هستند که تو در چهار نوبت پنج میلیون تومان پول گرفته ای؟ نه! من پولی نگرفتم! ولی بعد از قتل زنگ زدم و گفتم باید ۱۰۰ میلیون تومان بدهید، چون قرار ما قتل نبود! با وجود این فقط ۲۰۰ هزار تومان هزینه تعمیر گوشی تلفن همراهم را دادند!
اگر قرار بود چاقو بزنی، چرا اسلحه برداشتی؟ احتمال میدادم که شاید فرصت استفاده از چاقو فراهم نشود به همین خاطر اسلحه شکاری را هم برداشتم!
دست پدرت را هم با تبر زدی؟ آن ماجرا مربوط به سه ماه قبل بود به خاطر یک درگیری خانوادگی، با تبر محکم به دست پدرم زدم!
برادرت را هم چاقو زده ای؟ بله! حدود چهار ماه قبل با چاقو برادرم را هم زدم! دست خودم نبود!
وقتی پدرت را به طور وحشتناکی زخمی کردی چیزی نگفت؟ نه! فقط نشست و گریه کرد! میگفت: خدایا چرا پسر من این طوری است!
با متهمان دیگر این پرونده چگونه آشنا شدی؟ حدود دو سال قبل به خاطر خرید و فروش کبوتر و در تربت جام با «س» آشنا شدم و بعد از طریق او با دیگران رفاقت کردم!
الان چه احساسی داری؟ پشیمانم! اگر این بار از زندان بیرون بیایم دیگر دنبال رفیق بازی نمیروم!
چرا؟ چون آخر رفیق بازی همین است که من امروز دچار آن شدم! در دنیا بی خودتر از «رفیق بازی» چیزی نیست! حال و روز مرا ببینید!
تصاویر وحشتناکی از خونهای ریخته شده روی بدنت در گوشی تلفن بود؟ چرا؟ آن عکسها مربوط به زمان بعد از قتل است، چون عذاب وجدان داشتم. اعضای بدنم را با چاقو خط خطی کردم!