استراماچونی - کالدرون در جاده برانکو - کیروش!
فوتبال، بازی لذت است، آن را به زمین نفرت تبدیل نکنیم و مهمانان تازه را در جاده پرسنگلاخ کیروش - برانکو هل ندهیم چون باز هم در پایان این راه ماییم که زیان میکنیم...
به گزارش جی پلاس؛ احسان محمدی نوشت: این روزها وقتی استقبال توأم با هیجان و تقلا برای یافتن «لقب» شورانگیز به آندرهآ استراماچونی و گابریل کالدرون را میبینم، یاد جملهای از ژان پیر ملویل کارگردان فرانسوی میافتم که گفت: «همه بیگناه به دنیا میآیند ولی طولی نمیکشد!» … و فکر میکنم طولی نمیکشد که حساب این دو نفر را میرسیم!
بعد از شکست کارلوس کیروش با تیم ملی کلمبیا در کوپاآمهریکا عدهای در ایران آن قدر خوشحال شدند که نتوانستند آن را پنهان کنند برای همین در فضای مجازی گفتند و نوشتند که او تنها مربی جهان است که در کمتر از ۶ ماه موفق شده با دو تیم از دو جام ملتها در و قاره حذف شود!
با ردیف کردن جامهای برانکو، سرمربی پرتغالی را «مربی بدون جام» لقب دادند. در آن سو هم به نظر میرسد هواداران کیروش فعلاً در خودشان فرورفتهاند که این تیزی طعنهها بگذرد و به محض شکست الاهلی با برانکو انتقامشان را بگیرند! مضحک و البته دردناک است که بخشی از فضای رسانهای ورزش ما هنوز گرفتار دوگانه برانکو - کیروش است.
آنها رفتهاند، بدون یک خداحافظی محترمانه با هواداران و هر کدامشان به نوعی تهدید کردهاند که اگر حق و حقوقشان تا دلار آخر پرداخت نشود، شکایت میکنند و شکایت یعنی کسر امتیاز و محرومیت تیمهای ایرانی؛ تیمهایی که بخشی از هواداران آنها در دفاع از کیروش و برانکو حتی به هم ناسزای خانوادگی میدادند. آنها رفتهاند و به ما فکر نمیکنند اما ما هنوز در اثبات حقانیتشان گریبان هم را رها نکردهایم.
سهسال پیش در اوج تنشهای این دو مربی و غوغای شیفتگان آنها که ترکشهایش دامن تیم ملی ایران را گرفت، نوشتم: «برای من تیم ملی فوتبال کشورم از هر فردی بزرگتر است. از هر مربی و قهرمان و اسطورهای. با آن که هیچ افتخاری در جام جهانی ندارد اما برای من محبوبترین تیم جهان است. ضربان قلبم را تُند و کُند میکند و به آن افتخار میکنم و برایم تلخ است که به کوچهای تبدیل شود که آدمها دعوایشان را به آنجا میکشانند، به هم سنگ پرتاب میکنند و در آخر با جیبهای پر پول میروند و نصیب ما شیشههای شکسته و سرهای خونآلود میشود...
کارلوس کیروش و برانکو اگر با هم کنار نمیآیند لطفاً دعوایشان را ببرند توی کوچه خودشان! … آنها که یک هفته حتی در یک شرکت کوچک همکار خارجی داشتهاند میدانند اصل برای آنها «قرارداد» است. اگر شما یک دلار پائینتر از عدد قرارداد بپردازید او به راحتی از شما شکایت میکند و در نهایت تا آخرین دلار را از شما میگیرد و ترکتان میکند و ممکن است به شرکت رقیب که دستمزد بیشتری میدهد برود. در دنیای حرفهای کار خطایی نیست.»
این پیشگویی نبود. یک واقعیت در دنیایی است که پول در آن به صراحت حرف میزند. حالا وقتی به استراماچونی و دنیزلی و کالدرون نگاه میکنم، میبینم بدون این که آنها حتی یک بازی در لیگ تازه انجام دهند باز از سوی همان دوآتشهها به قهرمانهای مقدسی تبدیل شدهاند که کسی حق ندارد به آنها نقد کند. همان دوقطبیهای افراطی، تکرار همان تجربه زیانبار و کمحاصل که از کیروش - برانکو نگرفتیم و برای دو مهمان، چنان به جان هم افتادیم که هنوز زخمهایش تازه است.
حمایت از مربی تیم محبوب البته که امری طبیعی و الزامی است اما از تجربههای ناخوب قبلی درس بگیریم و دست کم این بار در دفاع متعصبانه و کور از غریبهها، صورت خودیها را چنگ نزنیم.
فوتبال، بازی لذت است، آن را به زمین نفرت تبدیل نکنیم و مهمانهای تازه را در جاده پرسنگلاخ کیروش - برانکو هل ندهیم چون باز هم در پایان این راه ما زیان میکنیم، ما شرمسار میشویم، ما خسارت میدهیم و آنها با پولهای ما پی عشق تازه میروند…»
دیدگاه تان را بنویسید