ساعاتی دیگر قرار بود که سمانه به دنیا بیاید اما دیگر ناصر نبود تا این شادی را با من شریک باشد و چه سخت می گذشت همه این لحظه ها بی او.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: درد زایمان بر من[1] مستولی شده بود و باید راهی بیمارستان می شدم حالت بسیار بدی داشتم اکنون باید ناصر[2] کنارم می بود که نبود، با خود می گفتم آخر خدای من به چه کسی بگویم و می دانستم که الان این مسأله را باید به برادرهای ناصر بگویم. برادر خودم هم شب پیشم ماند اما همه چیز سخت بود و سخت.
من عاشق ناصر بودم، دلم می خواست حال که فرزندمان به دنیا می آید او کنارم باشد اما نبود. سمانه[3] به دنیا آمد و من هیچ تمایلی به دیدن هیچ کس نداشتم، دوست داشتم اولین نفری که به من تبریک می گوید و بر بالینم می آید ناصر باشد اما باز هم نبود. آنقدر این حالت ها آزارم داد که چند شب بعد ناصر به خوابم آمد هر چند که گمان می کردم خواب نیستم و همه اتفاق ها در بیداری رخ می دهد. در باز شد و ناصر داخل شد ابتدا سمیه[4] را بوسید و بعد من فرزند جدیدمان را به او نشان دادم و گفتم می دانی این کیست که در جوابم گفت بله این سمانه خانم است و می دانم که آینده خوبی دارد.
ناصر لبخندی زد و گفت: نگران هیچ چیز نباش، من همه جا هستم، نگران سمانه هم نباش. دلم که همیشه از حضورش گرم بود، گرمتر شد و او را به خدا قسم دادم که بماند اما گفت: فقط اجازه داده اند که به دیدار بیایم و بروم و بعد با احترام بسیار و عقب عقب از در خارج شد و رفت.[5]
- فاطمه (اکرم) جهان باقری، همسر شهید.
- شهید ناصر کاملی، جانشین فرمانده گردان حمزه سید الشهدا(س) لشکر 27 محمد رسول الله (ص) که در چهارم اسفند ماه سال 62 در عملیات خیبر (این عملیات در سوم اسفند ماه سال 62 با رمز یا رسول الله (ص) و در شمال بصره و مقابل استان های العماره و بصره و در دو محور هورالهویزه و زید آغاز شد) به شهادت رسید.
- دختر کوچک شهید.
- دختر بزرگ شهید.
- برگرفته از گفت و گوی همسر شهید. (وی نقل می کند که در ابتدا دوست داشته فرزندانشان پسر باشند تا بتوانند جای پدر را بگیرند و اکنون او دخترانی دارد که با رفتار و اعمالشان، نام پدر را زنده نگه داشته اند.)