زیرچشمی نگاهی به حلقه ام انداخت تا آن را هم بگیرد و میان وسایلی بگذارد که برای فقرا جمع کرده بود که گفتم: نه این را نمی دهم.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: مهمانی عروسی تمام شد و از خانه دایی[1] به خانه خودمان آمدیم. ناصر[2] رو به من کرد و گفت: اکرم جان یک نگاهی به این وسایلی که برای زندگیمان تهیه کردی بکن، ببین چقدر اضافی است، اگر قرار بود فامیل هم ببینند که دیدند پس بیا آنچه را که لازم نداریم بگذاریم برای آنهایی که خیلی بیشتر از ما به آن نیاز دارند. گفتم من تو را داشته باشم، اصلاً به اینها نیازی ندارم. با جواب مثبت من، ناصر رفت چادر شبی آورد و شروع کرد به جمع آوری، کت و شلوار، بخشی از هدایایی را که فامیل آورده بودند، چند رختخواب، انگشتری که برادرم به عنوان هدیه گرفته بود، انگشتری که خودشان برایم گرفته بودند و... آن وقت دیدم زیرچشمی دارد حلقه ام را نگاه می کند.
دستم را پشتم بردم و گفتم: نه هر چه بخواهی بردار ولی این را نمی دهم، گفت: دیدی به مال دنیا دل بسته ای و نمی توانی دل بکنی. مگر قرار ما این نبود که به مال دنیا دل نبندیم؟! گفتم: بله من به این وابسته ام و او هم که قصد آزار من را نداشت، راضی شد و دیگر هیچ نگفت.
صبح با چادر شب به دوش، پاورچین پاورچین از پله ها پایین رفت و خیلی سریع خود را به مسجد رساند تا دیگران پیش خود فکر نکنند که این داماد امروز با چادر شب در کوچه چه کار می کند.[3]
ادامه دارد...
- مهمانی کوچکی به عنوان مهمانی عروسی با حضور یک سری از فامیل در خانه دایی عروس خانم ترتیب داده شده بود.
- شهید ناصر کاملی، جانشین فرمانده گردان حمزه سید الشهدا(س) لشکر 27 محمد رسول الله (ص) که در چهارم اسفند ماه سال 62 در عملیات خیبر (این عملیات در سوم اسفند ماه سال 62 با رمز یا رسول الله (ص) و در شمال بصره و مقابل استان های العماره و بصره و در دو محور هورالهویزه و زید آغاز شد) به شهادت رسید.
- برگرفته از گفت وگوی همسر شهید (فاطمه (اکرم) جهان باقری).