چند روزی همقدم با شهید ورامینی

عباس و گفت و گو با فرزند یک ساله اش

در بخشی از وصیتنامه شهید ورامینی آمده است: «این خط سرخ باید همچنان ادامه پیدا کند تا ظهور امام زمان (ع) که خط مبارزاتی ما روشن است و آن این است که مبارزه آنقدر ادامه دارد تا دیگر کسی روی زمین نباشد که لااله الاالله نگوید.».

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: عباس قائم مقام لشکر 27 حضرت رسول (ص) بود که بعد از بازگشت از حج در عملیات والفجر 4 و در دوشنبه بیست و هشتم آبان ماه سال 62 در پنجوین در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. از او یادگاری به نام وصیتنامه باقی است باشد که راهگشای دنیا و آخرتمان شود.

 

«بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنینَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۚ یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقتُلونَ وَیُقتَلونَ ۖ وَعدًا عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوراةِ وَالإِنجیلِ وَالقُرآنِ ۚ وَمَن أَوفىٰ بِعَهدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاستَبشِروا بِبَیعِکُمُ الَّذی بایَعتُم بِهِ ۚ وَذٰلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظیمُ


 خدا جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده آنها در راه خدا جهاد می کنند که دشمنان دین را بکشند یا خود کشته شوند این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده است و از خدا باوفاتر به عهد کیست؟ 
ای اهل ایمان شما به خود در این معامله (خریداری بهشت ابد به جان و مال) بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است.

با درود و سلام بر تمام شهدا و با درود و سلام به امام امت این تبلور اسلام راستین و این نور خدا و این کوبنده بر فرق مستکبرین جهان و این سلاله پاک حسین (ع) و این یاور مستضعفین جهان و این عاشق خدا و این مرد گریان نیمه شب و این جانشین امام زمان(ع) و این فقیه عادل زمان و این رهبر قلبهای مومن و همچنین با درود و سلام به امت شهیدپرور امتی که بهارین تعبیر را در مورد این مردم امام عزیزمان فرموده است که این ملت الهی شده است و من این مسئله را با گوشت و پوست بدنم حس کرده ام و آن را در جبهه های جنگ مشاهده نموده ام؛ من بوی دست آن پیرمرد یا پیرزنی که نان تهیه کرده و برای ما به جبهه ها می فرستد به مشامم رسیده است؛ من چهره آفتاب سوخته آن مرد روستایی یا آن جوان روستایی که فقط به ندای حسین گونه امام لبیک گفته است را دیده ام؛ من عشق به شهادت جوانان پاک حزب الله را در اینجا دیده ام و خیلی نمونه های دیگری که هر کدام گویای حضور مردم در تمام صحنه های نبرد حق علیه باطل می باشد. من با آن گفته امام عزیزمان که می گوید در جبهه ها حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که از خانواده این مستکبرین باشد کاملا مانوس می باشم و این اصل معنی امامت و امت که هر دو کامل در نتیجه می بینم که انقلاب با شتابی سرسام آور به پیش می رود ان شاءالله تمام کاخهای ظلم را در هم خواهد کوبید و باعث نجات تمام مستعفین جهان خواهد شد و از همه مهمتر زمینه آماده می شود برای ظهور امام زمان(ع) و نکته بسیار ظریفی که در اینجا مشهود است ارتباط قوی بین امام و امت می باشد که به فضل الهی این دو هم جهت حرکت می کنند و تا این همسویی برقرار است ما پیروزیم اگر چه در بعضی از موارد شکست بخوریم که این شکست خود نیز پیروزی عظیمی می باشد و اما نظر من در مورد هر دوی اینها این است که امام چون آن ارتباط اخلاصی خود را با خدا برقرار کرده است و نمود آن همان گریه های شبانه امام می باشد راه خود را پیدا کرده و در صراط مستقیم حرکت خود را ادامه می دهد و این طرف که امت قرار دارد تا وقتی که قدر این نعمت الهی را بدانند و شکرگزاری کنند صددرصد خدا این نعمت را از او نخواهد گرفت مگر اینکه نعمتی از آن بالاتر به او بدهد و باز من نمود عینی این مسئله را در جبهه های جنگ مشاهده کرده ام و آن فریادهای پرخروش و مستضعفترین مردم این جهان است که در حال حاضر تبلور آن در ایران و آن هم در جبهه هاست که فریاد می زنند خدایا خدایا ترا به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا.
 باری تا این پیوند عمیق بین امام و امت وجود دارد شکست محال است و پیروزی روز به روز روشن تر می باشد و اما تمام اینها حول یک محور و برای یک محور دور می زند و آن خداست و آن نیز عشق به لقاء است که هر کس به اندازه برای این مطلب سهم می گذارد و یکی مال و ثروت، یکی زن و بچه و یکی بهترین چیز خود آن هم نه یک بار بلکه حاضر است صد بار برای رسیدن به لقاءالله عطا نماید و آن جان ناقابل خودش می باشد تا بدین وسیله خونی که از هابیل تا حسین (ع) و از حسین تا کربلای ایران بر زمین ریخته شده است تداوم دهد و در این ارتباط، آیندگان نیز راهشان و خطشان روشن می باشد. یعنی اینکه این خط سرخ باید همچنان ادامه پیدا کند تا ظهور امام زمان (ع) که خط مبارزاتی ما روشن است و آن این است که مبارزه آنقدر ادامه دارد تا دیگر کسی روی زمین نباشد که لااله الاالله نگوید. و اما برگردم به وضع موجود خودم که قرار است فردا شب عملیاتی عظیم که می رود تا سرنوشت نبرد یک سال و نیمه جبهه حق علیه کفر را معین نماید و به اعتقاد من این نبرد درست شبیه به حالت روز ۲۲ بهمن در ایران می باشد که این نبرد ۲۲ بهمن برای جهان می باشد و در واقع صدور انقلاب ایران به تمام جهان و آغاز اولین گام جهانی برای ظهور امام زمانمان می باشد.
 
نامه شهید به خانواده 
خود، مادرم این را بدان که تجلی زحمت تو من هستم پس این زحمتهای تو بود که مرا نیز از خود بیخود کرد. مادر من هیچ‌گاه سختی‌های زندگی تو را فراموش نمی‌کنم مادر من فراموش نمی کنم گردن‌دردهایی را که در اثر کار دوختن به آن مبتلا شدی شاید یکی از کسانی که همیشه دلش به خاطر تو می‌تپید و چه بسا شب‌ها به خاطر رنج‌های تو اشک می‌ریخت من بودم. مادر من به جبهه می‌روم تا شاید خدا مرا ببخشد آنقدر باید در آفتاب‌های سوزان در زیر رگبار مسلسلهای کفار بدوم تا آن گوشت‌هایی را که از غفلت بر بردنم روییده آب شود. در این لحظه به این فکر می‌کنم که اگر قرار باشد برای پیوستن به ابدیت در بستری ساده و آرام جان بدهیم چقدر دردآور می باشد چرا در مواقعی که می‌توانستم شهادت را نصیب خود کنم نفس بر من غلبه کرده و این نعمت متعالی را از من ربوده است و باز می‌بینیم هنوز به آن اخلاص که باید نرسیده بودم تا لیاقت آن را پیدا کنم که خدا بزرگترین نعمتها یعنی شهادت را نصیبم نماید بعد در برابر خدا شرمنده می‌شوم و قبول می کنم که شهادت لیاقت می خواهد و به خاطر همین همیشه مانند انسان های سرگردان به این طرف و آن طرف می‌زدم، تا شاید بتوانم به آن اخلاص که می‌خواهم برسم [امروز] فقط یک آرزو در وجودم موج می زند و آن عشق به شهادت است. …
 ای پدر و مادر، ای برادر، ای خواهر و دوستان عزیز یک وصیت دارم و آن عاشق مردم بودن است و از این طریق به خدا می‌توان رسید.

نامه شهید به فرزند کوچکش
 … خدمت میثم کوچولو سلام عرض می کنم و از خدا می خواهم که تو یادگارم را در زیر سایه خود حفظ نماید و خود نگهدار تو باشد. میثم جان! بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین (ع) را با تمام گوشت و پوست خود حس نماید. بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع) به مشامش برسد، بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع) بوسه بزند، بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را برای تمام دل‌هایی که هوای کربلا دارند باز کند، بابا رفت… شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همه‌ چیز ناپایدار است چه برای تو و چه برای من تنها چیزی که باقی می‌ماند و قابل اتکاست خداست.

میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به دنیا آمدی یک سال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو است بابا پهلویت نباشد اما هیچ عیبی ندارد خدای بابا تو را دوست دارد. پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکر کن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت خداحافظ.»

 

 

 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید