مادر یک کودک اوتیسمی از شکنجه پسرش در مرکز تواتنبخشی مشهد می گوید

پس از گذشت نزدیک به ۲۰ روز از درج خبر پرونده شکنجه کودکان اوتیسم در رسانه‌ها، خبرها حکایت از آزادی دو متهم این پرونده به قرار وثیقه، شکایت نظام پزشکی، بهزیستی، اروژانس اجتماعی و شخص سعیدی از بانی این پرونده به عنوان نشر اکاذیب و فعالیت دوباره یکی از متخلفان در مرکز درمانی دیگر دارد.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، راستین ۴ ساله، آرش ۲۷ ساله، شاید علی، نرگس، زهرا و ده‌ها مبتلای دیگر به اوتیسم گفته می‌شود روزها، ماه‌ها و شاید سال‌ها از عمر خود را در یک مرکز بازتوانی زیر شکنجه گذرانده‌اند. افرادی که کمترین توان را برای بازگویی آنچه که برآنها گذشته و می‌گذرد، دارند. ماجرای شکنجه تعدادی از کودکان اوتیسم در مشهد شاید برای بسیاری از کسانی‌ که خبرها را رصد می‌کنند آشنا باشد. خبری تکان دهنده که به بازداشت ۲ نفر از کارکنان مرکز توان افزا ختم شد اما بعد از گذشت نزدیک به ۲۰ روز از زمان خبری شدنش حالا خبرهایی از آزادی این ۲ نفر به قرار وثیقه، فعالیت دوباره یکی از آنها در مرکزی دیگر و شکایت آنها از یکی از مادران کودکان اوتیسمی که پیگیر شکایت از این مرکز بوده، حکایت دارد.

درمان اوتیسم در ایران بسیار نوپاست و تعداد درمانگرهایی که بدون داشتن تعریف دقیق و درست از اوتیسم به روش‌های غیر انسانی و غیر اصولی برای درمان به تنش متوصل می‌شوند کم نیست. راستین ۴ ساله یکی از قربانیان این نوپایی درمان اوتیسم در ایران است. او از آبان تا دی ماه ۹۵ ساعتی از روز را در یک مراکز بازتوانی برای آموزش مهارت‌های تعادلی سپری می‌کرده که افزایش تنش‌های عصبی و اضطراب تنها نتیجه‌ای بوده که برای او داشته است. رها مختاری، مادر راستین بانی پرونده شکنجه و کودک آزاری مرکز توانبخشی در مشهد  است که روایات هولناکی از آنچه که بر کودکان اوتیسم در این مرکز گذشته دارد. او از توبیخ کردن‌‌های راستین تا مرگ یکی از کودکان زیر کتک‌های مربی این مرکز در این گفت‌وگو سخن گفته است.

در ادامه مشروح گفت‌وگوی خبرآنلاین با رها مختاری، مادر راستین و یکی از والدین پرونده شکنجه و کودک آزاری مرکز توانبخشی در مشهد را بخوانید؛  

خانم مختاری شما یکی از مادرانی هستید که فرزند خود را برای آموزش به این مرکز سپرده بودید. از ابتدا شروع کنید و بگویید که چه شد که راستین را به این مرکز سپردید؟

آبان ماه سال گذشته به مشهد آمدم و یک ماه اول را صرف آن کردم که مراکز درمانی اوتیسم را بررسی کنم و در نهایت بعد از شروع درمان راستین در کلینیک گفتار درمانی با یک مهدکودکی آشنا شدم که مدیر این مهد یک فرزند ۷ ساله اوتیسم داشت. پسر او از طیف خارج شده بود و توانایی‌های نزدیک به یک کودک عادی را از خود در ارتباط و رفتار بدنی نشان می‌داد. این باعث حیرت من شده بود که این کودک را که به قول مادرش در طیف شدید اوتیسم قرار داشته در یک وضعیت ایده‌آل می‌دیدم. مدیر مرکز رویای کودکی یا در واقع مادر این کودک به من شماره آقای سعیدی را داد و من همان روز به او مراجعه کردم. پس از آنکه مشکل راستین را برای او توضیح دادم. او به من گفت که راستین را در مرکز خود می‌پذیرد به شرط آن که راستین روزی ۳ ساعت به این مرکز سپرده شود و مادر فضا را ترک کند. برای پسر من که اضطراب جدایی داشت و تا پیش از این در چنین شرایط قرار نگرفته بود پذیرش شرط تصمیم بسیار سختی بود ولی به خاطر اینکه پیشرفت او را می‌خواستم بعد از کلنجارهای زیاد پذیرفتم.

آیا راستین در روزهای اول درباره رفتار مربیان این مرکز چیزی نمی‌گفت یا برای رفتن به آنجا بهانه‌‌گیری نمی‌کرد؟  

 از اولین روزی که راستین را به این مرکز سپردم متوجه شدم که او بشدت ترسیده و مقاومت شدیدی برای نرفتن به آنجا می‌کند ولی همه آنها را به حساب این گذاشتم که او اضطراب جدایی دارد یا مقاومت‌های اوتیسمی است که در او خودنمایی می‌کند اما بعد از گذشت یک یا دو هفته متوجه شدم که بی‌قراری‌های راستین بیشتر شد و این آغاز شک‌های من بود.

کودک شما با آموزش‌هایی که مربیان این مرکز به او می‌دادند، پیشرفتی هم کرده بود؟

پیشرفت‌هایی که بچه‌های این مرکز داشتند، بسیار غیرعادی بود. با توجه به اینکه مغز این کودکان نمی‌تواند پا به پای کودکان عادی مراحل رشد را طی کند. درست روز اولی که راستین را به آنجا بردم دیدم که راستین روی دوچرخه نشسته و روز دوم اسکیت می‌رود و روز سوم اسکوتر بازی می‌کند. تمام آن چیزهایی که باید مراحل درمان یک روزه‌ای را طی می‌کرد، همان روزهای اول انجام شد و این برای من حیرت انگیز بود که چطور کودک من که مشکل اعصاب مرکزی و مشکلات حرکتی دارد ظرف چند روز قادر به انجام این کارها شده است.

 گفتید که راستین از روز اولی که او را به این مرکز سپردید دچار اضطراب بیشتری شده بود. چه شد که متوجه رفتارهای خشن این مرکز شدید؟

بعد از یک تا دو هفته متوجه بهم ریختگی زیاد، پرخاشگری، کابوس‌های شبانه و گریه‌های غیر عادی و مقاومت زیاد او شدم. یک روز راستین کنار من نشسته بود و من جویا شدم و از او پرسیدم «عمو سعیدی مرد خوبیه؟» نگاهی به من کرد و اسم او را تکرار می‌کرد و به خودش سیلی می‌زد. این برای من صحنه دردناکی بود. به محض دیدن این صحنه با آقای سعیدی تماس گرفتم و گفتم که آیا شما برای برخورد با اختلالات رفتاری از شیوه خشونت هم استفاده می‌کنید؟ او انکار کرد و من به او توضیح دادم که راستین در پاسخ به پرسش من چنین رفتاری را از خود نشان داده است و من مایل نیستم که دیگر به آنجا برود علیرغم اینکه کل مبلغ یک ماهه درمان را پرداخت کرده بودم.

و این مرکز چه واکنشی به عدم تمایل شما نسبت به رفتن راستین به آنجا نشان داد؟

بعد از آن آقای سعیدی به طرز عجیبی اصرار کردند که پسر شما بسیار توانمند است و اوتیسم خفیفی دارد و من امیدوارم که بتوانم به او کمک کنم و شما با این نگرانی مادرانه خودتان جلوی پیشرفت او را می‌گیرید. بعد از یک هفته اصرار من راستین به شرط ترک موسسه با دیدن کوچک‌ترین برخورد خشونت آمیز به مرکز برگردانده شد. درمان راستین ادامه پیدا کرد و من او را سه ماه به این مرکز بردم و پیشرفت‌های غیر عادی را شاهد بودم. پیشرفت‌هایی که ما برای آنها در کرج ماه‌ها وقت می‌گذاشتیم و به نتیجه‌ای نمی‌رسیدم. هر کدام را که مطرح می‌کردم ظرف یک روز محقق می‌شد. این پیشرفت‌ها باعث می‌شد که من چشمم را روی مشکلات روحی و روانی او ببندم. تا اینکه ماه آخر پسرم دچار لرزش بسیار شدید شد به حدی که به هیچ عنوان نمی‌توانست حرکت تعادلی را با دستش انجام دهد. مثلا آنقدر لرزش دستش زیاد شده بود که نمی‌توانست قاشق را به دهانش برساند. بعد از ماه سوم، یکی از پرسنل این مرکز که مربی مستقیم او بود و از این مرکز استعفا داد با خشم زیادی به من گزارش داد که پسرتان را به این مرکز نسپارید چون این مرکز نه تنها مجوز ندارد بلکه این آقا مدرک کاردرمانی و گفتار درمانی ندارد.

بعد از اینکه فهمیدید این مرکز مجوز ندارد پیگر آن از سوی نهادهای رسمی نشدید؟

بله. بعد از اینکه او این مسئله را به من گزارش کرد شروع به پیگری آن از سوی نظام پزشکی کردم و راستین را به این مرکز نبردم. آقای سعیدی بعد از اینکه متوجه شد که من مسئله‌ای را از مربی‌اش شنیده‌ام اصرار زیادی کرد که باید راستین دوباره به مرکز بیاید که من مشکلات مالی را بهانه آن کردم. حضور بازرس‌ها و همچنین انتقال صحبت‌های من با یکی از مادرانی که فرزند خود را به این مرکز سپرده بود سبب شد تا آقای سعیدی متوجه شود که این پیگیری‌ها از سمت من انجام شده است. بعد از ۱۰ روز اصرار مدام در چندین تماس خود درباره اینکه راستین یک مورد متمایز از سایرین است و بعد از اینکه دیدم نظام پزشکی وارد عمل شد و اتفاق خاصی نیفتاد به نوعی دوباره با خودم کنار آمدم و راستین را به مرکز برگرداندم اما این بار اعلام کردم که راستین فقط یک ساعت در آنجا خواهد بود. سپردن راستین به این مرکز این دفعه ۱۰ روز طول کشید.

بعد چه شد؟ این که راستین تنها ۱۰ روز در این مرکز دوام آورده نشان می‌دهد که رفتارهای خشن شدیدتر شده بوده، درست است؟

بله. بعد از۱۰ روز رفتارهای راستین شدید شد. محکم در دهانش می‌زد و خودش را توبیخ می‌کرد و به خودش می‌گفت «ساکت شو» یا دستمالی داخل داهنش می‌کرد و با دستمال دیگری راه بینی‌اش را می‌بست و سعی می‌کرد که نفس نکشد. تنبیه کردن خود قطعا خشونت بود اما مسدود کردن راه تنفس با دستمال شبیه به این بود که انگار تمرین خاصی با او انجام می‌شود به این خاطر که او روزی چندین بار هر کجا که دستمال پیدا می‌کند این کار را تکرار می‌کند.

چطور از رفتار های خشن این مرکز با سایر کودکان اوتیسم با خبر شدید؟ البته مسلم است که وقتی با کودکی ۴ ساله این طور برخورد می‌شود پس برای سایرین هم اتفاق می‌افتد و شاید هم بدتر از آن اما چه شد که شما پیگر این پرونده شدید؟

با گذشت ۱۰ روز دوباره یکی از مربیان با من تماس گرفت و گفت که مسئله‌ای هست که می‌خواهم با شما در میان بگذارم. از او که جویا شدم به من گفت که کودکی به اسم شایراد در مرکز نگهداری می‌شود که پدر و مادرش پزشک هستند و این کودک تقریبا بی‌کلام است. چندین سال است که تحت درمان آقای سعیدی قرار دارد. یک روز که از سوی مربی مستقیمش تنبیه می‌شود او نمی‌تواند کودک را ساکت کند و به آقای سعیدی اطلاع می‌دهد و او برای ترساندن کودک بر می‌آید و کودک را با پایش فشار می‌دهد و زانوی کودک زیر پای آقای سعیدی می‌شکند. بعد از اینکه این اتفاق می‌افتد مربی مستقیم کودک به اتاق همکارش می‌رود و می‌گوید که من صدای پای شایراد را زیر پای آقای سعیدی شنیدم و قسم می‌خورم که روزی این موضوع را مادر و پدر کودک بگویم.

 به دنبال این موضوع این مربی موارد دیگری از شکنجه‌های کودکان اوتیسم در این مرکز را افشا کرد. یکی از این موارد این بود که می‌گفت یک روز خانواده‌ای به آقای سعیدی هنگام تحویل پسر ۲۸ ساله‌ای خود به اسم محمدجواد به مرکز می‌گوید که فرزندشان دیشب در مهمانی آنها را اذیت کرده، لطفا با او صحبت کنید. آقای سعیدی با برخورد خوبی محمدجواد را تحویل می‌گیرد و بعد از اینکه خانواده مرکز را ترک می‌کنند به طرز وحشیانه‌ای شروع به زدن این پسر می‌کند. مربی می‌گفت وقتی که آقای سعیدی سیر این پسر را زد، تمام شکم او از بالای سینه تا بالای ناف کبود شده بود. وقتی آقای سعیدی به خودش آمد و متوجه کبودی بدن این پسر شد، همکاران را فرستاد که پماد و دارو بگیرند که این کبودی‌ها را از بین ببرند که موفق نشدند. خانواده محمدجواد را تحویل می‌گیرد و به قول مربی این مرکز روز بعد این پسر با صورت اصلاح شده و تمیز به مرکز بر می‌گردد و این به معنی آن است که خانواده حتما کبودی‌های تن این پسر را مشاهده کرده‌اند اما کوچک‌ترین برخوردی با آقای سعیدی نمی‌کند و حتی بابت آرام کردن محمدجواد از او تشکر هم می‌کند. این موضوع آقای سعیدی را به شکنجه‌های جدید ترغیب می‌کند. به گفته این مربی، آخرین اقدامی که برای تنبیه این پسر انجام می‌دهد این بوده که دست‌های او را روی مبل می‌گذارد و روی دو زانو می‌نشاندش و خود روی گردن او می‌نشیند و مدت زمان زیادی یورتمه می‌رود. بعد از اینکه از روی گردن این پسر بلند می‌شود متوجه می‌شود که او دیگر نفس نمی‌کشد و مجبور به احیای او می‌شود.

این موارد را به نهادی گزارش نکردید؟

چرا. بعد از شنیدن این ماجراهای دردناک شوک بزرگی به من وارد کرد، شروع به گزارش این ماجرا به نهاد مختلف از اورژانس اجتماعی تا بهزیستی، تعزیرات، اماکن، نظام پزشکی و هر جای دیگری که به ذهنم می‌رسید، کردم. یک نصف روز کامل از این شماره به شماره دیگر پاسکاری می‌شدم و آنها می‌گفتند که این موضوع به ما ارتباطی ندارد. آخرین تماسی که با نظام پزشکی داشتم و اعلام کردم که این مرکز کودک آزاری می‌کند با برخورد مأیوس کننده‌ای مواجه شدم.

در خبرها خواندم که مسئول این مرکز سابقه اخراج از مرکز دیگری هم داشته است، چطور از آن با خبر شدید؟

در این مدت درمان‌های راستین پاسخگو برای او نبود و حتی او در برابر گفتار درمانی که در خانه انجام می‌شد روی خوش نشان نمی‌داد. پیگر شدم و سعی کردن که مربی دیگری برای راستین پیدا کنم و با خانمی آشنا شدم که این مسئولیت را پذیرفت. این خانم روز اولی که برای ارزیابی به خانه آمدند و فهمیدند که من راستین را به کلینیک آقای سعیدی می‌بردم اظهار تاسف کرد و گفت که آقای سعیدی همکار من بود و تجربه همکاری با او را در مرکزی به نام آوا دارم که تحت نظر سازمان بهزیستی است. رفتار او انقدر وحشیانه بود که من دچار حمله‌های عصبی می‌شدم و بعد تقاضا کردم که اتاق من را از او جدا کنند ولی هر از گاهی که به اتاق او می‌رفتم شاهد شکنجه‌هایی بودم. مثلا شایراد، همان پسری که پایش زیر پای آقای سعیدی شکسته بود در این مرکز نیز تحت نظر او بوده است. روزی وارد اتاق شدم و دیدم که با چوب معاینه آنقدر در دهان این پسر فشار می‌دهد که دهانش غرق خون شده و در حال خفه شدن است ولی آقای سعیدی با حالت ترسناکی سعی دارد این پسر را به واسطه چوب معاینه مورد تهدید قرار دهد. یا زمان دیگری وقتی وارد اتاق شدم، دیدم که دهان پسر پر از دستمال است و با دستمال دیگری بینی او را گرفته و این پسر در حال خفه شدن است و دست و پا می‌زند ولی این آقا همچنان به کار خودش ادامه می‌دهد.

وقتی این صحنه را بار دیگر از زبان او شنیدم خیلی به هم ریختم، چون اجرای زنده این صحنه را از طرف پسرم روزی چندین بار می‌دیدم. این خانم گفتند که یک شب که من و آقای سعیدی در کلینیک آوا تنها بودیم و من در اتاق خودم با یک کودک کار می‌کرد، به من پیامک زد. نوشته بود که به اتاقش بروم. وقتی به اتاق او رفتم دیدم که پسر ۱۷ ساله سی پی روی زمین افتاده و مرده است. بعد از تماس با اورژانس به خانواده این پسر اطلاع داده شد اما بعد از آن دیگر در جریان نحوه رضایت از این خانواده نبودم.

گفتید که چند باری هم برای نداشتن مجوز این مرکز و هم برای رفتار خشونت آمیز با کودکان به مراکز قانونی مراجعه کردید، چه زمانی این اعتراضات شکل قانونی پیدا کرد. آیا مدارکی پیدا شد که بتوانید برای محکوم کردن این شخص به آن تکیه کنید؟

این اطلاعات دردناک از یک سو و اقداماتی پیگیرانه‌ای که من برای این موضوع انجام داده بودم و به نتیجه‌ای نرسیده بودم سبب شد که به وکیل متوصل شوم. وکیل به من اعلام کرد که مدارک برای این پرونده کافی نیست. من به او توضیح دادم که آقای سعیدی به واسطه فیلمی که در مرکز آوا توسط مدیر آن مرکز گرفته شده و برای ۱۲ کاردرمان به نمایش گذاشته شده مدارک برای بازداشت افراد متخلف وجود دارد. در این فیلم آقای سعیدی روی سینه‌ کودکی نشسته و اقدام به خفه کردن و سیلی زدن او می‌کند. فیلمی که به واسطه آن آقای سعیدی از مرکز آوا اخراج می‌شود.

به دنبال افشاگری‌هایی که در شبکه‌های مجازی برای اطلاع رسانی به خانواده‌های اوتیسم انجام دادم، به اطلاعات جدیدی دست پیدا کردم و با خانم ترابی مدیر انجمن اوتیسم مشهد ارتباط برقرار کردم. او گفت که چند سال پیش تعدادی از خانواده‌ها به من اعلام کردند که شخصی به اسم آقای سعیدی مرکزی برای نگهداری از کودکان اوتیسم دارد که در آن کودکان را شکنجه می‌دهد. او از آنها خواسته تا شکایت خود را به صورت مکتوب به انجمن اوتیسم ارائه کنند با یک شکایت مکتوب همراه با اداره اماکن به سراغ آقای سعیدی می‌روند اما او که از این موضوع قبلا مطلع شده بوده به سرعت فضای مرکز را به دکور یک خانه تغییر می‌دهد. دقیقا همان فضایی که من نیز با آن روبه‌رو شدم. وقتی اداره اماکن به آن مرکز می‌رود آقای سعیدی اعلام می‌کند که اینجا اصلا مرکزی نبوده و دست انجمن را برای پیگیری می‌بندد. اماکن نهایتا اخطاری می‌دهد و آقای سعیدی مجبور به تخلیه و نقل مکان به مرکز جدیدی می‌شود. همین جایی که در آن اکنون مقیم است. خانم ترابی به من گفتند که با به جریان افتادن دوباره این موضوع، اعتراض مکتوب خانواده‌ها و پرونده اداره اماکن نیز می‌تواند کمک کننده باشد. بعد از به جریان افتادن و پیگیری‌های من درباره این موضوع بسیاری از شاهدان و کسانی که در جریان جنایات آقای سعیدی بودند، جا زدند.

حتما با این شرایط کار سخت‌تر هم شد. مسئولان اما از پلمب این مرکز خبر دادند.

ما به واسطه برقرار ارتباط با صدا و سیما و برنامه خبری ۲۰:۳۰ موفق شدیم که فشارهایی را به مسئولان وارد کنیم تا بهزیستی برای بررسی به این مرکز برود اما اتفاقی که افتاد این بود که آقای سعیدی که مدرک علوم تربینی کودکان استثنایی دارند با توصل به مدرک دکتر متین که دانشجوی دکتری کاردرمانی است، موفق شد که کار خود را قانونی هم بکند. یعنی این مرکز که تا پیش از این تابلو نداشت، حالا تابلویی هم بر سر در این مرکز نصب شده است و به هیچ کدام یک از گزارش‌هایی که مبنی بر کودک آزاری به نظام پزشکی داده‌ایم واکنشی نمی‌بینید. تا جایی که من از طریق انجمن کاردرمانی خراسان پیگیری کرده‌ام مجوز این کلینیک توابخشی فیزیوتراپی است. آن زمان که من با آقای سعیدی آشنا شدم تابلوی کلینیک توان افزا در راه پله نصب بود اما وقتی که به نظام پزشکی اعلام شد تابلویی که در راه پله بود و به صورت غیر قانونی فعالیت می‌کرد به عنوان کلینیک دکترای کاردرمانی در خیابان نصب شد. اما به دنبال شکایت‌های ما سرانجام این مرکز پلمب شد. 

مسئولان در مصاحبه‌های خود از بازداشت دو فرد در جریان این پرونده خبر دادند، می‌دانید الان در چه شرایطی هستند؟ 

آقای سعیدی و آفاق دو متهم این پرونده بعد از چند ساعت بازداشت به قرار وثیقه آزاد شده‌اند و بعد از آن شخص سعیدی نیز از او به عنوان نشر اکاذیب شکایت کرده‌ است. آقای سعیدی در یک مرکز دیگر به نام مرکز جامع توانبخشی فرشتگان آسمانی مشغول به فعالیت است. 

 

دیدگاه تان را بنویسید