خسارتدیدگان پلاسکو، عیدمان سیاه بود
دو ماه به سال نو مانده بود و قرار بود مثل هر سال چهارراه استانبول از خیل جمعیتی که برای خرید عید یا پرکردن مغازههایشان به آنجا میرفتند پر و خالی بشود.
به گزارش جی پلاس، البته این چهارراه قدیمی در روزهای بارانی اوایل بهمن چند برابر هر سال به خودش آدم دید اما آنها نه برای خرید که برای تماشا آمده بودند؛ تماشای سوختن ساختمانی که گوشهای از خاطره خیلیها و البته همه زندگی خیلیهای دیگر بود.
بعید است مردم تا سالها روزی را که ساختمان پلاسکو با داشتن نزدیک به هزار و 500 واحد تجاری بعد از چند ساعت سوختن فرو ریخت فراموش کنند اما به نظر میرسد مسئولانی که در روزهای اول تصویرشان در حال دادن وعدههای مختلف از صفحه تلویزیون پاک نمیشد بهسرعت ماجرا را به فراموشی سپردهاند. گواهی این ادعا، وعدههایی است که تقریبا هیچکدامشان رنگ عمل ندیدهاند. هم خانواده قربانیان جانی این حادثه از مسئولان نسیانزده گله دارند و هم قربانیان مالباخته که تعدادشان به چند هزار نفر میرسد.
باید خودمان را نجات بدهیم
چند ساعت بعد از فروریختن ساختمان هفت طبقه پنجاهوچند ساله، وعدههای مختلفی به گوش میرسید؛ از وزیر کار گرفته که وعده وام کمبهره صد میلیون تومان به خسارتدیدهها میداد تا بانک مرکزی که اعلام کرد سه برابر این رقم را به کسبه میدهد تا بتوانند خودشان را از ورشکستگی نجات بدهند اما حالا بعد از دو ماهونیم که به گفته کسبه برایشان به اندازه 10 سال طول کشیده، آنها باید خودشان کاری برای نجاتشان کنند و دستشان به هیچکدام از وعدهدهندهها نمیرسد.
پاساژ نور که بعد از فرازونشیبهای زیاد بهعنوان محل اسکان کسبه پلاسکو تعیین شد، هنوز هم سوتوکور است. امید کسبه برای اینکه حضور همگی آنها بتواند رونقی که این پاساژ هیچوقت نداشته به آن بیاورد حالا دیگر کاملا رنگ ناامیدی گرفته است. یک ماهونیم پیش وقتی به این پاساژ سر زدم، همانقدر ساکت و غمزده بود که حالا. تنها تفاوتی که حالا با آن موقع دارد، این است که دیگر کاسبهای بلاتکلیف در راهروها دورهم ننشستهاند و دست از تلاش برای جلبکردن توجه مسئولان برداشتهاند اما مغازهها همانقدر بیرونق به نظر میرسند. بیشترشان به انبار شبیهتر هستند تا مغازههایی که مشتریها را به خرید ترغیب کنند. محمد، یکی از کاسبهایی است که حاضر میشود صحبت کند. خیلیهایشان میگویند اینهمه حرف زدیم چه اتفاقی افتاد؟ او میگوید: «یک قران کف دست ما نگذاشتهاند. اینجا هم که هستیم، داریم اجاره میدهیم. جالب این است که مجبورمان کردند اینجا را بگیریم. میخواستند از حضور ما برای رونق این پاساژ استفاده کنند اما پاساژی که این همه سال است دارد کار میکند اما نگرفته، با حضور کاسبهای ورشکسته پررونق نمیشود. مسئولان، بنیاد این حرفهای ما را قبول نکردند و گفتند باید اینجا مستقر شوید، در غیراینصورت بعدا نمیتوانید درباره حق و حقوقتان ادعایی داشته باشید؛ ما هم آمدیم ولی راضی نیستیم.» او که شروع میکند، کمکم سر درددل بقیه هم باز میشود؛ یکی دیگر میگوید: «سراغ هرکدام از نهادهایی که به ما قول داده بودند، رفتیم یک جوری ما را پیچاندند. آنها که گفته بودند وام میدهیم، رقمها را پایین آوردند و سودی هم که برای دادن وام اعلام کردند، همان سودی بود که بانکها برای دادن وام میگیرند. خب اگر میخواستیم اینطور وام بگیریم که برایمان کاری نداشت. اصلا برویم نزول کنیم، بهتر از وام با سود 24 درصد است که اینها میخواهند به ما بدهند.»
عید سیاه
وقتی پای حرفزدن درباره کاسبی شب عید وسط میآید، کاسبها قبل از هر کاری خندهای تلخ میکنند. عباس میگوید: «چه عیدی؟ عید سیاه. 17 سال پیش پدر خدابیامرزم را یک هفته مانده به عید از دست دادم، عید برای همه ما عزا شده بود. فکر میکردم آن عید بدترین نوروز عمرم باشد اما امسال فهمیدم اتفاقات بدتری هم میتواند بیفتد. وقتی پدرم از دنیا رفت، عمرش را کرده بود، با سربلندی سرش را گذاشت زمین اما امسال من روزی هزاربار مردم. هر طلبکاری که زنگ میزد و میگفت پاسشدن چکی که دست مردم دارد، وابسته به گرفتن طلبش از من است، یکبار جان دادم.» همکارش که تمام مدت سرش را پایین انداخته میگوید: «ما هر سال 20 اسفند نهتنها تمام چکهایمان را صاف کرده بودیم بلکه بار سال بعدمان را هم بسته بودیم اما امسال بدهیهایمان را هم نتوانستیم درست بدهیم. جنسهایی که در انبارها و تولیدیهایمان داشتیم، یکسوم قیمت دادیم رفت تا فقط بدهیهایمان را بدهیم و اعتبارمان خراب نشود.»
2 ماهونیم سرگردانی
امیر که مغازهای در پاساژ نور گرفته را تبدیل به انبار کرده و با قرض و استفاده از بقیه اعتبارش در بازار در یک تولیدی شریک شده، میگوید: «برگشتم به وضعیت 10 سال پیشم. این مغازهای که اینجا به من دادهاند هم فرقی با یک زیرزمین در پسکوچههای جمهوری نمیکند. بعضی از بچهها را مجبور کردهاند ویترین بزنند چون مغازهشان بیشتر از آنی که به ما دادهاند توی چشم است.» سراغ آنها که میروم، میبینم چند مانکن پشت شیشههایی که قرار بوده ویترین باشند، گذاشتهاند اما خبری از نظم و چشمنوازی مغازههای پلاسکو نیست. یکی از آنها میگوید: «من در طبقه دوم پلاسکو مغازه داشتم. الان هم با هزار بدبختی مغازهای در جمهوری اجاره کردهام و اینجا را کردهام انبار آنجا. اینجا که پاخور ندارد اگر میخواستم به امید اینجا بمانم باید بعد عید یکسره میرفتم زندان.» او درباره اینکه پیگیریهایشان درباره سرنوشت ساختمان جدید پلاسکو به کجا رسیده، میگوید: «هزاربار هم خودمان سراغ مسئولان شهرداری و بنیاد مستضعفان رفتهایم و هم نماینده فرستادهایم اما دائما میگویند داریم روی این موضوع کار میکنیم. هیچ خبری هم نمیشود و حتی مدارکی که دال بر مالکیت ما بوده نمیگیرند. هرچه میگوییم میخواهید چهکار کنید، میگویند خبرتان میکنیم. از سردرگمی و بدهکاری خستهایم.»
خبری از گزارش ملی نیست
11 فروردین امسال مهلت رئیسجمهوری به هیأت ویژه رسیدگی به حادثه پلاسکو تمام شد اما هنوز گزارش ملی از این حادثه برای اطلاع عمومی منتشر نشده است. در حکم روحانی که 9 بهمن سال 95 منتشر شد، خطاب به احمدی اینطور آمده بود: «باید در مدت دو ماه «گزارش ملی» این حادثه را با «بررسی علل و عوامل وقوع آتشسوزی و فروریختن ساختمان»، «نحوه مدیریت محیطی حادثه»، «کیفیت هماهنگی دستگاههای مسئول در مدیریت بحران»، «راههای پیشگیری از تکرار آن» و «اصلاحات ساختاری و مدیریتی لازم» ارائه و گزارش دقیقی جهت اطلاع مردم شریف ایران منتشر کند. کلیه دستگاهها و مسئولان ذیربط موظف هستند با این هیأت همکاری کرده و اطلاعات مربوط را در اختیار بگذارند.» دو روز بعد از حکم روحانی، یعنی 11 بهمن بود که هیأت ویژه رسیدگی به حادثه پلاسکو فعالیت خود را آغاز کرد تا در مدت دو ماه نسبت به بررسی این حادثه و ارائه گزارش در پنج محور مورد تأکید رئیسجمهوری اقدام شود؛ مهلتی که پس از انجام ساعتها مصاحبه با مسئولان مربوطه و بررسی اسناد و شواهد سرانجام در تاریخ 11فروردین امسال به پایان رسید و حالا با رسیدن نخستین روزهای کاری سال 1396 است، اگرچه از زمان وقوع حادثه تاکنون دستگاهها و نهادهای مختلفی ازجمله قوهقضائیه، مجلس، شورای شهر و... به بررسی و آسیبشناسی ابعاد مختلف این حادثه پرداختهاند اما بسیاری منتظر هستند تا نتایج گزارش هیأت ویژه رسیدگی به حادثه پلاسکو که به دستور رئیسجمهوری تشکیل شده، اعلام شود. گزارشی که سه روز از موعد ارائه آن گذشته و معلوم نیست که آیا این گزارش هم به سرنوشتی مانند بقیه وعدهها درباره پلاسکو دچار میشود یا نه.
خرج کفن و دفن هم ندادهاند
بدتر از وضعیت خسارتدیدهها، وضعیت خانوادههایی است که عزیزانشان را در پلاسکو از دست دادهاند. آنها نهتنها باید با غم مرگ عزیزشان کنار بیایند بلکه با عملینشدن وعدههای مسئولان مختلف باید فکری هم برای گذران روزهای پیشرویشان کنند. همسر قاسم، نگهبان پلاسکو که جسدش را یکی، دو هفته بعد از فاجعه به خانوادهاش تحویل دادند، میگوید که وعدهها عملی نشده و حتی خرج کفن و دفن را که گفته بودند خواهند داد، ندادهاند. خانواده یکی از تأسیساتیهای پلاسکو هم که او را از دست دادهاند، میگویند خبری از کمکها نیست. همسر او به خبرآنلاین میگوید: «الان اصلا کسی از ما حمایت نمیکند و حتی مسئولان پلاسکو میگویند این کار، کار دوم محمود بوده تا به ما کمک نکنند. به خدا هیچ کمکی نکردند. حدود پنج هفته پیش ما با خانواده دیگر قربانیان پیش اعضای هیأتمدیره پلاسکو رفتیم و گفتند تا یک هفته به ما کمک مالیای برای عید میکنند ولی تازه دو روز پیش یک میلیون و 800 هزار تومان پول برای ما ریختهاند، آخر این حقوق محمود است یا عیدی او؟ گفتند درباره عیدی او بعدا فکر میکنند. چه فکری میخواهند بکنند؟»
دیدگاه تان را بنویسید