از آن چهره هایی بود که با نگاه به آن، دلت آرام می شد،‌ انگار که هر چه آرامش داشت در سیمای دلنشینش خلاصه شده بود.

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: سید مجید بسیار کم حرف و آرام بود و بیشتر از آنچه که بخواهد بگوید، سعی در گوش کردن داشت. بسیار باحوصله بود و وقتی کسی از او پرسشی داشت یا بحثی در می گرفت، با متانت و وقار به حرف های طرف مقابل گوش می داد و سپس با منطق و استدلال و با آرامشی که مخصوص خودش بود، پاسخ می گفت و اگر مخاطبش قانع نمی شد یا جایی از حرف های او را درک نکرده بود، باز هم برایش توضیح می داد. همین صبوری و آرامش مجید بود که اطرافیان را جذب خود می کرد و وقتی با او روبرو می شدی انگار مسیری به رویت باز شده و تو در انتهایش به آرامش می رسی. اما مجید با همه طمأنینه اش، در هر فعالیت شرکت می کرد و بیشتر هم خودش پیش قراول می شد. شعر می گفت، فیلمنامه می نوشت، طراحی و خطاطی می کرد و برای نوجوانان کلاس های آموزش قران و احکام می گذاشت. چند ماهی به شهادتش مانده بود که بر روی تکه کاغذی نماز و روزه هایی را که از او قضا شده بود، نوشت و شروع کرد به ادای آنها و حق اللهی را که بر گردنش بود، تسویه کرد. و حالا دیگر وقت رفتن بود و مجید که حضورش در دفاع مقدس را با عملیات ثامن الائمه (ع) آغاز کرده بود و والفجرها و کربلاها را در کارنامه خود به ثبت رسانده بود، باید در نصر هفت جاودانه می شد. ظهر روز عید قربان بود و گرمای طاقت فرسای مرداد ماه و فتح قله بوالفتح، تشنگی امان بچه ها را بریده بود. سید با زبانی که به ذکر الهی مشغول بود با یکی از همرزمانش به سمت بالای قله بوالفتح در حرکت بود که گلوله ای آرپیچی به او اصابت کرد و مجید سجده کنان[۱] به دیدار حق نایل آمد؛ تو گویی که حجش قبول و عیدش مبارک شد.[۲]

  1. در خاطرات همرزمانش آمده که او به صورت سجده بر زمین افتاد.
  2. شهید سید مجید کلوشادی که روز عید قربان سال ۶۶ مصادف با ۱۶ مرداد یعنی چند روز بعد از شهادت حجاج خانه خدا به شهادت رسید. در این عملیات حدود صد نفر از بچه های تیپ حضرت نبی اکرم (ص) به شهادت رسیدند.
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
10 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.