سال ها گذشت و دیگر نه طعم غذا را می چشید و نه کلامی می گفت و تنها نگاه پلی بود میان او و دنیای اطرافش.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: ۱۶ سال بود که بمب های خوشه ای دشمن بعثی، ابراهیم[۱] را خانه نشین کرده بود، بی هیچ حرکتی. ابراهیم کودک شده است؛ کودکی ناتوان و همسر[۲]، مادر شده است مادری مهربان و دلسوز و چون پروانه ای دورش می چرخد و خدا را شاهد می گیرد بر این صبوری اش. او در همه این سال ها نه طعم غذایی را چشید[۳] و نه کلامی سخن گفت تا جایی که نوه کوچکش که زبان باز کرد، گفت: من دیگر می توانم حرف بزنم اما پدر جان هنوز زبان باز نکرده است. ابراهیم تنها نفس می کشید و نگاهت می کرد، نگاهی که گویای همه آنچه که می خواست بگوید، بود. مراسم عقد دخترش بود و دوستش[۴] به جای او که نمی توانست به حکم پدری اذن دهد، سخن می گفت. دختری که همه سرمایه زندگی اش، پدر بود و ساعت ها را بر بالینش می گذراند. دکترها گفته بودند هر روز که می گذرد سلول های مغزی بیشتر از بین می روند و همین هم شد آنقدر از بین رفتند تا آخرین روزهای زمستان سال ۹۰ ابراهیم را با خود از این دیار فانی به جاودانگی رساندند.
- شهید ابراهیم مهران راد از رزمندگان لشکر ۵۸ ذوالفقار نیروی زمینی ارتش که در اثر بمب های خوشه ای، دچار خونریزی سمت راست مخچه شد و ۱۶ سال را به سختی گذراند و در سوم اسفند ماه سال ۹۰ به شهادت رسید.
- شیرین جافر که سال ها بدون کوچکترین چشمداشتی از دیگران به پرستاری از همسرش پرداخت و شکوه ای نکرد.
- شلنگی به داخل معده او کرده بودند که از این طریق مواد غذایی را به بدن او وارد می کردند.
- نهاوندی از دوستان و همرزمان شهید مهران راد.