بهار نویسنده و مترجم است؛ ترجمه اخبار فارسی به انگلیسی را نیز انجام می دهد؛ همسرش راضیه کباری هم خبرنگار است و پس از نابینایی خبرنگار شده است.
بهار شرح حال زندگی شان که چطور با معلولیت هم می توان زندگی مشترک را اداره و بچه داری کرد، نوشته و کتاب « درهمین چند قدمی» را از طریق انتشارات « به منش» روانه بازار کرده است.
بهار در صفحه شخصی خود در یکی از شبکه های مجازی روز سه شنبه ماجرای دو اتفاق که برای همسر نابینایش رخ داده را روایت کرده است؛ این زوج بتازگی به خیابانی به نام بهشت در مرکز شهر تهر ان نقل مکان کرده اند و این رویدادها در محل جدید زندگی شان رخ داده است.
این نوشته با عنوان «اندر احوالات بهشت» به شرح زیر است:
«ما دو سه ماهی است خانه مان را عوض کرده ایم. اسم کوچه مان بهشت است. اگر زباله ای که مردم اینجا و آنجا در همین بهشت تازه ما رها می کنند را نادیده بگیریم کوچه زیبایی است. خانه ما در انتهای بن بستی در همان کوچه بهشت است. من خودم از چند درختی که از روزگاران قبل از زمین خواری و آپارتمان نشینی هنوز پابرجایند لذت می برم.
بگذریم.
مدتی طول کشید که همسر نابینایم به این بهشت و رفت آمد در آن خو بگیرد. اما آنچه شاید باعث تعجب ما از ساکنان بهشتی شده، دو اتفاق شگفت انگیز است که در عین سادگی برای آنها که دستی بر آتش دارند و بهشت و جهنم را لااقل می فهمند، می تواند به لحاظ جامعه شناسی، روانشناسی و بررسی اخلاق جمعی ما مردم حائز اهمیت باشد.
یکی موضوع پیرمردی است که با دیدن راضیه و عصای سفیدش، از او پرسیده آیا با این وسیله که در دست دارد دنبال طلا می گردد. یعنی فکر کرده عصای سفید گنج یاب است و احتمالا این فکر هم حاصل قیمت دلار، طلا و سکه ای است که این روزها سر به فلک کشیده و تمام ذهن ما مردم را پر کرده.
البته پیرمرد وقتی فهمیده چه اشتباهی کرده شروع کرده به معذرت خواهی.
اما اتفاق دوم که به نظر من تاسف بار است مربوط به همین یکی، دو روز پیش است وقتی که یکی از همسایه های بن بست بهشتی ما بی توجه با ماشینش از روی عصای راضیه رد شده و آن را شکسته و حتی بعد از فریاد همسرم نایستاده و به رفتن ادامه داده. توی همین بن بست.
نمیدانم، شاید او هم فکر کرده بهتر است گنج یاب همسر نابینایم را بشکند تا او نتواند طلا پیدا کند.»
رضا بهار متولد 1349 سمنان است که به علت بیماری مادرزادی و آسیب مغزی نوعی از معلولیت را تجربه می کند و فاصله چشمانش از یکدیگر بیشتر از حد معمول و نیز اندازه آنها بزرگتر از چشمان سایر انسان هاست.
گزارش از داود میاندهی
تهرام/1008
بهار شرح حال زندگی شان که چطور با معلولیت هم می توان زندگی مشترک را اداره و بچه داری کرد، نوشته و کتاب « درهمین چند قدمی» را از طریق انتشارات « به منش» روانه بازار کرده است.
بهار در صفحه شخصی خود در یکی از شبکه های مجازی روز سه شنبه ماجرای دو اتفاق که برای همسر نابینایش رخ داده را روایت کرده است؛ این زوج بتازگی به خیابانی به نام بهشت در مرکز شهر تهر ان نقل مکان کرده اند و این رویدادها در محل جدید زندگی شان رخ داده است.
این نوشته با عنوان «اندر احوالات بهشت» به شرح زیر است:
«ما دو سه ماهی است خانه مان را عوض کرده ایم. اسم کوچه مان بهشت است. اگر زباله ای که مردم اینجا و آنجا در همین بهشت تازه ما رها می کنند را نادیده بگیریم کوچه زیبایی است. خانه ما در انتهای بن بستی در همان کوچه بهشت است. من خودم از چند درختی که از روزگاران قبل از زمین خواری و آپارتمان نشینی هنوز پابرجایند لذت می برم.
بگذریم.
مدتی طول کشید که همسر نابینایم به این بهشت و رفت آمد در آن خو بگیرد. اما آنچه شاید باعث تعجب ما از ساکنان بهشتی شده، دو اتفاق شگفت انگیز است که در عین سادگی برای آنها که دستی بر آتش دارند و بهشت و جهنم را لااقل می فهمند، می تواند به لحاظ جامعه شناسی، روانشناسی و بررسی اخلاق جمعی ما مردم حائز اهمیت باشد.
یکی موضوع پیرمردی است که با دیدن راضیه و عصای سفیدش، از او پرسیده آیا با این وسیله که در دست دارد دنبال طلا می گردد. یعنی فکر کرده عصای سفید گنج یاب است و احتمالا این فکر هم حاصل قیمت دلار، طلا و سکه ای است که این روزها سر به فلک کشیده و تمام ذهن ما مردم را پر کرده.
البته پیرمرد وقتی فهمیده چه اشتباهی کرده شروع کرده به معذرت خواهی.
اما اتفاق دوم که به نظر من تاسف بار است مربوط به همین یکی، دو روز پیش است وقتی که یکی از همسایه های بن بست بهشتی ما بی توجه با ماشینش از روی عصای راضیه رد شده و آن را شکسته و حتی بعد از فریاد همسرم نایستاده و به رفتن ادامه داده. توی همین بن بست.
نمیدانم، شاید او هم فکر کرده بهتر است گنج یاب همسر نابینایم را بشکند تا او نتواند طلا پیدا کند.»
رضا بهار متولد 1349 سمنان است که به علت بیماری مادرزادی و آسیب مغزی نوعی از معلولیت را تجربه می کند و فاصله چشمانش از یکدیگر بیشتر از حد معمول و نیز اندازه آنها بزرگتر از چشمان سایر انسان هاست.
گزارش از داود میاندهی
تهرام/1008
کپی شد