درادامه این مطلب آمده است: نه کسی بلورهای‌شان را می خرد و نه پولی برای دادن دستمزد به کارگرهای‌شان دارند. چون بازار ترکیه تمام کشور را غرق کرده و دیگر کسی بلور ایرانی نمی خرد.
بلورهای ایرانی قدیم‌ترها در بازار عربستان مشتری داشت اما حالا دیگر آنجا هم کسی بلورهای ایران را دوست ندارد و در این فرصتی که پیش آمده ترک‌ها سلیقه عربستان را دریافته‌اند؛ با گل‌های رنگارنگ قرمز و طلایی روی بلورهای شیشه‌ای خواسته‌های‌شان را برآورده می‌کنند.
این طور می‌شود که علاوه بر فشارهای اقتصادی داخلی، بازار ایران در بلور بی متقاضی می‌ماند و کارگرها از همه زودتر قربانی می‌شوند. یکی از این کارگرها اسمش علی اصغر است. او از همان روزی که فوق دیپلمش را گرفت، عزمش را جزم کرد که به تهران بیاید و کارکند و برای پدر و مادرش پول بفرستد و خرج‌شان را بدهد. بعد کم کم ازدواج کند و برای خودش خانه و زندگی راه بیندازد. این تصمیمی بود که تمام جوان‌های شهر می‌گرفتند.
چون در ایلام نه کار بود و نه کارخانه. سرمایه‌ای هم نبود تا روی آن حساب باز کند و کسب و کاری راه بیندازد.این شد که مثل همه مهاجرت کرد و به تهران آمد. حالا 6 سال از آن روز می گذرد و هنوز که هنوز است، نتوانسته برای خودش خانه و زندگی و سرپناهی درست کند و چشم انتظار حقوق ماهیانه‌ای است که سه ماه به تعویق افتاده، اسمش علی اصغر است و در کارخانه بلورسازی کار می کند. روزی 10 ساعت پای کوره ذوب بخش رفرمینگ می ایستد و شیشه‌ها را شکل می دهد. می گوید:« اگر درسش را خوانده بودم، الان تکنیسین می شدم اما چه حیف که تاثیری در حقوقم نداشت».عرق از سر و صورتش می بارد و عین خیالش نیست. این کار هر روزش است و پول را میان عرق‌هایی که صبح تا شب می ریزد، جست‌وجو می‌کند. اومی‌گوید:«تا به حال چندین بار برای گرفتن سختی کار مراجعه کرده‌ایم اما به ما سختی کار نمی‌دهند؛ می‌گویند از شغل شما سخت‌تر هم هست و آن‌ها واجب‌تر هستند».
در این کارگاه صدا به صدا نمی‌رسد و باید با فریاد با یکدیگر صحبت کنند. همین باعث شده وقتی از فضای کارگاه بیرون می‌روند درجه شنوایی‌شان کمتر از آدم‌های عادی باشد و پایین بیاید. اومی‌گوید:« بعضی وقت‌ها در خیابان حواسم نیست و خیال می کنم هنوز در کارگاه هستم ناگهان برای پرسیدن یک آدرس ساده فریاد می‌زنم و بعد می فهمم کجا هستم و خجالت زده می شوم».

کوره‌هایی که مدام باید روشن بمانند
هنوز یک ماه ونیم به بازگشایی مدارس مانده و علی اصغر نگران هزینه کتاب و مدرسه بچه‌هایش است. می‌گوید:« امیدوارم حقوق‌های عقب مانده‌مان را بدهند؛ این طوری شرمنده و خجالت زده پیش خانواده ام برنگردم. هر چند کارفرما گفته هیچ چیز معلوم نیست. قول و وعده و وعید داده‌اند اما هیچ‌کدام را عملی نکرده‌اند. می‌گویند باید به کارمان ادامه دهیم تا هر وقت که بگویند.
چند روز برای گرفتن حقوق اعتصاب کردیم اما دوباره ما را سر کار برگرداندند. بعضی وقت‌ها تا نیمه‌های شب در کارگاه کار می‌کنیم حتی آن‌هایی که زن و بچه هم دارند خانه به خانه نمی‌روند. دست خالی کجا برویم؟ شرمنده روی زن و بچه مان می شویم».کوره های کارگاه باید مدام روشن باشند؛ به خاطر همین در سه شیفت کارگران کار می کنند. اگر کوره ها را خاموش کنند، کار برای همیشه می‌خوابد. این طور است که آتش باید همیشه روشن باشد تا ماندگار بماند. محسن رفیق علی اصغر تازه از همسرش جدا شده و دو شیفت در کارخانه کار می‌کند، می گوید:«به خاطر فقر و نداری بالاخره از هم جدا شدیم. همسرم سرکار می رفت و درآمد داشت. اما هرروز در خانه‌مان دعوا بود؛ این شد که دیگر طاقت هر دوی‌مان به آخر رسید و تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم. حالا دیگر انگیزه ای برای زندگی ندارم.
اگر حقوقم را بدهند، خوب است، حداقل می‌دهم به همسرم تا برای دخترمان خرج کند». محسن یک کارگر متخصص است که حقوقش نسبت به کارگران عادی باید بالاتر باشد اما این طور نیست و کسی هم نظارت نمی‌کند. دستمزدش همان است که وزارت کار مصوب کرده و او به هیچ عنوان راضی نیست. البته اینجا اگر کارگری کم‌کاری کند یا مرخصی زیاد داشته باشد یا مشکلی به وجود بیاورد، از حقوقش کم می‌شود که همین اعتراض های زیادی را میان کارگران ایجاد کرده است. علی اصغر اطرافش را می‌پاید که کسی حواسش نباشد و بعد می‌گوید:« می‌دانی چیست؟ همین امروز و فردا اینجا تعطیل می‌شود و حقوق ما را هم نمی‌دهند. درست یک هفته مانده به تعطیلی این را می‌گویند و ما هیچ کاری نمی توانیم کنیم. ترکیه بازار را خراب کرده. مردم جنس ارزان می‌خرند، دیگر کسی دنبال بلور ایرانی و خوش نقش نمی آید».
خیلی از کارخانه‌های بلورسازی تهران کاربری‌شان را عوض کرده‌اند و شده‌اند سنگ قبرسازی. حالا شاید سرنوشت این کارگاه هم همین باشد». محسن در ادامه حرف های علی اصغر می گوید:« شاید باور نکنید اما ما یک شب درمیان خانه مادر خودم و مادر همسرم مهمان هستیم. دیگر می توانم سرسفره بنشینم و غذا بخورم این‌قدر که هر شب خانه‌شان مهمان بودیم. هر شب که خانه مادرهمسرم می رویم از من می پرسد کی حقوق‌تان را می‌دهند، سکوت می‌کنم و نمی‌دانم باید چه جوابی بدهم. چند شب پیش دخترم را به خاطر پولی که مدرسه از او خواسته بود، دعوا کردم و اشکش را درآوردم. نمی دانم باید تا کی این زندگی را ادامه داد. هر جا برای کار می روم، کار بهتری پیدا نمی‌کنم. همه مملکت ورشکست شده و ما هم قربانی‌هایش هستیم».

زندگی مان تکه تکه شده
محسن هم تازگی دخترش تصادف کرده و کارفرما حتی حاضر نیست دو روز بیشتر به او مرخصی بدهد تا به کارهای بیمارستانش رسیدگی کند. بعضی وقت‌ها که علی اصغر و محسن با هم تنها می شوند و سیگار آخر کارشان را در حیاط کارگاه می کشند، محسن به علی اصغر می گوید:«کاش می دانستیم قرار است زندگی چه بلایی بر سرمان بیاورد. آن‌وقت شاید طور دیگری زندگی می کردیم». این ها را علی‌اصغر تعریف می‌کند و بعد دست به موهایش می‌کشد و ادامه می‌دهد:« ما بیمه هم نداریم. چند ماه بیمه مان را رد می‌کنند و دوباره چند ماه می ماند برای بعد. تکلیف‌مان معلوم نیست. چند روز پیش گفتند جریمه بیمه را هم خودمان باید بدهیم. آخر این چه انصافی است؟ مگر من درآمد دارم که بخواهم جریمه بیمه را هم خودم بدهم؟ همین چند روز پیش کارگاه خیابان روبه‌رویی که آن هم کوره شیشه داشت، آتش گرفت و یک کارگر پایش به خاطر سوختگی قطع شد. الان کارفرما حتی حاضر نیست برای بیمه اش چند روز وقت صرف کند. می گوید نصف هزینه بیمارستان را خودت بده و بقیه را می دهم، بعد هم تو به خیر و من به سلامت. انگار نه انگار که 6 سال در کارگاهش جان کنده و ماه ها را بدون حقوق سپری کرده است».
آتش کوره که به صورت های کارگران کارگاه بلورسازی می افتد، داغ دل‌شان از زندگی هم تازه می شود. نمی دانند باید برای ادامه زنئگی چه کنند. علی اصغر می گفت:«اگر همین روزها صاحبخانه من را از خانه اش بیرون کند نمی‌دانم چه کار باید کنم.
مجبورم همسرم را بفرستم برود خانه پدرش و من هم خانه پدرم. درست نیست این طور جوان های مردم از هم جدا شوند. ای کاش به جای اینکه آن بالا دستی‌ها همه بودجه ها را بین خودشان تقسیم کنند به ما هم می دادند تا حداقل زندگی مان پاره پاره نشود».

کارشناس ایمنی در محل کار نداریم
ایمنی در محل کار و حضور کارشناسانی که متخصص باشند و بتوانند ایمنی در محل کار را به خوبی نظارت کنند، همیشه در میان کارگاه ها خالی است. بسیاری از کارگران در این کارگاه ها دچار سختی های آسیب دیدگی یا قطع عضو می شوند و دیگر نمی توانند کار کنند. در همین رابطه عضو هیات مدیره کانون مسئولین ایمنی و بهداشت کار کشور در گفت و گو با «قانون» می گوید: « یکی از دلایل افزایش حوادث کار که کمتر به آن پرداخته می‌شود، وجود افراد غیرمتخصص در سمت مسئول ایمنی است».
خسرو متین در ادامه با بیان اینکه یکی از دلایل افزایش حوادث کار که کمتر به آن پرداخته می‌شود، وجود افراد غیرمتخصص در سمت مسئول ایمنی است، ادامه داد:« گاهی افراد غیرمتخصص که سمت‌های اداری دارند با گذراندن یک دوره یک هفته‌ای آموزشی و اخذ مدرک، توسط کارفرما به عنوان مسئول ایمنی به کار گمارده می‌شوند. این وضعیت در شرایطی است که قانونگذار در آیین‌نامه مربوط به کارگیری مسئولین ایمنی‌کارگاه‌ها، شرایط دشواری را برای احراز صلاحیت مسئول ایمنی وضع کرده است و البته طبق همین مقررات در مرحله نهایی نیز واحد بازرسی کار هر استان باید شرایط کار فرد را به صورت کامل تایید کند». وی با بیان اینکه مسئولین ایمنی باید در دانشگاه‌ رشته‌‌های مرتبط همچون حفاظت صنعتی و بهداشت کار را خوانده باشند، گفت: «در کمال تعجب افرادی که سمتی همچون مدیر داخلی و سمت‌های دیگر دارند برای دریافت حقوق‌های بالاتر، به عنوان مسئول ایمنی هم معرفی می‌شوند که بازرسان کار باید جلوی حضور آن‌ها را در این سمت حساس بگیرند».
عضو هیات مدیره کانون مسئولین ایمنی و بهداشت کار کشور در ادامه گفت: «در حوادثی که این اواخر در محیط‌های کاری بسته همچون کارخانه‌های داروسازی و محیط‌های آزمایشگاهی اتفاق افتاده، عدم وجود یک مسئول ایمنی کارآمد، آگاه و کاردان بیش از هر چیزی محسوس است».
متین با بیان اینکه این امر البته در ارتباط با همه مسئولین ایمنی صدق نمی‌کند، ادامه داد:«اکثر مسئولین ایمنی از حساسیتی که در کارشان وجود دارد، مطلع هستند؛ از این رو است که انتظار داریم سایرین نیز با همین استانداردها تطابق یابند تا پیش و پس از وقوع حوادث کار، با توجه به ضوابط و الزامات موثرترین سیاست‌ها را اتخاذ کنند».
7247
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.