در این مطلب آمده است:روز گذشته برای اندکی هواخوری عزم منطقه غرب تهران کردم.
در آنجا اما صحنههای عجیبی دیدم که حیفم آمد شرح و تفسیری از آن ارایه نکنم.
منطقه بیستودو، در ظاهر، نمایی آشکار از یک شهر مدرن دارد که همه مظاهر مدرنیته را در خود جای داده.
آنجا در کنار برجهای عظیم و سازههایی بسیار بلند، تعداد قابل توجهی کافیشاپ، باشگاه بدنسازی، سالن بیلیارد، آرایشگاه زنانه و رستورانهای مدرن و زیبا نیز به چشم میخورد.
در آنجا همچنین مجموعههای تجاری بسیار بزرگی ساختهاند که گفته میشود با مالهای عربی حاشیه خلیج فارس برابری میکند!
اتوبانهای چند بانده و پهن پیکر نیز نمایی دیگر از توسعه شهری در این منطقه است.
اما روی دیگر ماجرا داستانی غمبار دارد. حرص و طمع بیوقفه کارتلهای بزرگ اقتصادی (که البته پشتیبانان قدرتمندی هم دارند) چنان به جان طبیعت افتاده که دیگر چیزی از دشتهای حاصلخیز کشاورزی در آن منطقه باقی نگذاشته است. زمینخواران اما به همین اکتفا نکرده چراکه با قطع درختان و خشکسازی زمینهای کشاورزی تلاش دارند تا حیطه نفوذ و ثروت اندوزی خویش را گسترش بیشتری دهند.
البته بیگمان حمایتهای خاصی نیز از این تهاجم منفعتطلبانه به عمل آمده که آپورچونیتهای جریان مافیایی میتوانند در کمال آرامش به کار خود مشغول باشند.
در این اثنا گفتوگویی کوتاه با یکی از عوامل سابق شهرداری داشتم و از او پرسیدم اینجا قرار است چه بشود؟
او بادی در گلو انداخت و با تکبر خاصی گفت: مگر نمیدانی اینجا قرار است نیویورک خاورمیانه شود؟! یک لحظه خندهام گرفت و به او گفتم گویا شما خود نیز به همراه اربابانتان از این پروژه منتفع هستید چراکه نه از جامعهشناسی شهری چیزی میدانید و نه از دموکراسی، آزادی، هنر، محیط زیست، جمعیتشناسی و... او با خشمی پنهان گفت مگر نمیبینی این همه برج را؟
دختران اسکیتسوار را نمیبینی؟ و با خوشحالی وصفناپذیر و عجیبی گفت اینجا چند نفر از ساکنین خودروی مازراتی هم دارند! بازهم خندهام گرفت.
با خود گفتم ایکاش میتوانستم درک حقیر وی از مدرنیته و توسعه را برایش به نقد بکشم اما دریغ که او کارهای نبود و به زعم کارل مارکس، او صرفا خرده بورژوای کوچکی بود که چشم بسته و به طمع کسب ثروتهای افسانهای اسیر دست بورژوازهای شکمگنده شده. بگذریم.
این منطقه حتی از منظر شکلی نیز بهواقع نمایی کاریکاتورگونه و مضحک از شهر مدرن و متمدنی همچون نیویورک است. آنجا انبوهی از برجهای تک و تنهایی بود که وسط بیابان سر به فلک کشیده بودند!
نه آبی داشت و نه گاز و برق و تلفنی! فقط نمایش عطش کودکانهای بود در تقلید از شهرهای مدرن عربی حاشیه خلیج فارس.
از بالاکه به این ساختمانها نگاه کنید، نمایی از مهندسی آشفته و تودرتویی خواهید دید که بیش از آنکه به نیویورک شبیه باشد، به ساختمانهای درهم تنیده پاکستان و هند شباهت دارد!
در این بین به ناگه یاد نظریه معروفی به نام تراژدی فرهنگ افتادم که حقیقتا تحلیل دقیقی از وضعیت امروز جامعه کاریکاتوری ما است.
این نظریه میگوید شاید برجها و آسمانخراشها نماد بخش کوچکی از مدرنیته باشد اما بیشک همه آن نخواهد بود. مدرنیته واقعی و توسعه حقیقی آنگاه رخ مینماید که روح آزادی و دموکراسی نیز بستر وقوعی آن باشد.
وگرنه استبدادی است در لباس فریب و ریا! برلین، پاریس و لندن از آنجا توسعه یافته خوانده میشوند که قبل از آنکه برجهایشان به آسمان برسد، ارزش دموکراسی و مدنیت را در فرهنگ و ذهن تکتک مردمانشان بالا برده بودند!
نه همچون شهرهایی به ظاهر مدرن که با غصب ظالمانه میراث زیست محیطی و پولهای هنگفت ناشی از رانت و فساد آباد شده است!
اگر فقط اسکیتسواری دختران نمادی از روح آزادی و دموکراسی است پس احتمالا امروز کشوری عربی همچون امارات متحده نیز دموکراتیکترین کشور خاورمیانه خواهد بود.
چراکه دختران زیادی در معابر عمومی اسکیتسواری میکنند.
ساخت و سازهای بیضابطه در منطقه بیستودو اما در آینده مصایب بیشماری را نیز متوجه مردمان این شهر و اطرافش خواهد کرد.
افزایش سرسامآور و غیرقابل تحمل جمعیت آپارتماننشین، آلودگی هوا، آسیب محیط زیستی و... تنها گوشهای از پیامدهای این پروژه خواهد بود. این منطقه همانطور که دستوری آباد شده، استبدادی هم اداره خواهد شد!
بر خلاف پاریس که برجی در آن دیده نمیشود جز همان برج ایفل که نماد همبستگی فرانسویهاست. شهری که بعد از فتح زندان باستیل تاکنون برابری و دموکراسی و عدالت را در خود نهادینه کرده است!
نه مانند پایتختهای مدرن عربی مثل ریاض که گرچه توسعه یافته است اما زنان و اقلیت شیعیان در آنجا به سختی نفس میکشند. در آخر باید گفت که شاید اینجا به مدد آسمانخراشهای مبتذلش روزی مانند منهتن نیویورک شود اما قطعا مانند برن سوییس یا شهرهای توسعه یافته و دموکراتیک اسکاندیناوی نخواهد شد!
این است غم بزرگ تراژدی بزرگ تهران امروز...
روزنامه اعتماد
تهرام/1735
در آنجا اما صحنههای عجیبی دیدم که حیفم آمد شرح و تفسیری از آن ارایه نکنم.
منطقه بیستودو، در ظاهر، نمایی آشکار از یک شهر مدرن دارد که همه مظاهر مدرنیته را در خود جای داده.
آنجا در کنار برجهای عظیم و سازههایی بسیار بلند، تعداد قابل توجهی کافیشاپ، باشگاه بدنسازی، سالن بیلیارد، آرایشگاه زنانه و رستورانهای مدرن و زیبا نیز به چشم میخورد.
در آنجا همچنین مجموعههای تجاری بسیار بزرگی ساختهاند که گفته میشود با مالهای عربی حاشیه خلیج فارس برابری میکند!
اتوبانهای چند بانده و پهن پیکر نیز نمایی دیگر از توسعه شهری در این منطقه است.
اما روی دیگر ماجرا داستانی غمبار دارد. حرص و طمع بیوقفه کارتلهای بزرگ اقتصادی (که البته پشتیبانان قدرتمندی هم دارند) چنان به جان طبیعت افتاده که دیگر چیزی از دشتهای حاصلخیز کشاورزی در آن منطقه باقی نگذاشته است. زمینخواران اما به همین اکتفا نکرده چراکه با قطع درختان و خشکسازی زمینهای کشاورزی تلاش دارند تا حیطه نفوذ و ثروت اندوزی خویش را گسترش بیشتری دهند.
البته بیگمان حمایتهای خاصی نیز از این تهاجم منفعتطلبانه به عمل آمده که آپورچونیتهای جریان مافیایی میتوانند در کمال آرامش به کار خود مشغول باشند.
در این اثنا گفتوگویی کوتاه با یکی از عوامل سابق شهرداری داشتم و از او پرسیدم اینجا قرار است چه بشود؟
او بادی در گلو انداخت و با تکبر خاصی گفت: مگر نمیدانی اینجا قرار است نیویورک خاورمیانه شود؟! یک لحظه خندهام گرفت و به او گفتم گویا شما خود نیز به همراه اربابانتان از این پروژه منتفع هستید چراکه نه از جامعهشناسی شهری چیزی میدانید و نه از دموکراسی، آزادی، هنر، محیط زیست، جمعیتشناسی و... او با خشمی پنهان گفت مگر نمیبینی این همه برج را؟
دختران اسکیتسوار را نمیبینی؟ و با خوشحالی وصفناپذیر و عجیبی گفت اینجا چند نفر از ساکنین خودروی مازراتی هم دارند! بازهم خندهام گرفت.
با خود گفتم ایکاش میتوانستم درک حقیر وی از مدرنیته و توسعه را برایش به نقد بکشم اما دریغ که او کارهای نبود و به زعم کارل مارکس، او صرفا خرده بورژوای کوچکی بود که چشم بسته و به طمع کسب ثروتهای افسانهای اسیر دست بورژوازهای شکمگنده شده. بگذریم.
این منطقه حتی از منظر شکلی نیز بهواقع نمایی کاریکاتورگونه و مضحک از شهر مدرن و متمدنی همچون نیویورک است. آنجا انبوهی از برجهای تک و تنهایی بود که وسط بیابان سر به فلک کشیده بودند!
نه آبی داشت و نه گاز و برق و تلفنی! فقط نمایش عطش کودکانهای بود در تقلید از شهرهای مدرن عربی حاشیه خلیج فارس.
از بالاکه به این ساختمانها نگاه کنید، نمایی از مهندسی آشفته و تودرتویی خواهید دید که بیش از آنکه به نیویورک شبیه باشد، به ساختمانهای درهم تنیده پاکستان و هند شباهت دارد!
در این بین به ناگه یاد نظریه معروفی به نام تراژدی فرهنگ افتادم که حقیقتا تحلیل دقیقی از وضعیت امروز جامعه کاریکاتوری ما است.
این نظریه میگوید شاید برجها و آسمانخراشها نماد بخش کوچکی از مدرنیته باشد اما بیشک همه آن نخواهد بود. مدرنیته واقعی و توسعه حقیقی آنگاه رخ مینماید که روح آزادی و دموکراسی نیز بستر وقوعی آن باشد.
وگرنه استبدادی است در لباس فریب و ریا! برلین، پاریس و لندن از آنجا توسعه یافته خوانده میشوند که قبل از آنکه برجهایشان به آسمان برسد، ارزش دموکراسی و مدنیت را در فرهنگ و ذهن تکتک مردمانشان بالا برده بودند!
نه همچون شهرهایی به ظاهر مدرن که با غصب ظالمانه میراث زیست محیطی و پولهای هنگفت ناشی از رانت و فساد آباد شده است!
اگر فقط اسکیتسواری دختران نمادی از روح آزادی و دموکراسی است پس احتمالا امروز کشوری عربی همچون امارات متحده نیز دموکراتیکترین کشور خاورمیانه خواهد بود.
چراکه دختران زیادی در معابر عمومی اسکیتسواری میکنند.
ساخت و سازهای بیضابطه در منطقه بیستودو اما در آینده مصایب بیشماری را نیز متوجه مردمان این شهر و اطرافش خواهد کرد.
افزایش سرسامآور و غیرقابل تحمل جمعیت آپارتماننشین، آلودگی هوا، آسیب محیط زیستی و... تنها گوشهای از پیامدهای این پروژه خواهد بود. این منطقه همانطور که دستوری آباد شده، استبدادی هم اداره خواهد شد!
بر خلاف پاریس که برجی در آن دیده نمیشود جز همان برج ایفل که نماد همبستگی فرانسویهاست. شهری که بعد از فتح زندان باستیل تاکنون برابری و دموکراسی و عدالت را در خود نهادینه کرده است!
نه مانند پایتختهای مدرن عربی مثل ریاض که گرچه توسعه یافته است اما زنان و اقلیت شیعیان در آنجا به سختی نفس میکشند. در آخر باید گفت که شاید اینجا به مدد آسمانخراشهای مبتذلش روزی مانند منهتن نیویورک شود اما قطعا مانند برن سوییس یا شهرهای توسعه یافته و دموکراتیک اسکاندیناوی نخواهد شد!
این است غم بزرگ تراژدی بزرگ تهران امروز...
روزنامه اعتماد
تهرام/1735
کپی شد