به گزارش جماران، محمد ابراهیم باستانی پاریزی را کسی نیست که دستی در کتاب و کتاب خوانی داشته باشد و نشناسد. استاد باستانی صاحب قلم سحرآمیز، حافظه بهت آور و طنز رندانه ای است که در سطر سطر نوشته هایش، مشهود است. به همت انتشارات اطلاعات، کتابی حاوی گفتگو با دکتر باستانی پاریزی منتشر شده است که در نوع خود از کارهای مشابه، خواندنی تر است. در این کتاب که مصاحبه ای چندین جلسه ای با باستانی است، دکتر کریم فیضی با تلاشی ارزشمند خواسته است تا برخی ناگفته های تاریخ معاصر را از زبان دکتر باستانی بشنود. در این میان اشاره طولانی باستانی به حضور در محضر امام خمینی در ماه های آغازین انقلاب اسلامی، به همراه جمعی از اساتید دانشگاه خواندنی است.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به مناسبت درگذشت محمد ابراهیم باستانی پاریزی گوشه ای از این کتاب را بازنشر می‌کند:

**
یکی دیگر از چیزهایی که به دوران انقلاب مربوط می شود، ملاقات شما و جمعی از استادهای دانشگاه تهران با امام خمینی (س) است. با توجه به اینکه خود شما در آن جلسه حضور داشته اید، بیان شدن آن از زبان شما، ارزش تاریخی هم خواهد داشت.
اتفاقاً این ملاقات بسیار مهم است و از نظر خود من اهمیت زیادی دارد. این ملاقات ما دلیل داشت. همچنان که می دانید، مقارن با انقلاب اسلامی، دانشگاه به مرکز فعالیت های سیاسی گوناگون و عجیب تبدیل شد. این موضوع کاملاً طبیعی است، چون استاد ها و دانشجوها، سهم بزرگی در پیدایش انقلاب داشتند. می دانید که گروه زیادی از استادها و دانشجویان در مسجد دانشگاه بست نشستند و گروه زیادی از استادها هم در وزارت علوم، در ویلای سابق تحصن نشستند. اتفاقاً یکی از استادها کشته شد که خیابان به اسم او معروف شد: خیابان نجات اللهی.
مقصودم این است که دانشگاه، قبل از انقلاب مرکز فعالیت بود. بعد از انقلاب هم گروه های زیادی در دانشگاه به فعالیت های خودشان ادامه دادند و دانشگاه تا مدت ها ملتهب بود. به عنوان مثال، تانکی که به دانشگاه آورده بودند تا دانشگاه را فتح کنند، مدت ها در دانشگاه مانده بود و کسی نبود که آن را بردارد ببرد! آن روزها وضع دانشگاه بسیار هیجانی بود و چپ و راست و تندرو و کندرو و مذهبی و غیر مذهبی و .. تحرک داشتند.
از موضوع که ملاقات با امام خمینی است، دور نشویم.
یک روز خانم هما ناطق که اهل قلم و کتاب بود و زن فاضله ای است و الان در پاریس استاد است، وارد گروه شد. خانم ناطق، عضو گروه تاریخ بود. آن روز من و زریاب خویی، نشسته بودیم و صحبت می کردیم. ناطق ما را مخاطب قرار داد و گفت: چرا شما در این جا با خیال راحت نشسته اید؟ کاری بکنید! گفتیم: چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: می خواهند دانشگاه را تعطیل کنند! پیش نویس حکم اخراج پنجاه استاد هم تهیه شده است. شما باید از این کار جلوگیری کنید!
موضوع تعطیل شدن دانشگاه جدی بود؟
از مدت ها چنین شایعه ای وجود داشت و می گفتند که اگر بعضی از فعالیت ها زیاد شود و کارهای غیر عادی زیاد بشود، دانشگاه تعطیل خواهد شد! یکی از کارهایی که آن زمان بعضی از گروه ها کردند، این بود که آمدند بعضی از اتاق ها را گرفتند و استاد را بیرون کردند.
عکس العمل شما و مرحوم زریاب خویی به خبری که هما ناطق آورده بود، چه بود؟
زریاب گفت: خانم ناطق! در برابر تعطیل شدن دانشگاه ما چه کاری می توانیم انجام بدهیم؟ خانم ناطق که می دانست دکتر زریاب خوئی، شاگرد آیت الله خمینی بوده است، گفت: آقای دکتر زریاب! شما شاگرد آقای خمینی بوده اید! با توجه به این مسئله، تلفنی بزیند، نامه ای بنویسد و ارتباطی بگیرید تا کاری انجام بدهید!
دکتر زریاب گفت: من سالهاست که آیت الله خمینی را ندیده ام و الان هم ارتباطی با ایشان ندارم. خانم ناطق وقتی این حرف را شنید، رو کرد به ما دو نفر و گفت: شماها همتی ندارید و اتاق را ترک کرد، در حالی که می گفت: همه تان عضو ساواک هستید!
در آن زمان امام خمینی در قم بود و هنوز به تهران نیامده بود. بعد از رفتن خانم ناطق، من و دکتر زریاب حرف می زدیم که یک مرتبه آقای سید حسین مدرسی طباطبایی که از روحانیون قم بود و در آن زمان خیلی هم جوان بود، وارد شد. آقای مدرسی طباطبائی در آن زمان نویسنده بود و در زمینه تاریخ کارهایی را به چاپ رسانده بود و الان گویا از استادان بنام اسلام شناسی در دانشگاه های آمریکاست و سالهاست در آنجا مقیم است. این شخص در آن روزگار با حوزه علمیه قم مربوط بود و داماد یکی از روحانیون بزرگ شیراز است و با شخص امام خمینی هم مصاحبت داشت.
وقتی آقای مدرسی طباطبائی آمد، من رو کردم به او و گفتم: آقای مدرسی! شما می دانید که آقای دکتر زریاب شاگرد مستقیم آقای خمینی بوده است؟ گفت: بله، می دانم. گفتم: خبرهایی می رسد که می خواهند دانشگاه را تعطیل کنند. شما می توانید وسیله ای فراهم کنید که آقای زریاب با استاد قدیمی خودش ملاقات کند؟ جواب داد: من این بار که به قم بروم، گفتگو می کنم و به شما خبر می دهم.
به همین سادگی؟
حقیقت این است که بعد از اینکه آقای مدرسی طباطبایی رفت، من فکر می کردم که او موضوع را فراموش می کند و دنبال کار را نمی گیرد. اتفاقاً فردای آن روز، مدرسی طباطبایی از قم تلفن کرد و گفت که: من با دفتر امام و شخص امام خمینی صحبت کرده ام. پیشنهاد کردم که چند تن از استادهای دانشگاه با امام ملاقات کنند و در مورد به هم نخوردن وضع دانشگاه و تعطیل نشدن آن، مطالبی طرح شود.
در واقع، مدرسی طباطبایی برای شما وقت قبلی گرفته بود؟
بله. آن مقدار که یادم است، او برای روز یکشنبه هفته بعد، برای ما وقت گرفته بود. ما پیش از ساعت 10 صبج باید خودمان را به قم می رساندیم و به دفتر امام خمینی می رفتیم. طباطبایی می گفت که این کار دو تا شرط هم دارد: استادهایی که می آیند، زیاد نباشند. از هر گروهی فقط یک یا دو استاد بیایند و مجموعه افراد بیش از 15 ـ 10 نفر نباشد.
شرط دوم چه بود؟
اما شرط دوم این بود که استادهایی که به ملاقات آیت الله خمینی می روند، افراد خوشنامی باشند و به اصطلاح «طاغوتی» نباشند! البته این شرط را خود ما هم می دانستیم. مدرسی طباطبایی گفت که: انتخاب استادها به عهده شماست، چون امام به خاطر شما اجازه این ملاقات را داده و وقت داده است، چون شما شاگرد ایشان بوده اید و ایشان شما را مستقیماً می شناسد.
با این خبر، قرار شد که دکتر زریاب ملاقات کننده ها را انتخاب کند و اسامی آن را به مدرسی طباطبایی بدهد تا او آنها را به دفتر امام در قم بدهد. دکتر زریاب، با در نظر گرفتن این دو شرط، بلافاصله با بعضی از استادها تماس گرفت.
اشخاصی که در این ملاقات حضور داشتند، چه کسانی بودند؟
حالا دیگر اسم همه اشخاص یادم نیست، چون بیش از 30 سال گذشته است. تا آنجا که به خاطر می آورم، در این ملاقات کسانی که با هم بودیم، عبارت بودند از: مرحوم علی اصغر مهدوی پسر حاج امین الضرب، ایرج افشار، مرحوم محمد تقی دانش پژوه، دکتر ساعدلو از دانشکده حقوق، من، دکتر زریاب خویی و چند نفر دیگر هم بودند. حالا تأسف می خورم که نام این اشخاص را فراموش کرده ام.
شما صبح آن روز به قم رفتید، یا روز قبلش؟
آقای مدرسی طباطبایی به ما گفته بود: کسانی که همان روز می توانند خودشان را به قم برسانند، صبح بیایند، اما اگر می دانید که صبح نمی رسید، شب قبل بیایید تا من جایی را در قم برای شما تهیه کنم و شب را استراحت کنید و صبح همه به ملاقات امام برویم.
ما چون نمی دانستیم که صبح ساعت 10 بتوانیم در قم باشیم، شب قبلش به قم رفتیم و آن شب را در باشگاه یک کارخانه صنعتی در قم به سر بردیم. جای آن محل یادم نیست، ولی یادم هست که درخت و باغ و خوابگاهی داشت. چند اتاق را به استادها اختصاص دادند و از ما پذیرایی کردند و ما صبح آماده شدیم و به منزل امام خمینی رفتیم.
این منزل در یک کوچه واقع شده بود. البته دو منزل در اختیار امام بود. در یکی از آنها خود امام و خانواده اش مستقر بودند و خانه دیگر، درست در برابر همین خانه بود و اتاق هایی برای پذیرایی داشت و ملاقات ها در آنجا صورت می گرفت. البته آن زمان چون روزهای اول انقلاب بود، جمعیت زیادی از شهرستان های اطراف و دور برای ملاقات امام به قم آمده بودند. به همین جهت، ما وقتی وارد کوچه شدیم، جمعیت زیادی را در آنجا دیدیم! آن همه جمعیت طبعاً نمی توانستند امام را ملاقات کنند، ولی خوشحال بودند که به قم آمده اند.
مجلس ملاقات چگونه گذشت؟
طبق پیش بینی و تدارک قبلی آقای مدرسی طباطبایی، دکتر زریاب خویی از قبل متنی برای سخنرانی خودش تهیه کرده بود، تا از روی آن حرف بزند و آن در باب اهمیت دانشگاه و مقام استادان دانشگاه بود و اینکه دانشگاه در طول این سالها در خدمت جامعه بوده، دکتر و مهندس و حقوقدان و .. تربیت کرده و کاری هم که خلاف باشد و به ضرر جامعه تمام شود، از دانشگاه صادر نشده است. همچنین، دانشگاه در خدمت طاغوت نبوده و کار خودش را کرده است، حالا ممکن است در افتتاح یا امثال آن رفت و آمدی صورت گرفته باشد که تشریفات بوده و ربطی به کار اصلی دانشگاه ندارد. این مطالب را خود امام خمینی هم می دانست.
بخش مهم حرف های دکتر زریاب خویی این بود که به امام گفت: این امکان باید ایجاد شود که دانشگاه همچنان به فعالیت خودش ادامه دهد و این شایعه که می گویند دانشگاه بعد از مدتی تعطیل خواهد شد، منتفی شود.
شما تمام جزئیات این ملاقات را به خاطر دارید؟
کاملاً! ما وقتی وارد شدیم، روی زمین نشستیم! چون در آن روزها صندلی و مبل و این قبیل وسایل وجود نداشت. ما نشستیم و منتظر شدیم که آیت الله بیاید. در گوشه ای از همین اتاق جایی بود که در آن جا سماور گذاشته بودند و چای درست می کردند. به هر کدام از ما هم چای دادند و ما خوردیم تا آیت الله از در وارد شدند و ما به احترام ایشان بلند شدیم و بعد هم نشستیم.
امام خمینی چون کسی را در آنجا نمی شناخت، گفتگو بین ایشان و دکتر زریاب خویی بود و یادم هست که امام به آقای زریاب گفت: میرزا عباس خویی!
دکتر زریاب خویی بعد استاد ها را معرفی کرد و گفت که: شما استاد ما بوده اید و ما برای دست بوس به خدمت شما آمده ایم. وقتی زریاب خویی این حرف را گفت، امام گفت که: آقا میرزا عباس! خود شما استاد هستید. بعد از صحبت های مقدماتی، امام گفت که: اگر آقایان مطلبی دارند بگویند. یادم هست که دوربین هایی در آن اتاق بود که مرتب فیلم برمی داشتند.
خب، صحبت های زریاب شروع شد و طولانی هم شد. خاطرم هست که در آن نزدیکی ها کسی بود که می گفت: مطلب زیاد شد و اشاره می کرد که زریاب خویی کوتاه بیاید. او هم گفت که اگر مطلب من زیاد است، اجازه بدهید کوتاهش کنم. امام گفت: نه! هر چه دارید، بگویید و هر چه نوشته اید، بخوانید. در نتیجه، زریاب تمام مطالب خودش را گفت. بعد از زریاب، امام خمینی صحبت کرد و فکر می کنم به همان اندازه ای که زریاب صحبت کرده بود، امام هم صحبت کرد و بنا کرد به جواب دادن. از علم حرف زد و ارتباط علم با دین و مسائلی از این دست.
معروف است که امام در برابر حرف های زریاب، به گونه ای جدی موضع گیری کرد. درست است؟
ماجرا این است که زریاب در نطق خودش اشاره کردکه خواجه نصیرالدین طوسی با اینکه ناچار بود که با خوانین مغول و پادشاهان ارتباط داشته باشد، مسئله علم را پی گیری می کرد و دانش و ساختن زیج و اداره رصد خانه و نوشتن کتاب و رساله های فلسفی را فراموش نکرده بود. بنابراین، دانشگاه هم اگر یک وقت با اهل حکومت خوش و بشی کرده است، قابل بخشش است. تأکید زریاب روی مسئله خواجه نصیر مقداری زیاد بود.
امام خمینی در صحبت های خودش که به همه مسائل اشاره کرد، به این مسئله هم جواب داد که: شما به خواجه نصیر اشاره کردید و اینکه در متن حکومت بوده است، ولی خواجه نصیر مغولان را آدم کرد و مسلمان کرد، ولی شماها که نتوانستید این کار را بکنید! این جواب را آقای خمینی به زریاب داد و در عین حال دلگرمی داد که دانشگاه باید باشد و کار خودش را بکند و جلسه تمام شد.
نکته ای که یادم مانده و مخصوصاً به آن توجه داشتم، این بود که در طول این مجلس که بیش از دو ساعت شد، همه ما روی زمین نشسته بودیم. خود امام خمینی هم بر زمین نشسته بود. وقتی جلسه تمام شد، ما با اینکه پیر نبودیم، با دشواری از جایمان برخاستیم، ولی آیت الله خمینی، مثل فنر از جای خودش بلند شد و با سرعت رفت. گویی جوان 25 ساله ای یک دقیقه بر زمین نشسته بود و بعد هم برخاست و رفت!
اثر این ملاقات چه بود؟
این ملاقات و گفتگوهایی که در آن زمان بود و مسائلی که طرح شد و حرف هایی که زریاب زد و بیاناتی که امام خمینی بر زبان آورد، متأسفانه آن روزها در جراید و روزنامه ها انعکاس درستی نداشت. تا آنجا که یادم می آید، برخی از روزنامه ها آن را به انتقاد هم گرفته بودند.
باید اذعان کنم که اثر این امر در دانشگاه خیلی مهم بود، چون بعدها متوجه شدیم که اتفاقاً در نظر بوده است که عده ای از استادها برکنار شوند و دانشگاه نیز برای مدتی تعطیل شود، منتها همین ملاقات باعث شد که تعطیلی دانشگاه به تأخیر بیفتد و دانشگاه در همان سال اول انقلاب، یک سال دیگر به کار خودش ادامه داد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.