سید محمود دعایی از جمله کسانی است که ناشناخته مانده است. تواضع بیش از حد باعث شده که بسیاری از آنچه میداند مسکوت بماند. تا آنجا که دفترچه خاطرات کم حجم او هم در پی اصرار های زیاد حاصل آمده است .وی پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد حوزه علمیه کرمان به نام مدرسه معصومیه شد و به تحصیل علوم اسلامی اشتغال ورزید. بعد از اتمام سطوح اولیه تحصیلی در کرمان به حوزه علمیه قم رفت و بعد از تکمیل سطوح عالیه در سال ۱۳۴۶ با رویدادهای سیاسی تحت تعقیب رژیم شاه قرار گرفت و مخفیانه به عراق رفت و در آنجا تحصیلات علوم اسلامی را ادامه داد.
دعایی قبل از پیروزی انقلاب در خارج و داخل ایران از فعالین سیاسی بوده است .دعایی در جریان مبارزات سیاسی خارج از کشور مدت ۷ سال سخنگوی نهضت روحانیت مبارز بود و نمایندگی امام را به عنوان رابط بین مسئولین عالیرتبه عراقی با او به عهده داشت و همچنین رابط بین سازمانها و انجمنهای اسلامی و مبارز دانشجوئی و برخی شخصیتهای مبارز خارج از کشور با وی بود.او بعد از انقلاب اوائل سال ۱۳۵۸ به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق عازم بغداد شد و بهدنبال اعتراض به دخالتهای آشکار مأمورین عراقی در امور داخلی ایران به دستور وزارت خارجه در اسفند ۱۳۵۸ به ایران بازگشت. مدتی در دفتر امام اشتغال داشت و سپس به دستور وی در اردیبهشت ۱۳۵۹ به سرپرستی موسسه اطلاعات منصوب شد.
وی قبل از پیروزی انقلاب تحت تعقیب بود و تلاشهای وسیعی جهت استردادش صورت گرفت که مأموران رژیم گذشته در این زمینه موفق نشدند.سیدمحمود دعایی در زمان اقامت در عراق تهیهکننده و مجری برنامه رادیویی نهضت روحانیت ایران بود که در مبارزه با رژیم پهلوی پخش میشد.برای ما فرصتی که از حجت الاسلام و المسلمین دعایی بشنویم بیش از اندازه مغتنم است.این مصاحبه در حاشیه یکی از جلسات حرم مطهر حاصل آمد
***
اخیرا نامه ای را در ضمن اسناد حضرت امام(س) دیدم که از سوی رییس جمهور وقت به متولیان مالی کشور گفته شده که مقداری از وجوه مربوط به امام در عراق صرف امور خیریه شده . با توجه به اینکه در آن سال ها شما سفیر ایران در عراق بودید می خواستم بپرسم داستان ان نامه چیست؟
شهریور ماه سال 58 ،ایامی بود که توفیق داشتم وبه عنوان سفیر در سفارت ایران در بغداد خدمت می کردم در آن زمان ایت الله آقای رضوانی هنوزمسئولیت دفتر امام (س) را در نجف بر عهده داشتند . ایشان مراجعه کردند و فرمودند مقداری از وجوهات وجود دارد که مربوط به حضرت امام است که می خواهیم از راه مطمئنی به ایران رسیده و تقدیم ایشان شود و بهتر است که از راه سفارت فرستاده شود. وجوهات را در اختیار ما قرار دادند . از طرفی نیز ضرورت داشت که ما به سازمان های مجاهد عراقی که عمدتا علاقمندان به مرحوم شهید محمد باقر صدر بودند کمک کنیم ، چون توقعات و ارتباطاتی داشتند که با آن ارتباطات نیازهای خود را مطرح می کردند. آن زمان من با دکتر یزدی که وزیر امور خارجه بود صحبت کردم و گفتم اگر شما موافق باشید وجوهی که قرار است از عراق به ایران بفرستیم را در اختیار سازمان های مجاهد مطمئن عراقی قرار دهیم و شما در ایران معادل آن را خدمت امام پرداخت کنید. ایشان پذیرفت و از طریق رابطی که آن زمان در سفارت بود وجوه را در اختیار دوستان قرار دادیم . بعد که من به ایران آمدم، آقای بنی صدر پیگیری کرد و نامه ای را به وزیر ارشاد وقت نوشت و در نامه قید کرد که وجوهی مربوط به امام بوده و در نجف صرف امور خیریه شده است و شما به نماینده ویژه امام بپردازید و امام نیز در ذیل همان نامه مرقوم فرمودند و وجوه معادل 5 میلیون تومان پرداخت شد ..
وجوه برای مبارزه بود ؟ به چه کسی پرداخت شد؟
مسیولین حزب الدعوه
شما آقای مالکی را می شناختید ؟
آقای مالکی از افرادی بود که من در ایران ایشان را ملاقات کردم و از افرادی بود که با آقای حکیم فعال بودند.
روابط حزب الدعوه در نجف با امام چگونه بود ؟
حزب الدعوه ابتدا روابط گرمی با مرحوم صدر داشتند و روابطشان با امام هم روابط خوبی بود.ولی بعد از این که از آقای صدر جدا شدند زیاد با ما ارتباط نداشتند یعنی به ما اعتماد نمی کردند و طبیعی بود که گرم نبودند و با ما زوایه داشتند ولی عناصر خوبی بودند که خدمات زیادی کردند . عناصر روحانی انها مخصوصا آقای آصفی که از کادرهای برجسته و از بنیانگذارن اولیه حزب الدعوه بود با ما ارتباط خوبی داشت و به امام علاقه داشت .ما برای ترجمه بسیاری از آثارامام از جمله حکومت اسلامی و افضل الجهاد{جهاد با نفس} که جزوه اخلاقی حضرت امام بود به آقای آصفی مراجعه کردیم ایشان گفت به دلیل گرفتاری ها وقت ندارم ولی علاقه دارم کمک کنم.به همین دلیل به شما پیشنهاد می کنم به کسی مراجعه کنید که هم فراغت داشته و هم قلم خوبی داشته باشد و آقای تبریزی را معرفی کردند.
چرا آقای صدر تصمیم گرفتند که به نوعی با حزب الدعوه فاصله داشته باشند؟.
می خواستند فراتر از تشکیلات باشند
یعنی به سبب این نزدیکی از آقای صدر انتقاد شده بود؟
آقای صدر نمی خواستند به عنوان کسی باشند که انتصاب رسمی با آن ها داشته است . آقای صدر همیشه مورد مشورت آن ها بود ولی از این که رابطه تشکیلاتی داشته باشند فاصله گرفته بودند ومی خواستند فراتر از تشکیلات و حزب باشند .
کدام آقای تبریزی زحمت تر جمه را کشید؟
آقای سید محمد تقی تبریزی. ایشان مترجم خوبی بود و انصافا علاقمند به امام بود و کارهای بزرگی انجام دادند.
این ها دو برادر بودند یکی آقای سید جواد و یکی آقای سید علی که وصیت کرده بود وقتی که فوت کرد حضرت امام برای وی نماز بخواند. لذا امام در تمام 14 سالی که در نجف بودند تنها دو نماز میت خواند یکی برای ایشان و یکی برای مادر بنده
قضیه این که امام برای مادر شما نماز خواندند چه بود؟
مادر من گاهی برای دیدن خانم حضرت امام (س) می رفتند و دست ایشان را می بوسید و به شوخی می گفت من دست امام را که نمی توانم ببوسم پس دست شما را می بوسم . البته در یک مناسبتی نیز من شرح رنج هایی که مادر کشیده بودند را به عرض حضرت امام رساندم و ایشان خیلی متاثر شدند و آن زمانی بود که سهم ارثی که از خانه پدری به من رسیده بود( 21. هزار تومان از سهم خانه پدری من )را برادرم خرید و برای من به نجف فرستاد . این مقدار خدمت آقای شیخ نصر الله خلخالی بود و من 7 هزار تومان از این سهم را برداشته وبا مادرم به مکه رفتم . وقتی می خواستم به مکه بروم، مادر گفت معمولا کسانی که به مکه مشرف می شوند حساب خود را تسویه می کنند پس خدمت آقا برو وبگو اگر چیزی بر عهده من است آقا ببخشند. من نیز خدمت حضرت امام رفتم و زندگی مادر را برای ایشان شرح دادم که با چه زحماتی ما را بزرگ کرده و کارگری در کارخانه ریسندگی کرمان داشته و درعین حال احتیاطا می خواهند اگر چیزی وجود دارد ایشان را ببخشید. امام بسیار متاثر شدند. به هر حال بعد از فوت مادر، امام پذیرفتند که نماز میت ایشان را بخوانند .
البته من در چهلم مادر که در ماه رمضان بود افطاری بسیار سنگین و آبرومندانه ای را برای مادر دادم. و این را امام شنیده بودند . بعد که خدمت ایشان رفتم فرمودند که من بسیار از شما تقدیر می کنم که حق شناسی کردید و حرمت مادر را بعد از فوت نگه داشتید.
آن موقع سازمان، مذهبی بود؟
بله سازمان مذهبی بود . بنیانگذارن اولیه که شهید شدند پاک بودند. مرحوم حنیف نژاد ، مرحوم سعید محسن، مرحوم بدیع زادگان از عناصر وارسته و شریف بودند ولی بعدا به دلیل فقدان این افراد در راس سازمان گرایش های دیگری پیدا شد و انحرافاتی عمیق پیش آمد.
شما در ایام مبارزه رادیو صدای روحانیت را اداره می کردید و گویا هر روز از نجف به بغداد می رفتید اگر ممکن است از رفتن خود به بغداد نکاتی را بیان کنید .
در نجف مسئولیت های که داشتیم حساس بود . مثلا رادیوی روحانیت مبارز را اداره می کردم ، صدای روحانیت مبارز برنامه ای مستقل بود که آن زمان بین بیست دقیقه تا نیم ساعت پخش می شد که البته وقتی موج رادیویی را به صورت مستقیم گرفتم حدود 45 دقیقه شد.
شما خودتان تنها بودید؟
بله. البته کسانی از ایران کمک می کردند و اخبار می فرستادند ولی در تنظیم و قرائت تنها بودم . بسیاری از مطالب را مرحوم شهید محمد منتظری تهیه می کرد و می فرستاد. نکته مهم این بود که در اثر فضای موجود در عراق، ما طوری عمل می کردیم که نجفی ها ما را نمی شناختند. لذا معمولا صبح زود و وقتی هوا تاریک بود برای زیارت می رفتم واز آن جا می رفتم بغداد، صبحانه را هم بغداد می خوردم. بعد از آن به رادیو می رفتم و برنامه را ضبط می کردم و برای نماز ظهر برمی گشتم ، یعنی برای نماز ظهر در نجف بودم. گاهی نیز زودتر می آمدم و در کلاس درس امام شرکت می کردم.
فاصله نجف تا بغداد چقدر بود؟
دوساعت .به همین جهت که من تردد مخفی داشتم، نجفی ها من را نمی شناختند. معمولا اگر عجله نداشتم با مینی بوس های معمولی می رفتم و اگر عجله داشتم با سواری ها. و گاهی نیز اگر خیلی عجله داشتم کرایه دو نفر را حساب می کردم که زودتر برسم.
دراین سفرها توفیق هم نشینی، غنیمت بود مخصوصا زمانی که با سواری می رفتم با برخی از روحانیون همنشین می شدیم که داستان های جالبی هم بعضا اتفاق می افتاد یکی ازاین داستان ها مربوط به ایامی بود که آقای حکیم تازه رحلت کرده بود و مسئله تقلید از مراجع وقت، بازار داغی داشت. فردی روحانی که قزوینی بود کنار من در سواری نشست، بنده را نمی شناخت و به تصور این که من تازه از ایران آمده ام گفت تازه از ایران آمدین ؟ گفتم چطور مگه؟ایشان گفتند محیط نجف محیط خوبی است و دور از جنجال های سیاسی است سعی کنید فرصت را مغتنم شمرده و از این محیط استفاده کنید . ایشان توصیه می کرد که با بعضی محافل ارتباط برقرار نکنم . نزدیک های بغداد رسیده بودیم و برای این که کاملا بنده را هدایت کند از مرجعیت صحبت نمود و برعلیه حاج آقا مصطفی صحبت کرد . نزدیک های بغداد توصیه کرد از کسی دوری کنم که خودم بودم ! گفت سیدی در میان اطرافیان حاج اقا مصطفی هست که خیلی خطرناک است و در رادیو فعالیت دارد اسمش دعایی است و درباره من خیلی بد گفت. در این هنگام بود که من گفتم اجازه دهید چند کلمه صحبت کنم . به ایشان گفتم من تمام حرفای شما را گوش کردم و میدانم که نیت شما خیر است و می خواهید یک طلبه هدایت شود منتها شما نسبت به بعضی مسائل دید روشنی ندارید و توضیحاتی با منطق و استدلال به ایشان دادم گفت نه اصلا این طور نیست .گفتم مثلا آن فردی که اسم بردید خود من هستم. سید محمود دعایی . ایشان قرمز شد . گفتم نگران نباشید من علت این توضیحات شما را می دانم و متوجه هستم که نیت خیر دارید ولی اگر فضایی پیش آید و در جریان مسائل قرار بگیرید شما هم مثل ما فکر خواهید کرد. نرسیده به گاراژ برای اینکه دیدم این اقا خیلی ترسیده به راننده گفتم نگه دارد و پیاده شدم. وبعد از آن گاهی در بازار ایشان را میدیدم .
رابطه آقای سیستانی با امام آنجا چگونه بود؟
آقای سیستانی از مدرسینی بودند که در درس و تحقیق بودند و آقای فردوسی از شاگردان خوب ایشان بود . یعنی بعضی از شاگردان هم در کلاس درس آقای سیستانی و هم از کلاس درس امام استفاده می کردند . منتها ایشان سعی می کردند به جریان و گروهی انتصاب نداشته باشند و حالت بی طرفی محض داشتند . البته گاهی به بیت امام میآمدند مثلا یک بار که آقای مطهری به عراق مشرف شده بودند. بعد از اینکه به دیدن امام آمدند، دوستان برای ایشان جلوس گذاشتیم . مرحوم امام هر شب حدود دو ساعت و نیم از مغرب گذشته به بیرونی تشریف می آوردند و نیم ساعت می نشستند و بعد از آن به حرم می رفتند .البته شب های جمعه نمی آمدند و معروف بود که امام مطالعه درسی دارند .لذا شب های شنبه جلسات دفتر بدون امام برگزار می شد. به همین جهت دوستان همان شب را برای مرحوم مطهری در دفتر جلوس گذاشته بودند. آقای مطهری نشستند و دوستان زیادی به ملاقات ایشان می آمدند،در این میان بسیاری از بزرگان از جمله آقای سیستانی دعوت شده بودند که آمدند و البته امام هم بر خلاف مشی خود،آن شب امدند و به احترام شهید مطهری در جمع حاضر شدند.اقای سیستانی کلا خیلی کم رفت و آمد بودند و حرم هم کم مشرف می شدند.
فضای نجف برای انقلابیون سنگین بود؟
چند مرحله بود. در مرحله ای که روابط میان ایران و عراق خیلی تیره نبود و در گیر با هم نشده بودند ، فضا سنگین بود. ولی در مرحله ای که روابط تیره شده و مجاهدین و مبارزین آزادی عمل داشتند شرایط متفاوتی بود. ولی در هر مرحله ای آن چه مربوط به شخص امام بود جدا از فعالیت مبارزاتی و انقلابی دوستان بود. محور فعالیت های مبارزاتی حاج آقا مصطفی بود و با هدایت ایشان این فعالیت ها انجام می شد و ایشان نیز سعی می کردند که این قبیل مسائل را با فاصله از امام انجام دهند .
در مقطعی که بعثی ها بنا را بر انهدام حوزه گذاشتند و به علما و روحانیون اقامت نمی دادند، مبارزه حضرت امام (س) با بعثی ها و حرکتی که ایشان آغاز کردند سرآغاز حرکت جدیدی در نجف شد. این عملکرد بی نظیر امام در کنار عملکرد ضعیف برخی دیگر باعث شد که همه حتی سنتی های نجف از امام تشکر کنند . در جریان هجرت ایشان به کویت و بعد نیز به پاریس، شرایطی پیش آمد که همه از ایشان حمایت کردند . به خاطر دارم که مرحوم ایت الله سید عبدالاعلا سبزواری آمدند و بیانیه ای دادند که من برای امام بفرستم .مرحوم سبزواری از علمای بودند که از مراجع بعدی تلقی می شدند و بعد از آقای بجنوردی بزرگ، وی از کسانی بود که کلاس درسشان حرمت و قداست داشت .
به عنوان پرسش دیگر که به پرسش نخستین باز گردیم، در دورانی که شما سفیر ایران در عراق بودید ارتباط شما با مبارزین عراقی چگونه بود؟
ابتدا که ما رفتیم برای این که ارتباطات طبیعی برقرار شود، بنده پیشنهاد دادم فردی را انتخاب کنند که به صورت کارمند محلی در محل سفارت برای کار تایپی استخدام شود. آن ها نیز خانمی که بسیار انسان متدین و شریفی بود را معرفی کردند و ما او را به عنوان تایپیست در سفارت استخدام کردیم . ایشان رابط بود و نامه هایی را می آورد . از جمله این نامه ها ، نامه ای بود که آقای سید حسین شهرستانی که آن زمان مسئولیت تشکیلات انرژی هسته ای عراق را به عهده داشت و هم اکنون نیز وزیر نفت عراق است ، توسط همین خانوم فرستادند که جاسازی بسیار زیبایی داشت . نامه را در تیوپ خمیر دندان جاسازی کرده بود و اطلاعات بسیار ذی قیمیتی در آن نامه بود . ایشان گاهی به سفارت می آمد و اطلاعاتی را می داد .در این نامه ضمن اطلاعاتی که به بنده داده شده بود مطالبی درباره عموی ایشان بود که منشأ خدمات بزرگی در عربستان سعودی شده بود . یکی دیگر از اطلاعاتی که به من داده شد این بود که عراق از چاه های نفتی که در مزر وجود دارد و می تواند با ایران مشترک باشد در حال بهره برداری است و شما آن قسمت ها را فعال کنید که نسبت به بهره برداری سهم خودتان خسارت نبینید..
به خاطر دارم که به ایران آمدم و نامه را خدمت حضرت آیت الله آقای خامنه ای که آن زمان رییس دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی بودند شخصا تقدیم کردم. که بعد از فروپاشی عراق ایشان یک بار از من سوال کردند که نویسنده نامه همان شخصی است که الآن اینجاست که پاسخ دادم بله.
بنده آقای شهرستانی را در دو مناسبت دیدم . یک مناسبت بسیار برای من وحشتناک بود یعنی من را نگران کرد و آن اولین باری بود که در دوران سفارت به نجف رفته و برای زیارت مشرف شدم در آن زمان مرحوم صدر در منزل و تحت مراقبت شدید بودند و به هیچ کس اجازه داده نمی شد با ایشان ملاقات کند من رفتم و شاید نزدیک نیم ساعت آنجا اصرار داشتم که رهگذران متوجه شوند که من به عنوان سفیر جمهوری اسلامی و با ماشین سفارت رفته ام و می خواهم با آیت الله صدر ملاقات کنم. بعد از مدتی ماموری آمد و گفت ایشان منزل نیستند. در همان سفر بود که خدمت آقای خویی هم رسیدم و با ایشان نیز ملاقات کردم.
همان روز وقتی به حرم امیر المومنین مشرف شدم ،عده زیادی از علاقمندان ایران از جمله آقای مهندس شهرستانی دور من را گرفته بودند و ابراز علاقه می کردند . بنده مسئولین امنیتی عراق را می شناختم و شاهد بودم که حدود 70 درصد کسانی اطراف من را گرفته اند مامورین امنیتی هستند ، نگران شدم که این دوستان را به دلیل این ابراز علاقه گرفته باشند و اذیت کنند، به همین دلیل نذری کردم که آن ها به سلامت رفته باشند و مسئولین عراقی آن ها را نگرفته باشند که بعد از این که از سلامت آن ها مطمئن شدم نذر خود را ادا کردم.
مناسبت دیگری که ایشان را دیدم زمانی بود که فرزند یکی از کارکنان انرژی اتمی شهید شده و جسدش مفقود بود و بعد از سال ها جسد را پیدا کردند و از همان سازمان انرژی اتمی تشییع کردند . من در تشییع جنازه شرکت کردم و درمسیر تشییع جنازه، شخصی دست خود را بر پشت من گذاشت و وقتی نگاه کردم دیدم مهندس شهرستانی است که به ایران آمده بود و در سازمان انرژی هسته ای فعالیت می کرد
بگذارید یک خاطره را هم اضافه کنم که مربوط به یکی از توفیقاتی است که برای خدمت رسانی به مجاهدین عراقی داشتم: بعد از شهادت حاج آقا مصطفی،حسین آقا فرزند ایشان به منزل ما آمد و جعبه ای را به من داد و گفت این جعبه چیزی است که در اختیار پدر من بوده و ما نمی دانیم باید با آن چه کار کنیم . داخل جعبه را نگاه کردم و دیدم یک کلت پیشرفته و حساسی است که در مناسبتی در اختیار آقا مصطفی قرار داده شده بود و هدیه بسیار نفیسی بود که به یک انقلابی داده می شود. بنده آن را نگاه داشتم و بعد از پیروزی انقلاب که به سفارت رفتم آن را از طریق خانواده ام به مجاهدین عراقی تحویل دادم .
این ماجرا تمام شد و زمانی که به ایران آمدم و نماینده مجلس شدم به عنوان عضو گروه بین المجالس در اجلاس ایتالیا شرکت کرده بودم . به اتفاق آقای صباح زنگنه و خانم شهید رجایی، مسیر را طوری انتخاب کردیم که از رم به دمشق و از آن جا به ایران بازگردیم که زیارتی نیز کرده باشیم . در زینبیه بودیم که نماینده حزب الدعوه به ما مراجعه کرد و گفت که می خواهیم با شما ملاقات کنیم. بنده به همراه اقای زنگنه به خانه ای که داشتند رفتیم و ایشان توضیحاتی داد. از مسائل جالبی که گفت این بود که عنوان کردند اولین حرکت های مسلحانه ای که شروع کردیم با همان کلتی بود که در نجف در اختیار ما قرار دادید . فهمیدم آن کلت بسیار نفیس عاقبت به خیر شده و در مسیر اهداف آرمانی و انقلابی به کار رفته است.
مرسوم بود مبارزین از ایران به نجف بیایند؟
افراد زیادی می آمدند ولی عمدتا ارتباطاتشان بیشتر با حاج آقا مصطفی و بعد از شهادت ایشان با مرحوم حاج احمد آقا بود . و ما کمتر این افراد را ملاقات می کردیم
آقای هاشمی رفسنجانی نیز آمدند ؟
بله ایشان نیز در سفری به نجف آمدند که سفر حساسی بود . ابتدا به منزل حاج آقا مصطفی آمدند و بعد به خدمت امام رسیدند .جلسه ایشان با امام ملاقات بسیار تکان دهنده ای بود. امام (س) از دیدن آقای هاشمی بسیار خوشحال شدند گویی که عزیزترین فرزند خود را ملاقات کرده اند. یا مثلا این اواخر آقای طاهری خرم آبادی به نجف آمدند. ایشان به عنوان نماینده جریانی که می خواستند تشکلی را ایجاد کنند، آمدند تا از امام اجازه بگیرند که مواجه شدند با زمانی که امام از منزل بیرون نمی آمدند و کسی را به حضور نمی پذیرفتند که بعد از آن هم هجرت کردند.
در فرودگاه وقتی امام عازم پاریس بودند ،دو توصیه به من کردند. یک توصیه این بود که آقای طاهری را با شیوه مطمئنی به ایران برگردانم و توصیه دیگر این که دختر دوم امام، همسر آقای اعرابی را از طریق قانونی به حج بفرستم .برای این جهت و برای اطاعت امر امام، برای اولین بار به سفارت ایران در بغداد رفتم، زیرا عربستان سعودی ویزای حج را فقط به افراد مقیم می داد ، به همین دلیل من ابتدا برای دختر مکرمه امام اقامت گرفتم و بعد ویزای حج را برای ایشان گرفتم و با کاروانی که مرحوم شهیده بنت الهدی ،همشیره شهید صدر نیز درآن کاروان بود ،وی را به حج فرستادم.
دعایی قبل از پیروزی انقلاب در خارج و داخل ایران از فعالین سیاسی بوده است .دعایی در جریان مبارزات سیاسی خارج از کشور مدت ۷ سال سخنگوی نهضت روحانیت مبارز بود و نمایندگی امام را به عنوان رابط بین مسئولین عالیرتبه عراقی با او به عهده داشت و همچنین رابط بین سازمانها و انجمنهای اسلامی و مبارز دانشجوئی و برخی شخصیتهای مبارز خارج از کشور با وی بود.او بعد از انقلاب اوائل سال ۱۳۵۸ به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق عازم بغداد شد و بهدنبال اعتراض به دخالتهای آشکار مأمورین عراقی در امور داخلی ایران به دستور وزارت خارجه در اسفند ۱۳۵۸ به ایران بازگشت. مدتی در دفتر امام اشتغال داشت و سپس به دستور وی در اردیبهشت ۱۳۵۹ به سرپرستی موسسه اطلاعات منصوب شد.
وی قبل از پیروزی انقلاب تحت تعقیب بود و تلاشهای وسیعی جهت استردادش صورت گرفت که مأموران رژیم گذشته در این زمینه موفق نشدند.سیدمحمود دعایی در زمان اقامت در عراق تهیهکننده و مجری برنامه رادیویی نهضت روحانیت ایران بود که در مبارزه با رژیم پهلوی پخش میشد.برای ما فرصتی که از حجت الاسلام و المسلمین دعایی بشنویم بیش از اندازه مغتنم است.این مصاحبه در حاشیه یکی از جلسات حرم مطهر حاصل آمد
***
اخیرا نامه ای را در ضمن اسناد حضرت امام(س) دیدم که از سوی رییس جمهور وقت به متولیان مالی کشور گفته شده که مقداری از وجوه مربوط به امام در عراق صرف امور خیریه شده . با توجه به اینکه در آن سال ها شما سفیر ایران در عراق بودید می خواستم بپرسم داستان ان نامه چیست؟
شهریور ماه سال 58 ،ایامی بود که توفیق داشتم وبه عنوان سفیر در سفارت ایران در بغداد خدمت می کردم در آن زمان ایت الله آقای رضوانی هنوزمسئولیت دفتر امام (س) را در نجف بر عهده داشتند . ایشان مراجعه کردند و فرمودند مقداری از وجوهات وجود دارد که مربوط به حضرت امام است که می خواهیم از راه مطمئنی به ایران رسیده و تقدیم ایشان شود و بهتر است که از راه سفارت فرستاده شود. وجوهات را در اختیار ما قرار دادند . از طرفی نیز ضرورت داشت که ما به سازمان های مجاهد عراقی که عمدتا علاقمندان به مرحوم شهید محمد باقر صدر بودند کمک کنیم ، چون توقعات و ارتباطاتی داشتند که با آن ارتباطات نیازهای خود را مطرح می کردند. آن زمان من با دکتر یزدی که وزیر امور خارجه بود صحبت کردم و گفتم اگر شما موافق باشید وجوهی که قرار است از عراق به ایران بفرستیم را در اختیار سازمان های مجاهد مطمئن عراقی قرار دهیم و شما در ایران معادل آن را خدمت امام پرداخت کنید. ایشان پذیرفت و از طریق رابطی که آن زمان در سفارت بود وجوه را در اختیار دوستان قرار دادیم . بعد که من به ایران آمدم، آقای بنی صدر پیگیری کرد و نامه ای را به وزیر ارشاد وقت نوشت و در نامه قید کرد که وجوهی مربوط به امام بوده و در نجف صرف امور خیریه شده است و شما به نماینده ویژه امام بپردازید و امام نیز در ذیل همان نامه مرقوم فرمودند و وجوه معادل 5 میلیون تومان پرداخت شد ..
وجوه برای مبارزه بود ؟ به چه کسی پرداخت شد؟
مسیولین حزب الدعوه
شما آقای مالکی را می شناختید ؟
آقای مالکی از افرادی بود که من در ایران ایشان را ملاقات کردم و از افرادی بود که با آقای حکیم فعال بودند.
روابط حزب الدعوه در نجف با امام چگونه بود ؟
حزب الدعوه ابتدا روابط گرمی با مرحوم صدر داشتند و روابطشان با امام هم روابط خوبی بود.ولی بعد از این که از آقای صدر جدا شدند زیاد با ما ارتباط نداشتند یعنی به ما اعتماد نمی کردند و طبیعی بود که گرم نبودند و با ما زوایه داشتند ولی عناصر خوبی بودند که خدمات زیادی کردند . عناصر روحانی انها مخصوصا آقای آصفی که از کادرهای برجسته و از بنیانگذارن اولیه حزب الدعوه بود با ما ارتباط خوبی داشت و به امام علاقه داشت .ما برای ترجمه بسیاری از آثارامام از جمله حکومت اسلامی و افضل الجهاد{جهاد با نفس} که جزوه اخلاقی حضرت امام بود به آقای آصفی مراجعه کردیم ایشان گفت به دلیل گرفتاری ها وقت ندارم ولی علاقه دارم کمک کنم.به همین دلیل به شما پیشنهاد می کنم به کسی مراجعه کنید که هم فراغت داشته و هم قلم خوبی داشته باشد و آقای تبریزی را معرفی کردند.
چرا آقای صدر تصمیم گرفتند که به نوعی با حزب الدعوه فاصله داشته باشند؟.
می خواستند فراتر از تشکیلات باشند
یعنی به سبب این نزدیکی از آقای صدر انتقاد شده بود؟
آقای صدر نمی خواستند به عنوان کسی باشند که انتصاب رسمی با آن ها داشته است . آقای صدر همیشه مورد مشورت آن ها بود ولی از این که رابطه تشکیلاتی داشته باشند فاصله گرفته بودند ومی خواستند فراتر از تشکیلات و حزب باشند .
کدام آقای تبریزی زحمت تر جمه را کشید؟
آقای سید محمد تقی تبریزی. ایشان مترجم خوبی بود و انصافا علاقمند به امام بود و کارهای بزرگی انجام دادند.
این ها دو برادر بودند یکی آقای سید جواد و یکی آقای سید علی که وصیت کرده بود وقتی که فوت کرد حضرت امام برای وی نماز بخواند. لذا امام در تمام 14 سالی که در نجف بودند تنها دو نماز میت خواند یکی برای ایشان و یکی برای مادر بنده
قضیه این که امام برای مادر شما نماز خواندند چه بود؟
مادر من گاهی برای دیدن خانم حضرت امام (س) می رفتند و دست ایشان را می بوسید و به شوخی می گفت من دست امام را که نمی توانم ببوسم پس دست شما را می بوسم . البته در یک مناسبتی نیز من شرح رنج هایی که مادر کشیده بودند را به عرض حضرت امام رساندم و ایشان خیلی متاثر شدند و آن زمانی بود که سهم ارثی که از خانه پدری به من رسیده بود( 21. هزار تومان از سهم خانه پدری من )را برادرم خرید و برای من به نجف فرستاد . این مقدار خدمت آقای شیخ نصر الله خلخالی بود و من 7 هزار تومان از این سهم را برداشته وبا مادرم به مکه رفتم . وقتی می خواستم به مکه بروم، مادر گفت معمولا کسانی که به مکه مشرف می شوند حساب خود را تسویه می کنند پس خدمت آقا برو وبگو اگر چیزی بر عهده من است آقا ببخشند. من نیز خدمت حضرت امام رفتم و زندگی مادر را برای ایشان شرح دادم که با چه زحماتی ما را بزرگ کرده و کارگری در کارخانه ریسندگی کرمان داشته و درعین حال احتیاطا می خواهند اگر چیزی وجود دارد ایشان را ببخشید. امام بسیار متاثر شدند. به هر حال بعد از فوت مادر، امام پذیرفتند که نماز میت ایشان را بخوانند .
البته من در چهلم مادر که در ماه رمضان بود افطاری بسیار سنگین و آبرومندانه ای را برای مادر دادم. و این را امام شنیده بودند . بعد که خدمت ایشان رفتم فرمودند که من بسیار از شما تقدیر می کنم که حق شناسی کردید و حرمت مادر را بعد از فوت نگه داشتید.
چهار ده هزارتومان بقیه سهم ارث خود را چه کردید؟
از طریق رابطی در اختیار آقای سعید محسن از بنیانگذارن سازمان سابق مجاهدین قرار دادم و به عنوان کمکی بود که به ایشان کردم.آن موقع سازمان، مذهبی بود؟
بله سازمان مذهبی بود . بنیانگذارن اولیه که شهید شدند پاک بودند. مرحوم حنیف نژاد ، مرحوم سعید محسن، مرحوم بدیع زادگان از عناصر وارسته و شریف بودند ولی بعدا به دلیل فقدان این افراد در راس سازمان گرایش های دیگری پیدا شد و انحرافاتی عمیق پیش آمد.
شما در ایام مبارزه رادیو صدای روحانیت را اداره می کردید و گویا هر روز از نجف به بغداد می رفتید اگر ممکن است از رفتن خود به بغداد نکاتی را بیان کنید .
در نجف مسئولیت های که داشتیم حساس بود . مثلا رادیوی روحانیت مبارز را اداره می کردم ، صدای روحانیت مبارز برنامه ای مستقل بود که آن زمان بین بیست دقیقه تا نیم ساعت پخش می شد که البته وقتی موج رادیویی را به صورت مستقیم گرفتم حدود 45 دقیقه شد.
شما خودتان تنها بودید؟
بله. البته کسانی از ایران کمک می کردند و اخبار می فرستادند ولی در تنظیم و قرائت تنها بودم . بسیاری از مطالب را مرحوم شهید محمد منتظری تهیه می کرد و می فرستاد. نکته مهم این بود که در اثر فضای موجود در عراق، ما طوری عمل می کردیم که نجفی ها ما را نمی شناختند. لذا معمولا صبح زود و وقتی هوا تاریک بود برای زیارت می رفتم واز آن جا می رفتم بغداد، صبحانه را هم بغداد می خوردم. بعد از آن به رادیو می رفتم و برنامه را ضبط می کردم و برای نماز ظهر برمی گشتم ، یعنی برای نماز ظهر در نجف بودم. گاهی نیز زودتر می آمدم و در کلاس درس امام شرکت می کردم.
فاصله نجف تا بغداد چقدر بود؟
دوساعت .به همین جهت که من تردد مخفی داشتم، نجفی ها من را نمی شناختند. معمولا اگر عجله نداشتم با مینی بوس های معمولی می رفتم و اگر عجله داشتم با سواری ها. و گاهی نیز اگر خیلی عجله داشتم کرایه دو نفر را حساب می کردم که زودتر برسم.
دراین سفرها توفیق هم نشینی، غنیمت بود مخصوصا زمانی که با سواری می رفتم با برخی از روحانیون همنشین می شدیم که داستان های جالبی هم بعضا اتفاق می افتاد یکی ازاین داستان ها مربوط به ایامی بود که آقای حکیم تازه رحلت کرده بود و مسئله تقلید از مراجع وقت، بازار داغی داشت. فردی روحانی که قزوینی بود کنار من در سواری نشست، بنده را نمی شناخت و به تصور این که من تازه از ایران آمده ام گفت تازه از ایران آمدین ؟ گفتم چطور مگه؟ایشان گفتند محیط نجف محیط خوبی است و دور از جنجال های سیاسی است سعی کنید فرصت را مغتنم شمرده و از این محیط استفاده کنید . ایشان توصیه می کرد که با بعضی محافل ارتباط برقرار نکنم . نزدیک های بغداد رسیده بودیم و برای این که کاملا بنده را هدایت کند از مرجعیت صحبت نمود و برعلیه حاج آقا مصطفی صحبت کرد . نزدیک های بغداد توصیه کرد از کسی دوری کنم که خودم بودم ! گفت سیدی در میان اطرافیان حاج اقا مصطفی هست که خیلی خطرناک است و در رادیو فعالیت دارد اسمش دعایی است و درباره من خیلی بد گفت. در این هنگام بود که من گفتم اجازه دهید چند کلمه صحبت کنم . به ایشان گفتم من تمام حرفای شما را گوش کردم و میدانم که نیت شما خیر است و می خواهید یک طلبه هدایت شود منتها شما نسبت به بعضی مسائل دید روشنی ندارید و توضیحاتی با منطق و استدلال به ایشان دادم گفت نه اصلا این طور نیست .گفتم مثلا آن فردی که اسم بردید خود من هستم. سید محمود دعایی . ایشان قرمز شد . گفتم نگران نباشید من علت این توضیحات شما را می دانم و متوجه هستم که نیت خیر دارید ولی اگر فضایی پیش آید و در جریان مسائل قرار بگیرید شما هم مثل ما فکر خواهید کرد. نرسیده به گاراژ برای اینکه دیدم این اقا خیلی ترسیده به راننده گفتم نگه دارد و پیاده شدم. وبعد از آن گاهی در بازار ایشان را میدیدم .
رابطه آقای سیستانی با امام آنجا چگونه بود؟
آقای سیستانی از مدرسینی بودند که در درس و تحقیق بودند و آقای فردوسی از شاگردان خوب ایشان بود . یعنی بعضی از شاگردان هم در کلاس درس آقای سیستانی و هم از کلاس درس امام استفاده می کردند . منتها ایشان سعی می کردند به جریان و گروهی انتصاب نداشته باشند و حالت بی طرفی محض داشتند . البته گاهی به بیت امام میآمدند مثلا یک بار که آقای مطهری به عراق مشرف شده بودند. بعد از اینکه به دیدن امام آمدند، دوستان برای ایشان جلوس گذاشتیم . مرحوم امام هر شب حدود دو ساعت و نیم از مغرب گذشته به بیرونی تشریف می آوردند و نیم ساعت می نشستند و بعد از آن به حرم می رفتند .البته شب های جمعه نمی آمدند و معروف بود که امام مطالعه درسی دارند .لذا شب های شنبه جلسات دفتر بدون امام برگزار می شد. به همین جهت دوستان همان شب را برای مرحوم مطهری در دفتر جلوس گذاشته بودند. آقای مطهری نشستند و دوستان زیادی به ملاقات ایشان می آمدند،در این میان بسیاری از بزرگان از جمله آقای سیستانی دعوت شده بودند که آمدند و البته امام هم بر خلاف مشی خود،آن شب امدند و به احترام شهید مطهری در جمع حاضر شدند.اقای سیستانی کلا خیلی کم رفت و آمد بودند و حرم هم کم مشرف می شدند.
فضای نجف برای انقلابیون سنگین بود؟
چند مرحله بود. در مرحله ای که روابط میان ایران و عراق خیلی تیره نبود و در گیر با هم نشده بودند ، فضا سنگین بود. ولی در مرحله ای که روابط تیره شده و مجاهدین و مبارزین آزادی عمل داشتند شرایط متفاوتی بود. ولی در هر مرحله ای آن چه مربوط به شخص امام بود جدا از فعالیت مبارزاتی و انقلابی دوستان بود. محور فعالیت های مبارزاتی حاج آقا مصطفی بود و با هدایت ایشان این فعالیت ها انجام می شد و ایشان نیز سعی می کردند که این قبیل مسائل را با فاصله از امام انجام دهند .
در مقطعی که بعثی ها بنا را بر انهدام حوزه گذاشتند و به علما و روحانیون اقامت نمی دادند، مبارزه حضرت امام (س) با بعثی ها و حرکتی که ایشان آغاز کردند سرآغاز حرکت جدیدی در نجف شد. این عملکرد بی نظیر امام در کنار عملکرد ضعیف برخی دیگر باعث شد که همه حتی سنتی های نجف از امام تشکر کنند . در جریان هجرت ایشان به کویت و بعد نیز به پاریس، شرایطی پیش آمد که همه از ایشان حمایت کردند . به خاطر دارم که مرحوم ایت الله سید عبدالاعلا سبزواری آمدند و بیانیه ای دادند که من برای امام بفرستم .مرحوم سبزواری از علمای بودند که از مراجع بعدی تلقی می شدند و بعد از آقای بجنوردی بزرگ، وی از کسانی بود که کلاس درسشان حرمت و قداست داشت .
به عنوان پرسش دیگر که به پرسش نخستین باز گردیم، در دورانی که شما سفیر ایران در عراق بودید ارتباط شما با مبارزین عراقی چگونه بود؟
ابتدا که ما رفتیم برای این که ارتباطات طبیعی برقرار شود، بنده پیشنهاد دادم فردی را انتخاب کنند که به صورت کارمند محلی در محل سفارت برای کار تایپی استخدام شود. آن ها نیز خانمی که بسیار انسان متدین و شریفی بود را معرفی کردند و ما او را به عنوان تایپیست در سفارت استخدام کردیم . ایشان رابط بود و نامه هایی را می آورد . از جمله این نامه ها ، نامه ای بود که آقای سید حسین شهرستانی که آن زمان مسئولیت تشکیلات انرژی هسته ای عراق را به عهده داشت و هم اکنون نیز وزیر نفت عراق است ، توسط همین خانوم فرستادند که جاسازی بسیار زیبایی داشت . نامه را در تیوپ خمیر دندان جاسازی کرده بود و اطلاعات بسیار ذی قیمیتی در آن نامه بود . ایشان گاهی به سفارت می آمد و اطلاعاتی را می داد .در این نامه ضمن اطلاعاتی که به بنده داده شده بود مطالبی درباره عموی ایشان بود که منشأ خدمات بزرگی در عربستان سعودی شده بود . یکی دیگر از اطلاعاتی که به من داده شد این بود که عراق از چاه های نفتی که در مزر وجود دارد و می تواند با ایران مشترک باشد در حال بهره برداری است و شما آن قسمت ها را فعال کنید که نسبت به بهره برداری سهم خودتان خسارت نبینید..
به خاطر دارم که به ایران آمدم و نامه را خدمت حضرت آیت الله آقای خامنه ای که آن زمان رییس دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی بودند شخصا تقدیم کردم. که بعد از فروپاشی عراق ایشان یک بار از من سوال کردند که نویسنده نامه همان شخصی است که الآن اینجاست که پاسخ دادم بله.
بنده آقای شهرستانی را در دو مناسبت دیدم . یک مناسبت بسیار برای من وحشتناک بود یعنی من را نگران کرد و آن اولین باری بود که در دوران سفارت به نجف رفته و برای زیارت مشرف شدم در آن زمان مرحوم صدر در منزل و تحت مراقبت شدید بودند و به هیچ کس اجازه داده نمی شد با ایشان ملاقات کند من رفتم و شاید نزدیک نیم ساعت آنجا اصرار داشتم که رهگذران متوجه شوند که من به عنوان سفیر جمهوری اسلامی و با ماشین سفارت رفته ام و می خواهم با آیت الله صدر ملاقات کنم. بعد از مدتی ماموری آمد و گفت ایشان منزل نیستند. در همان سفر بود که خدمت آقای خویی هم رسیدم و با ایشان نیز ملاقات کردم.
همان روز وقتی به حرم امیر المومنین مشرف شدم ،عده زیادی از علاقمندان ایران از جمله آقای مهندس شهرستانی دور من را گرفته بودند و ابراز علاقه می کردند . بنده مسئولین امنیتی عراق را می شناختم و شاهد بودم که حدود 70 درصد کسانی اطراف من را گرفته اند مامورین امنیتی هستند ، نگران شدم که این دوستان را به دلیل این ابراز علاقه گرفته باشند و اذیت کنند، به همین دلیل نذری کردم که آن ها به سلامت رفته باشند و مسئولین عراقی آن ها را نگرفته باشند که بعد از این که از سلامت آن ها مطمئن شدم نذر خود را ادا کردم.
مناسبت دیگری که ایشان را دیدم زمانی بود که فرزند یکی از کارکنان انرژی اتمی شهید شده و جسدش مفقود بود و بعد از سال ها جسد را پیدا کردند و از همان سازمان انرژی اتمی تشییع کردند . من در تشییع جنازه شرکت کردم و درمسیر تشییع جنازه، شخصی دست خود را بر پشت من گذاشت و وقتی نگاه کردم دیدم مهندس شهرستانی است که به ایران آمده بود و در سازمان انرژی هسته ای فعالیت می کرد
بگذارید یک خاطره را هم اضافه کنم که مربوط به یکی از توفیقاتی است که برای خدمت رسانی به مجاهدین عراقی داشتم: بعد از شهادت حاج آقا مصطفی،حسین آقا فرزند ایشان به منزل ما آمد و جعبه ای را به من داد و گفت این جعبه چیزی است که در اختیار پدر من بوده و ما نمی دانیم باید با آن چه کار کنیم . داخل جعبه را نگاه کردم و دیدم یک کلت پیشرفته و حساسی است که در مناسبتی در اختیار آقا مصطفی قرار داده شده بود و هدیه بسیار نفیسی بود که به یک انقلابی داده می شود. بنده آن را نگاه داشتم و بعد از پیروزی انقلاب که به سفارت رفتم آن را از طریق خانواده ام به مجاهدین عراقی تحویل دادم .
این ماجرا تمام شد و زمانی که به ایران آمدم و نماینده مجلس شدم به عنوان عضو گروه بین المجالس در اجلاس ایتالیا شرکت کرده بودم . به اتفاق آقای صباح زنگنه و خانم شهید رجایی، مسیر را طوری انتخاب کردیم که از رم به دمشق و از آن جا به ایران بازگردیم که زیارتی نیز کرده باشیم . در زینبیه بودیم که نماینده حزب الدعوه به ما مراجعه کرد و گفت که می خواهیم با شما ملاقات کنیم. بنده به همراه اقای زنگنه به خانه ای که داشتند رفتیم و ایشان توضیحاتی داد. از مسائل جالبی که گفت این بود که عنوان کردند اولین حرکت های مسلحانه ای که شروع کردیم با همان کلتی بود که در نجف در اختیار ما قرار دادید . فهمیدم آن کلت بسیار نفیس عاقبت به خیر شده و در مسیر اهداف آرمانی و انقلابی به کار رفته است.
مرسوم بود مبارزین از ایران به نجف بیایند؟
افراد زیادی می آمدند ولی عمدتا ارتباطاتشان بیشتر با حاج آقا مصطفی و بعد از شهادت ایشان با مرحوم حاج احمد آقا بود . و ما کمتر این افراد را ملاقات می کردیم
آقای هاشمی رفسنجانی نیز آمدند ؟
بله ایشان نیز در سفری به نجف آمدند که سفر حساسی بود . ابتدا به منزل حاج آقا مصطفی آمدند و بعد به خدمت امام رسیدند .جلسه ایشان با امام ملاقات بسیار تکان دهنده ای بود. امام (س) از دیدن آقای هاشمی بسیار خوشحال شدند گویی که عزیزترین فرزند خود را ملاقات کرده اند. یا مثلا این اواخر آقای طاهری خرم آبادی به نجف آمدند. ایشان به عنوان نماینده جریانی که می خواستند تشکلی را ایجاد کنند، آمدند تا از امام اجازه بگیرند که مواجه شدند با زمانی که امام از منزل بیرون نمی آمدند و کسی را به حضور نمی پذیرفتند که بعد از آن هم هجرت کردند.
در فرودگاه وقتی امام عازم پاریس بودند ،دو توصیه به من کردند. یک توصیه این بود که آقای طاهری را با شیوه مطمئنی به ایران برگردانم و توصیه دیگر این که دختر دوم امام، همسر آقای اعرابی را از طریق قانونی به حج بفرستم .برای این جهت و برای اطاعت امر امام، برای اولین بار به سفارت ایران در بغداد رفتم، زیرا عربستان سعودی ویزای حج را فقط به افراد مقیم می داد ، به همین دلیل من ابتدا برای دختر مکرمه امام اقامت گرفتم و بعد ویزای حج را برای ایشان گرفتم و با کاروانی که مرحوم شهیده بنت الهدی ،همشیره شهید صدر نیز درآن کاروان بود ،وی را به حج فرستادم.
کپی شد