در نجف به دنیا آمد اما مشکینی بود طوری که به گفته استاد مطهری مشکینی الاصل و نجفی المولد می شناختند او را. نجف را به هوای شرکت در مبارزه با ظلم پهلوی ترک گفت و به کشور بازگشت و شد پرچمدار مبارزات مردم کاشان. او سال ها لباس خدمت به تن کرد و سرانجام در نوزدهم مهر 1402 به دیدار دوست شتافت. او اسحاق مشکینی بود.
به گزارش خبرنگار جماران، حضور مردم کاشان در نهضت امام خمینی (س) به راهبری حجت الاسلام و المسلمین اسحاق مشکینی پیش رفت. او که درس آموخته حوزه نجف بود، در سال 32 به ایران بازگشت. اما بعدها به علت تعقیب از سوی عوامل رژیم پهلوی دوباره راهی عراق شد. او سال های زندگی اش به مبارزه و تلاش برای بالا بردن پرچم اقتدار جمهوری اسلامی گذشت و سرانجام در نوزدهم مهر ماه به لقای حق پیوست. متن زیر که به قلم صادق صدقگو نوشته شده است، مروری است بر زندگی آن بزرگوار:
نامش «اسحاق» است و در 7/6/1313 هجری شمسی در نجف اشرف دیده به جهان گشوده بود و به گفته استاد شهید مطهری «مشکینیالاصل و نجفی المولد» است.
تا سال ۱۳۳۲ هجری شمسی در نجف مشغول تحصیل دروس حوزوی بود و با اوج گرفتن مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی نهضت ملی ایران به رهبری آیتالله «کاشانی» و دکتر «مصدق» به ایران بازگشته و در آذربایجان شرقی و اردبیل با کمک سایر روحانیون و دانشجویان به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت.
مدتی پس از کودتای ۱۳۳۲ تحت تعقیب عوامل رژیم پهلوی قرار گرفته و به ناچار مجددا عازم عراق شد.
در عراق نیز به خیل مبارزان علیه کمونیسم و امپریالیسم به رهبری مرحوم آیت الله «حکیم» پیوست.
در سال ۱۳۳۹ دوباره به وطن بازگشته و تصمیم به ادامه تحصیل در دانشگاه گرفت و در سال ۱۳۴۵ موفق به اخذ مدرک کارشناسی زبان و ادبیات عرب از دانشگاه تهران و در ادامه در سال ۱۳۵۰ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عرب از دانشکده الهیات دانشگاه تهران شد.
زندان و شکنجه
در جریان اتفاقات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به همراه جمعی دیگر از روحانیون مبارز دستگیر، و در کمیته مشترک ضد خرابکاری با حضرات آیات «مکارم شیرازی»، شهید «غفاری»، شهید «مطهری»، شهید «هاشمینژاد»، مرحوم «فلسفی»، مرحوم «خلخالی»، مرحوم «خندقآبادی» و «کروبی» و... همبند شد، که نوشته های آنان در وصف مقاومت و پایداری وی، در برابر شکنجه های طاقتفرسا و قرون وسطایی ساواک، گواهی بر استقامت و روح بلند، حقجو و خستگیناپذیر وی است.
تبعید به کاشان
بعد از آزادی، به دلیل ادامه مبارزات و فعالیت های روشنگرانهاش علیه رژیم ستمشاهی، او را به کاشان تبعید کردند. اما به واقع عطیه ای الهی و هدیه ای مبارک برای مردم این دیار محسوب شد.
او به تدریس در دبیرستان های کاشان همت گمارد و این بار در کلاس های درس با سخنرانی های انتقادآمیزش علیه رژیم ستمشاهی به روشنگری پرداخت.
رهبری مبارزات انقلابی
با اوجگیری مبارزات آزادیخواهانه و ضد استبدادی ملت مسلمان ایران، او نه تنها کارگردان و سخنران، که دوشادوش مرحوم آیتالله صبوری، رهبری حرکت های اعتراضی مردم این منطقه علیه رژیم پهلوی را بر عهده گرفت.
او در کسوت روحانیت با سلحشوری مثالزدنی رهبری جنبش در کاشان را بر عهده داشت.
درخشش او در روزهای خاطرهانگیز و سختی که نفس های آزادیخواهان در سینه حبس شده بود، سرفصلی را در مسیر مبارزات مردم منطقه کاشان گشود. مردم، به ویژه جوانان و دانشآموزان ایشان را به نام «حاج آقای مشکینی» می شناختند.
زنان و مردان سرشار از شور و شعور با سخنان حماسی و خطابه های شجاعانه و آتشیناش، آماده حضور در صحنه های خطر و مبارزه با رژیم پهلوی شدند و با بیانیه ها، اعلامیه ها و اخباری که برای مردم قرائت می کرد و شعارهایی که او از عمق جان سر می داد، آنان را به امید پیروزی و بهروزی با خود همراه کرد و با سفارش مردم به ایستادگی، حق مدیریت و رهبری جنبش را در این منطقه به شایستگی ادا کرد و از جوانان می خواست انرژی خود را تنها برای شعار دادن صرف نکنند که روزهای سختی در پیش است و باید انرژیشان را برای روزهای حساس ذخیره کنند.
در روزگاری که برخی سر به آستانهٔ دربار پهلوی میساییدند و مقدسنمایان ناآگاه نیز دین را از سیاست جدا دانسته و مبارزه را حرام میدانستند، و بعضی هم به دلیل ترس از به خطر افتادن زندگی آرامشان یا تهدید منافعشان یا وحشت از بازداشت و زندان و داغ و درفش عمّال شاه، به کنجی خزیده بودند، این «مشکینی »بود که پیشاپیش همه مردم، عَلَم جهاد در راه خدا و مبارزه با فساد، تبعیض و بیعدالتی را بر دوش گرفته بود و با ایمان و اعتقاد به هدف متعالی نهضت و پایداری و استقامت، مبارزات انقلابی در کاشان را رهبری کرد.
هیچ یک از شهروندان کاشانی که قبل از انقلاب در راهپیمایی های مردمی حضور داشتهاند، این تصویر به یادماندنی و خاطرهانگیز از حجت الاسلام و المسلمین «مشکینی» را فراموش نکردهاند:
«میدان مجسمه، روز تشییع جنازه آیت الله غروی، حضور گسترده و مسلحانه نیروهای نظامی و امنیتی؛ رهبر مبارزات انقلابی کاشان در مدار میدان و روی سکّو، پس از سخنرانی دستش را رو به مجسمه گرفته و از مردم میخواهد که ۱۰ مرتبه شعار مرگ بر این شاه را تکرار کنند.»
نوارهای کاست سخنرانی ها و شعارهای آهنگین و شورآفرین «مشکینی» به سرعت پخش می شد و مورد استفاده انقلابیون قرار می گرفت و دشمنان این مردم بیش از هرکس از «مشکینی» ناراحت بودند.
«مشکینی» برای آنها کابوسی وصف ناشدنی بود که نابودی خود را در حرکات او می دیدند.
آنها در گزارش های پیوسته خود به مرکز اعلام می کردند که از دست این معلم تبعیدی به ستوه آمده اند چرا که او بیمحابا مردم را به مسلح شدن، مقاومت علیه دژخیمان شاه، حمله به ماموران شاه، نرفتن سربازی، اعتصاب و…. دعوت می کند و آنان را علیه دولت می شوراند.
شهربانی کاشان مدت ها به دنبال مذاکره با او بود تا شاید او را با زور یا تزویر وادار به سکوت و کنارهگیری کند اما «مشکینی» از حضور در نشستی مشترک با آنان خودداری می کرد تا آنجا که برای وی پیغام فرستادند.
تصمیم به دستگیری مجدد یا ترور
ماموران ساواک و شهربانی که از مذاکره و مصالحه با او ناامید شده بودند، تصمیم به دستگیری یا ترور او گرفتند تا آنجا که جایزه ای دو میلیون ریالی نیز تعیین کردند اما این مجاهد نستوه، سرزنده و امیدوار در کسوت همیشگیاش به عنوان سخنگو و رهبر جنبش ظاهر می شد و سپس با برنامه از پیش تعیین شده، به طرز ماهرانه ای در بین جمعیت محو شده و صحنه را ترک می کرد.
او همه را به وحدت، کنار گذاشتن اختلافات و تعاون اسلامی توصیه می کرد و با کنترل راهپیمایی ها و تلاش برای برقراری نظم و آرامش با شعارهای بدیع، معنا دار و آهنگینش در تهییج و ترغیب مردم مهارتی شگرف داشت.
البته ایشان تنها به سخنرانی صرف بسنده نمی کرد که در پشت پرده نیز با اقداماتی نظیر جمعآوری کمک های مردمی برای خرید سلاح از استان های غربی کشور، حرکت انقلاب را جهتدهی کرده و شتاب می بخشید.
زندگی مخفی
با جدیتر شدن تهدیدات و فعالیت های ماموران امنیتی و نظامی رژیم سابق برای دستگیری حجتالاسلام «مشکینی» وی با اصرار همراهان به منظور پیشگیری از خطر حتمی و نیز تهیه مقدمات لازم برای مبارزه گستردهتر از قبیل خرید سلاح، مدتی ناگزیر به زندگی مخفی و استفاده از لباس مبدل شدند و غیرعلنی به رهبری مبارزات پرداختند.
روزگاری که در تعقیب و گریز و خانه بهدوشی گذشت، و خانواده ایشان نیز در این روزگار سخت با صبر و صلابت ایشان را همراهی کردند.
حضور «مشکینی» در تظاهرات به اندازهای روحیهبخش و آرامشبخش بود که با غیبتش در مراسمها به سرعت موج نگرانی و دلهره مردم را فرا گرفت و جای خالی ایشان کاملا احساس شد.
پس از مدتی و با فراگیرتر شدن موج انقلاب در کشور و منطقه و به تبع آن عقبنشینی نیروهای نظامی و امنیتی، دوباره در سنگر سخنرانی و خطابه در راهپیمایی ها حاضر شد و تا روز پیروزی همچنان مدبرانه سکان راهبری انقلاب در کاشان را بر عهده داشت.
پیروزی انقلاب و حضور در آموزش و پرورش
پس از سقوط فرعونی از فرعونیان و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (س) و با تلاش، همت و استقامت مردم آزاده و مسلمان ایران، مشکینی همراه دیگر یارانش به سازماندهی نیروهای انقلابی و ساماندهی و تشکیل ادارات و نهادهای نوپای انقلاب در کاشان پرداخت.
در سال ۱۳۵۸ در دوره وزارت شهید «رجایی» بر آموزش و پرورش، به مدیریت آموزش و پرورش کاشان منصوب شد و در سال ۱۳۶۰ در دولت شهید «رجایی» و با حکم شهید «باهنر» با حفظ سمت به مدیرکلی آموزش و پرورش «لرستان» نیز انتخاب شد و در سال ۱۳۶۱ با حکم «علیاکبر پرورش» وزیر آموزش و پرورش وقت با حفظ سمتهای قبلی، همزمان به مدیرکلی آموزش و پرورش آذربایجان شرقی نیز منصوب شد.
تلاش مستمر و فعالیتهای صادقانه وی در مدیریت تعلیم و تربیت آینده سازان و امیدان جامعه، تحسین و تقدیر همگان را برانگیخت تا آنجا که نمایندگان استان آذربایجان شرقی در مجلس اول طی نامه ای به وزیر وقت آموزش و پرورش؛ تعهد، درایت و مدیریت وی را برای بهبود و پیشبرد کیفی و کمی آموزش و پرورش در سطح استان ستودند.
اسحاق مشکینی در دوران جنگ تحمیلی نیز همپای سایر فرزندان انقلابی امام به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت و به همراه خانواده اش در منطقه جنگی ساکن شد و بیش از ۴۰ ماه در مناطق عملیاتی جنوب و غرب حضور تاثیرگذار خود را به ثبت رساند.
وی با برعهده داشتن سمتهای متعدد در ستاد قرارگاه کربلا ارتش جمهوری اسلامی (مسئول ستاد تبلیغات جبهه و جنگ، مسئول عقیدتی-سیاسی) و همراهی و همکاری نزدیک با امیر سپهبد شهید «صیاد شیرازی»، هیچگاه از حضور در کنار رزمندگان در خطوط مقدم جبهه غافل نشد که خاطرات شیرین رزمندگان از حضور دلگرم کننده و امیدبخش ایشان خود موید این سخن است.
وی پس از مدتی به لشکر 14 امام حسین(ع) رفت و سپس به جهادسازندگی در جبهه جنوب پیوست و در کنار نیروهای پشتیبانی و مهندسی جنگ به انجام وظیفه پرداخت.
او حتی پس از پذیرش قطعنامه نیز حاضر به ترک جبهه نشد و تا عقبنشینی کامل نیروهای بعثی به داخل خاک عراق و برقراری آرامش و امنیت کامل مدت ها همراه و همپای سایر رزمندگان در مناطق عملیاتی باقی ماند.
در آن روزگار حماسه و خون، سرهنگ «محمد صادق مشکینی» فرزند وی که از فرمانده گردانهای شناسایی شهربانی بود، در منطقه گیلانغرب جاوید الاثر شد و به خیل شهدای فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی پیوست.
بازگشت به عرصه تعلیم و تربیت
پس از پایان جنگ تحمیلی «مشکینی» به سنگر تعلیم و تربیت در دانشگاه کاشان بازگشت و با عضویت در هیات علمی دانشگاه به تدریس پرداخت تا به افتخار بازنشستگی نائل شد.
وی همچنین با قبول امامت جماعت مسجد الحسین (ع) میرنشانه که به برکت حضور عالم بزرگ و مفسر قرآن مرحوم آیت الله حاج شیخ «علی آقا نجفی» (ره) پایگاه مبارزان و کانون تربیت آزادگان بود، تصمیم به پرورش نسل سوم انقلاب و تربیت جوانانی روشن ضمیر گرفت تا در این سنگر نیز بتواند دین خود را به اسلام و انقلاب ادا کند.
آنچه گفته شد مختصری از زندگی مجاهدانه عالم خستگیناپذیری است که بیش از نیم قرن برای نشر معارف و احکام الهی و برقراری معنویت، عدالت و آزادی مبارزه کرد و از ابتدای زندگیاش با جهاد و استقامت خو گرفت و به معنای واقع کلمه «یار امام (ره) و انقلاب» و «یاور مردم» بود.
کسی که به تعبیر شهید مطهری «مصاحبتش لذت بخش دل و دماغ است و مشکین خصال و مشکین احوال و مشکینی الاصل و نجفی المولد است»، همواره برای رضای خدا گام بر می داشت و هرگز حاضر نشد برای رسیدن به موهبتهای دنیوی، اصول اخلاقی و انسانی را زیر پا گذارد.
«فریاد انقلاب» مردم کاشان، در سحرگاه 19 مهرماه 1402 خاموش شد و پس از 39 سال چشم انتظاری به فرزند شهیدش پیوست.