پایگاه اطلاع رسانی وخبری جماران - تفسیر معنای جنگ و صلح در قرآن کریم و اندیشه و رفتار پیامبر گرامی اسلامی(ص) یکی از چالش برانگیز ترین مباحث در رسانه های امروز است.
در این میان، از تصویر شمشیرهای نقش بسته بر پرچم عربستان سعودی گرفته تا انبوه گزارش های تصویری ـ خبری از خشونت و عدم عقلانیت حاکم بر رفتارهای جریان های تروریستی همچون القاعده و داعش، همواره چهره ای را از اسلام و مسلمانی بازنمایی می کند که فاصله ای فراوان با یافته های پژوهشگران از رخدادها و اندیشه حاکم بر روابط اجتماعی ـ سیاسی در صدر اسلام دارد.

در حالی که مستشرقین و جریان های خشونت گرا همزمان معتقدند که پیامبر(ص) در زمانی که قدرت نداشته اند دم از صلح و دوستی می‌زده و زمانی که قدرت سیاسی- اجتماعی داشته اند به خشونت روی آورده و آیاتی که در این زمان یعنی در مدینه نازل شده‌اند مروج خشونت‌اند.

در این میان اما، اندیشمندانی هستند که قرائتی متفاوت از جریان‌های تندرو دارند. این گروه‌ها برخلاف تندروها معتقدند که نه تنها اسلام ترویج خشونت نکرده بلکه همواره مروج صلح و دوستی بوده حتی در سخت‌ترین شرایط که مسلمانان گرفتارش بوده‌اند، باز اسلام و قرآن توصیه به عدم خشونت داشته است.
آن ها معتقدند که در زمان اوج قدرت هم همین رویه را در پیش می‌گرفته‌اند. نمونه آن در فتح مکه رخ می دهد، به گونه ای که می بینیم علیرغم قدرتی که مسلمانان دارند، اما پیامبر(ص) تمام دشمنانش را می‌بخشد و عفو عمومی اعلام می‌کند.
این رویکرد برخلاف رویکرد تندروها و مستشرقین که معتقدند اسلام مروج خشونت است معتقد است که اسلام در همه شرایط مروج صلح و دوستی بوده است.

امروز تقریبا هر ایرانی ای از متون و سخنرانی های مختلف عدد 30 سریه و 56 غزوه دوران حکومت پیامبر اکرم(ص) در مدینه النبی را خوانده یا شنیده است؛ اما جای تعجب است که چرا عدد 86 جنگ که به گفته کارشناسان فتح تک تک بت خانه های اطراف طائف نیز هر یک به مثابه سریه ای جداگانه به شمار آمده بارها و بارها تکرار می شود؛ اما این که تنها تعداد معدودی در تمامی این جنگ ها کشته می شوند به ندرت طرح می شود و این نکته مورد غفلت قرار می گیرد که بخش عمده ای از این برخوردها را می توان به مثابه یک درگیری جزئی مورد بررسی قرار داد.

به گفته دکتر ناصری در روایتی سقف این کشته ها به 86 نفر می‌رسد به روایتی دیگر کمتر از 400 نفر است، به گفته پروفسور محمد حمید الله در کتاب «غزوات پیامبر» این تعداد از 150 نفر بالاتر نمی‌رود. و به گفته استاد آیتی در کتابی با عنوان تاریخ پیامبر با ذکر اسامی برگرفته از تاریخ طبری کشته های دو طرف را سیصد و پنجاه نفر می داند. هر یک از این روایت ها که درست باشد، عددی است که تقریبا گزارشی از آن برای جامعه ما وجود ندارد.

علاوه بر این که منطق حاکم بر این رویه‌ی سیاست گذاری فرهنگی در داخل قابل مطالعه و بررسی است، باید توجه کرد؛ امروزه همزمان با رشد جریان های تکفیری و تروریستی که چهره ای به غایت خشونت طلبانه و جنگ طلبی از اسلام به نمایش می گذارند؛ فعالیت های جریان های الحادی علیه پیامبر مکرم اسلام(ص) رشد صد چندانی در فضای مجازی یافته است.
واقعیت این است که در دنیای امروز ارائه ی چهره ای جنگ طلب و خشن از پیامبر عشق و محبت، دربردارنده بزرگترین توهین ها و وضعیتی بس مظلومانه برای آن اشرف مخلوقات است که پیام آور عشق خداوند تبارک و تعالی به بشر و بنیان گذار عهد اخوت بود. خداوندی که هماره و همه روزه او را با دو صفت رحمن و رحیم در نماز می ستاییم و بشریتی که نمونه آرمانی آن را علاوه بر پیامبر عزیز اسلام(ص) در صلح جویی، اخلاق محبت و مدارای ائمه(ع) می توان جست و پیامبری که در ادبیات امام خمینی از پدری مهربان برای اولادش مهربان تر بر ملت های عالم توصیف میشد (صحیفه امام، ج‏15، ص:492و 493 )

این همه اما در شرایطی رخ می دهد که سکوت و وارفتگی بس شگفت انگیزی در جامعه ما در برابر این حجم توهین و تحریف پیامبر اکرم(ص) دیده می شود. فضاهای فرهنگی، آموزشی و پژوهشی در حالی به ذغدغه های روزمره و کلیشه ای خود مشغولند که تصویر غلط از اسلام و پیامبر اسلام(ص) هر روز به گونه ی جدیدی و در قالب های رسانه ای نوینی به نسل جدید ارائه می شود و هنوز این فهم در میان بسیاری از متولیان فرهنگ کشور حاصل نشده است که ارائه چهره جنگ طلب از پیامبر اکرم(ص) شاخص ترین الگوی مذهبی جامعه را هدف قرار داده است و این تخریب بزرگ فرهنگی تهدیدی بزرگ برای باورهای مذهبی و به دنبال آن هنجارها و اخلاق حاکم بر جامعه ما محسوب می شود.

«جماران» این موضوع را با اندیشمندان مختلف به بحث گذاشته و از مشارکت صاحبنظران در استمرار این بحث استقبال می کند. پیش از این گفت و گویی تفصیلی با دکتر محمد مهدی جعفری(در اینجا بخوانید) و آیت الله ایازی(در اینجا بخوانید) انجام گرفته بود که به تحلیلی تاریخی درباره تدافعی بودن جهادهای پیامبر (ص) می پرداخت.

آنچه که در پی می آید متن کامل گفت و گوی ما دکتر عبدالله ناصری طاهری مدرس تاریخ دانشگاه الزهرا در این باره است که تقدیم خوانندگان گرامی می گردد.

در آغاز این گفت‌وگو باید بگوییم بحث‌های جدی از دیرباز درباره جنگ‌های صدر اسلام مطرح است. سه نوع دیدگاه دراین‌باره برجسته‌تر است؛ یک دیدگاه، رویکرد مخالفان اسلام است؛ کسانی مانند شجاع‌الدین شفا، معتقدند ادیانی مانند اسلام و یهودیت خشونت بیشتری نسبت به ادیان دیگر دارند و می‌گویند جنگ‌های پیامبر(ص) اکثراً حالت تهاجمی داشته و یا بهتر بگویم، معتقدند آیاتی که در سال‌های اول رسالت در مکه نازل‌شده‌اند، مسالمت بیشتری نسبت به آیاتی که در مدینه نازل می‌شده‌اند دارند. با گذر زمان و قدرت گرفتن پیامبر در مدینه، آیات درباره دفاع و جنگ خشن‌تر شده‌اند تا جایی که به آیه «وقاتلو هم لاتکون فتنه» می‌رسد. دیدگاه دیگر را فقهای قدیمی مطرح می‌کنند و معتقدند که جنگ ابتدایی فقط در زمان امام معصوم می‌تواند انجام بگیرد. اما دیدگاه سوم هم به‌عنوان شاخص می‌تواند به افرادی چون آیت‌الله طالقانی برگردد که معتقدند تمام جنگ‌های پیامبر دفاعی بوده و اصلاً حالت ابتدایی نداشته‌اند. با این توضیح ابتدا درباره این دیدگاه‌ها بیشتر توضیح دهید. شما نظرتان چیست ؟

شاید این سه قرائت را بتوان در دو قرائت هم گنجاند. یکی اینکه ماهیت جنگ‌ها ابتدایی و آغازگر است و قرائت دوم هم همان قرائتی است که ماهیت جنگ‌ها دفاعی است و جریانی که مثال زدید: مرحوم صالحی نجف‌آبادی و مرحوم طالقانی و...این رویکرد را دنبال می‌کنند.
دیدگاه اول، هم دیدگاه تاریخی و اسلام تاریخی است که هم مستشرقین به آن دامن زدند و هم عناصر لائیک ایرانی و حتی جهان عرب تحت تأثیر بعضی از روشنفکران جهان عرب این قرائت را دارند.
به تعبیر من، این دو قرائت و به تعبیر شما که فقهای سنتی را از این دو قرائت تفکیک کردید، اما من دیدگاه فقهای سنتی را در اهل سنت و تشیع در همان قرائت جنگ‌های ابتدایی و آغازگر می‌بینم.
در جهان تشیع هم از شیخ طوسی شروع‌شده و دیگران هم با تأثیر از او بیان کردند.
اما واقعیت این است که فقها تحت تأثیر باورهای اعتقادی یا حقوقی و فقهی امام شافعی بوده‌اند و او در این حوزه بسیار و ـ حتی بر فقهای ما تأثیرگذار بوده است که بحث‌های فقهی در این باره را مرحوم صالحی نجف‌آبادی به‌تفصیل بیان کرده است.
اما اگر بخواهیم فهمی از قرائت صحیح یعنی قرائت دفاعی به دست آوردیم، باید قدری درباره ماهیت اسلام، پیامبر(ص) و وحی گفت و گو کنیم.
نخست این که اساس اسلام خود را در معتبرترین و اصلی‌ترین سندش، یعنی قرآن، چگونه معرفی می‌کند؟
در اینجا اولین نکته این است که بپذیریم، از منظر قرآن، پدیده وحی منحصر به پیامبر(ص) نیست.
در قرآن به صراحت در سوره نسا آیه 163 تا 165 به آن اشاره شده است.
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی‏ نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عیسی‏ وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً
وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی‏ تَکْلیماً
ما هم چنان که به نوح و پیامبران بعد از او ، وحی کردیم ، به تو [ نیز ] وحی کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [ نیز ] وحی نمودیم ، و به داوود زبور بخشیدیم.و پیامبرانی [ را فرستادیم ] که در حقیقت [ ماجرای ] آنان را قبلًا بر تو حکایت نمودیم و پیامبرانی [ را نیز برانگیخته ایم ] که [ سرگذشتِ ] ایشان را بر تو بازگو نکرده ایم. و خدا با موسی آشکارا سخن گفت.

این، یعنی اینکه پدیده وحی منحصر به پیامبر(ص) نیست و من می خواهم از این آیه نتیجه ای بگیرم که درباره ادیان توحیدی و ابراهیمی است که در صحنه آرایی تاریخی بوده اند. بحث این است چرا که عموماً مواجهه اصلی در صدر اسلام با جهان مسیحیت بوده و بخش بسیار محدودی هم با یهودیت.
اما این مواجهه با ادیان توحیدی بوده،‌ اگر این نگاه را درباره باور خودمان و قرائت و خوانش رسمی از قرآن بپذیریم؛ پس همانطور که در جایی دیگر خداوند می‌گوید که «لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْجلِمُونَ»(میان هیچ یک از ایشان فرق نمی گذاریم و در برابر او تسلیم هستیم)، به این ترتیب ماهیت ادیان ابراهیمی یکسان می‌شود. از این رو اسلام به‌عنوان دین خاتم هیچ‌وقت با این مأموریت نیامده که ادیان دیگر را زایل یا آن‌ها را نسخ کند. آنچه هم مربوط به نسخ است، درواقع نسخ احکام آن‌هاست.
احکامی که در ادیان پیشین به‌صراحت قرآن هست که در این مورد مرحوم علامه طباطبایی به‌تفصیل در تفسیر المیزان بحث می‌کند. اما قرائت تند افراطی که جهاد ابتدایی را تائید می‌کند به آیه 85 سوره آل‌عمران استناد می‌کند.
« وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ».
و هر که جز اسلام ، دینی [ دیگر ] جوید ، هرگز از وی پذیرفته نشود ، و وی در آخرت از زیانکاران است.
درواقع این آیه به دین رسمی و دین مطلوب در پارادایم یا گفتمان الهی اسلام اشاره می‌کند. اما وقتی آیه 83 و 84 را نگاه می‌کنید:
«أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾
آیا کافران ، دینی غیر دین خدا را می طلبند؟ و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است خواه ناخواه مطیع امر خداست و همه به سوی او رجوع خواهند کرد.
قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَالنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۸۴﴾ »
متوجه می‌شوید، در این بخش از سخن الهی بنا به آموزه قرآنی، اسلام یک دین نیست، بلکه به معنای لغوی آن تسلیم شدنی است که به اعتبار همین آیه در ماهیت همه ادیان توحیدی هم هست. یعنی اسلام می‌شود تسلیم و نه یک دین خاص با ویژگی‌های خاص.
بحث دیگری که باید موردتوجه قرار بگیرد و به ما کمک می‌کند، بحث آزادی دینی است که خوانش درباره جهاد را برایمان حل می‌کند و اولاً آزادی دینی اصل دینی نیست، بلکه یک اصل پیشا دینی است.
این درست همان نقطه ای است که امام خمینی بر آن تاکید دارد تعبیر امام خمینی درباره آزادی این است که آزادی یک امر طبیعی و و به تعبیر دیگر فطری است.
او می گوید:
مگر آزادی اعطا شدنی است، خود این کلمه جرم است. یعنی آزادی یک امری است طبیعی، خود این کلمه که «اعطا کردیم آزادی را» این جرم است و آزادی مال مردم است. قانون آزادی داده، خدا آزادی داده ، اسلام آزادی داده، اعطا کردیم چه غلطی است؟
(صحیفه امام جلد ۳ ص ۴۰۶)
اگر عقیده یک امر فطری شد، دیگر معنی ندارد که برای تحمیل عقیده جنگی صورت بگیرد. صریح‌ترین آیه‌ای هم که وجود دارد لااکره فی الدین است و آیه‌ای هم که کمتر موردتوجه قرار می‌گیرد آیه 99 سوره یونس است که خداوند رسماً به پیامبر می‌گوید اگر پروردگار تو می خواست ، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان می آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند؟
«وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ ﴿۹۹﴾» این نشان می‌دهد که در اسلام به‌عنوان دین خاتم با هر ماهیت و کیفیتی بر پیامبر نازل‌شده، راه تحمیل عقیده را بسته است. بنابراین زمانی که راه تحمیل عقیده بسته شد، جنگ ابتدایی برای گسترش اسلام معنا پیدا نمی‌کند.
سومین نکته، این است که آیا ماهیت اصلی اسلام اخلاقی است یا حقوقی و به‌اصطلاح فقهی؟
واقعیت این است که در اسلام جنبه‌های حقوقی و تشریعی جنبه‌های فرعی است و آنچه اساس اسلام را تشکیل می‌دهد، ماهیت اخلاقی آن است و رسالت اصلی پیامبر(ص) در یک‌کلام رسالت اخلاقی و نه معطوف به سطوح ابتدایی اخلاق بلکه معطوف به مکارم اخلاق است. همان‌طور که خود ایشان می‌فرماید که من مبعوث شده‌ام برای اینکه تتمیم مکارم اخلاق بکنم. حدود 700 یا 800 آیه از آیات قرآن نیز درباره احکام است که حدود 20 درصد از آن‌ها درباره معاملات است، یعنی اغلب آیات قرآن در حوزه هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، اخلاق و معرفت دینی است. بنابراین ماهیت اسلام یک ماهیت اخلاقی است. اینجا لازم است که بر اساس دریافت‌هایم از منابع تاریخی اولیه که بافاصله‌ معناداری حدود دو قرن و نیم با وقایع صدر اسلام نوشته‌شده است، این نکته را اشاره‌کنم که این ماهیت حقوقی و فقهی که بر اسلام در پارادایم اکثریت عالمان دینی تحمیل‌شده است، تحت تأثیر اسرائیلی‌اتی است که در متون ما آمده است. بنابراین می‌توان گفت که در اسلام شریعت همان طریقت است و صرفا ماهیت حقوقی پیدا نمی‌کند.
اما نکته دیگر، این است که تاریخ اسلام سه دوره دارد که اگر این سه دوره را موردتوجه قرار ندهیم و آن‌ها را در ارتباط با همدیگر مورد تحقیق قرار ندهیم، شاید در برداشت از حوادث صدر اسلام کمی دچار اشتباه بشویم. یکی دوران پیشا وحی است؛ در نگاه مورخان و عالمان دینی دوره پیشا وحی یا دوره قبل از وحی که ما به تعبیری دوره جاهلی هم آن را در منابع تاریخی‌مان تعبیر کرده‌ایم. که من معتقدم این دوره یک دوره تاریخی به این معنا نیست، بلکه یک دایره فرهنگی - اخلاقی است. یعنی یک مفهوم اخلاقی و فرهنگی است. بنابراین نباید آن را یک دوره تاریخی قلمداد کرد که با بعثت پیامبر وارد دورانی جدید می‌شویم چون آن ما را به اشتباهی می‌اندازد که لااقل از تاریخ اجتماعی و نگاه جامعه‌شناسانه از حوادث صدر اسلام دچار مشکل بشویم.
بنابراین یک دوره، دوره پیش از وحی است که این دوره از نظر عالمان و مورخان دوره بسیار تاریکی است. یعنی دوره جاهلیت و گمراهی محض است.
دوره دیگر دوره عصر وحی است؛ یعنی دوران پیامبر که سراپا هدایت و نور است.
دوره سوم دوره پسا وحی است که از منبع وحی فاصله گرفته و هرچقدر این فاصله بیشتر شده است، باز تاریکی افزون‌تر شده و همین موجب شده است که اتفاقاتی در برداشت‌ها و تلقی‌هایی از دوره بعد از پیامبر صورت بگیرد. روایتی داریم که ابن تیمیه آن را از پیامبر نقل می‌کند که البته سندیتی ندارد. پیامبر می‌گوید که بهترین قرن، قرن من است و بعد از این، دوره قرن دوم و قرن سوم. یعنی تا سه دوره که درواقع آغاز شکل‌گیری منابع مکتوب ما می‌شود، این دوران بهترین دوران تلقی می‌شود. اما واقعیت این است که برداشت غلط از این باور این می‌شود که شما یک چارچوب بسته‌شده و منعقدشده در فهم دین عرضه می‌کنید، یعنی درواقع باب تعدد و تکثر فهم دینی بسته می‌شود.
در این دوران کمی به جلو که می‌آییم دوره‌ای می‌شود که اصحاب عقل یا معتزلیان مغلوب اهل حدیث می‌شوند و یکه دار و میدان‌دار صحنه اهل حدیث و اصحاب حدیث هستند.
در اینجا نکته‌ای مهم مطرح است که بالاخره مسلمانان بعد از پیامبر(ص) چه کردند.
من به فتوحات بعد از پیامبر(ص) اشاره می‌کنم، اما قبل از آن نکته‌ای را مرتبط به همین محور چهارم یعنی تقسیم تاریخ دوره اسلام را به سه دوره پیشا وحی‌ای، دوره وحی و پساوحی تقسیم‌بندی کنیم که این تقسیم‌بندی صورت گرفته و بر نگرش‌های ما و به‌ویژه در جهان اهل سنت سایه انداخته است.
در حوزه تاریخ‌نگاری یا تاریخ نگری مهم‌ترین بخش، سیره پیامبر(ص) و مغازی یعنی جنگ‌های پیامبر است چون در واقع مانیفست حقوقی و تشریعی بسیاری از فقهای اسلام را شکل داده و منعقد کرده است.
در باور پیشینیان هم این دوره یا عرصه، عرصه مقدسی است چرا که سیره پیامبر(ص) و جنگ‌های پیامبر است و هیچ‌وقت برداشت های انجام گرفته از آن مورد نقد و بررسی قرار نگرفته، بلکه با قداست خاصی به باورهای موجود درباره این دوره نگاه شده و آن‌هم نه بر اساس قرآن که سند اصلی است.
چرا که قرآن زیاد درباره تاریخ حیات یا سیره پیامبر(ص) چه قبل از وحی و چه بعد از آن سخن نمی‌گوید، بلکه خیلی محدود حرف می‌زند و آن چیزی که مبنا قرارگرفته و تاریخ و حوزه حقوقی منتج از تاریخ و سیره را شکل داده، منابع تاریخی ماست.
تشریع و هر نوع قاعده حقوقی و فقهی این دسته از فقها هم بر پایه همین تصور مقدس، یعنی خوانش خاص از سیره و مغازی شده و بررسی تحلیلی و تبیینی نشده و مورد اشاره قرارگرفته است.
اما در واقع به دلیل آن که قرآن به عنوان متن اصلی روایت های تاریخی محدودی از این دوره دارد، اصول فکری و منطق تحلیلی قرآن در فرآیند خوانش و روایت گری این دوران مغفول واقع شده است.
لذا درباره اینکه مسائل تشریعی مثلاً نحوه پرداختن به جهان غیرمسلمان چگونه باید باشد و به‌جای اینکه بر پایه محیط زندگی و قوانین انسانی و عقلانی و بالنده مورد نظر قرآن باشند. بر اساس همان گذشته مقدس آمده روایت شده شکل‌گرفته است.
اتفاق دیگر هم بحث فتوحات است که از آغاز دوره خلفای راشدین شروع‌شده است. قلمروی اسلام به‌ویژه در دوره خلیفه دوم و سوم توسعه پیداکرده و اوج آن‌هم به آغاز عصر عباسی می‌رسد. اصل بحث اینجاست که در حوزه تشریع، قانون‌گذاری، تدوین و نگارش تاریخ، این روند

بعد از پیامبر در مقایسه با تفکر خود پیامبر تا چه اندازه تأثیرگذار بود است؟
البته دوره امام علی(ع) یک دوره استثناست، حضرت در دوره 5 ساله درگیر مسائل داخلی است و عملیات برون‌مرزی به آن صورت، صورت نمی‌گیرد، این تائیدی است بر آن رویکردی که اسلام هیچ نیازی ندارد که ماهیتاً با روند توسعه‌طلبانه و جنگ پیش برود.
اما رخداد به غایت تحریف آمیزی که صورت گرفته و به‌طور گسترده بر باورها و نگره‌های دینی ما سایه انداخته است، این است که سعی کرده‌اند روند فتوحات را به‌گونه‌ای تصویرسازی کنند که آن‌ها را با جنگ‌های دوران پیامبر شبیه‌سازی کنند.
درصورتی‌که تمام آن جنگ‌های پیامبر ماهیتی دفاعی دارد و نه تهاجمی و این جنگ‌ها که در عصر خلفا و بعد از پیامبر صورت می‌گیرد، همه ماهیتی تهاجمی و کشورگشایی دارد.
پس این مفروضات شاید ذهنیت ما را نسبت به تاریخ و فهم از آن و فهم از اسلام نشان بدهد و اشاره کند که واقعاً قرآن چگونه نگاه می‌کند.
آیات قرآن همه جنگ‌های پیامبر(ص) را ماهیتی دفاعی بیان می‌کند و واقعیت این است آن چیزی که آقای شفا اشاره می‌کند که پیامبر در مدینه پیامبر تغییر رویه داده، این‌یک برداشت سست و واهی و نوعی انحراف در روایت واقعی از تاریخ است.
همان‌طور که می‌دانید نخستین آیات درباره جهاد آیه 38 سوره حج و بعد هم آیه 8 سوره مائده است که به پیامبر نازل می‌شوند. این آیات اما، اذن به جهاد می‌دهند و امر به جهاد نمی‌کنند.


آیا شما هم مانند برخی از متفکرین جنگ را از جهاد جدا می‌کنید؟
نه من خیلی این‌ها را جدا نمی‌کنم. لااقل در دوران پیامبر(ص) یکی از اصول و فروع اصلی که در اصول ده‌گانه مورد اشاره قرار می‌گیرد و ما آن را در کنار نماز، حج، روزه، زکات و... داریم، بحث جهاد است که مبنای تاریخی، تشریعی و حقوقی آن همان جنگ‌های پیامبر است.
بنابراین من هیچ تمایزی بین جنگ‌های پیامبر با این اصلی که در فرهنگ دینی و فروعات دینی ما درج‌شده نمی‌بینم.در واقع هیچ تفاوتی بین این دو مقوله نمی‌بینم. معقتدم آیات اولیه هم آیاتی هستند که اذن می‌دهند، ماهیتاً اذن به این امر می‌دهند که آن‌هایی که به ‌ناحق از سرزمین و دیارشان رانده شدند، «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ» (سوره حج آیات 39 و 40)
و بعد خداوند در سوره مائده اشاره می‌کند که عدالت را باید رعایت بکنید و پا از حق فراتر نگذارید.
از این منظر همه روایت های قرآنی بیانگر این است که ماهیت جنگ‌ها کاملاً دفاعی است و برای اینکه دولت نوپایی در مدینه شکل‌گرفته و شرایط اجتماعی تغییر کرده و این دولت باید در امان باشد، بنابراین با هر فضا و اقدامی که آن را تحت تأثیر یا تهدید قرار بدهد، برخورد می‌شود و تمام جنگ‌هایی هم که در مدینه صورت گرفته همین است.
مهم‌ترین جنگی که دستاویزی برای امثال شجاع‌الدین شفا و یا مستشرقین شده، جنگ پیامبر با یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر است. یعنی جنگ خندق و خیبر که با بنی قریظه و بنی نضیر بود. اما مهم‌تر بنی قریظه است چرا که دامنه گفتگو درباره آن در منابع تاریخی بیشتر شده است.
پیامبر زمانی که وارد مدینه شد یک منشور شهروندی با یهودیان، بت‌پرستان و دو قوم اوس و خزرج امضا کرد و گفت وقتی ‌که در چارچوب این منشور عمل می‌کنید، بدون اینکه دینی بر شما تحمیل شود، جزیه پرداخت می‌کنید، در امان هستید و دولت اسلامی مدینه هم از حقوق شما دفاع می‌کند.
باید به این نکته اساسی توجه کرد که در مواردی که می‌بینیم و رویارویی پیامبر با یهودیان مدینه و اطراف مدینه صورت می‌گیرد همه یک پیش زمینه دارد و آن تجاوز از حقوق شهروندی و خیانت های نظامی است.
یعنی عهدنامه‌هایی را که درباره قواعد زندگی مسالمت آمیز و خالی از جنگ امضا کردند را خود زیر پا گذاشتند. مانند جنگ خندق که بنی قریظه گرفتار آن شد و به پیمانی که بسته بودند خیانت کردند. لذا بخشی از آن‌ها به‌صراحت قرآن اسیر شدند. آیه 26 و 27 سوره احزاب؛ «وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً، وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدِیراً »
می گوید اهل کتاب که منظور یهودیان بودند -در جنگ های مشرکان ـ پشتیبان مشرکان بودند، از حصارهایشان بیرون آمدند خدا در قلب‌هایشان ترس افکند. گروهی از آن‌ها کشته شدند و گروهی به اسارت درآمدند.
بله یثربی که به مدینه النبی تبدیل می‌شود به تعبیر شما پیامی دارد که می‌خواهد جلوه‌هایی از مدنیتی که در مکه وجود نداشته و آن‌هم در زیست اجتماعی نه در یک زیست بین‌المللی چراکه به‌مراتب قریش بین‌المللی‌تر بودند و با سرزمین‌های مختلف در دوران قبل از بعثت مراوده تجاری داشتند و بسیار آشناتر بودند، ضمن اینکه کعبه هم در آنجا واقع‌شده است و هم اینکه بازارهای موسمی هست و مراسم و فرایض موردنظرشان را به‌جا می‌آوردند.
بنابراین مکه اقتدار جغرافیایی خیلی بیشتری نسبت به یثرب دارد. اما پیامبر وقتی یثرب را به مدینه النبی تبدیل می‌کند می‌خواهد یک نوع مدنیت اجتماعی را به تصویر بکشد که اتفاقاً همان منشور شهروندی است که شاید یکی از زیباترین نسخه‌های اولیه نوع زیست مسلمان در کنار غیرمسلمان باشد و ماهیت غیر اکراهی و غیراجباری اسلام را بیان می‌کند، سند آن نیز همان منشور و حقوق نامه مدینه است که پیامبر(ص) با ساکنان مدینه و با یهودیان اوس و خزرج می‌بندد و بعداً آن قضایا به دلیل اینکه زیر پا گذاشته می‌شود پیش می‌آید.
نکته‌ای که وجود دارد این است که پیامبر(ص) وقتی در مدینه دولتش را بنیان می‌گذارد از صاحب‌خانه‌های آنجا جزیه می‌گیرد درصورتی‌که ایشان در آنجا مهاجر است
آن‌ها پیامبر(ص) را به‌عنوان داور یا رئیس دولت پذیرفته‌اند بنابراین هویت و سامان اجتماعی شکل‌گرفته است که بالاخره باید تابع یک اصول و قواعدی باشد و نمی‌شود که این اصول و قواعد نادیده گرفته شود. به همین دلیل است که پیامبر(ص) می پذیرد غیرمسلمانان می‌گوید شما بر دین خود باشند، اما چون در درون یک ساختار اجتماعی زندگی می‌کنید و از خدمات آن بهره‌مند هستید هر عقلی می‌گوید که باید مالیات پرداخت کرد که در آن زمان جزیه نامیده می‌شود و بعداً در بین مسلمانان خراج هم به آن افزوده می‌شود و یا زکاتی که پیامبر از قبایل می‌گیرد که البته بعد از وفات پیامبر(ص) برخی از این قبایل مانند قبایل مرزی تمکین نمی‌کنند و آن را پرداخت نمی‌کنند که بحثی دیگر است.
برخی از این قبایل یمانی هستند و ابی بکر و حکومت آن را به رسمیت نمی‌شناسند و به افضلیت امام علی (ع) قائل‌اند. همچنین جامعه نومسلمان جزیره العرب جامعه‌ای است که اگرچه اتفاقی به نام بعثت در آن رخ‌داده و شاهد پیامبر(ص) بوده، اما واقعیت این است که بسیاری از زوایای فرهنگی و اخلاقی که در روح اسلام دمیده در کالبد این جامعه هنوز ریشه ندوانیده است. به همین دلیل بعد از پیامبر بخشی از جامعه دوباره به ارزش‌های پیش از بعثت و ارزش‌های جاهلی خودشان برمی‌گردند.
پس به نظر من گرفتن جزیه یک حق مشروعی است، عقلا، چون انسان غیرمسلمان در درون یک حاکمیت و تحت‌الحفظ آن زیست می‌کند و از امنیت آن بهره‌مند می‌شود.


شبهه‌ای که درباره جنگ خندق وجود دارد این است که برخی روایت می‌کنند، مسلمانان حدود 700 یا هزار نفر را اسیر می‌کنند و همه آن‌ها را سر می‌برند.
این رقم تقریباً از منابع تاریخی آغاز قرن چهارم به بعد وارد متون تاریخی شده است. بالاخره این قرآن تنها سند کاملا مطمئنی است که در اختیار ماست. اما نکته مهم این است که این قرآن چقدر درباره جزئیات تاریخی که در منابع تاریخی همه با دویست و اندی سال فاصله با وقایع دوران پیامبر نوشته و مکتوب شده است به این وقایع پرداخته است؟
تقریباً می‌توان گفت که هیچ و بسیار جزئی به آن‌ها پرداخته است. یعنی تمام این آیات که همه به آن‌ها اشاره می‌کنند حدود 10 یا 15 آیه است که از صحنه‌های جنگ و جهاد دفاعی که پیامبر در مدینه می‌کند گزارش می دهد.
به‌هرحال این قرآن مکتوب درواقع سند مستند اصلی ماست، که فهم اسلام و تاریخ نگری خودمان را از دوران پیامبر و روح کلی حوادث صدر اسلام را باید از آن بیاموزیم، یعنی سند اسلام حقیقی است.
اما آنچه در نگره‌ها و باورهای تاریخی مسلمانان بعد از وفات پیامبر(ص) شکل‌گرفته و سلطه پیداکرده، آن هویت تاریخی است. یعنی چیزی غیر از قرآن است. آنچه در منابع تاریخی آمده است که اشاره کردم که بخش‌هایی مانند سیره و مغازی تاریخی حوزه مقدسی می‌شوند که نمی‌توان درباره آن‌ها بحث و تأویل کرد. درصورتی‌که اگر امروز رویکرد نوگرایانه و تأویل گرا درباره قرآن هم نداشته باشیم، نمی‌توانیم حقیقت اسلام را دریابیم.
اگر باور داریم که اسلام دین خاتم است و 1400 سال از عمر نزول قرآن و کلام وحی به‌عنوان کلام مصدق و نازل‌شده از جانب خداوند می گذرد، اگر امروز این سند برای انسان معاصر حجیت دارد، بنابراین با خوانش و قرائت مفسران قرون اولیه نمی‌توان اسلام را فهم کرد. لذا اسلام سنتی که اهل سنت و اشاعره یا شیعه خودمان یعنی اخباریون مروج آن هستند، امروز نمی‌تواند فهم درست‌دینی به ما اعطا بکند.
درواقع رویکرد تأویل گرایانه است که باید به آن پرداخت و متناسب با آن مسائل را دنبال کرد. یکی از نویسندگان و مستشرقین غرب کتابی به نام «مقدمه‌ای بر اسلام» دارد که در آن می‌گوید مفاهیم وابسته به زمان و زمینه‌هایشان هستند و لذا هر چیزی را باید متناسب با عرف آن عصر دید و بررسی کرد، بنابراین در آنجا اشاره به جنگ بنی قریظه می‌کند که این اتفاق مهمی نیست و اگر این رقم‌ها درست باشد، مطابق با عرف و عهدشکنی که آنها کرده‌اند، است. بحثی که مطرح است بحث زمان پریشی یا نابه هنگامی تاریخی است که نواندیشان مطرح می‌کنند و ما به دلیل اینکه با حوادث صدر اسلام هم‌افق و هم‌نفس نیستیم، نمی‌توانیم درک واقعی از آن‌ها داشته باشیم چون زمینه‌ها و متن جامعه را درک نکرده بودیم.
مورخان ما تاریخ و حتی نحوه کتابت قرآن را هم توصیف کرده‌اند. آنچه امروزه در دسترس ماست که در خود قرآن هم زیاد درباره آن صحبت نکرده، چیزی است که اکنون داریم.
اما به بحث جنگ‌ها برگردیم. اساساً همه این جنگ‌هایی که ما به‌عنوان تاریخ غزوات و سرایا اسم می‌بریم که به روایتی سقف آن به 86 تا می‌رسد. روایتی این است که می‌گوید کل کشته‌ها زیر 400 نفر است. پروفسور محمد حمید الله در کتاب «غزوات پیامبر» معتقد است که این رقم از 150 نفر بالاتر نمی‌رود.
نمونه‌های اغراق در گزارش ها را ما داریم به‌طور مثال در واقعه عاشورا تعداد یاران ابی‌عبدالله از 50 تا 120 نفر ذکر می‌شود، اما در طرف مقابل هم آمارها بسیار غیرواقعی و نامتناسب با واقعیت اجتماعی و جغرافیایی سرزمین عراق است و بعضی منابع به‌گونه‌ای اشاره می‌کنند که انگار سپاه اموی تمام تجهیزات خودش را از سراسر امپراتوری فراهم کرده و در برابر امام قرار داده است. درصورتی‌که واقعیت این نیست. علت آن‌هم طبیعی است چرا که مفهوم کمیت و عدد و رقم برای آن روزگار یک مفهوم مدرن امروزی نیست، بلکه یک مفهوم کاملاً ناشناخته است، بنابراین کلی‌گویی با خصلت‌های مختلف و زمینه‌های اجتماعی که گزارشگران دارند و به‌راحتی می‌توانند مبالغه بکنند، واقعیتی است که امروز هم گفته می‌شود و مورد پذیرش است.
بنابراین اگر بپذیریم که این 86 غزوه و سرایا، حدود 400 نفر کشته دارد خیلی پدیده عادی است و نیاز به این نیست که ما بیاییم و تحلیل کنیم که جنگ‌ها ابتدایی است یا دفاعی است، بلکه یک پدیده بسیار عادی در روزگار خودش بوده و آمار و ارقامی طبیعی است.
به هر حال نخستین جنگ مهم «بدر» است. در آیه 61 سوره انفال خداوند می‌فرماید: « وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ » یعنی اگر آن‌ها به سمت مصالحه آمدند، تو باید با آن‌ها صلح کنی. پس وقتی در مورد یکی از استراتژیک ترین جنگ‌ها خداوند به پیامبر این را خطاب می‌کند که اصل بر صلح و مصالحه است؛ بنابراین ماهیت جنگ‌ها طبیعتاً کشورگشایی، لشکرکشی، یا غیرمسلمان کشی ندارند.
آنچه مسلم است و ذهن گفتمان اول را که معتقدند که جنگ‌ها ابتدایی است، به خود مشغول کرده است، سوره توبه است.
بیشترین نگره‌ها تحت تأثیر سوره توبه و آیات آن بعد از صلح حدیبیه است. یعنی بعد از اینکه پیامبر مناسباتش را طی صلح‌نامه‌ای با مشرکین و قریش تنظیم کرده است، سوره هم برخلاف همه سوره‌های قرآن بدون بسم‌الله است و به‌قول‌معروف غلظت و سنگینی از آن می‌بارد.
اما این آیات زمانی نازل‌شده که مشرکان بعد از صلح حدیبیه و بعد از فتح مکه پیمان شکسته‌اند. با این احوال باز آیات یعنی همان آیه اول که آیه برائت است در مورد عهدشکنی مشرکان است. یعنی کسانی که عهد شکسته‌اند یا آیه 123 همین سوره اشاره می‌کند و خطاب به کفاری که در مجاورت و همسایگی شما هستند که تشدید ناامنی می‌کنند می‌گوید: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ » یا بعضی از آیات دیگر مانند « کتب علیکم القتال» که در سوره بقره است یا مهم‌تر از آن آیه 193 سوره بقره « وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ »
معنای فتنه را بسیاری از مفسرین یا مورخین دقیق نگفته‌اند که اولاً به معنای آشوب و بحران است و اینکه خداوند برای اسلام یا پیامبر رسالتی را قلمداد نکرده است که تو باید کل فتنه را از جهان انسانی پاک‌کنی بلکه منظور کل آن فتنه‌هایی است که تو با آن در عالم روبرو هستی.
بنابراین باز هم در مقطع زمانی و مکانی خاصی؟
بله دقیقاً چون در دو آیه قبل همین سوره بقره می‌گوید:
وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ
و هر کجا مشرکان را یافتید به قتل رسانید و آنان را از همان وطن که شما را آواره کردند برانید ، و فتنه گری ( آنان ) سخت تر و فسادش بیشتر از جنگ و کشتار است ، و در مسجد الحرام با آنها جنگ مکنید مگر آنکه پیشدستی کنند، در این صورت رواست که در حرم آنها را به قتل برسانید، چنین است کیفر کافران.
در تمام آیات سوره توبه که در واقع غلیظ‌ترین تصویر را دارند و موجب انحراف یا به‌غلط و اشتباه رفتن برخی از مستشرقین و مورخین و حتی عالمان شده‌اند و به استناد آن‌ها نسخه‌های حقوقی و فقهی را پیچیده‌اند، در همان آیات هم که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که خداوند می‌گوید این منوط به این است که آن‌ها شروع‌کننده و آغازگر باشند.
بنابراین این نکته را باید موردتوجه قرار بدهیم که وقتی خداوند در آیات 7 و 8 سوره ممتحنه که بنا به ادعای همه مورخین اواخر عصر نبوی است می‌گوید:
عَسَی اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدیرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ7
[امید است که خدا میان شما و میان کسانی از آنان که [ ایشان را ] دشمن داشتید ، دوستی برقرار کند، و خدا تواناست ، و خدا آمرزنده مهربان است.

لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»
[ امّا ] خدا شما را از کسانی که در [ کار ] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند ، باز نمی دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست می دارد.
این دو آیه می خواهند بگویند آن‌هایی که آمدند به جنگ شما یا پشتیبانی کردند، جنگجویانی اند که با شما در جنگ‌اند. بنابراین معنای دیگر این می‌شود که آن‌هایی که جنگ نکردند و با شما وارد مقاتله نشدند تو باید با عدالت و با خوبی با آن‌ها رفتار کنی.
اما در آیه 29 سوره توبه مطرح می‌کند؛ « قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ»
با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی آورند ، و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده اند حرام نمی دارند و متدیّن به دین حق نمی گردند ، کارزار کنید ، تا با [ کمالِ ] خواری به دست خود جزیه دهند.
بعضی‌ها می‌گویند که تنها آیه نفی‌کننده جهاد دفاعی این آیه است. این آیه در ادامه جنگ حنین یا احزاب است که جنگ بسیار پرحاشیه و مسئله‌ای است.
برخی می‌گویند تمام آیاتی که استنباط سطحی و ظاهری دارند و مستشرقان و غیر مستشرقان از آن‌ها برای شرح ماهیت ابتدایی برای جهاد و جنگ‌های اسلام استفاده می‌کنند، کمتر از 10 آیه است.
البته برخی معتقدند که این آیات 6 آیه است و د رواقع خطاب خداوند است.
به‌هرحال به همه این آیات که توجه می‌کنید، روح رفتار مقابله با نا امنی و آغاز گر بودن دشمن را در آن می‌بینید با تأکید با اینکه آغازگر، دشمنی است که یا پیمان شکسته یا حریم امین شما را ناامن می‌کند که شما با او مواجهه می شوید و او را دنبال می‌کنید.
سفیان ثوری از راویان و شاگردان امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) است در قرن دوم معتقد است که جنگیدن با مشرکان تنها، زمانی واجب است که آن‌ها آغازگر جنگ باشند.
البته برخی مانند سرخسی که شرح السیر الکبیر شیبانی را کرده، می‌گوید که جهاد در چند مرحله نازل‌شده و در مرحله آخر قتال به‌صورت مطلق آمده است که به بعضی از آیات مانند فقاتلو هم حتی لاتکون فتنه استناد می‌کند.
یعنی همان سیر تدریجی را برای جهاد قائل است؟
بله، واقعیت این است که قبل از محمد ابن ادریس شافعی هیچ‌کسی به برداشت جهاد ابتدایی نپرداخته است و فقهای شیعه ما مانند شیخ طوسی، سرآغازگر این نگاه و نگره در فرهنگ تشیع هستند. او تحت تأثیر شافعی است و در واقع این بخش از ایده خود را از او گرفته است. شافعی هم آیات محدودشده و یا مقیدشده را به‌هیچ‌وجه موردتوجه خودش قرار نداده و فقط به استناد آیاتی که به‌صورت مطلق اشاره‌کرده‌اند استناد می‌کند. چون اشکالی که در روند تفسیری قرآن در طول تاریخ اسلام و امروز هم هست این است که در آن ها برداشت‌های منقطع و تکه‌ای از آیات قرآن مبنا قرار می‌گیرد و حجیت اصلی را اعلام می‌کنند. باور من این است که بسیاری از تفسیرهایی که پس از وفات پیامبر به‌ویژه بعد از دوره خلفای راشدین یعنی از آغاز عصر اموی به بعد صورت گرفت، اعم از کشورگشایی‌ها، لشکرکشی‌ها و رفتارهای دیگر اجتماعی در درون خلافت و بعد در دوره بنی‌عباس همه با این انگیزه بوده که به آن رفتارهای سیاسی حاکمان مشروعیتی بخشیده شود. بنابراین هیچ چاره‌ای نیست جز اینکه به کمک عالمان دین یا فقیهان، متألهین و تئولوگ های دینی تفسیری از رفتار پیامبر و سیره آن ارائه شود که بتواند توجیه‌گر آن‌گونه رفتار باشد و مشروعیت آن رفتار را در تاریخ ثبت و تصدیق کند.
مانند کاری که اکنون تندروهایی مانند داعش انجام می‌دهند.
دقیقاً مانند داعش! آدم‌های مسلمانی‌اند که بر اساس یک آموزه یا باور این مباحث را مطرح می‌کنند و به خیلی از رفتارها دست می‌زنند که باروح قرآن سازگار نیست.
واقعیت این است که در قرائت اصیل دینی ما که از قرآن برداشت می‌شود، همزیستی مسالمت‌آمیز مسلمان با غیرمسلمان مورد تأکید خداوند است و آیات متعددی هم در قرآن هست که به تمام کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان‌دارند، از یهود و مجوس و نصارا و... گرفته، ایمانشان مورد توجه است و تمام این‌ها افرادی‌اند که به خدا ایمان آوردند. بنابراین هیچ نوع جنگی با این‌ها نباید صورت بگیرد و اگر ما بخواهیم مبنا را تنها این آیه قرار دهیم که «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ » (آل عمران 85)
و هر که جز اسلام ، دینی [ دیگر ] جوید ، هرگز از وی پذیرفته نشود ، و وی در آخرت از زیانکاران است.

و یک رویکرد تک‌وجهی داشته باشیم، اصلاً هیچ غیرمسلمانی نباید در ساحت دوره اسلامی زنده بماند. اما واقعیت این است که روح کلی قرآن می‌گوید که این‌ها اهل کتاب‌اند و اگر در حوزه جغرافیایی مسلمانان قرار بگیرند، مالیات مشروع خودشان را به نام جزیه می‌دهند و بر دین خودشان هم هستند.
همچنان که پیامبر این کار را با یهودیان مدینه کرد و قرآن هم صراحت دارد که وقتی جزیه را می‌دهند کاملاً در امان هستند تا زمانی که پیمان را نقض نکرده‌اند و مالیات پرداخت می‌کنند. بنابراین این نگره که بسیار مورد غفلت قرارگرفته است، یعنی همزیستی مسالمت‌آمیز در نگره‌های و آموزه‌های دینی ما بنا به نص صریح قرآن فراموش‌شده و رویکرد سنتی به استناد بعضی از آیات قرآن که جغرافیا را به دو حوزه دارالاسلام و دارالحرب تقسیم کرده‌اند و تکلیف مسلمانان را هم نسبت به دارالحرب مشخص کرده‌اند، جایش را گرفته و این روند هم تا امروز ادامه پیداکرده است.
اکنون شما مثال داعش را زدید. داعش از زیر بوته درنیامده، بلکه در یک بستر فکری و فرهنگی برگرفته از تفسیرهای ناصحیح قرآنی رشد و پرورش پیداکرده است. اگر آثار سید قطب را نگاه کنید، من می خواهم بگویم یک تئولوگ یا یک ایدئولوگ مشروع برای جریان تندروی افراطی در جهان اسلام مانند داعش، النصره و القاعده معرفی کنم حتماً یکی از این افراد سید قطب است چون همین رویکرد را دارد و با آن مانیفست ارائه داده و برخی از جهان اسلام تحت آن آموزه‌ها، این رویکرد را دنبال کرده‌اند. متأسفانه بی آنکه خواسته باشم میان ماهیت سیاسی گروه های سیاسی مورد بحث نسبت این همانی برقرار کنیم اما واقعیت این است که امروز نه‌تنها در جهان اسلام و جهان عرب حتی در جهان غیر عرب و ایران معاصر خودمان هم بخشی از افراد و گروه‌ها تحت تأثیر این آموزه‌ها هستند و دست به حرکت‌های مسلحانه در دوره‌های تاریخی می‌زنند و مثال بارز آن‌هم فدائیان اسلام است . این درست در نقطه مقابل مخالفت های امام خمینی با حرکت های مسلحانه در انقلاب است. این تفکرات مبتنی بر برخی آموزه‌های تک‌وجهی از برخی از آیات یا برخی از متون تاریخی و حقوقی که در طول تاریخ ارائه‌شده است و بعد هم آنچه در جهان مسیحیت در پایان قرون‌وسطی رخ داد و آغاز عصر روشنگری بود.
این عصر وقتی هویت پیدا کرد که نقد باورهای انحرافی مقدس شروع شد. اما نقد تفسیرهای انحرافی از قرآن در جهان اسلام رخ نداد و بنابراین بسیاری از آموزه‌های منطبق بر آن متون و باورهای کلاسیک است که با روح کلی اسلام که قرآن است ناسازگار است چراکه ما یک اسلام حقیقی داریم که سند مکتوب آن قرآن است و یک اسلام تاریخی داریم، آنچه بعد از پیامبر و به‌ویژه بعد از خلفای راشدین آمده و مکتوب و منشور و تبیین شده، نسخه عمل‌گرایانه ما مسلمانان شده و بسیاری از آن باورهای انحرافی در قالب آن اسلام تاریخی به مدد بسیاری از علوم مانند فقه، کلام، تفسیر و... تبیین شده است.
همان‌طور که می‌دانید کمتر مورد نقد و تتبع هم قرار گرفته چون تقریبا از قرن چهارم فلسفه تعطیل شد و فلسفه وقتی تعطیل می‌شود، فلسفیدن و اندیشه ورزی تعطیل می‌شود. لذا هرکسی هم که بخواهد در آن چهارچوب کلاسیک سؤالی وارد بکند، به‌عنوان غیرمسلمان، مرتد، ملحد، کافر یا فاسق معرفی و شناخته می‌شود. به همین دلیل هم هست که می‌بینیم مثلاً رویکردهای عقل‌گرایانه مسلمانانی مانند ابوحیان توحیدی در فرهنگ اسلام جایگاهی پیدا نمی‌کند یا حتی در حوزه جهان اسلامی اندیشه فلاسفه اسماعیلیه مانند ناصرخسرو و دیگران به‌جایی نمی‌رسد. به‌هرحال این افراد چون اندیشیدن، فلسفیدن، سؤال کردن و پاسخ خواستن را مبنای کار خودشان قرار می‌دادند مطرود بودند و این روند تا امروز هم برقرار است.
بنابراین شما می‌بینید که در جهان معاصر هم اگر یک فقیه برجسته نظر شاذی را ارائه بکند موردقبول واقع نمی‌شود یا حتی جرئت نمی‌کند که آن را بیان بکند. همان‌طور که ما در دوران معاصر خودمان شاهد این مسائل و رویکردها بودیم. بنابراین اگر بخواهیم یک بازخوانی جدید از جنگ‌ها بکنیم، لازمه‌اش این است که آن بخش سیره و مغازی روایت گران اسلام تاریخی به‌عنوان حوزه مقدس کنار گذاشته شود و مورد تجزیه‌وتحلیل دوباره قرار بگیرد و بازخوانی دوباره بشود تا بتوان به آن استناد کرد.
گفته می شود وقتی پیامبر(ص) و اصحاب در مدینه هستند کاروان‌های مسلمانان مورد دستبرد واقع می شوند و همین موجب جنگ بدر می‌شود و برخی می‌گویند این جنگ عکس‌العملی به آزار و اذیت مسلمانان در مکه بوده است. شما نگاهتان چگونه است؟
هرچند برخی‌ها معتقدند که آن‌ها شروع‌کننده‌اند و برای جاسوسی آمده‌اند و دست به تعرضاتی زده‌اند. حتی اگر این هم نباشد، باز هم یک تاکتیک تدافعی منطقی است.
ابتدا باید در نظر گرفت که پیامبر 13 سال در مکه است و با آن تعداد محدود مسلمان و یار مورد شدیدترین شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌ها قرار گرفتند. اما به هر صورت این توانایی را در خود نمی‌بینند که مقابله و مواجهه رسمی بکنند. البته تحلیل من این است که پیامبر به این جمع‌بندی می‌رسد که باید جغرافیای بعثت یا رسالت را از مکه تغییر بدهند، چراکه مسلمانان دارند کم می‌آورند.
پیمان‌هایی که در عقبه بسته می‌شود درواقع یک دعوت از پیامبر است برای اینکه پیامبر بیاید و در سرزمین آن‌ها یعنی سرزمینی که در آنجا دو قبیله اصلی و تاریخی یعنی اوس و خزرج باهم مشکل‌دارند مستقر شود. اتفاقاً این نشان می‌دهد که ماهیت و شاخصیت پیامبر در مدینه یک شاخصیت یا ماهیتی داوری و قضاوت است. یعنی اینکه دعوا و اختلاف را برطرف بکند. ضمن اینکه جامعه آرامی را هم‌شکل بدهد و باید توجه داشت که دولت به معنای آنچه در دوره‌های بعد تشکیل‌شده بود هنوز شکل نگرفته بود. البته هیچ تحمیلی برای اسلام آوردن غیرمسلمانان ندارد.
البته در این جا هم واژه مدینه بار معنایی و پیام با خود دارد.
بله در این جا هم جلوه از مدنیت که متفاوت با مکه شکل میگیرد اهمیت دارد و همان طور که گفتم این بعد از مدنیت در زیست اجتماعی نه در یک زیست بین‌المللی چراکه به‌مراتب قریش بین‌المللی‌تر بودند .
اما چرا به کاروان‌های قریش حمله می‌شده است، حتی اگر در این باره آغازگر و مبدع آن خود پیامبر هم بوده باشد به نظرم باز طبیعی است. آن‌طرف قصه را هم ببینید که قریش در مکه جریانی نیست که حقوق مسلمانان را به رسمیت بشناسد و به این راحتی دست از سر پیامبر بردارد. چراکه تمام ماهیت حقوقی و سیاسی‌اش با ظهور اسلام و بعثت پیامبر زیر سؤال رفته است. به همین دلیل هم خیلی از ما باور داریم که اسلام آوردن آن‌ها در بعد از فتح مکه یک اسلام آوردن تاکتیکی بوده و راهبردی نبوده است. قرآن هم بیان می‌کند که اسلام آوردید، اما ایمان نیاورده‌اید. به همین دلیل است که بنی‌امیه آن رویکرد تاریخی خودشان را بعد از وفات پیامبر دنبال می‌کنند. لذا رفتاری که با امام علی (ع) و بعد از امام دارند نشان می‌دهد که روند ادامه دارد.
لذا قریش کسی نیست که وقتی پیامبر به مدینه یا یثرب بیاید بگذراند که آسوده باشد. بنابراین این عملیات تاکتیکی پیامبر کاملاً عقلانی است، برای اینکه هم دشمن را از خودش دور بکند و هم اینکه حتی اگر بتواند موتور اقتصاد دشمن را که یک موتور اقتصادی قدرتمند است را که باید از طریق شمال به سرزمین شامات و سایر نواحی برود، را از کار بیاندازد. چراکه طبیعی است که موتور اقتصادی اگر قدرت داشته باشد، به همان میزان می‌تواند برمسلمانان مهاجر در مدینه هم‌فشار وارد کند. واقعیت این است که قریش تضییع حقوق طبیعی مسلمانان و آزار و اذیت آنها را در مکه همزمان ادامه می دهد. بنابراین کاملاً یک حرکت عقلانی است. اینجا حریم جدیدی است که پیامبر یک توانمندی در خودش می‌بیند که باید از این توانمندی حفاظت و دفاع بکند. این درست حرکتی تدافعی در تقابل به نادیده گرفتن حقوق مسلمانان در مکه است بعد ملاحظه می کنیم که در جنگ‌هایی به‌طور رسمی شکل‌گرفته و مشخصاً جنگ بدر به‌عنوان اولین جنگ رسمی پیامبر بازهم پیامبر تابع این دستور خداوند است که اگر آن‌ها به سمت مصالحه آمدند تو پروبال خود را بگشا و با آن‌ها مصالحه کن و درستی کن. اما واقعیتی که در تاریخ رخ‌داده این است که قریش روند جنگ را ادامه داده و سعی کرده است که از درون مدینه به‌ویژه یهودیان حداکثر استفاده و بهره‌برداری را برای از کار انداختن این دولت یا شبه دولت نوپای مسلمانان در یثرب بکند.

در نهایت جمع بندی کلی ای که می توانید از تحلیل خود درباره موضوع بحث ارایه دهید چیست؟

ما باید خوانش و قرائت جدیدی از اسلام و تاریخ اسلام منطبق بر سند صحیح اصیل که همان قرآن است داشته باشیم. باید یک بازخوانی کرد همان‌طور که آن نویسنده نوگرای عرب می‌گوید الاسلام هوالقرآن وحده یعنی اسلام فقط قرآن است. بر اساس آن سنجه و میزان یک قرائت جدیدی از اسلام را موردتوجه قرارداد. چون این اسلام کلاسیکی که لابه‌لای برخی از متون فقهی و حقوقی کلامی ایجاد شده است به‌ویژه در برخی از حوزه فقهی و کلامی که خیلی هم مورد سوءاستفاده حاکمان قرارگرفته و پیوستگی هم که در طول تاریخ فقیهان و عالمان دین به‌ویژه در جهان اکثریت یعنی اهل سنت با حاکمان و خلفا و سلاطین داشته‌اند، اقتضا می‌کرده آنها برای بهره‌برداری اقتصادی و معیشتی خود و حفظ پایگاه اجتماعیشان مشروعیت دستگاه حاکمه را تثبیت و به آن مشروعیت ببخشد. حاکمان هم به دلیل جایگاه معنوی و پایگاه معنوی که نزد مردم داشتند نیازمند این قشر بودند. لذا گاه این دو بال در بسیاری از مقاطع تاریخی بلایی را بر سر اسلام و شریعت اسلام آورده‌اند که با روح اصلی و گفتمان اسلام و وحی انطباق ندارد و درواقع توجیه‌گر بسیاری از رفتارهای غیراخلاقی است.

مهم‌تر از این آن ماهیت اصیل اخلاقی و هویت اصیل اخلاقی اسلام که پیامبر به خاطر آن مبعوث شده است و رسالت و پارادایم پیامبر کاملاً اخلاقی است، که آن را به برتری یک گفتمان سیاسی - حقوقی تبدیل کرده‌اند و این به پیکره و فرهنگ تمدن اسلام تبدیل‌شده است که ما از این منظر هم خیلی نباید به آن ببالیم اگرچه بخش‌هایی از آن قابلیت بالیدن را دارد.

اما واقعیت این است که در جهان اسلام به‌ویژه آغاز اسلام به بعد، تعقل و اندیشیدن در آن تضعیف‌شده و حکومت به هر شکل مشروع جلوه‌گر و لازم الاتباع شده و لذا حتی حقوق مدنی و شهروندی انسان هم مطابق آن قرائت اخلاقی نادیده گرفته‌شده است. این رویکردی است که باید موردتوجه قرار بگیرد که در ایران خودمان هم فضاهای جدیدی ایجادشده است، هرچند در جهان عرب و اسلام متقدم‌تر است و خوشبختانه جلوتر شروع‌شده است اما بالاخره تحت همان رویکرد در جهان اسلام، در ایران خودمان هم این فضا در حال باز شدن است که یک بازخوانی و خوانش جدیدی از اسلام و قرائت اصیل نبوی ارائه بدهیم که همه حوزه‌های حقوقی و اخلاقی منطبق بر آن گفتمان باشد.

گفت و گو: خداداد خادم

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.