دونالد ترامپ در دوره ریاست جمهوری خود تا به امروز به خوبی نشان داده که سیاست خارجی اش اساسا و اصولا مبتنی بر هیچ یک از اصول و نظریاتی که ما پیش از این سراغ داشته ایم نیست.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، روزنامه آمریکایی کنکورد مانیتور در گزارشی نوشت: در طول چند هفته گذشته «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا دکترین سیاست خارجی ارائه کرد که کاربردی، نظامی بوده و به طور فعال به ائتلاف های پیشین این کشور پایان می دهد.
از لایحه بودجه که منابع دیپلماتیک در آمریکا را کاهش می داد تا اولین سفر بین المللی او - که در آن او رژیم سرکوبگر عربستان را ستایش کرد در حالی که از تأیید ماده 5 پیمان ناتو (که تصریح می کند حمله به هر یک از اعضای ناتو به عنوان حمله به تمام اعضای ناتو محسوب می شود و اولین بار پس از حملات یازدهم سپتامبر به نفع امریکا عمل کرد) امتناع ورزید - روشن است که رئیس جمهور معتقد است که تنها هدف از سیاست خارجی ترامپ مختل کردن نظم جهانی است که به اعتقاد او مانع منافع آمریکا است.
دکترین ترامپ - که به شکل گمراه کننده ای برچسب «آمریکا اول» بر آن زده شده - در حال حاضر به روابط ما با نزدیک ترین متحدان مان آسیب رسانده و در کوتاه مدت و بلند مدت امنیت ما را تضعیف خواهد کرد.
برای درک ماهیت واقعی دکترین ترامپ باید روایت ارائه شده از مشاوران رئیس جمهور را به چالش کشید.
ژنرال «هربرت مک مستر» مشاور امنیت ملی رئیس جمهور و «گری کوهن» مدیر شورای ملی اقتصاد در سرمقاله اخیر خود در وال استریت ژورنال تلاش کرده اند با به تصویر کشیدن دکترین ترامپ به عنوان نسخه تهاجمی از رویکرد واقعگرای کلاسیک به روابط بین المللی، این دکترین را مثبت جلوه دهد. آنها این گونه استدلال کرده اند که جهان یک «جامعه جهانی» نیست بلکه عرصه ای است که در آن کشورها، بازیگران غیر دولتی و شرکت های تجاری برای کسب منافع رقابت می کنند.
استدلال آنها این است که جهان مکانی نامناسب است و همه ما باید از قدرت آمریکا برای پیشبرد منافع این کشور استفاده کنیم. با این حال ما باید این اظهارات را در متن اقدامات ترامپ مشاهده کنیم، و با چنین لنزی، ما رویکرد نظامی و هرج و مرج دکترین ترامپ را می بینیم.
بودجه رئیس جمهور را در نظر بگیرید که هزینه های وزارت خارجه و آژانس آمریکا برای توسعه بین المللی را حدود 30 درصد کاهش داده و کمک های اقتصادی و توسعه به بیش از 30 کشور جهان را به صفر رسانده است.
آمریکا در حال حاضر برای اجرای سیاست خارجی بیش از اندازه به ارتش وابسته است و چنین کاهش هایی ممکن است این تنش را تشدید کند و قدرت نرم آمریکا را اساسا محو کند. لازم است به خاطر بیاوریم زمانی را که در سال 2013، «جیم ماتیس» وزیر دفاع کنونی که در آن زمان به عنوان فرمانده فرماندهی مرکزی خدمت می کرد، در کنگره بیان کرد که «اگر شما بودجه وزارت خارجه را به طور کامل تامین نکنید، من نیاز به خرید مهمات بیشتری دارم.» حتی در جایی که دیپلماسی و یا کمک های خارجی برای پیشبرد امنیت امریکا مناسب تر باشد هم ترامپ «دکترین گلوله» را انتخاب می کند.
سپس باید به نحوه برخورد رئیس جمهور با رهبران خارجی بپردازیم. آغوش باز رئیس جمهور در برابر ترکیه، عربستان سعودی، روسیه و فیلیپین با آزار و اذیت مداوم متحدان اروپایی در تضاد است. تنش با متحدان اروپایی اخیرا با حمله ترامپ به «صادق خان» شهردار لندن تجلی پیدا کرده است.
دیگر چگونه می توان اذعان کرد که در دکترین ترامپ، نیاز است تا به قدرت اخلاقی و نجابت انسان اولویت بیشتری داده شود؟
در نهایت ما با اعلام رئیس جمهور آمریکا مبنی بر خروج این کشور از پیمان آب و هوایی پاریس مواجه هستیم؛ جایی که او این پیمان را تلاشی از جانب کشورهای دیگر برای سوء استفاده از آمریکا برداشت کرده است. این دکترین سوء ظن عمیق حتی از سوی نزدیک ترین متحدان مان را به ما نشان می دهد. در نتیجه، دکترین ترامپ با برهم زدن نهادهای بین المللی حتی زمانی که مردم آمریکا از مشارکت در این ترتیبات بهره مند می شوند، ادعای برتری آمریکا را مطرح می کند.
هر یک از نمونه های فوق به تنهایی مشکل ساز است و در مجموع یک دکترین سیاست خارجی که فعالانه هرج و مرج و اختلال را به دنبال دارد، به تصویر می کشد. چنین رویکردی هیچ پایه و اساسی در ارزش های آمریکایی ندارد و برای جلوگیری از آسیب های بیشتر باید از آن جلوگیری کرد.
واقعیت این است که دونالد ترامپ در دوره ریاست جمهوری خود تا به امروز به خوبی نشان داده که سیاست خارجی اش اساسا و اصولا مبتنی بر هیچ یک از اصول و نظریاتی که ما پیش از این سراغ داشته ایم نیست. این موضوعی است که بسیاری از تحلیلگران در آمریکا نیز به آن اشاره صریح کرده اند.
برای ترامپ، خاورمیانه و روسیه و کره شمالی و اروپا و کانادا و مکزیک و چین، مناطق و بازیگرانی با هویت های از پیش شناخته و تعریف شده نیستند، زیرا ساختاری که به همه اینها معنی و هویت مشخصی داده، اساسا در ذهن وی نه جایی دارد و نه اهمیتی. برای همین با گذار از سیاست های چند دهه ای آمریکا در قبال روسیه، دست همکاری به سوی پوتین دراز کرده یا ناتو را با چنان حساسیتی به چالش می کشد.
سفر ترامپ به خاورمیانه نیز می تواند در همین راستا باشد. سیاست خارجی ترامپ، بازتابی از کارگزاری وی در سیاست داخلی است. قرارداد 110 میلیارد دلاری با عربستان سعودی، سفر به تل آویو و حمله موشکی به سوریه، هیچ کدام ارتباطی با چرخش سیاست خارجی آمریکا ندارد. همه اینها را باید در الگویی جدید تعریف و تبیین کرد.
در غیبت یک چهارچوب جایگزین برای سیاست خارجی آمریکا، دکترین ترامپ از مشخصه های امور خارجی ما باقی خواهد ماند و امنیت ما را تضعیف خواهد کرد و نظامی گری را در سراسر جهان تقویت خواهد کرد.