حسین نقاشی: روابط سیاسی ایران و مصر در دوران معاصر، با فراز و فرودهای بسیاری همراه بوده است. از ازدواج محمدرضا پهلوی در دوران ولیعهدی اش با خواهر ملک فاروق، پادشاه مصر تا روابط سرد سیاسی در دوران زمامداری قوم گرای ضد اسراییلی چون جمال عبدالناصر، از صمیمیتها و حمایتهای بیشائبه انور سادات از محمدرضا پهلوی در دوران فرار از ایران تا قطع روابط سیاسی دو کشور در پس امضای قرارداد کمپ دیوید و پناه دادن به شاه.
در این سالها، هیچ گاه روابط سیاسی دو کشور در یک آرامش نسبی نبوده است. با این حال از لحاظ فکری و در ساحت اندیشه تبادلات بسیاری بین اندیشمند ایرانی و مصری در گرفته است. از سید جمال الدین اسد آبادی و سمت استادی اش بر محمد عبده تا تاثیرات ادبیات انقلابی و متون اسلامی، سید قطب بر انقلابیون مسلمان ایرانی.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به مناسبت سالروز ترور انورسادات و برای بررسی و ارزیابی مناسبات، روابط سیاسی و فرهنگی بین دو کشور در دوران معاصر و همچنین تاثیر تحولات اخیر مصر بر این روابط، با محمد علی سبحانی، سفیر سابق ایران در لبنان و کارشناس امور خاورمیانه به گفت وگو نشسته است.
با درنظر گرفتن سوابقایران و مصر بهعنوان دو تمدن کهن درخاورمیانه، گذشته مناسبات و مراودات فرهنگی و تمدنی این کشور ها را چگونه میبینید؟
در مورد ایران و مصر مهمترین مسئله در حوزه مسائل فرهنگی این است که دو کشور در منطقه خاورمیانه، از مراکز اصلی و مهم تمدنی و دارای فرهنگی غنی و دیرینه هستند. در واقع دو حوزه تمدنی مهم و با آثاری ماندگار و شگفت انگیز در دارازنای تاریخ بشر که تا به امروز ادامه یافته است. نشانههای تمدنی را اگر در منطقه بینالنهرین و خاورمیانه دنبال کنیم به طور قطع مصر یکی از برجسته ترین تمدنها و فرهنگهای پر قدمت در این منطقه میتوان قلمداد کرد. تمدنی که با قدمت 7 هزار ساله و آثاری به جا مانده از فراعنه و اقباط(قبطیها)، همچنان در منطقه خاورمیانه از پیشتازان عرصه فرهنگ و تمدن است و در جامعه امروز مصری نیز همچنان نشانههایی از این فرهنگ و تمدن دیرپا قابل ردیابی است. ایران نیز همچون مصر از حوزههای تمدنی غنی و پر قدمت خاورمیانه محسوب میشود.
در مصر لوحههایی وجود دارد که نشان دهنده تاثیر فرهنگی ایران بر مصریان دوران دور دارد. در واقع این دو تمدن باستانی از دیرباز علاوه بر تاثیر متقابل بر یکدیگر، تبادلات فرهنگی متقابل زیادی نیز داشتهاند. این تاثیر و تاثّر در دوره اسلامی نیز ادامه داشته است. پس از اسلام که هر دو کشور ایران و مصر را در نوردید، این دو کشور و ملت در گسترش و اعتلای فرهنگ اسلامی در کنار فرهنگ تاریخی و ملی خود کوشیدند. در واقع ایران و مصر پس از اسلام، از تاثیر گذارترین کشورهای تمدن اسلامی به شمار میآیند که تاثیر بسزایی بر پیشرفت اسلام نهادند. دلیل عمده این موضوع همان فرهنگ غنی و تاریخی است که این ملت و کشور، پیش از اسلام نیز داشتهاند.
مناسبات فکری زیادی بین متفکران و نواندیشان دو کشور در دوران معاصر وجود دارد. از تاثیر سید جمالالدین اسدآبادی بر محمد عبده تا تاثیر اندیشههای اسلام گرایانه و انقلابی سید قطب بر مبارزان انقلابی ایرانی. این مناسبات فکری و فرهنگی را چگونه ارزیابی میکنید؟
این نوع مناسبات بین دو کشور، پیشینهای طولانی دارد. این مناسبات پس از اسلام و علیالخصوص در دوران سیطره عثمانی بر ممالک اسلامی_عربی و از جمله بر مصر نیز ادامه دارد. عثمانیها اندیشه تفوق بر کل جهان اسلام و از جمله ایران را نیز در سر داشتند که البته هرگز موفق نشدند که به خواسته خود دست یازند، با این حال اکثر کشورهای عربی آن زمان و حتی بخشی از اروپا را نیز تحت سیطره داشتند. با این اوصاف باید گفت که تبادلات فرهنگی بین ایران و مصر به طور خاص، به دلیل سرکشی و استقلال فکری موجود در مصریان به صورت مستقل از حکومت عثمانی وجود داشت. اساسا مصریها در همان دوران سیطره عثمانیها نیز از یک استقلال فرهنگی و فکری برخوردار بودند که ریشه در آن فرهنگ و تمدن غنی پر قدمت داشته است.!S1!
پس از سقوط حکومت عثمانی و تجزیه آن پس از جنگ جهانی اول، اولین رگههای اصلاح طلبی فکری و تجدد طلبی و نگاهی جدید به دین و بازخوانی اندیشه های دینی در مصر رخ نمود. در عین حال اندیشمندان ایرانی چون سید جمال الدین اسد آبادی نیز تاثیر بسزایی بر افکار مصریانی چون محمد عبده داشتهاند و محمد عبده اصلاحطلب و نواندیش دینی خود را شاگرد سید جمالالدین اسدآبادی میدانست. این رویکردها در مصر، کل جهان اسلام، ایران و کشورهای عربی را مخاطب و تحت تاثیر قرار میدهد.
در عین حال پس از سقوط دولت عثمانی، مصر از پرچمداران استقلال خواهی ملی و سرزمینی نیز میباشد. در واقع به دنبال این سقوط و در حد فاصل جنگ اول و دوم جهانی، اکثر کشورهای اسلامی و عربی از سیطره عثمانی و یا قیمومیت کشورهایی نظیر فرانسه، بریتانیا، ایتالیا و...خارج شدند و مصر پیشتاز این امر بود.
در واقع موج اول بیداری در جهان اسلام و جهان عرب را همین موج استقلال خواهی میتوان نام برد. موج دوم آن بیداری در برابر تجاوز و اشغالگری است که توسط رژیم اسراییل به همراهی بریتانیا بر مردم منطقه و فلسطین تحمیل شده بود. در ماجرای اشغالگری، مصریان در میان ملتهای اسلامی و عربی پیشتاز بودند و بدین سبب میتوان آنها را از پرچم داران موج دوم بیداری نیز نامید. وقایع اخیر را میتوان بیداری سوم نامید، بیداری که مردم مصر در آن با ابتناء بر خودآگاهی به دنبال حقوق فردی، مدنی و دموکراتیک خود بودند. تمامی این امواج بیداری تحت تاثیر متقابل اندیشهها و متفکران دو کشور بوده است. در واقع میتوان گفت که یک تاثیر و تاثر متقابل و تقارنی عجیب، بین تحولات معاصر این دو کشور به وضوح قابل رویت است.
شما تحولات اخیر در مصر را تا چه اندازه متاثر از تحولات ناشی از انقلاب اسلامی در سال 1357 میدانید؟ یعنی تا چه میزان مولفهها و آرمانهای طرح شده در انقلاب اسلامی ایران را در تحولات اخیر مصر قابل ردیابی میبینید؟
به نظر من شباهتها و در عین حال تفاوتهایی بین انقلاب اسلامی ایران و تحولات اخیر مصر وجود دارد. در واقع، به نظرم نه به این صورت است که بگوییم انقلاب مصر صد در صد متاثر از انقلاب اسلامی ایران و گفتمان غالب بر آن بوده است و نه به این معناست که هیچ گونه تاثیر پذیریای نداشته است. این فرق ها مربوط میشود به فرهنگ مصری و دیگر اینکه فضایی که انقلاب اسلامی در آن به وقوع پیوست، فضای جنگ سرد و مناسبات حاکم بر آن زمان بوده است و انقلاب مصر در یک دوره زمانی دیگر و خارج از مناسبات حاکم بر دوران جهان دوقطبی، به وقوع پیوسته است که این دو امر باعث تفاوتهایی بین این دو انقلاب شده است. از سوی دیگر به علت دور بودن مرزهای جغرافیایی دو کشور و نداشتن حوزه مشترک امنیتی و سیاسی مبتنی بر جغرافیای سیاسی و مبتنی بر همسایگی، به نظرم بیشتر تاثیرات متقابل به حیطه مسائل فکری و اندیشهای منتهی میشود تا سیاسی.!S2!
روابط سیاسی بین ایران و مصر در دوران معاصر از ارتباط رژیم پهلوی با ملک فاروق و ازدواج محمدرضا پهلوی با فوزیه -خواهر ملک فاروق- تا مراودات سرد و تیره با جمال عبدالناصر و روابط دوستانه و صمیمی با انور سادات در فراز و فرود بود. انقلاب اسلامی نیز روابط را به کلی دگرگون کرد. ارزیابی شما از این نوسانات در روابط سیاسی بین ایران و مصر چیست؟
روابط بین ایران و مصر دچار بدشانسیهای عجیبی بوده است. هر موقع که این روابط میخواست سر و سامانی بیابد وعمیق شود، با مشکلی مواجه شده است. نگاهی به روابط از دوران جنگ جهانی دوم تا کنون مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است.
مرحله اول از چند سال پیش از جنگ جهانی دوم تا کودتای 1952 افسران جوان به رهبری جمال عبدالناصر است. در واقع همان دوران ملک فاروق و حکومت پادشاهی او. این دوران شاید یکی از بهترین دورانهای ارتباط سیاسی بین دو کشور بوده است. اگرچه در همان زمان نیز مشکلاتی وجود داشت، اما من حیث المجموع روابط ایران و مصر دوران خوبی را از سر گذراند. نمونهاش ازدواج ولیعهد جوان پهلوی با خواهر ملک فاروق پادشاه مصر است.
مرحله دوم را میتوان از کودتای عبدالناصر تا به قدرت رسیدن انور سادات دانست. جمال عبدالناصر یک قوم گرا و از مروجان ایده «پان عربیسم» در جهان عرب بود و طبیعتا با حکومت ایران که روابط نسبتا مناسبی با پادشاهی مصر داشت، دچار مشکل شد. تاکیدات جمال عبدالناصر بر منازعات عرب، عجم و طرح مسائل جزایر سه گانه و تحریف نام خلیج فارس و حمایت از منازعات مرزی ایران و عراق بر سر اروندرود، به نفع کشور عراق، عملا روابط دو کشور را تیره و تار نمود. بر این موضوعات باید مسئله «رژیم صهیونیستی» و مقابله جویی عبدالناصر با این رژیم و روابط ایران با اسراییل به واسطه رویکردهای غرب گرایانه رژیم پهلوی، را نیز افزود. در واقع حکومت پهلوی از این منظر نیز با رویکردهای ضد اسراییلی جمال عبدالناصر مشکل داشت.
مرحله سوم نیز به قدرت رسیدن انور سادات پس از جمال عبدالناصر است. با ورود انور سادات به راس هرم قدرت در مصر وی رفته رفته نسبت به اندیشههای ضد اسراییلی جمال عبدالناصر زاویه پیدا کرده و موجبات پایان جنگ و منازعه با رژیم اسراییل را ایجاد مینماید. در واقع سیاستهای راستگرایانه انور سادات به نوعی به دنبال حل منازعات منطقهای با اسراییل و تلطیف مناسبات با غرب و آمریکا، در میغلتد و همین امر باعث بهبود روابط بین ایران و مصر، در دوره پهلوی دوم میشود.
این روابط مناسب و صمیمانه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران عمر چندانی نمییابد و به دلیل سیاستها و شعارهای ضد اسراییلی انقلاب اسلامی و شخص رهبری انقلاب، امام خمینی، رو به وخامت مینهد. در واقع دو عامل امضای قرارداد کمپ دیوید که از نظر ملتهای مسلمان در سراسر جهان اسلام و انقلابیون ایران و امام خمینی، خیانتی بزرگ به آرمان فلسطین محسوب میشد و پناه دادن به شاه مخلوع و حمایت تمام قد از او، که باید آن را از اشتباهات تاریخی دوران حکومت انور سادات نیز برشمرد، از مهم ترین دلایل قطع ارتباط و تیرگی روابط با حکومت مصر در دوران زمامداری انور سادات محسوب میشود.
این دو واقعه آن قدر تاثیرگذار بود که عملا سوء تفاهمات را به حدی زیادی بالا برد و مسیر روابط را به گونهای بی بازگشت و نهایتا منجر به دخالت امام خمینی در این موضوع گشته و روابط ایران و مصر به لحاظ سیاسی و دیپلماتیک قطع شد.
این تیرگی روابط در دوران پس از ترور انور سادات و روی کار آمدن حسنی مبارک نیز ادامه یافت. در این میان هر چقدر هم تلاش شد تا روابط ترمیم شود، چندان راه به جایی نبرد. اگرچه در دوران آقای خاتمی تلاش هایی برای بهبود روابط با مصر صورت پذیرفت و روابط تا برقراری ارتباط هم پیش رفت ولی نهایتا از بعد سیاسی و دیپلماتیک، تغییر محسوس و عملی رخ نداد.
آخرین مرحله تحولات در روابط ایران و مصر را نیز باید به وقایع و تحولات اخیر در مصر نسبت داد. در پی تغییراتی که در پی انقلاب 25 ژانویه 2011 در مصر به وقوع پیوست است، امیدهایی برای اینکه یخ رابطه ایران و مصر بشکند، به وجود آمد و ملاحظه کردیم که تلاشهای زیادی هم از سوی طرفین صورت گرفته ولی تا کنون نیز این اتفاق به وقوع نپیوسته است.!S3!
به نظر میرسد که در میان نسل انقلابیون ایرانی، یک نگاه دوگانه در مورد شخصیت و عملکرد سیاسی جمال عبدالناصر وجود دارد. از یک سو رویکردهای ضد صهیونیستی او در کنار شعارهایی استقلال طلبانهای که در برابر دو ابرقدرت شرق و غرب سر میداد و زمینهساز ایجاد جنبش عدم تعهد نیز شد و از سوی دیگر رویکردهای قومگرایانه و «ضد ایرانی» او و سرکوب جریانهای اسلام گرایی چون اخوان المسلمین و اعدام شخصیت برجستهای چون «سید قطب» که تاثیر زیادی بر افکار انقلابیون مسلمان در ایران داشته است، در کارنامه سیاسی جمال عبدالناصر وجود دارد. این تعارض را چگونه میبینید؟
بله. همین گونه است. اتفاقا از نگاه امروز به گذشته، ما با تناقضات بیشتری روبرو میشویم. در دوران جنگ سرد در ایران مثل سایر کشورهای اسلامی، یک همراهی و علاقه بسیار زیادی به موضوع فلسطین و مبارزه با رژیم اشغالگر فلسطین وجود داشت. در آن برهه هم اکثر قریب به اتفاق مبارزان ایرانی و منطقه، گرایش به این موضوع داشتند که اولویت آنها در مبارزه باید ضد صهیونیستی باشد. در واقع این گونه تصور میشد که موضوع محوری در منطقه و جهان اسلام مسئله فلسطین و قدس است و این طور میپنداشتند که اگر استعمار و صهیونیستها این منطقه را انتخاب کردهاند و در اینجا یک حکومتی را ساختند و یک حرکت صد در صد سیاسی را پیگیری کردند تا یک کشور جعلی را در اینجا بسازند، این یک نوعی اهانت به تمام نیروهای اسلامی و عربی است. این یک نگاه بود که اولویت خود را مبارزه ضدصهیونیستی میدانست و به دلیل اولویت این مبارزه، سایر مسائل در محاق قرار میگرفت و اولویت نداشت. این مسئله در ایران نیز به همین شکل بود. چون در ایران یک رژیم سیاسی مدافع منافع غرب و آمریکا بر سر کار بود، اولویت اکثریت مبارزان ایرانی نیز مقابله با چنین رژیمی بود که در عرصه بینالمللی رویکردهای آمریکا محور و در منطقه نیز روابطی مسالمت آمیز با اسراییل داشت. از این رو انقلابیون ایرانی یک همزبانی عجیبی بین خود و انقلابیون مصری احساس میکردند؛ چه انقلابیون اسلام گرا و چه انقلابیون قوم گرا و یا همان «پان عربیست».
اما این هم راستایی به این معنا نبود که سخنان ضد ایرانی عبدالناصر در مورد حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه و یا نام خلیج فارس و یا... از سوی انقلابیون ایرانی نادیده گرفته شود و به آن اعتراض و انتقاد نشود. اما به واسطه همان اولویت اصلی که برای مبارزات ضد صهیونیستی در منطقه در نظر گرفته میشد، این اختلافات چندان پر رنگ نبود.
در واقع با ادبیات انقلابی آن زمان، «تضاد اصلی- تضاد فرعی» میکردند و تضاد اصلی را با رژیم صهیونیستی در منطقه میدانستند؟
بله. به گونهای تضاد اصلی در برابر امپریالیسم و مدافعان منطقهای او معنا میشد و از سوی دیگر فکر میکردند که خود ایران نیز تحت اشغال و سیطره آمریکا و اسراییلیها است. حالا این اشغال جنبه عینی نداشته و بیشتر به تحت سلطه بودن معنا میشد و همین استیلاء و سلطه، برای انقلابیون نکته محوری بود.
در چنین وضعیتی دیدگاههای متفاوتی در مورد موضوع انقلابیگری بین اسلام گرایان و قوم گرایان مصری وجود داشت. قومگرایان عرب ضدیت با صهیونیسم را در کنار ضدیت با آمریکا پی میگرفتند و اسلام گرایان در کنار این دو، با مارکسیسم نیز بر سر عناد بودند.
به این نکته نیز باید توجه کرد که جمال عبدالناصر در ابتدا و در هنگام کودتا بر علیه حکومت پادشاهی ملک فاروق، از حمایت اسلام گرایان مصری نیز برخوردار بوده است و تا سالها هم این حمایت وجود داشته است. اما با شیوههای قومگرایانه و سوسیالیستی که وی به آنها متکی بود، رفته رفته تضادها و اختلافات آشکار شد و رخ نمود.
این تضادها در رویکردهای انقلابیون ایرانی در قبال جمال عبدالناصر نیز تاثیر گذاشت. یک گروهی که نگاهشان به اخوانالمسلمین بود، با ناصر اختلاف پیدا کردند و جریانات چپ گرای غیر مذهبی در ایران، همچنان رویکردهای مثبتشان به ناصر ادامه یافت. در این میان فعالان سیاسی ملیگرا در ایران، در عین حال که مخالف دیدگاههای قومگرایانه و ضدایرانی ناصر بودند، اما در عین حال به خاطر دیدگاههای استقلالطلبانه و ملی گرایانهای که در عبدالناصر وجود داشت، با او به عناد اساسی بر نخاستند.
شاید بخشی از این مواضع، به رویکردهای هم افق در ملی کردن صنایع و منابع طبیعی در دو کشور باز گردد. ملی شدن صنعت نفت در ایران در سال 1951 میلادی و ملی شدن کانال سوئز توسط عبدالناصر در 1956 میلادی...
در واقع این نوع رویکردها مانع تضادهای اساسی بین نیروهای مختلف و از جمله نیروهای ملی با جریاناتی چون عبدالناصر در مصر میشد. اگر چه انتقادات جدی نیز در مورد مواضع قومگرایانه و گاهاً ضد ایرانی وی ابراز میشد.
برخی معتقدند که انقلابیون اسلام گرای مصری که هم اکنون دولت را در دست دارند، در مرحله تثبیت و ساماندهی سیاسی و اقتصادی داخلی خویش هستند و در یک مرحله گذار به سر میبرند و از این رو تمایلی به برقراری ارتباط کامل و تمام قد با ایران ندارد، چرا که ممکن است ورود به این جریان برای آنها در عرصه بینالمللی و ارتباطاتشان با جهان غرب، در این برهه حساس، تنشزا باشد. ارزیابی شما از وضعیت کنونی و آینده روابط بین دو کشور چگونه است؟
به نظر من هر گروهی در مصر بر سر کار بیاید، میفهمد که باید برای اقدامات خود به چارچوبهای مصری، عربی و بینالمللی توجه کند. این طور نیست که اگر اسلامگرایان که در مسند حکومت هستند و یا نیروهای قوم گرا و سکولار بر سر کار باشند، از استانداردهای به شدت متفاوت پیروی نمایند. هر کشوری برای خودش مصالح ملی دارد و مصریها هم این گونه هستند. بنابراین تصمیم گیریها در عرصه سیاست خارجی مبتنی بر -منافع ملی تعریف شده-، گرفته میشود. بنابراین به نظر من به این صورت نیست که با روی کار بودن اسلامگرایان همه چیز را تمام شده فرض کنیم.
بنابراین از دید من، هم اکنون که اسلامگرایان در مصر بر سرکار هستند دلیل بر این نمیشود که روابطشان با ایران بسیار متفاوت تر از لیبرالها و قومگرایان و یا جریانهای دیگر مصری باشد. کما اینکه در پارهای از موارد ممکن است به دلیل دیدگاههای بعضا متفاوت اسلامگرایان مصری با ایران، این تضادها بیشتر از سایر جریانها هم باشد. چرا که اسلامگرایان نیز زمینههای ایدئولوژیک دارند و این خود در مواردی میتواند باعث تضاد بیشتری باشد. به عنوان مثال برخی از جریانهای اسلام گرا در مصر مدعی هستند که ایرانیان در مصر شروع به تبلیغات شیعی نمودهاند. یعنی تا این حد ظرفیت پذیرش و رواداری در میان برخی از این جریانات اسلامگرا پایین است. در واقع این رویکردها هم در میان اخوانیها و بیشتر در میان سلفیها وجود دارد.
به نظرم به طور مطلق این گونه نیست که چون اسلام گرایان در مصر به قدرت رسیدهاند بنابراین حتما باید در روابط تغییرات فوری و عینی به وجود بیاید. با این حال باید توجه کرد که کاندیداهای ریاست جمهوری در مصر، اعم از اسلامگرا و سکولار، بر ایجاد روابط با ایران تاکید داشتند، که البته این تاکید در چارچوب منافع و مقتضیات مصری معنا میشد.
بنابراین من فکر میکنم که روابط ایران و مصر، ناگزیر، بهبود مییابد. طرف مصری میداند که ارتباطش با ایران به او در عرصه منطقهای و بینالمللی کمک خواهد کرد که بتواند توازن ایجاد نماید و حتی امتیازات مناسبی را برای به دست آوردن و در عین حال به صورت مستقل سیاستهای منطقهای و جهانی خویش را طرح ریزی کند. البته هر گونه تصمیمی در این باره در چارچوب منافع ملی آن کشور اتخاذ خواهد شد و به نظر میرسد که رویکرد مصر به طور کل و رویکرد اسلامگرایان حاکم نیز به همین طریق خواهد بود.
همچنین تفاوت این دولت با دولت پیش از انقلاب این است که در عرصه بینالمللی به دنبال استقلال بوده و در صورت صلاحدید ملی و انطباق با منافع ملی کشورش با ایران روابط گستردهای را ایجاد نماید. من این تمایل را در مصر و حاکمان کنونی آن میبینم که البته باید به آنها زمان داد. آنها تمایل ندارند که سطح مناقشاتشان با اسراییل و به تبع آن با آمریکا بالا برود که در نتیجه آن با قطع کمکها و سایر مشکلات مواجه شوند و از سوی دیگر تمایل ندارند که با ایجاد یک رابطه همه جانبه، سریع و گسترده با ایران، عربستان سعودی و سایر طرفهای منطقهای و فرا منطقهای مقابل جمهوری اسلامی ایران را در برابر خود قرار دهند. در واقع به دنبال حداکثری کردن منافع ملی خود در این میانه هستند. !S4!
توصیه شما به کارگزاران و برنامه ریزان سیاست خارجی کشورمان در قبال مواجهه با دولت مصر چیست؟
من بارها در سخنان و نوشتههای خود به این موضوع اشاره کردهام که در رابطه با مصر نباید عجله کرد به خصوص در حجم روابط. نباید کاری بکنیم که آنها دچار نوعی اضطراب و نگرانی از ایجاد ارتباط با ما شوند.
در واقع نباید به سمتی رویم که مصر به دلیل ایجاد ارتباط با ایران تحت فشار بیشتری قرار گیرد. از سوی دیگر مصریها هم باید در زمینه سیاست خارجی خود به طور مستقل تصمیم بگیرند. به هر حال دولت آنها، دولت برآمده از یک انقلاب است. انقلابی که در برابر یک حاکم وابسته و غیرمستقل به وقوع پیوست. با این اوصاف مصر نیز نمیتواند ایران را با این پیشینه تمدنی، فرهنگی و قرابتهای بسیار زیادی که در دوران معاصر بین دو ملت وجود داشته است، از حوزه روابط خارجی خود کنار بنهد. درهر صورت من به ایجاد و برقراری این ارتباط خوش بین هستم. به نظرم باید کارگزاران و مسئولان سیاست خارجی کشورمان در قبال دولت جدید مصر، این نکات را مورد توجه قرار دهند.