در کشوری که بیش از 4 دهه تحت اشغال نظامی خارجی و جنگ داخلی و ظهور و سقوط گروه‌های مسلح قومی بود، طالبان به خوبی دانست که چگونه از فرصت خلا قدرت استفاده کرده و دوباره بر افغانستان چیره شود.

به گزارش جماران، برای درک رفتار طالبان، ابتدا باید به وقایع دهه 1980 در افغانستان توجه کرد. شوروی در سال 1979 به افغانستان حمله کرد و این کشور را به اشغال خود درآورد. متعاقب آن ایالات متحده آمریکا در چارچوب رقابت‌های جنگ سرد و تقابل دو ابرقدرت در سطوح مختلف جهانی شروع به ایجاد و تجهیز نیروهای مخالف شوروی در افغانستان کرد. 

شوروی در سال 1989 از افغانستان خارج شد و جنگ داخلی میان گروه‌های قومی و مسلح در افغانستان برای کسب قدرت بالا گرفت و تا سال 1992 جنگ میان رهبران اقوام، فرماندهان نظامی و گروه‌های شبه نظامی در افغانستان بالا گرفت. در اوسط دهه 1990 یک گروه شبه نظامی در افغانستان توجهات را به خود جلب کرد. این گروه که اعضای آن در مدارس افراطی-مذهبی افغانستان و به خصوص پاکستان تحصیل کرده بودند و برخی از رهبرانش تحت نام مجاهدین در زمان اشغال افغانستان با شوروی جنگیدند، مدعی ایجاد آرامش و امن کردن شهرها و برقراری حکومت اسلامی در افغانستان شدند. مردم افغانستان نیز که از بی قانونی، جنگ چند ساله با شوروی و همچنین نزاع گروه‌های قدرت در افغانستان خسته بودند در مقابل این گروه جدید واکنش و مقاومتی از خود نشان ندادند. 

سرانجام در سال 1996 طالبان کابل را تصرف کرد و حکومت خود را تحت نام امارت اسلامی تشکیل و تفسیر رادیکال و افراطی خود از اسلام را به نمایش گذاشت. طالبان تقریبا بیش از 90 درصد از خاک افغانستان را به کنترل خود درآورد اما جامعه جهانی آنها را به رسمیت نشناخت. علاوه بر این تکثر قومی و وجود اقوام مختلف که هیچ قرابت قومی و ایدئولوژیکی با طالبان نداشتند به چالش داخلی این گروه تبدیل شد. هنگامی که پس از حوادت 11 سپتامبر، آمریکا به افغانستان حمله کرد حکومت این گروه طی دو ماه فروپاشید و اعضای آن به مناطق جغرافیایی دور افتاده پناه گرفتند و درگیر جنگی بیست ساله با نیروهای خارجی حاضر در خاک افغانستان شدند. در این مدت نزدیک به 40 هزار غیر نظامی، 64 هزار نیروی پلیس افغانستان و 3500  نیروی نظامی خارجی کشته شدند. 

در دو دهه گذشته طالبان به بهانه مبارزه با اشغال کشور توسط نیروهای نظامی خارجی به حیات خود ادامه داد  و هنگامی که رئیس جمهور ایالات متحده در سال 2021 فرمان خروج نیروهای نظامی از افغانستان را صادر کرد، هیچکس تصور نمی‌کرد که نیروهای طالبان بتوانند با سرعت بالایی بر افغانستان چیره شوند. در کشوری که بیش از 4 دهه تحت اشغال نظامی خارجی و جنگ داخلی و ظهور و سقوط گروه‌های مسلح قومی بود، طالبان به خوبی دانست که چگونه از فرصت خلا قدرت استفاده کرده و دوباره بر افغانستان چیره شود. 

اما امروز گویا طالبان از تجربه حکومت قبلی خود بر افغانستان درس گرفته و به دنبال دلایلی برای مشروعیت خود است. تمرکز و پافشاری طالبان بر سیاست داخلی افغانستان می‌تواند بیش از پیش موجب بروز نارضایتی داخلی شود و بر زمینه‌های عدم مشروعیت این گروه در افغانستان دامن بزند. 

اخیرا رفتار طالبان به شکلی که بتواند موجب مشروعیت این گروه در میان مردم افغانستان شود تغییر کرده است. اقدامات این گروه در مقابل مسائل مرزی و مسئله حق‌آبه هیرمند به خوبی گویایی این تغییر رویکرد طالبان است که می توان آن را به دو شکل کلی ارزیابی کرد. 

نخست این‌که طالبان یک نیروی شبه نظامیِ افراطی است که ماهیت و ذات آن در جنگ و نزاع نهفته است و تفسیر دیگری در زیست جهان آن وجود ندارد. اگر جنگ و درگیری نباشد ممکن است این گروه دچار بی هویتی شده و با مشکلات درون گروهی میان فرماندهان و سرکردگان خود روبرو شود که می تواند موجب تضعیف آن‌ها شود. 

مورد دیگر این‌که، طالبان با دامن زدن به مناقشات با ایران به دنبال این است که یک مشروعیت ساختگی برای خود کسب کرده و مدعی آن باشد که یک نیروی ملی و فراگیر است تا شاید بتواند در پروژه ملت سازی افغانستان که توسط قدرت‌های خارجی با شکست روبرو شد اندکی موفق شود و مشروعیت داخلی بیشتری برای خود خلق کند. گذشته از این با سرگرم کردن نیروهای افراطی خود در مرزهای ایران از شورش و طغیان سرکردگان و فرماندهان خود علیه رهبران اصلی این گروه جلوگیری کند. 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.