در بحبوحه همه گیری کرونا ائتلاف ها و استراتژی های انتخاباتی جدید، فرصت طلبی و فقدان ایدئولوژی ها را پنهان می کنند.
به گزارش جماران؛ فایننشال تایمز در گزارشی نوشت در اروپا، ایده سیاست متمرکز بر احزاب میانه هرگز اینقدر مد نبوده است. به نظر می رسد میانه گرایی مرهمی انتخابی برای تسکین زخم های پوپولیستی اروپا است.
«امانوئل ماکرون» رئیس جمهور فرانسه این رسم را در سال 2017 آغاز کرد و ائتلافی که مرکزیت سیاسی را در آلمان پیموده است. در مورد ایتالیا، دولت وحدت ملی نخست وزیر «ماریو دراگی» تمام تلاش خود را برای پاک کردن مفهوم حزب گرایی انجام می دهد. اما آیا این میانه گرایی زمینه ایدئولوژیکی دارد؟
یک سال فشار همه گیری کووید 19 بر انفجار ارتدوکسی های مالی محافظه کارانه، شک و تردید چپ گرا در مورد نخبگان و سوء ظن پوپولیستی به نهادهای اتحادیه اروپا بسیار اثر کرده است. احزاب سیاسی اروپا تحت تهدیدی مرگبار از مراکز ثقل مربوطه خود منصوب شدند. اما تسلیم جمعی، بیش از آنکه دارای زمینه ایدئولوژیکی باشد، به دلیل مصلحت مقدم بر همه گیری است.
تا حدی، این مسئله نتیجه نابودی شکاف چپ و راست است. اما بیشتر، این نتیجه فرصت طلبی سیاسی است: روشی راحت برای احزاب برای پیمودن راه چون حوزه های انتخابیه تحت فشار تغییرهای زمین ساختی، اعم از دیجیتال، زیست محیطی یا ژئوپلیتیک، تبدیل شکل می دهند. با توجه به انطباق رای دهندگان و تغییر ارزش ها، احزاب فرو می نشینند و منتظر می مانند. چه مکانی بهتر از این وضعیت برای احزاب میانه است؟
ماکرون در سال 2017 به طور نسبی انتخاب شد زیرا او به اندازه کافی زیرک بود که بتواند از موقعیت بهره ببرد. وی با تمرکز بر یک مرکز سیاسی نسبتاً ایمن و کاملاً قابل انعطاف، از طبقه سیاسی مهاجم فرانسه بیشترین بهره را برد.
چهار سال بعد، ضعف ایدئولوژیک خط ماکرون و خیال حزب وی از میانه روی آشکار است. بر اساس تحقیقات، رای دهندگان فرانسوی هنوز مقادیر چپ-راست را می شناسند. سوء ظن به لیبرالیسم، که مرتباً با نئولیبرالیسم اشتباه گرفته می شود، عمیق است. ایجاد یک موقعیت منسجم مرکزگرایانه کار بسیار بیشتری از آنچه ماکرون در نظر گرفته است را می طلبد.
ائتلاف بعدی آلمان، که در آن به نظر می رسد سبزها تقریباً برجسته هستند، می تواند گرداب بعدی مرکزگرا باشد. رهبری سبز حرفه ای مصمم است که همه را از ائتلاف بزرگ خود، به غیر از پوپولیست های «آلترناتیو برای آلمان» کنار بگذارد. در سرزمین «ائتلاف های بزرگ»، ترکیبی از پایان دوره آنگلا مرکل، رأی دهندگان ناآرام و یک رابطه متزلزل در در آن سوی اقیانوس اطلس شکلی از تداوم را طلب می کند که سبزها ممکن است برنده آن باشند.
ایتالیا گرفتار دو قطبی گرایی شده است، زیرا از اتحاد پوپولیست های چپ و راست گرا در سال 2018 به یک دولت نه چندان ناپایدار پوپولیست های چپ و سوسیال دموکرات ها منحرف شده است. اکنون، به لطف سر و صدای رهبران سیاسی این کشور و مانور ماهرانه رئیس جمهور «سرجیو ماتارلا»، سرانجام این کشور با دولت وحدت ملی کاملا غیرقابل تصور دراگی به پایان رسیده است.
دراگی در داخل و خارج از کشور مورد احترام است و هیچ رشته حزبی به آن متصل نیست. نتیجه پشتیبانی تقریباً متحدانه است. حتی «ماتئو سالوینی» رهبر راستگرای حزب لیگ نیز به این اتحاد متمرکز پیوست. این وحدت نشانه عزم راسخ برای دستیابی به صندوق های بهبودی اتحادیه اروپا پس از همه گیری است، اما همچنان یک حرکت ناامیدانه به سمت تعادل دائمی وجود دارد.
اما آیا واقعاً اروپای قدیمی به مرکزگرایی بیش از «بلاتکلیفی» روی می آورد؟ درست است، در دموکراسی های توافقی نوردیک، سازش یک ارزش سیاسی است. اما آیا یک سنت اروپایی میانه رو وجود دارد که این قاره بخشی از آن باشد، یا همه چیز فقط یک «راه سوم» ترسناک است - که در سطح اتحادیه اروپا در مواردی مانند روابط آن با چین و ایالات متحده منعکس می شود؟
با کمک سنت سیاسی لیبرال، که در دیگر نقاط اروپا کمتر است، لیبرال دموکرات های انگلیس احتمالاً به بهترین حالت نزدیک شده اند. اما در آنجا نیز طرفداران این حزب اساساً مجموعه ای از رأی دهندگان چپگرا و راستگرا بود که توهم موقعیت مرکزگرایی را ایجاد می کرد.
در مورد اروپای مرکزی و شرقی، یک عامل متمایز، سراب سیاسی لیبرالیسم میانه رو است که در آن قدرت های غربی منطقه را ترغیب می کردند تا از دهه 1990 به این باور برسد. این سبک سیاست را نه توسط یک طیف چپگرا - راستگرا بلکه با یک پوپولیسم تعریف می کند که سوء ظن آن به نخبگان لیبرال هیچ کاهشی ندارد.
برخی ممکن است استدلال کنند که حزب میانه، چه واقعی و چه خیالی، مکان بدی برای هدف گیری نیست و ما باید خیال خود را راحت کنیم. اما پارادوکس این است که این میانه گرایی پوچ ممکن است دقیقاً به نوع اجماع نظر ساختگی دامن بزند که واکنش بزرگ پوپولیستی را در شرق و غرب استارت بزند.