«جامعهی بوشهر، نوستالژیک است. مردمان نوستالژیک، توان هضم عصبانیت ناشی از محرومیت و توسعه نیافتگی خود را با توجه به دارا بودن مواهب طبیعی و جایگاه موثر خود در اقتصاد کشور ندارند؛ در نتیجه برای جبران آن به نوستالژی، پناه میبرند. در واقع، فرد و جامعه ی متاثر از محرومیت و فقر به تخیل و توهم کشیده میشوند و نتیجهی آن می شود تولید آثار ادبی و هنری تراژیک در کنار تاریخی گرایی نوستالژیک...»
نویسنده و روزنامه نگار موفق بوشهری گفتوگویی پیرامون بوشهری که در صدا و سیما به نمایش گذاشته میشود تا بوشهر مدرنی که وجود واقعی دارد، داشته است؛ انگیزه ی این بحث مفصل، پخش سریال "بیگانه ای با من است" از صدا و سیما است که در آن زنی که بوشهری خوانده میشود با لهجهای که هیچ شباهتی به گویش و لهجه بوشهریها ندارد سر چهارراه در حال گلفروشی است و...
به گزارش جماران، مشروه گفتوگوی ایسنا با حمید موذنی به این شرح است:
سریال «بیگانه ای با من است» از شبکه سراسری در حال پخش است؛ با این مضمون که یک زن با لهجه ای عجیب سر چهارراه گلفروشی میکند و کارگردان سعی دارد به مخاطب بقبولاند که او اهل بوشهر است. به نظر شما اعتراض و ناراحتی مردم بوشهر پس از مشاهدهی این سریال می تواند قابل قبول باشد؟
اعتراض، انتقاد و خشم مردم نباید به سمت موارد انحرافی کشیده شود که بیشتر به نفع پوپولیستها و موج سواران افکار عمومی است.
متاسفانه در این چند دهه به کرّات مشاهده شده که مواجهه ی توامانِ افکار عمومی و نخبه گان به این نمونه رویدادهای پوپولیستی کشیده شده است. در صورتی که مسائل اساسی و مشکلات واقعی مردم: نقض مکرر آزادی ، افزایش نابرابری، ناکار آمدی ، تشدید فقر، فساد، تبعیض و دیگر موانع اساسی در توسعه نیافتگی استان و کشور است؛ با اینهمه، متاسفانه با تحریک افرادی، مسائل اساسی رها شده و توانِ افکار عمومی ، هزینه ی مواردی از این دست می شود.
اما با اینکه چنین اعتراضاتی دارای منطق نیست و بیشتر یک بازخورد احساساتی و از سر خودشیفتگی است اما با اینهمه این موضوع می تواند بهانه ای باشد که بپرسیم، چرا بازنمایی تصویر بوشهر و جامعه ی بوشهر در صدا و سیمای ایران و آثار سینمایی چنین نحیف، تک بعدی، بدوی و فاقد کمترین تشابهات به فرهنگ و جامعهی امروز بوشهر است؟
برای بررسی این موضوع فکر کنم بد نیست که از چند زاویه آن را مورد مداقه و تاویل قرار دهیم: جایگاه حس ناسیونالیستی پس از دیدن این اثر کجاست؟ و عموما چرا پایتخت نشینان از اینکه درباره ی قوم یا هموطنان یک خطه دیگر از وطن، دچار اشتباه یا سهل انگاری شوند بی تفاوتند؟ رابطه ی پایتخت نشینی با خودبرتر بینی را تایید می کنید؟
جامعهی ایران و نظام سیاسی ایران، تمرکزگرا است. در تمرکز گرایی همهی مواهب، فرصتها، امکانات و سرمایه در مرکز گرد آمده و از این رو مرکز فربه است و آن سوی دیگر ماجرا یعنی پیرامون، نحیف است.
در نتیجهی این وضعیت نوعی تبختر و غرور در مرکز نشینان شکل میگیرد و در پیرامون نیز بابت فقر فرصتها و امکانات، نوعی واکنش مرکزستیز و دشمنی و عقدهی حقارت تولید می شود. تمرکز گرایی، در همه کشورها، مروج و مقوم اختلاف در جامعه است و مادام میان پیرامون و مرکز تنش بازتولید می شود. تمرکزگرایی اما در ایران از این وضعیت، حادتر و گسترده تر پایتخت و دیگر استان ها است ؛ تا آنجا که حتا در خود پیرامون نیز میان مرکز استان و شهرستان ها همین وضعیت برقرار است و این وضعیت تا به روستاهای کوچک هم ختم می شود و…
بگذریم، اما اگر به موضوع به همان صورت کلان نگاه کنیم، جدای از تقابل پیرامون با مرکزنشینان، مردمان پیرامون برای جبران این عقب ماندگی، به برجسته کردن گذشته ی خود و تقویت فرهنگ بومی روی میآورند که این بازگشت به گذشته برای جامعهی پیرامون در مقام نوعی تزکیه و تطهیر نفس جمعی است که منجر به خودشیفتگی جمعی و تاریخیگرایی تواُمانِ مردم می شود.
به نظر شما این نوع برخورد با مردم بوشهر، نباید مورد انتقاد قرار گیرد؟
جامعهی بوشهر، نوستالژیک است. مردمان نوستالژیک، توان هضم عصبانیت ناشی از محرومیت و توسعه نیافتگی خود را با توجه به دارا بودن مواهب طبیعی و جایگاه موثر خود در اقتصاد کشور ندارند؛ در نتیجه برای جبران آن به نوستالژی، پناه میبرند. در واقع، فرد و جامعه ی متاثر از محرومیت و فقر به تخیل و توهم کشیده میشوند و نتیجهی آن می شود تولید آثار ادبی و هنری تراژیک در کنار تاریخی گرایی نوستالژیک. این آثار نیز. بر زبان و فرهنگ جامعه تاثیر می گذارند و در گفتمان سازی اجتماعی بسیار موثر و کارسازند. در واقع نخبهگان محلی و بومی فرهنگ و ادبیات در کسوت مراجع اجتماعی در اغلب آثار خود به جز نوستالژی به سراغ گذشتهی تراژیک پر محنت و اندوه رفته و شخصیت اکثر آثار آنان نیز از طبقهی فرودست و پایین جامعه است.
اگر ملاک شناخت یک غریبه از بوشهر را آثار ادبی و هنری تولیدی نخبهگان بوشهری قرار دهیم بدون شک این غریبه بوشهر را عقب افتاده، بهدور از ظواهر مدرنیته و با حضور مردمانی در لنج و قایق و یا کشاورزانی در مزارع گندم و یا نخلهای خرما تصور میکند.
البته بخشی از این مسئله به مناسبات بازار در عرصه هنر هم برمیگردد. هنرمندان و نویسندگان بوشهری برای آنکه اثر تولیدیشان در بازار مرکز بفروشد به این سمت میروند که چیزی را بسازند که در مرکز وجود ندارد. بنابراین شهروند مرکزنشین برای تماشای آن حاضر است بلیت بخرد. برای همین حتی اگر کتاب نوشته شده یا فیلم ساخته شده چندان شباهتی به بوشهر امروز نداشته باشد، چندان مهم نیست. چرا که نکتهی مهم، تصویر تراژیک -نوستالژیکی از بوشهر است که در مرکز به فروش برسد.در واقع اگزوتیک سهم به سزایی در توجه مرکز نشینان و غریبه ها به بوشهر و پیرامون دارد.
شما اگر به جشنواره های خارجی هم نگاه کنید، متوجه نگاه اگزوتیک انها در انتخاب آثار می شوید. در داخل هم هنرمندان پیرامون تلاش دارند با بومی گرایی به این اگزوتیک مورد توجه مرکزنشینان توجه کنند. از این رو، اگر دقت کنیم اکثر هنرمندان، نخبهگان سیاسی و فرهنگی و ورزشی و یا مدیران سطوح ملی که به هر دلیلی به بوشهر سفر می کنند دچار تعجب و حیرت میشوند. ذهنیت آنها از بوشهر با پوشش مدرن و آراسته ی زنان و مردان، حضور پررنگ زنان در سطح جامعه، اتومبیلهای گرانقیمت خیابانها، پاساژها و… در تناقض است و در نتیجه تا شخصی به بوشهر سفر نکند با دریافت و شناخت واقعی از زیست مدرن این مردم، آگاه نمیشود.
اگر می شود در این مورد مثال بزنید یا مصادیقی را ذکر کنید؟
برای مثال همین نوع طرح سوالات شما، ذیل همان تحریک افکار عمومی جای می گیرد که با پیش فرض محکوم کردن مرکز نشینان شکل گرفته است و نتیجه ی آن افزایش تقابل مرکز- پیرامون است. چرا راه دور رویم شما تصویری عقب افتاده تر و بدوی تر از بوشهر در فیلم« تنها تنهای تنها» از احسان عبدی پور را نمی توانید سراغ بگیرید. اما چون کارگردان «بچه ی شهر» است در اینجا به جای اینکه اعتراض نسبت به آن شکل گیرد، بلعکس موجب غرور هم می شود. حتا به پادکست های عبدی پور اگر گوش کنید متوجه می شوید که انتخاب کاراکترهای عبدی پور از مردم بوشهر، حقیرانه و گاه مضحک است اما مردم بوشهر با غرور به انها گوش می کنند، به خود می خندند و آنها را در شبکه های اجتماعی با غرور به اشتراک می گذارند. برای مثال شما به پادکست عبدی پور با عنوان «حیات سیاسیِ یوسفِ رستم» که در آن یک بوشهری در هلیکوپتر کنار هاشمی رفسنجانی قرار می گیرد، دقت کنید.
این تصویر سازی از یک بوشهریِ غذا ندیده و بی کلاس، کنار رییس جمهور وقت با آن حجم استفراغ و بالا اوردن که قاطی نام غذاهای بوشهری می شود و همچنین نام مکان های بوشهر مکرر در ان شنیده می شود، دقت کنید. این نوع روایت، اگزوتیک چگونه مایه ی خنده و مسخره است و همین روایات است که بستر شناخت مردم ایران از مردم بوشهر می شود. اغلب این آثار نیز بیشتر در قالب طنز است و کمتر در دیگر قالب ها است. این گفتمان غالب آثار بوشهری است و شاید مواردی قلیل هم جز این باشد اما آنها ذیل این گفتمان دیده و برجسته نمی شوند.
نکته ی جالب این است که مردم بوشهر اما به اثار بوشهری معترض نیستند زیرا به واسطه سازندهی بوشهری آن احساس غرور میکنند اما اگر سازندهی این تولیدات بوشهری نباشد احساس غرور جایش را به احساس حقارت میدهد. اینجاست که پوپولیستها وارد شده، موضع میگیرند و بر موج احساسات مردم سوار میشوند.
موارد دیگری هم در این خصوص وجود دارد؟
به جز هنرمندان، نهادها هم در به حضیض بردن فرهنگ بوشهر تاثیر گذارند برای مثال: صدا و سیمای بوشهر از جمله نهادهای موثر در نشان دادن فرودستی فرهنگ بوشهر و به حضیض بردن آن است. صدا و سیمای بوشهر با تولید آثاری بسیار کممایه و عاری از خلاقیت و وجاهت، همچنین نمایش لودگی به جای طنز، سهم بسیاری در اُفت فرهنگ بوشهری دارد. صدا و سیما بیش از همهی نهادها، زبان و گویش بوشهر را تنها به طنز و شوخی اختصاص داده و از تولید برنامه های جدی به گویش محلی به دور بوده تا مروج این گفتمان باشد که زبان بومی تنها برای جوک و شوخی به کار میآید و در مواقع جدی، بایست از زبان معیار بهره برد. در واقع، زمانی که یک مرکز انحصاری تولید آثار تلویزیون، آثاری غیر فاخر از یک فرهنگ یا جامعه را تولید کند تاثیر آن بر جامعهی مخاطب نیز به پایین کشاندن آنهاست.
علت این وضعیت اجتماعی چیست؟
این تناقض ذهنی، بابت غلبه ی نگاه نوستالژیک، تاریخیگرا و گفتمان چپِ رمانتیک قبل از انقلاب است که همچنان پس از چند دهه حضور پر رنگی دارد. شما اگر به آثار سینمایی، تولیدات فیلم کوتاه، موسیقی محلی، آثار ادبی و تئاترهایی که در بوشهر به صحنه میرود نگاه کنید؛ متوجه میشوید که انگار، بوشهر طبقهی متوسط و طبقهی سرمایهدار ندارد و اگر هم داشته باشد برای سرکوب و تحقیر است. گویا بوشهر تنها دارای یک طبقهی فرودست است و از سوی دیگر کماکان اشتغال مردم در بوشهر همان شغلهای سنتی است و… بنابر همین ایماژ و تصویر ذهنی تک بعدی ساخته شده که کارگردانان سینمای ایران و یا دیگرانی که بوشهر را لوکیشن اثار خود و یا محل وقوع درام خود قرار می دهند، نگاهشان تنها به یک وضعیت نحیف اجتماعی و حتی گاه یک زیست بدوی از مردمان است.
این یک سوی قضیه است و سوی دیگر آن نیز به وضعیت تولید آثار فرهنگی و هنری در ایران به ویژه صدا و سیما برمیگردد که در آن پژوهش و تحقیق هیچ جایگاهی ندارد. در اصل، کلیت صداوسیما ذیل گفتمان مدرنیتهستیزی و توجه به موضوعاتی است که تلاش دارد سنت را فربهتر از مدرنیته عرضه کند.
سخن آخر...
در نهایت عرض کنم، بازنمایی تصویر بوشهر در اثار ملی به جز کمسوادی و پژوهشگریزی -ستیزی متولیان آن، که به آثار کم رمق و سطح پایین مبادرت می ورزند؛ متوجه نخبهگان بوشهری هم هست که آثار آنها بستر این بازنمایی را مهیا کرده است. به نوعی این دو، یکدیگر را همافزایی میکنند. نخبهگان فرهنگ، ادب، هنر، سیاست، اقتصاد و دانشگاهی بوشهر بایست در نگرش خود به بوشهر تغییر ایجاد نمایند. شاید بهتر باشد از گذشته و نوستالژی دست کشیده و به امروز بیایند و افقهای آینده را مد نظر قرار دهند. چه بسا بهتر باشد که بوشهر مدرن و زندگی امروز را هم ببینند و به تصویر بکشند و در باب آن به گفتوگو با جامعه اقدام نمایند. نخبهگان بایست در آثار خود از کارکتر رعیتهای بوشهری به شهروند بوشهری گذار نمایند. همچنین تلاش نمایند که جامعه مدنی بوشهر را تقویت نمایند و در کنار آن، سنتهای جزم را بزدایند و به بوشهری، ذیل ایران متکثر فکر نمایند که از تمرکزگرایی به دموکراتیزاسیون در حرکت باشد. البته مهم ترین نکته در وضعیت حاضر این است که اولویت همه ما در تمام کشور، بایست اتحاد برای برابری و آزادی و ایران باشد.