حیات امام موسی صدر تا قبل از ربایشش آنقدر مثمرثمر بود که برای مثال یک لبنان تا قیامت مدیونش باشد. از سوی دیگر حیات پس از ربایشش میتواند پیام و افشاگریهایی داشته باشد. موسی صدر در توطئهای شوم ربوده شد و آنها که دستشان به این خیانت آلوده باشد، با زبان تاریخ رفته رفته رسوا شده و خواهند شد.
به گزارش جماران؛ تاریخ بهخصوص در قرنهای اخیر بهویژه در خاورمیانه، خسیس و بخیل است. هر از گاهی یکی از نوادرش را رو میکند. نوادری که همگی ماندگار میشوند؛ گاهی با سرنوشتهایی مطلوب و ایدهآل که کمتر پیش میآید و گاهی در شرایط عکسش که رویه غالب دنیاست انگار. امام موسی صدر، از همین نوادر ماندگار روزگار است که از قضا با ادبار سرنوشت روبهرو و ربوده میشود تا خیرش بیشتر به دنیا نرسد شاید. اندیشه، منش و عملکرد موسی صدر اما از پیشانی تاریخ زدودنی نیست. اندیشههای او در فقه، سیاست، هنر، اجتماع و همه آنچه زندگی انسانی با آن آمیخته است و اصلا اندیشهاش در مورد انسان، کرامت انسانی و آزادی، آنی نیست که در مقام ضعف و نابودی قرار گیرد. امام موسی صدر و تفکرش همیشه زنده تاریخاند.
اینطور مقدر شده بود که در خاندانی درخشان و پرثمر، فردی متولد شود که فارغ از لباس و پوشش، محل سکونت یا شرایط زمانه، راهی را تبیین و عملی کند که غبار تاریخ رویش نشسته بود و به موفقیتهایی برسد که پیش و پس از خود در این راه یگانه بماند. موسیصدر از تلاقی نسب صدرها و طباطبایی قمیها به دنیا آمد. خانوادهای عجیب با سرنوشتهایی عجیبتر. راهی را رفت که هیچکدام از شخصیتهای برجسته هر دو نسب خانوادگیاش در آن تا این اندازه موفق نبودهاند. امام موسی صدر را اما بیشتر در میان خاطراتی حاشیهای جستوجو کردهاند. البته اندیشهاش در میان حادثه تلخ ربوده شدن و ناپدیدشدنش در لیبی کمی برای عموم مردم مورد غفلت قرار گرفته است. دروغهای گفته شده در مورد سرنوشتش بارها و بارها تکرار شده اما، دولت قذافی که سقوط میکند تازه تاریخ گواهی میدهد که دوستان واقعی امام و خانواده او همیشه راست گفتهاند و او سالها زنده بوده و چه بسا که هنوز در قید حیات باشد و زمان به زیان حقیقت تلف شده است. حیات امام موسی صدر تا قبل از ربایشش آنقدر مثمرثمر بود که برای مثال یک لبنان تا قیامت مدیونش باشد. از سوی دیگر حیات پس از ربایشش میتواند پیام و افشاگریهایی داشته باشد. موسی صدر در توطئهای شوم ربوده شد و آنها که دستشان به این خیانت آلوده باشد، با زبان تاریخ رفته رفته رسوا شده و خواهند شد.
«پیشوایی فراتر از زمان»
همواره خانواده صدر در فقه حرف برای گفتن زیاد داشته است. پدر امام وارث موسس حوزه علمیه بوده است. منهای چنین عقبهای، اما تفکرات بهروز، عمیق و مبتنی بر اصول سید موسی و پسرعموی شهیدش سید محمد باقر از جنس دیگری بهنظر میرسد. این دو به قدری در تفکرات فقهی خود بهروز بودند که همواره از سوی برخی جریانهای فکری راکد مورد غضب قرار میگرفتند. با این حال تاریخ نشان میدهد اندیشه آنهاست که استواری و راستیاش ثابت میشود. در واقع دین و اسلامی که موسیصدر از آن صحبت میکند، ملموسترین، واقعیترین و کاربردیترین رویکرد دینی و اسلامی تاریخ است که از قضا نتیجه و خروجی مثبت و ماندگاری داشته است.
امام موسی صدر در تمام مسائل موجود با چنین رویکردی برخورد میکرد، چه در تعاملات اجتماعی و چه در جلسات مذهبی حتی. بهطور خاص او در خصوص حجاب نگاه جالبی داشته است. برای مثال، صادق طباطبایی خاطره دیگری نقل میکند: «نکته زیبای دیگری از داییجان یادم هست که یک بار درباره یک نفری گفتیم که او حجاب (کامل) ندارد، پس اجازه ندهیم که در انجمن اسلامی باشد. اما امام صدر گفتند که افراد را به هر علتی طرد نکنیم و همه با هم همکاری کنیم». او در خاطره دیگری میگوید: «من در سال ۱۳۴۰ که میخواستم به اروپا بروم، اول به لبنان رفتم... داییجان تا آن زمان هنوز به اروپا نیامده بودند. در این بیست و چند روزی که آنجا بودم، برخورد ایشان را با خانمها میدیدم. جلسات مذهبی زیادی تشکیل میشد که خانمها هم میآمدند. هم محجبه بودند و هم غیرمحجبه. آقای صدر در تمامی این برخوردها بسیار خوشرو، خوشبرخورد و خوشبیان بودند. یعنی خیلی باز برخورد میکردند.» بیگمان این رویکرد نیز از جمله عواملی بوده است که امروز در لبنان مسلمان و غیرمسلمان هنوز از او به نیکی یاد میکنند. از طرفی علیرغم تمام مخالفتهایی که با او میشد هیچکس نمیتوانست سواد فقهی او را زیرسوال ببرد. بهطوریکه وقتی موردی پیش میآمد مانند حکم او در مورد پاکبودن اهل کتاب که در زمان خود بیمانند بوده است، بسیاری از فقهای دیگر ماهها به جستوجو پرداختند تا ریشه فقهی نگاه او را بیابند و بعد از آنکه یافتند آنها نیز تغییر موضع دادند. برای مثال، آیتالله خویی بسیار دیرتر از امام موسی صدر و در زمانی که خود بیمار شده و در خارج از کشور بود به این حکم فقهی رسید. حکمی که موسی صدر با مجاهدت عملی خود در جامعه شیعه فرودست لبنانی آن را جا انداخت. ماجرای معروف او که در مغازه بستنیفروش مسیحی مینشست و بستنی میخورد، برای او اگرچه تهمت و سخن ناروا کم نداشت، اما نتیجهای درخشان و ماندگار به بار آورد. حکمی که از قضا ابتدا در موردش با پسرعموی خود شهید محمدباقر صدر درباره آن مشورت میکند و دیدگاه هر دو میشود نتیجه مثبتی که ارمغانات بسیاری با خود داشت.
فقیه هنردوست، موسیقیدان مجتهد
دوست داشته باشیم یا نه این اجبار وجود دارد که اندیشههای امام برای عامه مردم باید از میان خاطرات نقل شده جستوجو شود. بهطور خاص در این شرایط صادق طباطبایی به جهت قرابت خانوادگی و نزدیکی در طول عمر خود یکی از بزرگترین راویان زندگی امام به حساب میآید. او در خصوص دیدگاه متعالی، بهروز و پیشروی امام در مورد هنر و بهطور خاص موسیقی خاطرات جالبی را نقل کرده است که چندباره خواندنش نیز آن را تکراری نمیکند. صادق طباطبایی در خلال خاطرهای نقل میکند: «... داییجان رو به پسرخالهام کردند و گفتند: «محمد جان! هر فرصتی که برایت پیش میآید و به هر چیزی که برخورد کردی، اگر دیدی که غیر از لحظه قبل است و چه بسا در لحظه بعد هم دیگر نباشد، در آن دقیق شو! فضول شو! کنجکاو شو و ببین». من آنجا پرسیدم: «داییجان! اینکه وقتی رادیو را باز میکنیم، میگوید فلانی در دستگاه ماهور میخواند، این چه دستگاهی است؟ غیر از این ضبط صوت و اینهاست»؟ آنوقت دستگاههای موسیقی را برای ما تشریح کردند و دوباره به محمد گفتند: «تو الان فرصت خوبی در اختیار داری! پدرت با موسیقی آشناست. سعی کن هفتهای یک پرده موسیقی را از پدرت یاد بگیری. در این صورت دریچه یک علمی به رویت باز خواهد شد که خود جهان دیگری است.» وی که خود به توصیه و سفارش امام به یادگیری موسیقی میپردازد، ادامه میدهد: «من موسیقی را به توصیه داییام، امام موسی صدر، شروع کردم. زمانی که هنوز مدرسه میرفتم. ایشان به من گفتند که برو سراغ موسیقی ایران، یک معلم بگیر، موسیقی ایران را بشناس که دریایی است عظیم. و مرتب هم از من میپرسید که چه کار کردی. این بود که من در قم معلمی گرفتم و روزی ۳۵ دقیقه آموزش موسیقی میگرفتم. تا اینکه دیپلم گرفتم. روزی که میخواستم قم را ترک کنم، از دوازده دستگاه و ردیف موسیقی ایرانی، جز نوا، همه ردیفها و دستگاهها را آموخته بودم. سال دومی که آلمان بودم، امام موسی صدر به آلمان آمد و به من گفت که موسیقی کلاسیک غرب هم دریای عظیمی است. برو توی این مسئله غور کن و جواب یک مسئله را هم برای من پیدا کن. گفتم چی داییجان؟ گفت در مشرق زمین بیشترین محرک موسیقیدانان ما حرمان است. اینها قاعدتا چنین چیزی را در فرهنگ خود ندارند. ببین عنصر اصلی شکلدهنده موسیقی اینها چیست. من به قوانین هارمونی و هماهنگی رسیدم. گفتم داییجان من فکر میکنم بیشتر هماهنگی است. ایشان گفت اصلا ساز آفرینش هماهنگ است.» او همچنین در خاطره جالب دیگری از توجه امام موسی صدر فقیه، مجتهد و عالم به هنر، پرده برمیدارد.
«رفیق خودت، آقا موسی»
امام موسی صدر، پس از قم برای ادامه تحصیلات حوزوی به نجف میرود. در روزگار نه چندان طولانی حضور در نجف، تبادل اطلاعات و گفتگوهای او با شهید صدر نتایج علمی و فقهی درخشانی به جای میگذارد. جدای از شهید صدر، او با آیتاللهالعظمی سید محمد علی موحد ابطحی نیز رابطه صمیمانهای دارد. از قول او نقل مشهور و عجیبی وجود دارد مبنی بر آنکه روزی در نجف از امام خمینی(ره) میپرسد با ثمر نشستن جریان انقلاب در ایران حکومت را به چه کسی خواهد سپرد و امام خمینی(ره) پاسخ میدهد به رفیق خود، آقا موسی. مطلبی که در کتاب سید هادی خسرو شاهی به تفصیل آمده است.
لبنان، تجلی موفق اندیشههای امام
حضور در عراق، اما به درازا نمیکشد. او به توصیه آیتالله بروجردی و حکیم و البته وصیت سید عبدالحسین شرفالدین که رهبر شیعیان لبنان بود و از دنیا رفت، گام در راهی میگذارد که در آن تاریخ را ورق بزند و البته بهدلیل تمام وجوه مثبت عملکردیاش که منافع برخی را بهخطر میانداخت و ثبت یک حکومت شیعی موفق در نقطهای استراتژیک از جهان، به سرنوشتی که هنوز در جریان است دچار میشود. امام موسی صدر در لبنانی قدم میگذارد که جامعه پرتعداد، اما مستضعف شیعه شرایط خوبی ندارد. معضلات اقتصادی و بیکاری، بیسرپرستی زنانی که همسرانشان را در جنگ از دست داده و روزگار را از طریق دیگر میگذرانند، مورد تحقیر و در فرودست قرارگرفتن از سوی مسیحیان لبنان و بسیاری مشکلات دیگر در آن بیداد میکند. موسی صدر اما گام به گام تمام این کژیها را بهبود میبخشد. نگاه او به انسان و اشراف او به علوم متعدد موجب میشود تا حتی نظریات اقتصادی او نیز ماندگار شود. بهطور خاص شاید بد نباشد برای فهم اندیشههای اقتصادی و فهم نکات عمیقی از باقی اندیشههای امام موسی صدر، کتاب «پیشوایی فراتر از زمان» دکتر محمود سریعالقلم مطالعه شود. کار بهجایی میرسد که در لبنان مجلس اعلای شیعیان تشکیل میشود و شیعیان به حکومت لبنان راه پیدا میکنند. موسسات بیشماری که او در حوزههای گوناگون در آنجا و برخی کشورهای آفریقایی مانند الجزایر میسازد و ارتباطات و تعاملات گسترده او با رهبران دینی دنیا و متنفذان روزگار، موجب میشود تا اندیشه صدر از لبنان به دنیا صادر شود. بهطور خاص در ماجرای تبعید امام خمینی(ره) به پاریس، ارتباط امام موسی صدر و دوستانش است که نوفل لوشاتو را مامن امنی برای ایشان میکند.
نمونهای از اقدامات بزرگ امام در لبنان
جدای از ماجرای مشهور حکم فقهی امام برای پاک دانستن اهل کتاب که بسیار از نظر معیشتی و البته تعاملی با مسیحیان راهگشا بود، او اقدامات جالب دیگری نیز در این زمینه داشته است. در حادثهای عجیب اما آشنا، یک کلیسا در لبنان مورد حمله قرار میگیرد. روی دیوار کلیسا مطلبی به نقل از یک فرد انقلابی مسلمان نوشته میشود که خشم جامعه مسیحی را برمیانگیزد. در همین زمان امام موسی صدر مشغول جمعآوری مبالغی برای ساخت مسجد است. امام بنا بر حکم فقهی خود، بخشی از آن پول مسلمانان را صرف ساخت کلیسا میکنند تا جامعه مسیحیت در بهت فرو رود و در نهایت نیز مشخص شود که اقدام تخریبگرانه فوق از سوی یک مسیحی تندرو و به قصد تحت فشار قراردادن مسلمانان انجام شده است. ماجرای القای مناسک روزه در کلیسای کبوشین و علاقه امام به ایراد خطبه نماز جمعه از سوی یک رهبر مسیحی نیز در تاریخ بارها نقل شده است. امام، لبنان را برای ابد مدیون خود کرد.
حکایتی که همچنان باقی است
امام موسی صدری که دوستان و همدرسانی مانند آیتالله بهشتی و شبیری زنجانی و مریدان و شیفتگانی مانند شهید چمران داشته، همواره در برابر تهمتها مقاومت نشان داده است. او را به دلیل تعاملاتش سازشکار میخواندند و بهدلیل ناتوانی از درک اندیشههای مترقی او، همچنین موفقیتهای عملی او که برای بسیاری آرزو و رویا بود، همواره علیهاش موضع میگرفتند.
در شهریور ماه شوم سال 57، زمانی که امام از لبنان برای ایراد سخنرانی به لیبی تحت حکومت قذافی میرود، بالاخره مخالفان و دشمنان امام و موافقانش موفق میشوند جسم او را تا همین امروز از مردم دور نگه دارند. حسن حبیبی از نزدیکان امام در مورد آخرین شب حضور او در لبنان در خاطرهای مینویسد: «شب آخری که امام موسیصدر میخواستند به لبنان بروند و از آنجا عازم لیبی شوند، با هم بودیم. تا اواخر شب نشستیم و در خدمت ایشان بودیم. وقت به صحبتهای متفرقه گذشت، شما بهتر میدانید که امام موسی صدر کم خواب بودند. گفتگو که تمام شد، از ایشان خواستم پیش از رفتن استراحت کنند که گفتند نه، دیگر فرصتی برای استراحت نیست. به هر حال با خواهش و تمنا ایشان را قانع کردیم که دو ساعتی استراحت کنند. هنگام خداحافظی گفتم سفر به خیر باشد و انشاءالله باز هم شما را همین ایام ببینیم. گفت رفتنش که با خودم است، ولی بازگشتش را نمیدانم. به هر حال این آخرین خاطرهای است که همیشه در یاد من مانده است. صحنه آخری که ایستاده بودیم. قامت بلند ایشان را بهخوبی در یاد دارم.»
خود دولت لیبی البته ربودن امام را منکر میشود و بلیت پرواز خروج امام از لیبی به رم را منتشر میکند. در ایران اما برخلاف ادعای خود لیبی عدهای میگویند که علیالقاعده قذافی به عمر امام پایان داده است. ادعایی که هرگز ثابت نشد و حتی پس از سقوط دولت قذافی در سالهای گذشته، پسر او بر زندهبودن و حضور امام در طرابلس شهادت داد. بداندیشان زمانه اگرچه توانستند جسم امام را از مردم مخفی کنند و از اقدامات عملی او جلوگیری کنند، درخشندگی و جان اندیشه و نام بلند سید موسی صدر اما از تاریخ زدودنی نیست.