محبیان معتقد است که جریان راست مدتهاست که به سوی نوعی پراگماتیسم منفی رفته است؛ یعنی برای نتیجه گرفتن گاهی باور و اصول خود را زیر پا گذاشته است. هشدار او به همفکرانش، تبدیل شدن به عروسک سیاسی است؛ عروسکی که چون دیگران او را تغذیه و هدایت کردهاند از بدنه اجتماعی قدرتمندش فاصله گرفته است.
به گزارش جماران، متن مصاحبه روزنامه اعتماد با این فعال سیاسی اصولگرا را در ادامه می خوانید:
جریان اصولگرا برای حضور موثر در جامعه و سیاست چه تغییراتی را باید در اولویت کار خود قرار دهد؟
جریان اصولگرا با توجه به ریشههای قدرتمند عقیدتی و اجتماعی برای حفظ موقعیت خود باید تغییرات بسیاری را به عمل آورد و شاید مهمترین آنها تغییر در نگرش است. نوع نگاه به ارتباط با حاکمیت باید تغییر کند. تا زمانی که در تعاملات سیاسی جریان اصولگرا به جای بدنه اجتماعی حامی خود به فرصتهای حکومتی نگاه میکند نمیتواند رفتار مردمسالارانه درستی از خود نشان دهد و همواره در پی مدیریت امور از بالا خواهد بود؛ اقدامی که همیشه نارضایتی نخبگان و فرهیختگان اصولگرا را به دنبال داشته است. ضمن آنکه بر این باورم که جریان اصولگرا مدتهاست به سوی نوعی پراگماتیسم منفی رفته است؛ یعنی برای نتیجه گرفتن گاهی باورها و اصول خود را زیر پا گذاشته است. این رفتار تصویر غالب از اصولگرایی را که تصویری اخلاقی و دینی بود، تغییر داده است.
اخیرا آقای وحید جلیلی گفته بود که اصولگرایان از دوپینگهای مختلفی در سیاستورزی خود استفاده میکنند. آیا شما قایل به این نظر هستید؟ اگر بله، چقدر آن را در مشکلات امروزی اصولگرایان دخیل میدانید؟
واقعیت آن است که این سخن نادرست نیست. جریان اصولگرا باید روی پای خودش بایستد نه روی پای دیگران! این جریان تازمانی که چشم به دستانی دیگر دارد که او را یاری کنند باید بپذیرد که نمیتواند برای خود مسیر دقیقی طراحی کند. موتور محرکه تشکیلاتی اصولگرایان باید در بدنه اجتماعی قدرتمند آنها باشد. نباید فراموش کرد اگر دیگران تو را تغذیه و هدایت کنند هیچوقت چیزی بیشتر از یک عروسک سیاسی نخواهی بود؛ اصولگرایی، پتانسیل تاثیرگذاری خودش را فقط با اتکا به باورهای دینی و استقلال رای خود میتواند فعال کند.
پیشتر چهرههایی نظیر محسن رضایی، مرتضی نبوی و حضرتعالی نیز از ضرورت بازسازی و نوسازی اصولگرایی سخن گفته بودند، آیا نامه قالیباف و تاکیدش بر نواصولگرایی از همان منظر مطرح شده است؟
همه احساس نیاز را درک کردهاند؛ سالهاست من حتی علاوه بر ضرورت به مسیرها و اولویتهای نوسازی تاکید کردهام. مهم نام و ژست تغییر نیست، مهم خود تغییر است؛ مهم جهت و عمق تغییر است؛ الان دیگر مشکل درک ضرورت تغییر را نداریم. اکنون مشکل اراده لازم برای تغییر و آمادگی برای پرداخت هزینههای آن است.
بازسازی اصولگرایی در درجه اول باید از زاویه عملکردی و شیوه سیاستورزی باشد یا از نگاه گفتمانی و تئوریک؟
یک جریان سیاسی را نمیتوان برای تعمیر، تعطیل کرد یا به حالت تعلیق برد. یک جریان سیاسی باید نظیر تعمیر کشتی در دریا در حین حرکت اصلاح شود. طبعا از لحاظ منطقی اصلاحات نظری در اولویت است اما در عمل باید دگرگونیها در شیوه سیاست ورزی صورت گیرد؛ روش اصولگرایی مبتنی بر منش آن و منش اصولگرایی مبتنی بر نگرش آن است. اینها اگر بادقت فهم و اصلاح شود شاهد جهش کیفی در جریان اصولگرایی خواهیم بود؛ همه این تغییرات هم مستلزم ارایه برنامه دقیق و روشن است و الا همه این مطالبات اگر با برنامه تغییر همراه نباشد فقط آرزوی تغییر را خواهیم داشت که حتما دور از دسترس خواهد بود.
حذف چهرههای اثرگذار اصولگرا نظیر ناطق نوری را چقدر در بنبست فعلی این جریان موثر میدانید؟ اساسا رویکرد معتدل در جناح راست به چه دلیل تضعیف شد؟
چهرههای سیاسی حتما در روند تحرکات سیاسی تاثیر دارند اما به گمان من اصولگرایی باید از شخصیت محوری عبور کند و به گمانم این اتفاق رخ داده است. سالهاست روش شیخوخیت در میان اصولگرایان کاریزمای خود را برای تاثیرگذاری از دست داده است ولی اصولگرایی نتوانسته است که روش دموکراتیک تصمیم جمعی را جایگزین آن کند. ما فعلا در برزخ عبور از یک روش هدایت جناح و عدم تاسیس روش جدید هستیم. ظهور بازیگران کوچک ولی پرآسیب در این خلأ رخ داده است.
اما در مورد ضعف رویکرد اعتدال در میان اصولگرایی باید گفت که هسته مرکزی اعتدال، عقلانیت است و عقلانیت ایجاد تعادل میان واقعیت و حقیقت یا واقعیت سیاسی و آرمان سیاسی است. این تعادل گاه از میان رفته است؛ گروهی واقعیت سیاسی را اصل گرفته و آرمان را کناری نهادهاند و بعضی آرمان را نگه داشته و واقعیتها را نادیده گرفتهاند. چون این تعادل به هم خورده است؛ عقلانیت آسیب دیده و با آسیب دیدن عقلانیت، اعتدال بعضا جای خود را به تندروی و تند خویی داده است. باید روشن کنیم که اصولگرایان واقعگرا نیستند؛ واقع بین هستند. تا از فروافتادن در دامان فرصت طلبی و قدرت طلبی و حتی دنیاگرایی در امان بمانیم و نیز باید تاکید کنیم که اصولگرایان، آرمانگرای متوهم هم نیستند. اصولگرایان آرمان گرایان واقع بین هستند یا بهتر بگوییم باید باشند.
قالیباف در نامه خود گفته بود که راس جریان اصولگرا دچار اختلال است. آیا جناح راست اساسا راسی دارد که دچار اخلال باشد؟ اگر وجود دارد مصداق عینی آن به لحاظ فردی یا تشکلی چیست؟
در اصولگرایی ظرفیت عقلانیت جمعی خوبی وجود دارد اما در تصمیمات اتخاذ شده لزوما این عقلانیت جمعی را نمیبینیم زیرا اکوسیستم تصمیمگیری اصولگرایان دچار اختلال شده است. اگر این روند اصلاح شود جهش کیفی چشمگیری را میان اصولگرایان خواهیم دید که نتیجه آن افزایش اعتماد اجتماعی نسبت به آنها خواهد بود و الا روند افول ادامه خواهد یافت.
جمنا باید به کار خود ادامه دهد؟ چه تغییراتی را در آن لازم میبینید؟
جمنا هر چند خود را یک پروژه انتخاباتی تعریف نکرده است اما جامعه برای آن ظرفیتی بیش از این ندیده است. باید ببینیم آنها چگونه مجددا خود را بازتعریف میکنند و بدنه اصولگرایی چگونه در قبال آنها واکنش نشان خواهد داد. تغییرات جمنا نمیتواند فارغ از تغییرات لازم دروناصولگرایی رخ دهد.
به نظر شما مدل حرکت جبهه در جناح راست میتواند موجب توفیق این جناح شود یا الزامات دیگری در کنار آن احساس میکنید؟
جبههها به ویژه با اهداف انتخاباتی معمولا پروژه هستند و نه پروسه! لذا انتظار زیادی از آنها نمیتوان داشت. بنابراین ما باید یک پروسه سامانمند را تعریف کنیم که میان راس ثابت و بدنه سیال اجتماعی مدل رفتاری و تشکیلاتی خردمندانه و عملیاتی را تعریف کند. پیشنهاد من مجلس عالی اصولگرایان است.
اصولگرایی نوسازی شده برای اثرگذاری باید واجد چه ویژگیهایی باشد؟
ابتدا خلوص یعنی رابطه پاک و بدون خدشه میان باور و کردار. ما نمیتوانیم از دین و ارزشهای آن به عنوان موتور محرکه خود در اجتماع نام ببریم ولی کردار ما خلاف اخلاق یا ارزشهای دینی باشد زیرا در این صورت جامعه ما را ناصادق و فاقد خلوص خواهد دانست. سپس باید ما تعریفی را از روند تحقق ارزشها در جامعه ارایه کنیم که اولا جامعه اصولگرایان را واجد شرایط لازم برای هدایت و مدیریت ارزشی - اجرایی جامعه بداند ثانیا جامعه با تمام ظرفیتهای واقعیاش در خود احساس کند که جریان اصولگرا با متانت ارزشها را مبتنی با واقعیات و ظرفیتهای اجتماعی در چارچوب حرمت اشخاص با صبر به پیش میبرد نه آنکه ارزشهای مقدس را چون چماقی بر سر مردم میکوبند و خود به حداقلها هم پایبند نیستند.
آیا شکست جریان راست در انتخابات به این خاطر بود که اصولگرایان قشر اجتماعی مخاطب خود را اشتباه انتخاب کرده بودند یا نوع ارتباط گرفتنشان با مخاطب بود که ایراد داشت؟
شعارها و حتی انتخاب مخاطب غلط نبود و اساسا اصولگرایان حتما بر اساس آموزههای دینی باید بیشتر، دغدغه مستضعفان جامعه را داشته باشند. اشکال آنجا بود که مردم عموما باور نکردند که اصولگرایان واقعا دغدغه آنها را دارند یا اگر پذیرفتند به توانایی آنها تردید کردند. واقعیت آن است که اصولگرایان باید خلوص خودشان را به جامعه اثبات کنند و برای این کار نباید با قسم و آیه و ادعاهای پوچ یا غیر قابل اجرا در پی مردم بیفتند؛ خیر بهجای آن ما باید رابطه خود را با خدایمان اصلاح کنیم و شبهات قدرتطلبی و فرصتطلبی را از وجود خود بزداییم. اگر رابطه ما با خدا اصلاح شد خداوند رابطه ما را با دیگران اصلاح خواهد کرد. مشکل اصلی در درون ما است نه بیرون ما!