ایده نواصولگرایی را مردان اجرائی سیاست اصولگرایی طرح کردهاند، اما پیشبرد این پروژه فکری، قاعدتا کار آنان نیست، بهویژه کار کسانی که به اندازه سبقه اجرائی خود، پیشینه نظامی- انتظامی داشتهاند.
به گزارش جماران، روزنامه شرق نوشت: تحول در اصولگرایی قاعدتا نیاز به عقبهای گفتمانی دارد که برخلاف دستور مرد سیاست و اجرای جریان اصولگرایی بار آن نه بر دوش بدنه که بر شانههای تئوریسینهای این جریان است. حتی اگر در قالب یک پروژه دستوری از سوی سیاسیون سفارش داده شود، طراحی آن با نظریهپردازان این جریان است. برای همین باید اول به سراغ تئوریسینهای این جریان رفت. افرادی که درون خود این جریان یا از بیرون، حداقل با عنوان «تئوریسین یا استراتژیست» معروف بوده یا هستند. اصولگرایان برای اینکه قادر به پوستاندازی گفتمانی شوند، نیاز به شکلگیری یک هسته فکری میان نخبگان خود دارند. اما آیا اصولا شکلگیری چنین هستهای ممکن است؟ برای پاسخ به این سؤال باید ابتدا تکتک چهرههای منتسب به نظریهپرداز را درون این جریان بررسی و موقعیت فعلی آنان را درون این جریان ارزیابی کرد؛ آن وقت شاید بتوان پاسخ مناسبتری به این سؤال داد. اصولگرایان چهرههای تئوریسینی مانند امیر محبیان یا عماد افروغ را دارند، در کنار کسانی مانند رحیم پورازغدی و حسن عباسی. آیا جمع این افراد اصولا ممکن است؟ اگر نیست قاعدتا انتخاب با خود آنهاست که طراحی عبور از اصولگرایی به نواصولگرایی را به کدام دسته از این نظریهپردازان خود بسپرند.
آن که تدارکاتچی اصلاحطلبان نامیده شد
امیر محبیان در روزگار بعد از دوم خرداد که توپخانه اصولگرایان با شدت به سمت اصلاحطلبان نشانه رفته بود، از سوی اصلاحطلبان به استراتژیست و نظریهپرداز معتدل و معقول جناح اصولگرا ملقب شد. این روزها اما ماجرا برعکس است. محبیان همان محبیان است. منتقد اصلاحطلبان است اما همزمان بیشترین نقد درونگروهی را هم به همجناحیهای خود دارد. بااینحال او حتی از سوی همجناحیهای خود هم تحمل نمیشود تا جایی که روزنامه کیهان او را یک «شبهاصولگرا» مینامد. محبیان صراحتا میگوید اصولگرایان قحطالرجال ندارند بلکه دچار جهلالرجال هستند. از ماجرای باجگیران و باجدهندگان درون جریان اصولگرایی میگوید. اینکه «کسانی تهدید میکنند اگر ما را کنار بگذارید، فهرست جدا میدهیم؛ وحدت را بههم میزنیم؛ اینها باج میگیرند اما در مقابل کسانی هستند که آرام هستند و با عقل جمعی کار میکنند اما چون روحیه باجگیری ندارند به باجده تبدیل شدهاند». در ماجرای فیشهای حقوقی هم بیشترین حملات از سوی کیهان نثار او شد. چون گفته بود: «مقصر اصلی آقای روحانی نیست و تقلیلدادن این موضوع به ایشان و دولت یازدهم بیانصافی است. به نظر میرسد اشکالاتی در قانون یا نظارت بر آن از گذشته وجود داشته و اکنون نیز ادامه دارد. بنابراین قطعا این موضوع را نمیتوان صرفا به دولت آقای روحانی منتسب کرد»
همین سخنان باعث شد کیهان، امیر محبیان را عنصری شبهاصولگرا بداند که «ارتباطات ارگانیک با برخی محافل اصلاحطلب و دولتی دارد». واکنش محبیان به کیهان اما جالب بود؛ او گفته بود: «شبهاصولگرا اصطلاح بسیار جالبی است. مثل اینکه کسی محکی در اختیار دارد و درصد خلوص تعیین میکند. یعنی نوعی صرافی سیاسی که میگوید این نیماصولگراست یا ربعاصولگراست و امثال این. لازمه این نگرش آن است که فردی یا اشراف ذهنی و عملی کامل که لازمه الوهیت یا ولایت الهی است، داشته باشد که کیهانیان فکر نمیکنم چنین ادعایی داشته باشند. مورد دیگر آن است که فردی وکالتی از خداوند یا اولیا داشته باشد؛ من وکالتنامه از کیهانیان در این باب ندیدهام...». کیهان در پاسخ به محبیان واکنش تندتری نسبت به بار قبل نشان داد و گفته بود: «شما به روزنامه بدنام شرق گفتید برد ما در مذاکرات به این است که گل کمتری بخوریم»؛ کیهان، محبیان را «تدارکاتچی جزء روزنامه بدنام شرق» توصیف کرده و نوشته بود: «ایشان بهجای این فرار به جلو، توضیح بدهند نسبتشان با مدیرمسئول روزنامه آلوده شرق چیست که هرچند وقت یک بار به واسطه سایت آریا با همدیگر دید و بازدید مصاحبهای و رسانهای میکنند؟!» و باز امیر محبیان در پاسخ کیهان، مینویسد که بهکاربردن این لحن و ادبیات غیرفاخر فقط به مخاطبان، سطح کینه و ادب و افول اخلاق را گوشزد میکند والا هیچ ارزش عقلانی یا تحلیلی را دارا نیست. او نویسنده کیهان را به تقوای الهی و اخلاق و حریم انسانها و مطالعه مستمر و عمیقتر اندیشیدن توصیه میکند.
آن که تهدید به ترور شد
عماد افروغ هم میتوانست در ماجرای نواصولگرایی به کمک اصولگرایان بشتابد. اما به جایش تهدید به ترور شد. او که سال ٨٤، اصولگرایی وقت را «اصولگرایی خلاق و انتقادی» نامیده بود، سال ٩٠ در مصاحبهای گفته بود: «تهدید به ترور شدم! حتی پیامکهای آن زمان را هم یادداشت و شماره تلفن آنها را به وزارت اطلاعات گزارش کردم. اما امروز باید داوری کرد که چه کسی بهتر مسئله را تشخیص داده بود».
او که تیرماه ٨٥ گفته بود: «هنوز خود را منتقد میدانم و راه نجات و پیشرفت کشور و ارتقای اصولگرایی را نقد درونگفتمانی میدانم»، بعد از مجلس هفتم خود را کاملا از جرگه اصولگرایی یا حداقل اصولگرایی مرسوم و معمول کنار کشید تا جایی که امروز بعید است اصلا خود را اصولگرا بداند. علیه او در مجلس شبنامه منتشر کردند. حتی نطقهای او را در مجلس هفتم، صداوسیما سانسور میکرد تا جایی که خودش گفت: «حرف من این است که حداقل صحبتهای بنده را نیز پخش میکردند و این چه نوع چندصدایی است؟!».
دی ماه ٩٠ بعد از حضور افروغ در یک برنامه تلویزیونی، رسانههای نزدیک به احمدینژاد و مشایی بهشدت افروغ را مورد انتقاد قرار دادند که افروغ «با نقاب ولایتمداری ما را به بازیکردن در زمین هاشمی» کشانده است. یک سایت نزدیک به احمدینژاد با اشاره به سخنان افروغ٬ نوشت: «افروغ با جویدن کاغذپارههای سروش و تلطیف سخنان علائی و مؤدبانهکردن فحاشی نوریزاده در این برنامه مستقیم، مدعی شکاف بین حاکمیت و مردم شده است». عماد افروغ، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم در یک برنامه تلویزیونی، گفته بود که «روزبهروز نظام قیمّی بر نظام وکالتی» غلبه میکند و مسئولان جمهوری اسلامی «قدرتزده» شدهاند و برخی از تئوریسینهای نظام در تفسیرهای خود «حقی برای مردم قائل نیستند». در زمانی که حمایت از دولت احمدینژاد برای اصولگرایان فریضه بود، او معتقد بود که «در ایران و در تمام دنیا روشنفکر باید نقاد قدرت دولتی باشد. متأسفانه فضای بیاخلاقی و بداخلاقی که در این سالها شاهد آن بودیم، بههیچوجه قابل مقایسه با سالهای گذشته نیست».
او خرداد ٩٢ و در ماجرای رونمایی از مجموعه سهجلدیاش به نام «ما قال و من قال» گفته بود: «انگیزه اصلی من از انتشار این کتاب، تغییر درخور توجه و عجیب برخی سیاستمداران کشور از سیاستهای اصلی انقلاب است. خوب طبیعی است که پایان هر دولتی همراه با تغییر مواضع و چرخشهایی باشد؛ اما با نمونههای عجیبی روبهرو شدم که انگیزه من برای جمعآوری و تدوین این کتاب شد. اتفاقا آنچه افروغ در آن کتابش جمعآوری کرده بود، شاید شباهت زیادی به وضعیت امروز جریان اصولگرایی داشت و توجه به آن شاید راهکار یا پاسخی برای حل مشکلات امروز اصولگرایی باشد. مثل این گفته افروغ که: «متأسفانه هنوز نفهمیدهایم که وقتی میخواهیم کسی را نقد کنیم، باید از اندیشههایش حرف بزنیم، نه اینکه شخصیتش را تخریب کنیم».
افروغ در آن جلسه گفته بود: «انگیزه اصلی من از این کار این بود که حافظه تاریخی مردم را تقویت کنم که چرا برخی دیروز چنان موضعی گرفتند و امروز چنین موضعی میگیرند؛ چون این کار توهین به شعور مردم است. سعی کردم دستهبندی داشته باشم؛ یعنی افرادی که اصطلاحا نان را به نرخ روز میخورند یا از دیگر دستهها جدا کنم و دیگر گروهها را معرفی کنم. ما امروز در جامعهمان چند نوع تفکر و اندیشه داریم. اولین دسته، نان به نرخ روزخورها و منفعتطلبها هستند. دسته دوم طرفداران دولت مستقر هستند و دسته اول و دوم شبیه به هم هستند. دسته سوم، سادهلوحان زودباور هستند که این موضعشان به دلیل نگرش سطحی آنهاست. دسته چهارم متحجران سَلَفیباطن هستند و دسته پنجم هم طرفداران سیاسی اندیشه حضرت امام(ره) هستند که مردمسالاری دینی را خوب میفهمند. دسته پنجم قائل به نقش کاربردی و ابزاری حکومت اسلامی هستند. این گروه میدانند که حکومت، حتی در دستان پیامبر یک وسیله است؛ چون اخلاق است که اصل است. دسته پنجم، کسانی هستند که منتقد سَلَفیگری و ایرانیگری در کشور هستند.
نظریهپرداز یوگی و دوستان
چهرههای تئوریک اصولگرا محدود به طردشدگان نیست. چهرههای دیگری هم دارند که برعکس آنها را بر تخت مینشانند و ارج مینهند. مانند رئیس مرکز «بررسیهای دکترینال بدون مرز» و چهره همیشه ثابت صداوسیما. حسن عباسی و حسن رحیمپورازغدی. منش این دو خلاف دو نفر قبلی است. تند و تیز و اهل سخنان عجیبوغریب. بیش از اینکه اهل مصاحبه با رسانهها و نوشتن مقاله و یادداشت باشند، شفاهیگو هستند، سخنراناند، اهل تهییجاند؛ مثلا آنقدر که فیلم سخنرانی از حسن عباسی هست، گفتوگوی رسانهای از او وجود ندارد. اصولا این دو نفر بیشتر نظریهپردازان مونولوگ و سخنراناند؛ خصیصهای که به ذات اصولگرایی هم نزدیکتر است. حسن عباسی که اهل ازنای لرستان است، به طرح ایدهها و نظریههای عجیبوغریب معروف است. او سابقه حضور در مؤسسهای به نام «اندیشکده یقین» را هم در کارنامه خود دارد که کارش «بومیسازی دانش دکترینولوژی» است، ازهمینرو عباسی معتقد است: «سریال «یوگی و دوستان» توهین به حضرت نوح بوده است». این نظریهپرداز اصولگرا ادعاهای جالبی دارد مثلا معتقد است: «جریانی که صهیونیسم جهانی به رهبری هنری کیسینجر در ٤٠ سال گذشته عملیاتی کرد، این بود که از طریق فوتبال انتقال دموکراسی و دموکراتیزاسیون و فرایند دموکراسی را عملیاتی کنند و سر ملت را به فوتبال گرم کنند». یا اینکه «یکی از خطاهای استراتژیک جمهوری اسلامی دامنزدن به ورزشهای دوحزبی است و همینطور یکی از خطاهای فوقاستراتژیک که تقریبا یکی از زمینههای براندازی محسوب میشود این است که اگر جمهوری اسلامی روزی زمین خورد، یکی از زمینههای آن مقوله بسط فوتبال است؛ زیرا برخلاف تصور آنان که فکر میکنند فوتبال یک ورزش است، فوتبال ابزار سیاست است. در واقع، پشت فوتبال سپ بلاتر نیست؛ بلکه دکتر هنری کیسینجر است».
عباسی زاویههای تندی هم با دولت فعلی دارد و به مناسبت ١٦ آذر سال گذشته در یکی از دانشگاهها گفته بود: «آقای رئیسجمهور افتضاح مذاکراتت درآمده است. روحانی تو من را به دادگاه بکش؛ اما من تو را در برابر ملت بیآبرو میکنم. تو به من بیسواد و بیعقل گفتی. اگر کسی اینها را به تو میگفت، او را به دادگاه میکشاندند. انشاءالله امروز هم بعد سخنرانی یک احضاریه دیگر برای من میآید». او اردیبهشت در مراسم حامیان رئیسی که تتلو هم در آن حضور داشت، دیده شده است.
چهره جدید نظریهپرداز
حسن رحیمپورازغدی هم به اعتقاد برخی رسانههای اصولگرا «چهرهای جدید در نظریهپردازی انقلاب اسلامی» است. اگرچه به گواه اطلاعات ویکیپدیاییاش، تألیفات زیادی دارد؛ اما او هم چندان پای گفتوگو با رسانهها دیده نشده است. او عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی نیز هست که به صورت گسترده سخنرانیهایش از صداوسیما پخش میشود. تیر ٩٠ سایت انتخاب به نقل از حجتالاسلام نقویان نوشت: «دکترها و مهندسها پای درس آقای رحیمپورازغدی مینشینند، اما مدرک ایشان دیپلم است و هرچه سواد دارد، محصول تلاش فردی خود اوست. آقای رحیمپورازغدی البته تحصیلات حوزوی دارند». او به تازگی در سخنانی انتقادی درباره برخی از اعضای کمتأثیر و شاید بیتأثیر شورایعالی انقلاب فرهنگی موضعگیری کرده و گفته بود: «برخی اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی بهقدری مؤدب هستند که سالهاست هیچ موضعی اتخاذ نکردهاند».
بسیاری معتقدند علاقهمندیاش به سخنرانی و بیان شفاهیوارش، حاکی از علاقه و تمایلش به بازنمایی نقش عبدالکریم سروش در جریان اصولگرایی البته از تریبون صداوسیماست. اگرچه خبری از زبان فاخر در ادبیات رحیمپورازغدی نیست. شباهتش به حسن عباسی زیاد است. سایت عصر ایران تیر ٨٩ نوشت ازغدی در اظهاراتی که از شبکه یک سیما پخش شد با اشاره به موضوع ازدیاد جمعیت و زاد و ولد در جامعه گفت: «هماکنون برخی خانمها میگویند بچهدار نمیشویم، برای اینکه هیکلمون به هم میخوره. ای مردهشور ببره هیکلت رو. مگه هیکلت رو میخوای ببری آخرت؟ تو این هیکل رو میخوای چه کار؟ غیر از اینه که میخوای ببری تو قبر یا اینکه میخوای هیکلت رو ببری تو خیابون نشون بدی. استفاده هیکلت برای شوهرته و البته شوهرت برای توئه و برای بچهآوردن».
برای عصر ایران جوابیهای ارسال شد که در آن آمده بود: «در این سخنرانی، ایشان به دو طرف افراط و تفریط در باب کنترل یا عدم کنترل جمعیت پرداخته و سپس با لحنی طنز به پرونده طلاقهایی خاص در دادگستری اشاره کرده بود که کسی پس از ١٠ سال ازدواج، صرفا با استدلال حفظ ریخت بدنش برای میهمانیها و بدون هیچ عذری از تولد اولین فرزند هم سر باز زده و کار را به طلاق کشانده بود. سایت مذکور به دروغ وانمود کرد که سخنران در دفاع از کثرت اولاد، برای همه زنان، آن هم به زبانی توهینآمیز تعیینتکلیف کرده است!».
حالا این تصمیم با اصولگرایان است که برای رسیدن به«نواصولگرایی»موعود خود پروژه را به کدام طیف از ایدهپردازان خود سفارش دهند... .