محمدباقر قالیباف» را طی سالهای اخیر نه در مقام فرمانده یگان رزمی در دوره جنگ تحمیلی یا در قامت رئیس دستگاه انتظامی کشور و نه حتی با ردای شهرداری تهران، بلکه او را به عنوان عضو ثابت و شکستخورده بزرگ چند «انتخابات» اخیر «ریاست جمهوری» میشناسند.
به گزارش جماران؛ در میان جریان اصولگرایی شاید هیچ شخصیتی چون او تجربه حضور در عرصه رقابت انتخاباتی و البته شکستهای پیاپی را نداشته باشد. شهرداری که این روزها ناچار و ناگزیر به خداحافظی از امپراطوری شهرداری تهران است، حالا و پس از انصراف از رقابتهای دوازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران در آخرین روزها، دست به قلم شده و یاران دیروز به تیغ نقد کشیده است. همانها که همین چند وقت پیش و درست بعد از انصراف او از «انتخابات» دست در دست یکدیگر در پی بازآفرینی یک رویداد تاریخی بودند. امروز اما عرصه بر «شهردار مغلوب» تهران تنگ آمده و کاسه صبرش لبریز شده، دست به انتقاد از همان یاران وفادار دیروز میزند. با وجود لحن عصبی و پرخاشگرانه نامه ـ به ویژه در مواجهه با دولت ـ که حکایت از ناامیدی زایدالوصف او از این شکستهای دنبالهدار دارد، بدون تردید آخرین قلمفرسایی «قالیباف» که منجر به نوشتن این نامه شده، مهمترین و اثرگذارترین کنش سیاسی اوست.
از منظر تحلیل هرمنوتیک، متن نامه، «قالیبافِ» تازهای را ـ البته در امتداد بلندپروازی و جاهطلبیهای او ـ به تصویر میکشد. شهردار تهران شاید نخستین کسی باشد که در این سطح از راس هرم اصولگرایی به نقدی درونساختاری نشسته و عملکرد دوستان و همفکران خود را به بوته قضاوت و داوری عمومی کشانده است. «قالیباف» در این نامه، علاوه بر نقد عملکرد جریان اصولگرایی و حملات گاه و بیگاه به دولت، در پی مفهومسازی تازهای است.
او در بخش نخست نامه که بیانگر عصبانیت و ناراحتی فراوانش از همپیمانان روزهای انتخابات است، پرسشی بنیادین را در بدنه تحلیلی اصولگرایی مطرح میکند. جریان اصولگرایی از یک سال پیش به این سو بر طبل نخستین «رئیس جمهوری یک دورهای» میکوبیدند. از این منظر «قالیباف» و بخش قابل توجهی از جریان اصولگرایی بر این باور بودند که روحانی نمیتواند آراء خاموش را به صحنه آورده و در نتیجه به طور قطع نامزد نهایی اصولگرایان پیروز انتخابات خواهد بود. با این بنمایه تحلیلی «قالیباف» میپرسد: «ناکارآمدی دولت زمینه را برای تغییر در وضع موجود در افکار عمومی کاملا مهیا کرده بود، چه عواملی باعث شد که ما این فرصت بزرگ را هم مانند گذشته از دست بدهیم و در عمل اجازه بدهیم با تثبیت مدیریت خسته، بسته و زاویهدار با گفتمان انقلاب اسلامی و منافع ملی، زندگی جاری مردم و آرمانهای انقلابِ اسلامی چهار سال دیگر در بیم و نگرانی سپری شود؟» فارغ از حمله او به دولت روحانی، طرح اصلی این پرسش ناظر بر رفتار انتخاباتی جریان اصولگرایی و ناکارآمدی آن است.
اینکه نامزد همیشگی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری چنین برآشفته و اینبار نقد را متوجه رفتار سازمانی و نهادی این جریان میداند، یک گام اساسی به جلو محسوب میشود. به هر روی، ضامن بقای هر جریان سیاسی و اجتماعی در هر کشوری، نقد درونی و توجه به مناسبات درونساختاری است. با این رویکرد، اقدام قالیباف قابل تامل و مورد توجه خواهد بود.
او در فرازهای آتی نامه، به مفهومسازی تازهای دست میزند که شاید هدف اصلی از نگارش این متن باشد. او از «نواصولگرایی» سخن میگوید. در ادبیات سیاسی، بکارگیری واژهها معنا و مفهومی دقیق، موشکافانه و حساس دارند. پیشوند «نئو» یا «نو» برای هر جریان سیاسی پژواک ناکارآمدی آن جریان قلمداد شده و بازتابدهنده بنبست در روشها، عملکردها، ارزیابیها و سیاستهای اجرایی است. طرح این موضوع به شکلی که «قالیباف» به آن پرداخته نشان میدهد که «شهردار فعلی تهران» از تمام سازوکارهای موجود در ساختار اصولگرایی ناامید شده و به دنبال پی افکندن طرحی تازه در بدنه اصولگرایی است.
آنطور که از متن نامه برمیآید، «قالیباف» تلاش دارد تا این بار «ردای» رهبری جریان خودساخته «نواصولگرایی» را به تن کند. البته نامه مشخص نمیکند که هدف غایی و نهایی قالیباف از طرح چنین مسئلهای چیست و او چه هدف یا اهدافی را از طرح آن دنبال میکند. نامه خاکستری «قالیباف» سعی دارد تا گروهی از اصولگرایان «رادیکال» را از پیکره کلی آن جدا کرده و تعریفی تازه از «جریان سوم» در سپهر سیاست ایران به دست دهد.
حال باید دید که آیا «قالیباف» میتواند چنین نقشی را ایفا کند و آیا اصولگرایان ریشهدار و بزرگ این اجازه را به او خواهند داد؟ گرچه به نظر میرسد «قالیباف» در این نامه علیه تمام سران اصولگرایی عصیان کرده و حتی در بخشهایی از نامه اعلام جنگ داده است.
با تمام این اوصاف، بیگمان چنین نقدی از درون جریان اصولگرایی که سابقه هم نداشته است را باید به فال نیک گرفت و در انتظار بود تا شاید شرایط این جریان تغییر کرده و بتواند با دستاوردهای روزآمد سیاسی در عرصه داخلی و بینالمللی همراه و هماهنگ شود.