چرا به حسن روحانی حمله می‌شود؟ این حمله‌ها از جانب چه‌کسانی انجام می‌شود؟ آیا باید از "حمله" سخن بگوییم یا "انتقاد"؟ اصول‌گرایان چه نقشی در این حمله‌ها دارند؟ و...

به گزارش جماران ناصر فکوهی در گفتگو با فرارو به این سئوالات پاسخ می‌دهد. در ادامه گفتگوی فرارو با این انسان‌شناسِ و جامعه‌شناسی سیاسی و مدیر موسسه انسان‌شناسی و فرهنگ را می‌خوانید.

حملات به روحانی از ناحیه چه‌کسانی انجام می‌شود؟ 

پیش از هر چیز، باید دو موضوع را روشن کنیم: نخست این‌که منظورمان از «حملات» چیست و از چه بُرهه زمانی سخن می‌گوییم تا بتوانیم پاسخی نسبتا مناسب به این پرسش بدهیم.

 

به عبارتِ دیگر باید به این پرسش‌ها پاسخ دهیم: آیا حملات سیاسی هستند یا شخصی؟ با اهداف سودجویانه یا دلسوزانه و...؟ آیا این حملات سازمان یافته هستند یا خود انگیخته؟ در هر مورد به چه دلایل و با چه سازوکارهایی شکل گرفته‌اند؟ آیا این حملات به یک شخص یا گروه از اشخاص انجام می‌شود و چرا؟ یا به یک سیاست یا گروهی از سیاست‌ها؟ آیا این حملات تازه شروع شده، یا ریشه در گذشته‌های دوریا نزدیک دارد؛ آیا این حملات ادامه خواهند یافت؟

 

تشدید می‌شوند یا تضعیف و چشم‌اندازشان در رابطه با انتخابات بعدی در سال 1400 چیست؟ همان‌گونه که رابطه‌شان با چشم‌اندازی که برای وضعیت منطقه و ایران در این چند سال می‌توان پیش‌بینی کرد؟ 

یعنی وضعیتی با تقریبا بدترین رهبران سیاسی در منطقه و در آمریکا و شاید رهبرانی نسبتا بهتر (به جز بریتانیا) در چند سال پیش رو. این پرسش‌هایی است که باید در ابتدای این گفتگو به آن‌ها البته بسیار به اختصار پاسخ دهم تا سپس بتوانم وضیت کنونی را در چارچوب جهانی، منطقه‌ای و ملی تحلیل کنم.  

آنچه ما بدان «حملات» می‌گوییم را پیش از هر چیز باید از انتقادها و حتی انتقادهای تند و سخت از دولت چه از ناحیه رقبای سیاسی‌اش مثلا اصولگرایان، و چه از جانب جامعه مدنی جدا کرد. اگر آقای روحانی امروز از این حمایت عمومی برخوردار شده است، به ُیمن آن است که مردم به او اعتماد کرده‌اند و این اعتماد نه برای اعلام اطاعت از وی بلکه برای آزادی بیشتر از جمله در انتقاد به موقعیت و وضعیت کشور و دولت است. 

بنابراین، دولت باید به صورت کامل از اینکه انتقادها را مخالفت و حمله تلقی کند بیرون بیاید و برعکس همه‌جا از انتقاد‌ها و ارائه راه حل‌ها استقبال کند و مدیرانی را سر کار بیاورد که ارزش انتقاد را بدانند. حمله را از زمانی حمله می‌دانیم که نه به قصد بهتر شدن اوضاع بلکه با هدف ِ، ولو ناخودآگاهانه، تخریب انجام بگیرد، شکل آن نیز پوپولیستی و با رسانه‌ها و اشکالی انجام بگیرد همچون شایعه، شب‌نامه، یورش به جلسات سخنرانی و تظاهرات و سخنرانی‌ها و اخیرا سوء‌استفاده از اعتقادات مردم با بهره‌بردن از شکل و رسانه«نوحه‌خوانی».

 

این تخریب می‌تواند متوجه شخص رئیس جمهور، برخی از افراد نزدیک به او، جناح اصلاح طلب یا هر ائتلافی باشد که به گرد وی شکل می‌گیرد. اهداف حمله خیرخواهانه نیست، ولو آنکه افراد یا گروه‌هایی که این کار را می‌کنند نسبت به مساله آگاه نباشند، حمله و نه انتقاد، سبب تخریب عمومی سیستم و ضربه‌پذیر‌شدن کشور در شرایطی می‌شود که به بیشترین میزان وحدت ملی نیاز دارد.

 

سازوکار‌هایی که در این حملات به‌کار گرفته می‌شوند عموما چندان سازمان‌یافته و بهتر بگوییم فکرشده نیستند، به معنایی چندان عقلانیتی در سازماندهی و چشم اندازها در آن‌ها دیده نمی‌شود؛ این حملات، اهداف کوتاه مدت و گاه حتی کورکورانه و انتقام‌جویانه دارند، جز مواردی که ما به توطئه و برنامه های تخریب سازمان‌یافته می‌رسیم که از چارچوب بحث ما خارج است، اما باید دقت داشت در تاریخ قرن بیستم این توطئه‌ها به صورت دائم به وسیله قدرت‌های بزرگ از جمله در ایران در دوران ملی شدن صنعت نفت علیه زنده یاد دکتر مصدق و در دوره انقلاب و پس از آن، برای سرنگونی ِ سیستم جدید انجام شدند و بی‌شک ادامه دارند و خواهند داشت.

 

برای نمونه فشار برای تحریم انتخابات، تشویق مردم به بی‌عملی، بی آبرو نشان دادن همه کنشگران سیاسی که عملا راهی جز خشونت را پیش پای کسی نگذارد( و آن‌ها را به سوی یک بن‌بست سیاسی بکشاند)، دفاع ِ به ظاهر «انقلابی» از اهداف غیر قابل اجرا، تلاش برای بازگرداندن کشور به انفراد جهانی و تنش با تمام کشورها و بازگرداندن تحریم‌ها با سود سرشارشان به نفع یک یا چند گروه خاص سودجوی اقتصادی، تلاش برای دوقطبی کردن جامعه، نظامی کردن و ایجاد تنش و خشونت در کشور یا دامن زدن به اختلافات قومی و تقویت پان ایرانیسم یا ملی‌گرایی‌های قومی، از جمله این گونه رویکردها هستند. 

این حملات ریشه طولانی در تاریخ سی‌ساله اخیر ایران دارند و تقریبا ازدوره پس از جنگ، به عنوان هم یک استراتژی قدرت‌های بزرگ و هم به صورت خودانگیخته از سوی مخالفان ادامه داشته و در دوره‌های مختلف هدف از آن‌ها متفاوت بوده و لزوما هم هدف همیشه اصلاح طلب ها نبوده است  اما در دوران اصلاحات، شاهد بیشترین میزان از این حملات بودیم و به گمان من در دوره دوم آقای روحانی نیز چنین خواهد بود. 

چشم‌انداز سیاسی جهان در حال حاضر، ما را در بالاترین حد از خطر و تهدید از پی‌آمدهای این حملات قرار می‌دهد، چون به جز بخشی از اروپای غربی نمی‌توانیم در میان قدرت‌های بزرگ، به دنبال حتی طیف‌هایی نسبتا قابل اعتماد در کشورهای توسعه یافته باشیم.

در مورد کشورهایی چون چین و روسیه نیز به دلایل ساختاری و غیر دموکراتیک بودن آن‌ها، بهتر است همیشه محتاط بود. وضعیت در آمریکا به دلیل حضور ترامپ ولو اینکه کل دوران ریاست جمهوری‌اش را در دادگاه‌ها بگذراند، و به دلیل وضعیت منطقه خاور‌میانه با وجود بدترین مخالفت‌ها با ایران و وجود دولت‌های کاملا غیر‌دموکراتیک، برای ما ابدا مناسب نیست و از این رو چنین حملاتی بالاترین خطر را در طی دوره آقای روحانی برای انسجام و وحدت ملی ایران خواهند داشت (که شاید هدف حمله‌کنندگان نیز همین باشد و نه شخص و سیاست‌های آقای روحانی). در نهایت وضعیت اجتماعی ایران با سرعتی غیر قابل باور در حال تغییر است.

 

در طول چهار سال آینده، روند ِ دگرگونی جامعه ایران به سوی جوان‌شدن هر‌چه بیشتر، بالارفتن سرمایه‌های فرهنگی، بالا گرفتن تقاضای جوانان برای برخورداری از آزادی‌های مدنی و رهایی از یک جامعه عبوس و بی نشاط دائما بیشتر خواهد شد و هر قدرتی خواسته باشد در برابر این خواسته‌ها بایستد، خود را با خطرات بزرگی از جمله تنش‌های اجتماعی گسترده روبرو می‌کند. حمله به دولت روحانی که در این زمینه تعهدات نستا محدود، اما به هرحال مشخصی را مطرح کرده‌است، به معنای تحریک و فشار در جهت ایجاد تنش اجتماعی و خارج کردن جامعه از آرامش و صلح اجماعی است. 

این حملات چرا و با چه نیتی انجام می‌شود؟ (خودسرها چه کسانی هستند و چه هدفی را دنبال می‌کنند؟)

به نظر من همانگونه که گفتم ما با یک دلیل یا گروهی از دلایل محدود و ثابت روبرو نیستیم. اگر انتقادها،حتی انتقادهای تند را کنار بگذاریم که در هر نظام دموکراتیکی حق مردم و مطبوعات و رسانه‌ها است و باید درباره بر عملکرد دولت نظارت و ایرادهای آن را بروشنی و بدون تعارف بیان کنند، ما با طیفی روبرو هستم که در یک سوی آن مخالفان خارج کشور (با طیف گوناگون خود آن‌ها از سلطنت طلبان تا گروه‌های میانه‌رو) قرار دارد و مخالفتشان با دولت آقای روحانی در آن است که پذیرش ایشان به نوعی به معنای پذیرش ِ جمهوری اسلامی در ایران و به گمان آنها، خط بطلان کشیدن بر چهل سال اپوزیسیون در برابر این نظام است.

 

این طیف در بخش بزرگ خود متشکل از ماموران و سرسپردگان قدرت‌های بزرگ مخالف جمهوری اسلامی که هنوز به دنبال  جایگزینی آن با یک نظام متمایل به غرب و همگام با آن که در اتحاد آن‌ها علیه روسیه مشارکت کنند، هستند. این نیروها عموما به صورت مستقیم از طریق فشار برای تمدید تحریم‌ها و یا جلوگیری از برداشته شدن آن‌ها و به صورت غیرمستقیم از طریق گروه‌های افراطی درونی که اغلب زیر لوای حرکات تندو رادیکال حرکت‌هایی در جهت از میان بردن آرامش اجتماعی انجام می‌دهند، شعارهای جنگ طلبانه می‌دهند و خود را وارٍث انقلاب می‌دانند، بدون آنکه کوچکترین مشروعیتی داشته باشند، در پرونده دخالت‌های قدرت‌های نظامی غرب این روش بارها و بارها استفاده شده‌است.

 

شکی نیست که دلالان و کاسبان تحریم نیز در این میان قرار می‌گیرند و ولو آنکه مستقیما یا غیر مستقیم زیر فرمان قدرت‌های بزرگ نباشند بازی آن‌ها را انجام می‌دهند. این طیف اما، تا گروه‌های اپویسیون داخلی تندرو چپ و راست ادامه می‌یابد که ممکن است واقعا باور به آن داشته باشند که دولت روحانی، چیزی جز نمونه‌ای جدید و موقت از دولت‌های پیشین نیست.

 

این گروه‌ها، عموما بسیار جبرگرا و ساختارگرا هستندو جمهوری اسلامی را به مثابه «یک کل» زیر سئوال می‌برند و گمانشان این است که می‌توان آن را به عنوان یک کل و به صورت ناگهانی و خشونت‌آمیز، تغییر داد.

 

بنابراین چنین گروه‌هایی هیچ تصوری برای تفکیک اجزا و شخصیت ها و روندها و رویکردهای درون آن قائل نیستند. البته این تصورات یا بهتر بگوییم توهمات پایه و اساسی نه عملی و نه نظری ندارند، اما به‌هررو جذابیت خود را برای گروهی از مردم دارند زیرا بسیار ساده و در دسترس به نظر می‌رسند و نیاز به اندیشه‌ای دراز مدت و به خصوص کار زیاد برای بهتر شدن کشور در آن‌ها وجود ندارد.

یا این حملات ادامه واکنش‌های بازندگان انتخابات ریاست جمهوری است؟ 

مساله حملات بیشتر از آن‌که به نتیجه این انتخابات(پیروزی آقای روحانی) مربوط باشد به خود آن برمی‌گردد. مساله آن است که امید اکثر گروه‌های یاد شده آن بود که مُهر بطلان بر سازوکار انتخابات درایران بزنند و آن را روشی نامناسب و غیر کارا، «غربی» و «غیر اسلامی» در تغییر وضعیت و بهبود آن نشان دهند.

 

ولی مشارکت گسترده مردم در این انتخابات، درست عکس نظر آن‌ها را نشان داد: یعنی اکثریت مطلق مردم ایران، امروز معتقد به سازوکارهای دموکراتیک برای بهتر شدن وضعیت هستند. این نکته اساسی ِ حملات است که هدفشان استقرار یک «حکومت اسلامی» (روی نمونه‌های وهابی به ویژه عربستان سعودی) به جای «جمهوری اسلامی» هستند.

 

هدفی که بیش از چهل سال است دنبال می‌کنند بی آن‌که درک کنند چنین چیزی در ایران محال ممکن است هم به دلایل درونی و هم به دلایل بیرونی. این یک توهم نظامی گر و استبدادمنشانه است، نوعی تفکر پادگانی که بر این خیال است که توسل به زور فیزیکی و تخریب مخالفان و در راس آن‌ها نیروهای روشنفکر و نخبگان می‌تواند آرامش را به کشور بازگرداند.

 

این مورد آخر، یعنی از میان بردن نخبگان یا تضعیف آن‌ها، دقیقا برعکس، بزرگترین اشتباهی است که یک سیستم سیاسی می‌تواند مرتکب شود زیرا نخبگان، به ویژه نخبگان مورد اعتماد مردم، سوپاپ‌های اطمینانی هستند که بدون شک و تردید عامل ثبات نظام هستند و نه تزلزل و فروپاشی آن، در حالی که نیروهای پوپولیستی و به ظاهر مردمی تقریبا همیشه عامل فروپاشی نظام‌های سیاسی بوده اند. 

چرا حملات به روحانی در این ایام افزایش پیدا کرده است؟ و با وجود شعارهای تند در راهپیمایی روز قدس و محکوم کردن این حرکت، باز هم در نماز عید فطر و از یک تریبون رسمی و به نوعی دیگر این بی‌اخلاقی تکرار شد؟

دلیل روشن است به باور طراحان این استراتژی، برای تشدید بحران باید به صورت «گلوله برفی» عمل کرد یعنی ایجاد بحران‌های مصنوعی بسیار زیاد و تلاش برای پیوند دادن آن‌ها با یکدیگر. بیست یا سی نفر در یک تظاهرات میلیونی چند شعار تند می‌دهند، و غوغایی به پا می‌کنند، همه این جریان را محکوم می‌کنند، اما بی‌آنکه خبری از دستگیری و مجازات این افراد باشد، باز بحران دیگری به‌راه می‌افتد: یک نوحه‌خوان، باز فضای متشنج ایجاد می‌کند.

 

در واقع اگر از نزدیک به موضوع نگاه کنیم می‌بینیم که نیروهای متخاصم با روند جامعه (و نه روند حکومت) آن‌قدر ضعیف شده اند که اگر خشونت مستقیم را کنار بگذارند جز ایجاد بحران‌های مصنوعی و پی در پی و فراوان، چاره‌ای ندارند.

 

به گمان من، این استراتژی در هفته‌ها و ماه‌های آینده نیز ادامه می‌یابد. همه بهانه‌ها، از امضای قراردادهای بین المللی، تا شرکت یکی از مسئولان در یک همایش جهانی، از یک مصاحبه تا بر زبان راندن یک کلمه می‌تواند موضوع یک بحران شود، گاه نیز خود این افراد بجران را با سخن آوردن یک سخن ناروا و زشت در یک تریبون رسمی به‌راه می‌اندازند.

 

اما راه مبارزه با این بحران‌ها، دقیقا نشان‌دادن توخالی بودن و ناتوانی کسانی است که آن‌ها را به راه می‌اندازند. یعنی توسل آن‌ها به روش‌های پوپولیستی و سوء استفاده از تریبون‌هایی که به مشروعیت آن‌ها ضربه می‌زنند، نظیر تریبون نماز جمعه به گونه‌ای که اخیرا در ساوه اتفاق افتاد، یا تریبون برای نوخه‌خوانی ِ نماز عید فطر و غیره.

 

این حرکات، نشانه ضعف و و به بن بست رسیدن گروه‌های مختلف است که مخالفتشان هر چه کمتر جنبه سیاسی درباره حکومت روحانی مربوط است و اهداف اقتصادی و سیاسی شان(در ضدیت با جمهوری اسلامی و نه با دولت روحانی) نیز روز آشکار‌تر می‌شود. مساله این گروه‌ها اغلب آن است زمینه‌های محکومیت ِ ایران را در نهادهای بین‌المللی فراهم کنند و به قدرت‌های بزرگ بهانه لازم را بدهند که تعهدات حود از جمله در معاهده برجام را، زیر سئوال ببرندو یا در انجام آن‌ها تعلل کنند. 

 

چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی میان آنچه امروز رخ می‌دهد با آنچه زمان اصلاحات رخ داد، وجود دارد؟

شباهت ها، در روش‌های لومپنی و خشونت آمیز و به شدت غیر اخلاقی و ضد دینی است (نگاه کنیم به حمله به آقای لاریجانی در یک محیط مقدس و با مُهرهای نماز، یا دخالت در سخنرانی سیدحسن خمینی در حرم امام خمینی(ره) و در کنشگران این حرکات عموما افرادی مشخص و شناخته شده و اغلب به نظر مزدور هستند که نه ارتباطی با نیروهای واقعی انقلابی دارند و نه به خصوص با کنشگران قدیمی و خانواده شهدا و خانواده‌های بزرگان انقلاب و علما و غیره.

 

این یک لومپنیسم ریشه‌دار در تاریخ ایران است که نمونه هایش را از دوره کودتای دکتر مصدق می‌بینیم‌، کنشگران و شیوه ها تقریبا همان‌ها هستند. اما تفاوت اساسی در آن است که امروز به نظر من، با توجه به اینکه اصل جمهوریت نظام به رکن اصلی بقای آن تبدیل شده است(همه مقام‌ها در همه رده‌ها البته با سیستم‌های مختلف انتخابی هستند)، هدف آن‌ها ، دانسته یا ندانسته، براندازی نظام است.

 

برای قدرت‌های بزرگ این امری مسلم است که هرگز نخواهند توانست با یک ایران متحد و منسجم و دارای وحدت در میان مردم مبارزه کنند و بنابراین باید برای غلبه و به زانو در‌آوردن نسبی (ازمیان بردن استقلال سیاسی) و یا کامل این نظام، اصول و ستون‌های اصلی آن از جمله جمهوریت (مردمی بودن و نشات گرفتن مشروعیت نظام از مردم) را زیر سئوال ببرند.

 

اگر این اتفاق بیافتد، بدون‌شک،حملات داخلی این «خودسرها» جای خود را به یورش‌های بیرونی از جمله تحریم ها و فشارهای بین المللی در حد «فلج کننده» خواهند داد. اشتباه بزرگ دراین میان آن است که مسئولان،«مطالبات» و ظاهر فریبنده «انقلابی گری ِ رادیکال» این افراد و «بحران»‌های ساختگی را جدی بگیرند.

 

به عبارت دیگر باید گذاشت این گونه حرکات آنقدر ادامه بیابند تا بی اثر شوند، در عین حال که افراد شناخته شده مورد تعقیب قضایی و جنایی قرارداد.امابه نظر من نیازی به بها دادن بیش از حد به آن‌ها وجود ندارد: منظور آن است که دائما به تحلیل این حرف و سخن‌های اوباش و دشمنان مشغول شد. البته روشن است که می‌توان درباره آن‌ها دست به بحث و تحلیل زد اما باید به شدت در این کار نسبی رفتار کرد و از درماتیزه کردن این بحران‌های ساختگی جلوگیری کرد.

 

من قائل به سیاست تنش‌زدایی از طریق بها ندادن به حرکت‌هایی از جنس نوحه‌خوانی هستم هرچند در این مورد معتقدم که سوء استفاده از باورها و اعتقادات و روش‌های مناسکی از این جنس، بهتراست به شدت از جانب مسئولان دینی محکوم شود.

 

تظاهرات و حتی نوشته‌ها و مقالات روزنامه‌های لومپنی نیز به نظرم ارزش پرداختن در بحث‌های جدی ندارند، زیرا تاثیرشان در حد صفر و گاه حتی معکوس است. این درسی است که میزان آرا و کیفیت آن‌ها در روستاهای کشور به خوبی نشان‌داد. برخورد با آرامش و به دور از هر گونه خشونت و متین و آرام، امروز بهترین بازخورد را از طرف مردم خواهد داشت. 

این انتقادهای تند در شرایط فعلی چه پیامدهایی دارد؟ و چه تاثیری می‌تواند بر عملکرد شخص رییس جمهور و دولت او داشته باشد؟ تخریب روحانی چه پیامدهایی می‌تواند برای ایران در منطقه داشته باشد؟

گفتم و باز هم تکرار می‌کنم: باید انتقاد و زیر سئوال بردن عملکرد دولت را از حرکاتی چون حمله لومپن‌ها جدا کرد؛ افزایش آزادی ها سبب می‌شود که گروهای مردمی بتوانند خواسته‌های خود را در محیطی قانونی با آرامش بیان کنند و لومپن‌ها در این شرایط، هر اندازه هم خواسته باشند بحران‌های تصنعی ایحادکنند، ناموفق خواهند بود.

 

این تجربه را ما در فرایند انتخابات اخیر با تبلیغات دروغین در سطح روستاها و در سطح شبکه‌های مجازی دیدیم. باید به مردم اعتماد کرد و تصور نکرد که آن‌ها این گونه تردستی‌های ِ سطحی را درک نمی‌کنند.

 

اکثر این حرکات، حتی ارزش ذکر شدن به صورت خبر را هم در مطبوعات ندارند و به هررو به هیچ عنوان نبایدبر آن‌ها نام «انتقاد» یا «مطالبات» گذاشت و اتفاقا به نظر منباید شرایط انجام انتقاد‌های شدید و رادیکال از دولت را فراهم و بیشتر کرد.

 

در آن صورت است که دیگر هر کسی نخواهد توانست با سوء استفاده از باورها و اعتقادات مردم، بر آن‌ها تاثیرگذارد: توهین‌هایی که در طول مدت چند سال اخیر به شخصیت‌های مردمی نظیر استاد شجریان شد یا فیلم‌هایی در سطح «قلاده‌ طلا» آیا توانستند کاری بکنند جز بالا بردن ارزش کسانی که به آن‌ ها حمله می‌شد؟

 

اتحاد نامقدسی که میان همه دشمنان جمهوریت و اسلام و ایران (و نه شخص آقای روحانی که صرفا این‌ها را بر اساس رای مردمی نمایندگی می‌کند) در حال شکل گرفتن است، هدف تخریب موقعیت نسبتا باثبات کشور را در منطقه‌ای به شدت زیر یورش قدرت‌های نظامی دنبال می‌کند، اما شکی ندارم که همچون بارهای پیشین نیز به دلیل اتحاد و یکدستی و بالا رفتن سرمایه فرهنگی مردم به خصوص جوانان ما در هر گروهی باشند، با شکست روبرو خواهد شد. 

 روحانی چه واکنشی می‌تواند به این تخریب‌ها داشته باشد؟ 

آقای روحانی به ویژه باید از مقابله به مثل پرهیز کند. زبان لومپن ها و شیوه‌های آن‌ها است که نابودشان می‌کند و بنابراین به هر قیمتی باید از افتادن در این دام اجتناب کرد. نیاز به هیچ حرکت تندی نیست اما قاطعیت قانونی برعکس باید به شدیدترین شکل اعمال شود.

 

هرگونه سوء استفاده از یک تریبون و از مشروعیتی که نهادهای مردمی به مقامی داده اند به نظرم باید به شدیدترین شکل مجازات شود. اما خونسردی و نشاط و آرامش و اعتدال در حکومت کردن باید کاملا حفط شود.

 

باید به مردم نشان داد و اطمینان داشته باشیم که می‌فهمند که لومپن‌ها ممکن است بتوانند یک تظاهرات ِ ضد اسرائیل را در یک نقطه کوچک از آن به هم بریزند، و توجه را از شعارهای اساسی این تظاهرات علیه دولت آپارتایدی به سوی مخالفت با نهادهای جمهوری اسلامی جلب کنند، اما در نهایت نمی‌توانند کوچکترین تاثیری در سیاست ضد اسرائیلی ایران در منطقه داشته باشند. 

 

باید نشان داد این یا آن فرد تازه به دوران رسیده ممکن است بتواند مردمی را که به او گوش می‌دهند برای لحظاتی به هیجان بیاورد، اما نمی‌تواند به هیچ رو این تنش را به سطح جامعه بکشد.

 

آقای روحانی به نظرم موظف است با متانت اما با قاطعیت کامل نه فقط نماینده 24 میلیون نفری که به او رای داده اند، بلکه همه ایرانیانی باشد که حتی به مخالفت او رای داده‌اند دفاع کنند تا شاهد جسارت‌هایی نظیر حرمت‌شکنی در تظارات قدس به دست یک گروه بیست یا سی نفره و یا حرمت شکنی در مناسکی چون نوحه‌خوانی نباشیم: گستاخی‌هایی غیرقانونی که در طول سال‌های اخیر بارها تکرار شده‌‌اند، یعنی حرکت مزدورانه یا خودانگیخته عده‌ای که می‌خواهند در جهتی که فکر می‌کنند سود‌آور است، بدون دادن هزینه زیاد، پیش بروند. برخی از این افراد امروز در زندان هستند و برخی دیگر به کلی مطرود شده‌اند و در مرخصی اجباری ِ سیاسی، این‌ها همه کسانی هستند که به نوعی خودکشی سیاسی کرده اند و حساب آن‌ها را باید از جریان اصولگرا جدا کرد اما اگر این جریان فاصله خود را با این گروه‌ها بروشنی نشان ندهد، کاری که در انتخاب اخیر نکرد، ممکن است فدای آن‌ها شود و انسجام درونی‌اش به هم ریخته و فروپاشی کند، امری که نه فقط به ضرر خودش است، بلکه به زیان ِ جناح اصلاح طلب نیز هست زیرا تعادل سیاسی در یک نظام مردمسالار بر اساس تضارب و تنوع افکار و روش‌ها ممکن است.

آیا در صورت برخورد با عوامل این بی‌اخلاقی‌های وحدت شکنانه، این اتفاقات دوباره تکرار خواهد شد؟ 

برخورد با این افراد به صورت فردی فکر نمی‌کنم بی اثر باشد اما تاثیر عمیق ندارد. اما اگر برخوردی لازم باشد یا باید با ریشه‌های سازمایافته آنهاباشد که به نظرم یا از خارج از کشور ریشه می‌گیرد یا از دشمنان داخلی جمهوریت یعنی مردمی بودن نظام ایران.

 

ولی بهترین برخورد بی اعتنایی به این لومپنیسم است که با بالا‌رفتن سرمایه فرهنگی محکوم به نابودی است. کار دولت باید متمرکز بر گسترش فرهنگ و ایجاد امکانات بحث و انتقاد و  گسترش اندیشه باشد.

 

در چنین حالتی، گروهی از اوباش هرگز نمی‌توانند به خود جرات به هم زدن تظاهراتی میلیونی همچون روز قدس، یعنی در واقع عملی کاملا به سود رژیم صهیونیست را بدهند، یا به بزرگان و افراد محترم در کشور توهین کنند یا همچون مورد ساوه نیمی از جمعیت کشور را به زیر توهین و دشنام ببرند. این‌ها نه ربطی به حکومت دارد ونه ربطی به خصوص به دین و یا اخلاق.

 

کسانیکه با این نهادها به هر دلیلی مشکل دارند، بهتر است از این رویدادها برای عقاید خود استفاده نکرده و سعی نکنند که با سطحی نگری ایده خود را پیش ببرند. این‌ها نشانه‌هایی از لومپنیسمِ راست و ضد اخلاق و ضد دین هستند و با همین عنوان و مفهوم باید تحلیل شوند و نه با هیچ عنوانی دیگر از جمله برای حمله به اصولگرایان که خود بارها قربانی این حملات بوده اند. 

و در کل با توجه به شدت گرفتن انتقادهای رسمی وغیر رسمی به روحانی، آینده سیاسی او و دولتش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 

انتقاد، اصل و اساسی نظام دموکراتیک است ار این انتقادات باید با شدت انجام بگیرندو اگر ایشان به تعهدات خود عمل نکنند، طبیعی است که در انتخابات بعدی امکان آن وجود خواهد داشت که گروه اپوزیسیون جای ایشان را بگیرد و در این امر هیچ مشکلی وجود ندارد.

 

مشروعیت یافتن باید تا حداکثر ممکن به آرای مردم متصل شود و با بالا رفتن سرمایه فرهنگی مردم خود به خود  نباید از آن وحشت داشت که ارکان کشور به دست افرادی نامناسب بیافتد.

 

برای این‌کار همه ما مسئول هستیم که شرایط یک دولت رفاه یعنی برخورداری همه مردم نسبت به نیازهای یک انسان مدرن، یعنی معیشت، مسکن، بهداشت و آمورزش و ... را ایجاد کنیم و مطمئن باشیم که تغییر قدرت سیاسی در این صورتبه معنی تغییر خطوط اصلی سیاست‌های داخلی و خارجی نیست.

 

آینده سیاسی دولت آقای روحانی به افراد وابسته و یاوه‌گویان حرفه‌ای بستگی ندارد بلکه به متعهد بودن ایشان به تعهداتشان به مردم بستگی دارد. و در این صورت، یعنی اجرای تعهدات، آینده ایشان به نظر من شانس زیادی خواهد داشت که موفقیت‌آمیز باشد. 


 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.