چند ماهی است که انقلاب اسلامی پیروز شده است و شهرها آرام آرام روی آرامش به خود میبینند. مساجد محلات به پایگاهی برای تشکیلات کمیته انقلاب اسلامی تبدیل شدهاند. اعضای کمیتهها در حال جمعآوری سلاحهایی هستند که از پیش از انقلاب در دست مردم باقی مانده و به برقراری امنیت در شهر مشغول هستند. کمیته انقلاب اسلامی جنوب غرب تهران که زیر نظر آیتالله ایروانی اداره میشد به خاطر گزارشهای مردمی و نارضایتی آنها از وجود شهرنو در این منطقه مامور به ساماندهی محل میشود. آنها ابتدا دفتری در محله شهرنو راهاندازی و به شناسایی افراد مشغول میشوند. پس از انجام عملیات شناسایی و معرفی چند تن از زنانی که مسئولیت اداره شهرنو را داشتند به مرجع قضایی و اجرای حکم اعدام برای آنها، به اهالی محل اخطار داده میشود که اسباب و وسیله خود را جمع و از آنجا بروید چرا که دستور تخریب محل صادر شده است.
به گزارش جماران، از آن زمان ۳۷ سال میگذرد و پارک و فرهنگسرای رازی جایگزین محله شهرنو شده است. روایتهای رسمی و غیر رسمی از نحوه تخریب این محل منتشر شده اما نقاط پرابهامی در این رویداد وجود دارد.
سردار علیقلی فودازی که در بخش اول مصاحبه به بیان خاطره خود از اولین درگیری مسلحانه نیروهای کمیته انقلاب اسلامی با نیروهای مجاهدین خلق پرداخته بود، در بخش دوم این گفتوگو به دلیل عضویت در شورای کمیته انقلاب اسلامی جنوب غرب تهران و فرماندهی تخریب شهرنو، به تشریح جزئیات این حادثه پرداخته است.
او هرگونه آتشسوزی و کشتار افراد این محل در حین تخریب را به شدت تکذیب میکند و از برنامههایی که برای ساماندهی زنانی که در معرض آسیب بودند، سخن گفت. او میگوید در حین تخریب استخوانهای برخی اجساد از میان دیوارها کشف شد که هیچ ارتباطی به اقدام ما نداشت.
سردار فودازی در این بخش از گفتوگو به برخی از پرسشها درباره انتقاداتی که نسبت به عملکرد کمیتههای انقلاب اسلامی مطرح میشود نیز پاسخ داده است.
یکی از مهمترین اقدامات کمیته در دورانی که عضوشورای کمیته انقلاب اسلامی در جنوب تهران را بر عهده داشتید، تخریب منطقه شهرنو بود. چه شد که حدود ۶ ماه پس از انقلاب مسئولان به فکر تخریب این محل افتادند و دستور آن را چه مسئولی صادر کرد؟
کمیتههای انقلاب اسلامی بعد از پیروزی انقلاباسلامی در روز ۲۳بهمن سال ۵۷ تشکیل شد و به صورت شورایی در مناطق مختلف کار خود را شروع کرد. در کمیتههای جنوب تهران که آیتالله ایروانی رییس کمیته شد، پنج نفر به صورت شورایی در خدمت ایشان بودیم که هر کدام مسئولیت خاصی را بر عهده داشتیم.
در آن زمان مسئولین جمهوریاسلامی تصمیم گرفتند که "شهر نو" باید تخریب شود و به دلیل اینکه در حوزه استحفاظی ما بود این ماموریت به مرحوم آیت الله ایروانی که رییس کمیته آن منطقه بود سپرده شد.
البته پیش از این تصمیم، آیت الله ایروانی از ما خواسته بود که در قلعه (شهرنو) یک کمیته تاسیس کرده و برای شناسایی عوامل داخل آن اقدام کنیم. طبق آمار حاصله حدود ۲ هزار و ۴۰۰ خانم در آنجا مشغول کار بودند. از این تعداد ۱۲۰۰نفر کارت تردد به قلعه را داشتند و مابقی آنها کارت نداشتند. برای ما سوال بود که چگونه در حالی که جلوی درب قلعه پلیس وجود داشت و از تردد افراد متفرقه جلوگیری میشد، این افراد فاقد کارت تردد میکردند. در آن زمان کلانتری ۱۵ به دلیل وجود قلعه در آن منطقه به عنوان کلانتری ویژه عمل میکرد.
یکی از وظایف این کلانتری تحقیقات راجع به زنانی بود که از طریق مراجع قانونی بنیاد فرح آنها را به کلانتری معرفی میکرد؛ زنانی که قصد داشتند در آنجا فعالیت کنند. در آنجا خانم و آقا حضور داشتند که با این افراد معرفی شده صحبت و مشاوره میدادند و در نهایت این دو نفر تایید میکردند که آیا این خانم میتواند در اینجا فعالیت کند یا خیر که به رییس کلانتری وقت معرفی میشدند تا اقدامات بعدی بعمل آید.
این روال قانونی کار بود، اما ما در بررسیهای خود متوجه شدیم که اشخاصی که بدون کارت وارد می شدند از طریق کانال هایی بود که زیر خانههای خیابان جمشید و قلعه ساخته شده بود و این معابر توسط زنانی که به نوعی ریاست محل را بر عهده داشتند، مدیریت میشد.
در قلعه حدود ۹ هزار مرد حضور داشتند که به امور این زنان رسیدگی میکردند. هر زنی ۲تا۶نفر از این خدمه مرد را در اختیار داشت که او را حمایت میکردند و محال ممکن بود که کسی در داخل قلعه جرات کند دعوا راه بیاندازد. ما زمانی که برای شناسایی مغازهها رفته بودیم شاهد بودیم که حتی آرایشگر زنان این منطقه نیز مرد بودند.
در قلعه یک پاسگاه کلانتری وجود داشت و در کنار آن کافه شکوفه نو وجود داشت. شکوفه نو متعلق به برادر شاه بود و گوگوش و قربانی شوهر گوگوش درآنجا سهام دار بودند. از داخل شکوفه نو یک تونل به سمت پاسگاه وجود داشت که افرادی را که در آنجا مشکل ایجاد می کردند از این طریق منتقل می شدند به پاسگاه.
زنانی که در قلعه درگیر می شدند اکثرا جریان رسیدگی به نفع آنها بود و حاکم می شدند. وضعیت خاصی در قلعه حاکم بود و با این که می دانستند ما کمیته چی هستیم، گاهی قصد داشتند که به سمت ما حمله کنند.
نشریات آن زمان را که مطالعه میکنیم درباره کشف برخی اسکلتها هنگام تخریب شهر نو گزارش دادهاند. آیا واقعا چنین چیزی صحت داشت؟
بله، درست است. جنایات بسیاری در آن جا رخ میداد. بطور مثال مردی که همسر فراریاش را در آنجا پیدا میکرد وقتی داد بیداد میکرد، مردانی که در آنجا فعالیت میکردند این مرد را میگرفتند و تهدید میکردند که یا نادیده بگیر، یا این که کشته می شوی. برخیها را که پافشاری میکردند و یا مسئله دیگری بین آنها به وجود میامد را به قتل می رساندند و در همان جا خاک می کردند و یا جسد را در دیوار می گذاشتند و یک تیغه کنار تخت آن زن میکشیدند تا او نیز حساب کار دستش بیاید. ما زمان تخریب تعداد زیادی بقایای انسان پیدا کردیم که اول برای ما مجهول بود اما بعدها با اعترافات و نقل قول های برخی از زنان مشخص شد که این بقایای اجساد افرادی است که به قتل رسیده و در آنجا دفن شدهاند.
زمانی که اقدام به تخریب شهر نو کردید، مخالفتی با کار شما نشد؟ گفته میشود آیتالله طالقانی از مخالفان این کار بودند.
محلیهای جنوب تهران مخالف حضور این مکان و افراد در آنجا بودند. تعدادی از آقایان مانند آیت ایروانی نیز مخالف آن بودند اما تعدادی از روحانیون برجسته نیز معتقد بودند که وجود این مکان نیاز است و برخی مخالفتها نیز انجام دادند.
البته باید توجه داشت که شهرنو نه فقط در تهران بلکه در چند شهر دیگر نیز وجود داشت. بنیان گذار شهر نو اردشیر زاهدی بود که به همین دلیل آنجا به قلعه زاهدی معروف بود.
وضعیت زنانی که در قلعه فعالیت می کردند چگونه بود؟ سرنوشت آنها بعد تخریب چه شد؟
وضعیت بهداشتی زنانی که در آنجا بودند مناسب نبود. اینها یک مرکز درمانی در روبروی شکوفه نو در خیابان کارگر و یکی هم نزدیک کاخ مرمر داشتند وقتی کارت بهداشت آنها را بررسی می کردیم متوجه می شدیم که اینها مبتلا به بیماری های مقاربتی مختلفی بودند و این باعث گسترش بیماری های مختلف در جامعه می شد. الان بعد از ۳۸ سال می گویم که اقدام ما درست بود، اما متاسفانه نتوانستیم زن هایی که در آنجا حضور داشتند را ساماندهی کنیم و به جامعه برگردانیم. ما آنها را به بهزیستی تحویل دادیم و آنها به علت کمبود امکانات مجبور شدند زنان و بچه های آنان را رها کنند. ما در این بین، افراد تحصیلکرده و دانشجو هم داشتیم و اینطور نبود که همه افراد حاضر در قلعه از افراد بی سواد باشند.
حکم تخریب از کجا شروع شد و شما برای اجرای آن چه کردید؟
حکم تخریب شهرنو توسط ستاد امربهمعروفونهیازمنکر صادر شد. ما به مسائل قضایی مساله کار نداشتیم وقتی به ما ابلاغ شد ما مامور به اجرا بودیم. مخالفت هایی در ردههای بالا بود. ما تابع فرمانده خود آیت الله ایروانی بودیم. قبل از تخریب، چند جلسه با ساکنان انجا داشتیم و در کمیته شهرنو چند بار با مسئولان آنجا صحبت کردیم و به انها خبر دادیم که قصد تخریب داریم. انها از ما سوال میکردند که آیا جایی برای ما در نظر گرفته شده است که ما انجا کاسبی کنیم و ما به انها می گفتیم که خیر برای این کار محلی در نظر گرفته نشده است. البته آنها مخالفتهایی هم میکردند تا اینکه به دستور مقام قضایی شش نفر از سردسته های انجا از جمله مهین و پری بلنده،اشرف چهار چشم،شهلا و پری سیاه را دستگیر و تحویل زندان اوین دادیم که به اتهام مفسد فی الارض اعدام شدند.
افراد حاضر در آنجا بیشتر مستاجر بودند و مالکین خارج از آنجا بودند. روزی که قرار بود تخریب آغاز شود، لودر و ادوات مورد نیاز را اجاره کردم و به سمت محل رفتم. افرادی که در آنجا بودند وقتی متوجه شدند که واقعا قصد تخریب داریم همکاری کردند.
سه روز بعد از تخریب ، بنی صدر رییس جمهور وقت اشخاصی را به کمیته منطقه ۱۲ فرستاد که این جریان را بررسی کند. یکی از این اشخاص که از دوستان بود به ما گفت حقیقتا ما آمدیم شما را ببریم. موضوع را به آیت الله ایروانی انتقال دادیم و ایشان گفتند بروید. بعد چند روز مشکل توسط ایت الله ایروانی حل شد ما برگشتیم. بعد از تخریب با فروش آهن ضایعات حاصله هزینه لودر و ادوات که برای تخریب اجاره کرده بودم را دادم زیرا برای این موضوع بودجهای در نظر گرفته نشده بود و فقط دستور تخریب صادر شده بود.
در روایتی که از این حادثه وجود دارد، گفته شده که ماموران خانههای این محل را آتش زدند و برخی از حاضران در این خانهها نیز زیر آوار ماندند و حتی آتشنشانی در بیانیهای اعلام کرده بود که چون این آتش از سوی نیروهای انقلابی ها بوده و آنها نمیخواهند که این آتشسوزیها خاموش شود، اقدامی در جهت اطفای آتش نخواهند کرد. این مسئله چقدر صحت دارد؟
اصلا چنین مباحثی وجود نداشت. آنجا منطقه کنترل شده بود و افراد عادی نمیتوانستند حضور پیدا کنند که بخواهند آتشسوزی به راه بیاندازند. ما هر خانهای را که میخواستیم تخریب کنیم تیم مخصوصی وارد آن خانه می شد و بررسی میکردند که آن محل کلا تخلیه شده باشد. خود ساکنان همکاری کردند و همه وسائل را خارج کردند و هیچ درگیری هم نشد. اصلا در آن سه شب تخریب؛ آتش سوزی اتفاق نیفتاد. شب اول که تخریب شروع شد، بعد از ساعتی بارندگی آغاز شد و گرد وخاکهای ناشی از تخریب و آوار برداری را خواباند. در جریان تخریب مردم عادی حضور نداشتند فقط مامورین تخریب و ساکنان محل حضور داشتند. در آن موقع مردم جمع نمی شدند که ببینند چه اتفاقی می افتد. اصلا کسی کشته نشد که بخواهند جسد او را آتش بزنند. ما دیوار ابتدا و انتهای خیابان راخراب نکردیم و اصلا امکان ورود به آن محل وجود نداشت. زمینهای ۶۰۰خانه ای که در آن دو خیابان وجود داشت را تخریب کرده بودیم که اکنون به پارک رازی مشهور است.
در آن زمان خانههای خیابان استخر تخریب نشد اما چه شد که چند سال بعد آن خانه ها نیز توسط ماموران کمیته تخریب شد.
خانههای خیابان استخر در سال ۶۷ تخریب شد. در این خیابان خانههایی از همان سال ۵۸ وجود داشت که محل زندگی افراد قلعه بود وبعد از تخریب آنجا این خانه ها محل فعالیت های آنان شد. گزارشاتی به ردههای بالا میرسید که بعد ازچند سال از تخریب قلعه هنوز فعالیت های آنها در خیابانهای اطراف ادامه دارد.
یکروز به همراه حجت الاسلام احمد سالک که فرماندهی کمیته انقلاب را برعهده داشتند به کمیته میدان حر آمده و به خیابان جمشید رفتیم و آنجا گشت زدیم. در آنجا حدود ۳۰۰خانه وجود داشت. موقع گشت زنی چهار خانم چادری کنار خیابان ایستاده بودند. یکی از آقایان گفت فکر کنم اینها اشتباه آمدهاند. من گفتم خیر اینها هم جز دارودسته این جریان فاسد هستند. گفتم اینها هم خود فروشی می کنند هم نفر میآورند و هم در کار فروش موادمخدرهستند. فردی که در خودرو حضور داشت اصرار داشت که این قضاوت نادرستی است. برای اثبات این موضوع دستور دادم ماشین مقابل پای آنها بیاستد و آن خانم ها را صدا زدم گفتم چه چیزی دارید؟ او هم جواب داد خانم، مواد و هرچیزی که احتیاج داشته باشید را دارم. در آن لحظه آن فرد ناراحت شد و به آنها چیزی گفت. من به ایشان گفتم همه این خانه ها به همین شکل است.
چند سال بعد و در زمانی که آقای میرفندرسکی مسئول دفتر حقوقی و بازرسی کمیته انقلاب اسلامی بود، ایشان میرفندرسکی هر روز بچههای ما را احضار می کرد زیرا موقع گشت زدن پلاک ما را به بازرسی اعلام و شکایت میکردند. بنده به آقای میر فندرسکی گفتم هر روز بچههای ما را احضار نکنید آنها مشغول عملیات هستند. ایشان گفتند نخیر اینها مزاحمت ایجاد می کنند. بنده به ایشان گفتم یک روز شما بیایید به محل سربزنید تا ببینیم همکاران ما انجام وظیفه میکنند یا ایجاد مزاحمت. قرار شد یک روزی ایشان بی خبر در محل حاضر شود و از هرجا که میخواهد سرکشی کند.
محل کمیته ما میدان حر بود. یک روز ایشان بی خبر به محل آمدند و برای گشت زنی رفتیم. با ایشان وارد یکی از خانهها شدیم و ایشان دیدند که افراد حاضر در خانه یا مشغول استعمال مواد مخدر هستند یا در طبقه بالای آنجا اعمال منافی عفت انجام میدهند.
آقای میرفندرسکی بعد از مشاهده اوضاع، ناراحت شد و به حجت السلام محتشمیپور وزیر کشور وقت گزارش نوشت که تمام منطقه آلوده است و اگر جمع نشود این فساد به همه جا پخش می شود. بعد از گزارش ایشان، وزارت کشور دستور تخریب خیابان جمشید را در سال ۶۷ دادند. البته تمام خانهها و مغازههایی که تخریب شد از مالکین خریداری و برخلاف سال ۵۸ به آن ها پول پرداخت شد.
بنظر شما تخریب شهرنو در سال ۵۸ راهحل اساسی بود یا اینکه تنها صورت مسئله پاک شد؟
ما درسال ۵۸ نظرمان این بود که تمام زنان حاضر در قلعه شناسایی شوند و مشخص شود چند بچه دارند وانها به ترتیب سن تفکیک شوند. باید شرایط به گونه ای میشد که بتوانیم بچه ها را بازپروری کنیم. زنهایی که در انجا بودند از سن ۱۶سال تا ۷۱ سال بودند. متاسفانه بهزیستی توانایی نگهداری این تعداد از زنان و بچهها را نداشت. ما کسانی را که مایل بودند به بهزیستی منتقل کردیم و با اجبار کسی را به انجا نبردیم. بعضی از آن زنان اصلا فرار کردند. زنان آنجا بسیار وضع فلاکت باری داشتند. به محض ورود به قلعه وام سنگینی به آنان پرداخت میشد تا آنها را بدهکار کنند.. آنها تمام مدت کار میکردند تا اقساط وام را بدهند. این مسایل را همان افراد باسواد که در آنجا بودند بیان میکردند.
جنابعالی از زمان تشکیل کمیته انقلاب اسلامی تا سال ۶۷ مدیریت جنوب و غرب تهران را برعهده داشتید. ارزیابیتان از عملکرد آن دوره کمیته چیست؟ بنظر شما سخت گیریها و برخی اقدامات افراطی در برخورد با جوانان موجب بدبینی به این نهاد انقلابی نشد؟
در کمیتههایانقلاباسلامی ابتکار خوبی صورت گرفته بود که در راس هرکمیته یک روحانی وجود داشت و رییس کمیته روحانی بود. شایعات زیادی درمورد برخوردهای کمیته وجود داشت مثلا درمساله برخورد با زنان. ما آن زمان برای ملاقات با یکی از مسئولان عالی کشور به قم رفتیم. ایشان گفتند من متاسفم که در کمیتههایانقلاب لب خانمها را آقایان پاک میکنند و یا برخی اقدامات افراطی انجام میدهند. من گفتم اصلا این مسایل اتفاق نیافتاده است این گزارشات توسط کسانی فرستاده شده است که با کمیته موافق نیستند این حرفها صحت ندارد. قائم مقام کمیتههای جنوب غرب تهران هستم تا کنون چنین برخورد هایی نشده است.
البته بودند برخی از افراد خودسر که با مردم برخوردهای افراطی میکردند اما مسئولان کمیته انقلاب هیچ گاه رفتار این افراد را تائید نکردند و حتی پس از گزارشهایی که از چنین برخوردهایی به دست ما میرسید اقدام کرده و با فرد خاطی برخورد می کردیم. ما مشاور زن داشتیم که با خانمهای بیحجاب صحبت میکردیم. کمیته انقلاب اسلامی میتوانست سازنده باشد.
در زمانی که آیت الله یوسف صانعی دادستان کل کشور بودند از آیت الله ایروانی پرسیدند که آیا نیروهای تحت امر شما ساختمان سرخ دارند؟ ایشان گفتند بله داریم. آیت الله صانعی در خواست کردند که با مسئول کمیته آنجا صحبت کنند. آیت الله ایروانی مسئولان ساختمان سرخ را به انجا فرستادند. آقای صانعی از انها پرسید که آیا درست است به ساختمان قرمز به این دلیل این لقب را دادند که انقدر مردم را آنجا کتک میزنند که به دیوار آنجا خون پاشیده شده و قرمز شده است و شکنجه های سختی آنجا صورت می گیرد؟ دوستان ما گفتند مشکلی ندارد این بیسیم ما تحویل شما الان به محل بروید و انجا را بازرسی کنید. آیت الله صانعی یک نفر را به نمایندگی از خودشان آنجا فرستادند تا مسئله را بررسی کند. تمام بازداشتگاه را بررسی کردند و با بازداشت شدهها صحبت کردند و متوجه شدند این اخبار کذب است.
دلیل شهرت آن ساختمان چه بود؟
قبل انقلاب ساختمان قرمز محل استراحت تمام رانندههای برون شهری بود و به دلیل نزدیکی به مراکز مشروب فروشی آن محل انتخاب شده بود. دیوار بیرونی این ساختمان قرمز بود و به همین دلیل به آن ساختمان قرمز می گفتند. ساختمان قرمز مرکز حزب توده شده بود و ما انجا را از حزب توده گرفتیم که الان کلانتری ۱۱۵ در آن محل مستقر است.
حدود هزار نفر از منافقین که آزاد شده بودند زیر دست من بودند و هر چند وقت یکبار به من گزارش می دادند و همه انها در ساختمان قرمز اعلام کردند بازجوی آنجا با برخورد فیزیکی مخالف بود. همیشه آیت الله ایروانی به ما تاکید داشتند که اگر متهم آسیب ببیند باید دیه بدهید.
در مدت خدمت در کمیتههای انقلاب به کدام ماموریت خود افتخار می کردید؟
ما عملیات زیادی انجام دادیم.یکی از عملیاتهای ما که موجب شد تا آبروی ایران را با آن حفظ کنیم موضوع حمله به سفارت فرانسه است. مردم در خیابان نوفل لو شاتو حمله کردند که سفارت را بگیرند در آن زمان آقای سراجالدین موسوی فرمانده کمیته بود به من زنگ زد و گفت سریع خودت را به محل سفارت برسان مردم قصد دارند داخل سفارت شوند اگر این کار را کنند آبرو ریزی میشود برو و مانع شو. در آن زمان مسئولیت سفارتها با شهربانی بود. رییس کلانتری جامی از رفقای ما بود با ایشان هماهنگ کردم و شروع به انجام اقداماتی برای دور کردن مردم از سفارت کردیم. شخصا روی در سفارت ایستادم و مانع ورود افراد به داخل سفارت شدیم و توانستیم آبروی نظام را حفظ کنیم و خوشبختانه مثل سفارت عربستان که مردم به آن حمله کردند و آبروی نظام رفت، نشد.