آیت الله العظمی جوادی آملی روز گذشته در درس خارج فقه خود بیان کرد: وقتی جبر باشد کسی به دستگاه حکومت اعتراض نمیکند. این نقشه را معاویه کشید چون بهترین مکتب برای حکمروایی ظالمانه و جائرانه مکتب جبر است، برای اینکه می گویند همه به قضا و قدر الهی است، خواست اوست، او دستور داده است.
به گزارش جماران، متن کامل سخنان آیت الله العظمی جوادی آملی بدین شرح است:
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
این دعای نورانی که در ماه رجب هست «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِک» از آن دعاهای عمیق و پر برکت است که مرحوم علامه طباطبایی آن را حفظ بودند، ما هم غالب روزها می خوانیم البته معنایش را نمی فهمیم. در این دعای نورانی بعضی ها مشکل سندی داشتند بعد معلوم شد که مشکل سندی ندارد. در بسیاری از جمله ها اینها را بالاتر از ملائکه می داند که «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ» کذا و کذا و کذا یعنی چه؟ ما می فهمیم که نمی فهمیم، ولی می فهمیم که حق با اینها است میفهمیم که درست گفتند، اما منظور چیست؟ «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ» و کذا و کذا و کذا. این چیز دیگری است، اینها نظیر درس فقه و اصول نیست چون صاحبان آن علوم نیستند ما هم دسترسی به آنها نداریم مثل قرآن است خیلی از آیاتش را میخوانیم ولو متوجه نشویم. این دعاها که «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ و خَلقُکَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ أَعْضَادٌ وَ أَشْهَاد»، کارگشایان عالم اینها هستند فرمانروایان عالم اینها هستند روّاد عالم اینها هستند اینها هستند اینها هستند. این دعایی است که هر روز ما میخوانیم ولی معنایش را که نمی فهمیم.
اینکه فرمود «باب الحوائج إلی الله» است همهشان «باب الحوائج» هستند ولی بعضی یک خصیصه ای دارند. از وجود مبارک سؤال کردند شما که در اینجا هستید از کجا می فهمید که پدر شما در آنجا رحلت کرده است؛ کسی که به شما نگفته گزارشی که نرسیده، شما فرمودید که الآن پدرم رحلت کرده است این را از کجا می فهمید؟ مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد که امام (سلام الله علیه) فرمود که ما یک ذلتی در پیشگاه خدا احساس می کنیم معلوم می شود به مقامی رسیدیم. اینکه من یک ذلتی احساس کردم معلوم می شود که خدا به من یک مقامی داده است فهمیدم من امام هستم. وقتی من امام هستم که پدرم رحلت کرده باشد من الآن فهمیدم پدرم رحلت کرده است[۱]. ما فقط می خوانیم و نقل می کنیم. شما نگاه کنید مرحوم کلینی نقل کرده از امام سؤال کردند چه کسی به شما خبر داد که پدر شما رحلت کرده است؟ کسی که نبود، فرمود ما همین الآن در خودمان – این میشود توحید – یک ذلتی در پیشگاه خدا، عبودیت و بندگی خاصی پیش خدا احساس می کنیم، معلوم می شود به یک مقامی رسیدیم. این مقام مقام امامت است معلوم میشود که پدر ما الآن رحلت کرده است. این استدلال امام است. ما وقتی به مقام امامت رسیدیم که احساس بکنیم بنده خدا هستیم. وقتی به مقام میرسیم که بفهمیم و ببینیم که در پیشگاه ذات اقدس الهی هستیم.
با این تفسیرهایی که اینها فرمودند این دعای نورانی «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِک»، تا حدودی برای آدم روشن میشود «أَعْضَادٌ وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ أَذْوَادٌ»، فرمانروایان عالم اینها هستند دست اندرکاران عالم اینها هستند تنها قاضی حاجت نیست، کشورداری این است، حفظ اسلام این است جهان و بشریت را اینها دارند اداره میکنند. تنها قاضی حاجت نیست. یک بار شما این دعای نورانی را بخوانید ببینید که چه میگوید؟ این دعای هر روز ماه رجب است. اعضاد عالم اینها هستند اشهاد عالم اینها هستند روّاد عالم اینها هستند. بنابراین اینکه می گوییم قاضی حوائج، این کارهای خیلی کوچک اینها است.
استدلال امام (سلام الله علیه) این است که ما وقتی که خضوع خود را در پیشگاه ذات اقدس الهی احساس می کنیم این یک مقام است. تا دیروز ما این مقام را نداشتیم الآن که این مقام به ما رسید معلوم میشود که من امام شدم و وقتی من امام هستم که پدرم رحلت کرده باشد. اینها اینطور هستند. اما در جریان کربلا زینب(سلام الله علیها) تنها یک بانو که مثلاً از بچه ها نگهداری کند نبود، او امیر قافله بود. دو تا پسر داشت هر دو را به میدان فرستاد هر دو شهید شدند اما او از خیمه بیرون نیامد. این زینب است. إنشاءالله روضه سرجایش محفوظ است اما آنچه که عقیله بنیهاشم در کوفه گفت مسئله کلامی یعنی کلامی بود، روضه خوانی نبود، نه آنها خواستند مسائل سیاست را مطرح کنند و نه خواستند مسئله شجاعت نظامی را مطرح کنند، کلامی یعنی کلامی! این معاویه(علیه من الرحمن ما یستحق) از سالیان متمادی قبل زمینه جبر را فراهم کرد که تفویض باطل است جبر حق است کار دست خدا است قضا و قدر دست خداست احدی دخالت ندارد تا تمام جُرمها و ظلمها را بکنند بگویند این کار کار خدا است. از اول معاویه نقشه جبر را کشید که هر چه میگذرد به قضا و قدر الهی است بدون اینکه انسان اختیاری داشته باشد. این کار را کرد تا زورگویی و ظلم روایی و ستمگری و دیکتاتوری خودش را توجیه کند. وقتی جبر باشد کسی به دستگاه حکومت اعتراض نمیکند. این نقشه را او کشید چون بهترین مکتب برای حکمروایی ظالمانه و جائرانه مکتب جبر است برای اینکه میگویند همه به قضا و قدر الهی است خواست او است او دستور داده «من غلام و آلت فرمان او»[۲] . الآن غالب اهل سنت اشعری هستند جبری هستند همه معتزلیها را بنیالعباس اعدام کردند، ما فعلاً معتزلهای نداریم هر چه هست اشعری و جبری است. این جبر را معاویه رواج داد تا بگوید که کار به دست خدا است هر فشاری که روی ملت آوردند و آورد و خواست بیاورد، کار به دست او است قضا و قدر الهی است. این کار را کرد و کرد و کرد.
آقایان این روضه، مثل همین مسئله فقهی است منتها حالا چون به دست روضهخوان افتاد شده گریه، گریه سر جایش محفوظ است. حتماً یعنی حتماً این محاوره و گفتمان وجود مبارک زینب کبری(صلوات الله و سلامه علیها) را با ابن زیاد ببینید در مجلس ابن زیاد چه گذشت؟ سخن از سیاست نبود سخن از نظام نبود ابن زیاد نگفت ما پیروز شدیم ابن زیاد نگفت ما کشتیم سؤال کرد که «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ؟» دیدی خدا با برادر تو چکار کرد؟ یعنی جبر. اینکه زینب کبری فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»[۳] یعنی کار خدا. اصلاً سخن از روضهخوانی و گریه و اینها نیست. سخن از سیاست نیست سخن از جنگ نظامی نیست سخن از پیروزی اموی بر هاشمی نیست. «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ؟ فَقَالَت مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»، آنچه او انجام داد که خیلی خوب بود، اما آنچه که شما کردید این است. این کار که کار خدا نبود، شما کردید. این سؤال و جواب یعنی سؤال و جواب! از این بحثهای دقیق فقهی که ما داریم علمیتر است حواستان جمع باش. یک بار این مقتل را بخوانید که سؤال چه بود؟ جواب چه بود؟ چرا تمام حرفها با زینب کبری در این بود که خدا چه کرد، خدا چه کرد، خدا چه کرد! حضرت فرمود شما انجام داید شما انجام داید شما انجام داید. صحبت از سیاست نبود صحبت از پیروزی نظامی نبود. «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ؟ فَقَالَت مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا». آنچه او انجام داد که خیلی خوب بود.
بعد صحبت را ادامه داد و ادامه داد گفت آن جوان کیست؟ فرمود علی بن حسین است. گفت علی بن حسین را که خدا در کربلا کُشت! روضه چون به دست روضهخوان افتاد آن مقام جلال و علمیبودنش را از دست داد. او نگفت ما کشتیم نگفت ما پیروز شدیم گفت آن جوان کیست؟ گفتند علی بن حسین است. گفت علی بن حسین را که خدا در کربلا کشت! این همان مکتب جبر است. فرمود علی بن حسین را خدا نکشت، لشکریان شما کشتند. سخن از جبر است. سخن از اختیار است. سخن از سیاست نیست سخن از نظام نیست. این است که زینب کبری فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا». آنچه خدا انجام داد دستور داد مبارزه بکنند برادرم تا آخرین لحظه مبارزه کرد. این از قویترین حکمای ما حکیمتر است. فهمید که او دارد چه میگوید، اصلاً صحبت سیاسی نبود سخن نظامی نبود. حالا شام که او خام بود آن حرفها را زد مطلبی دیگر است. شما یک بار این مقتل و گفتمان وجود مبارک زینب کبری(صلوات الله و سلامه علیها) با ابن زیاد ملعون را نگاه کنید ببینید سؤال و جواب در محور چیست و در محور چه چیزی دارد سؤال میکند؟ اصلاً صحبت سیاسی نیست. اصلاً صحبت نظامی نیست. فقط صحبت کلامی است. کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ؟» فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا». آنچه او انجام داد خیلی زیبا بود.
بنابراین این زینب کبری در اوج است او دختر علی بن ابیطالب است دختر فاطمه زهرا است حسابشان جدا است. از نظر مدیریت صحنه کربلا ببینید او چکار کرد؟ دو تا پسر داشت هر دو را فرستاد، هر دو هم شهید شدند من که ندیدم حضرت بالای سر نعش بچه هایش آمده باشد، شهید شده بودند! اما علی اکبر که شهید چکار کرد؟ دوان دوان خودش را بالای نعش رساند «وا أخیا وا أخیا»! چرا این کار را کرد؟ چون میدانست بچه های او عزیز هستند اما علی اکبر چیز دیگری است وجود مبارک سید الشهدا فرمود کسی است که «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک»[۴] این علی اکبر حسابش جدا است. وجود مبارک زینب کبری تا مقتل دوان دوان آمد «وا أخیا وا أخیا» ای برادرزاده! ای برادرزاده! سید الشهداء فهمید که زینب آمده تا حسین بن علی بالای این نعش تنها نباشد. فرمود درود بر تو خواهر، درود بر تو. من به احترام این عاطفهات کنار این نعش نمینشینم. خودم این نعش را نمیبرم، چون غالباً شهداء را سید الشهداء میبرد. اینکه مرثیه خوانها میخوانند «جوانان بنیهاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید» همین است. فرمود به احترام این بزرگواری زهراگونه تو من این نعش را خودم نمیبرم. به بنیهاشم میگویم این نعش را به خیمه بیاورند «یا فُتْیانَ بَنِی هاشِمٍ إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى الْفُسْطاطِ» گفت به احترام تو من این نعش را نمیبرم.
زینب یعنی این. به بالین علی اکبر آمد تا همه مصیبت را سید الشهداء تحمل نکند. مرتب «وا أخیا وا أخیا» برادرزاده! برادرزاده! وجود مبارک سید الشهداء فرمود احسنت، میدانم برای چه آمدی. من به احترام این عاطفه ات خودم این نعش را نمیبرم. «یا فُتْیانَ بَنِی هاشِمٍ إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى الْفُسْطاطِ». اینکه در مرثیه ها میخوانند «جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید» سرّش همین است.
بنابراین کربلا برای ما یک مکتب کلامی است. این سؤالها و جوابها کلامی است. وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) دید که با اینها نمیشود حرف زد، سخنانش را داشت و داشت و داشت بالای منبر گفت من کی هستم من کی هستم! «أنا بن کذا أنا بن کذا»[۵]. تمام این عرض ارادتها را به پیشگاه وجود مبارک قاضی الحاجات باب حوائج الی الله وجود مبارک موسی بن جعفر(علیه و علی آبائه و علی أبنائه افضل صلوات المصلین) و رحمة الله و برکاته تقدیم میداریم.
«و الحمد لله رب العالمین»
[۱]. ر.ک: الکافی، ج۱، ص۳۸۱.
[۲]. مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش۱۳۳.
[۳]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۶۰؛ مثیر الأحزان، ص۹۰.
[۴]. اللهوف على قتلى الطفوف، ج۱،ص۱۱۳.
[۵]. ر.ک: بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۸. «أیها الناس أنا ابن مکة ومنى أنا ابن زمزم والصفا أنا ابن من حمل الرکن بأطراف الردا أنا ابن خیر من ائتزر وارتدى أنا ابن خیر من انتعل واحتفى أنا ابن خیر من طاف وسعى أنا ابن خیر من حج ولبى …»