حکمت درباره بامداد کابوسواری که از سر گذرانده میگوید: با اینکه چندروز از این حادثه گذشته اما من هنوز در شوک هستم و باورم نمیشود که چه اتفاقی افتاده است.
به گزارش جماران؛ سارقان مسلح با یورش به مزرعـــه روزنامهنـگار پیشکسوت، او و کارگرش را برای ساعتی به گروگان گرفتند و سرانجام با سرقتی میلیاردی گریختند.
این حادثه بامداد روز جمعه اتفاق افتاد. علی حکمت، روزنامه نگار پیشکسوت و سردبیر سابق روزنامه خرداد از 20 سال قبل پس از آنکه بهطور ناخواسته مجبور به خداحافظی با روزنامهنگاری شد، در حوالی ساوه مزرعهای راهاندازی کرد و مشغول کشاورزی و تولید شد. از سویی او از چندماه قبل بهدلیل سکته قلبی و با وجود بیماری کرونا مجبور شد در مزرعه ماندگار شود. او در این سالها بیشتر اوقاتش را در مزرعه میگذراند و روال زندگیاش بهطور کامل تغییر کرده بود تا اینکه بامداد جمعه فرا رسید. ساعتی قبل از آن اعضای خانواده از پدر خداحافظی کرده و به تهران آمده بودند و او همراه 2کارگر در مزرعه ماند.
ساعت از 2 بامداد گذشته و آقای روزنامهنگار در خواب بود که صدای نگهبان را شنید. او از حکمت میخواست در را باز کند. سابقه نداشت که چنین وقتی کارگر که در اتاقش بود به خانه حکمت که در گوشهای از مزرعه قرار داشت بیاید. او نگران شد و در را باز کرد اما ناگهان چند نفر که چهرههایشان را پوشانده و چاقو، قمه و کلت کمری داشتند وارد شدند. یکی از آنها نگهبان را به باد کتک گرفته بود و 2نفر دیگر سراغ حکمت رفتند و او را روی یک صندلی نشاندند و دست و پا و چشمانش را بستند. مرد از این شرایط شوکه شده بود و نمیدانست مردان مسلح چه کسانی هستند و با چه انگیزهای به ملک شخصی او یورش بردهاند. آنها مدام توهین و تهدید میکردند تا اینکه دقایقی بعد یک نفر به زبان آمد و گفت فردی برای قتل حکمت به آنها 10 میلیون تومان داده اما آنها حاضر هستند 100 میلیون تومان بگیرند تا وی را نکشند. آنها در این بین مشغول جستوجو در خانه شدند. دنبال پول و اشیای قیمتی بودند و همزمان به تهدیدهایشان ادامه دادند و از طریق گوشی موبایل توانستند موجودی حسابهای بانکی حکمت را بررسی کنند.
از آن زمان تهدیدها ادامه پیدا کرد. مردان مسلح کارگر مزرعه را به قصد کشتن کتک میزدند، طوری که او روی زمین افتاد و بیهوش شد. حکمت که در تمام این مدت چشمانش بسته بود نمیدانست تا چند لحظه دیگر زنده میماند یا نه. مردان مسلح پول نقد میخواستند اما او پولی نداشت که به آنها بدهد اما وعده داد میتواند صبح از طریق بانک به آنها پول بدهد. مردان نقابدار که عصبانی شده بودند بار دیگر خانه را جستوجو کردند و همه جا را بهم ریختند تا اینکه توانستند کیسهای که جواهرات همسر و فرزندان آقای روزنامهنگار در آن قرار داشت را پیدا کنند. با وجود این آنها هنوز قانع نشده بودند و کارتهای بانکی صاحب مزرعه را همراه با رمز از او گرفتند. علاوه بر آن قصد داشتند خودروی لکسوس وی را هم سرقت کنند اما چون طریقه روشن کردن آن را نمیدانستند حکمت را با دست و پای بسته داخل خودرو بردند تا به آنها طریقه روشن کردن خودرو را نشان دهد. مردان خشن وقتی توانستند ماشین را روشن کنند گریختند.
حکمت درباره بامداد کابوسواری که از سر گذرانده میگوید: با اینکه چندروز از این حادثه گذشته اما من هنوز در شوک هستم و باورم نمیشود که چه اتفاقی افتاده است. او ادامه میدهد: وقتی صدای رفتن آنها را شنیدم با زحمت توانستم دست و پایم را باز کنم و خودم را نجات دهم. فکر کردم که آنها کارگرم را کشته و با خود بردهاند تا در بیابان رها کنند اما وقتی به یکی از اتاقها رفتم دیدم پیکر او آنجا افتاده و هنوز نفس میکشد. اما تلفنی نداشتم تا درخواست کمک کنم.
او در ادامه میگوید: با ترس و به سختی در تاریکی شب خودم را به نزدیکی جاده رساندم تا شاید کسی را ببینم و کمک بگیرم که ناگهان کارگر دیگرم را دیدم و او گفت سارقان را دیده و با پلیس تماس گرفته است. با این حال چند مرتبه دیگر با پلیس تماس گرفتیم اما آنها گفتند ماشین ندارند که مأمور بفرستند و درحالیکه 2ساعت از این سرقت میگذشت سرانجام مأموران از راه رسیدند. حکمت درباره انگیزه مردان مسلح میگوید: حتم دارم که مسئله سیاسی و امنیتی نیست و فقط یک سرقت است. آنها در این 2ساعتی که در مزرعه بودند مدام میگفتند چرا تو باید ماشین داشته باشی و ما وضع خوبی نداشته باشیم؟ مدام به من توهین میکردند و بهخاطر سن و سالم من را شکنجه نکردند اما کارگرم را تا یک قدمی مرگ پیش بردند. در این سرقت حدود یک میلیارد تومان طلا و هر شیء با ارزش دیگری در خانهام بود بردند. هرچند چند روز بعد پلیس خودرو ام را کشف کرد اما هنوز ردی از سارقان بهدست نیامده است. براساس این گزارش، تحقیقات برای دستگیری دزدان خشن ادامه دارد.