به گزارش جماران؛ عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی و اجتماعی، در روزنامه ایران نوشت:
«بنده چون تلویزیون ایران را نگاه نمیکنم، درباره وضعیت زبان رایج در آن نیز اطلاع خاصی ندارم که بنویسم. هرچند از ویدئوهای کوچکی که در برخی زمانها با دیدن برنامههای پخش شده از تلویزیون در فضای مجازی، میتوان فهمید که مشکلات زبانی صدا و سیما خیلی عمیقتر از آن است که ابتدا به ذهن میرسد. نه فقط زبان رایج آنجا، بلکه برنامههای تکراری یا تقلیدی از برنامههای مشهور خارجی، بسیار اعصاب خردکن است. حتی در حد همان ویدئوهای کوچک نیز اعصاب بیننده آشنا به رسانه خرد میشود. رسانهای که مهمترین محور تبلیغاتیاش ضد امریکایی بودن است، ولی یکی از برنامههای مشهور امریکایی را به شکل عجیب و باورنکردنی تقلید میکند، بلکه مخاطب به دست آورد یا مخاطب موجود را حفظ کند. روشن است که این نهاد برای کسب و رضایت مخاطب سادهلوح یا ساده پسند حاضراست تن به هر نوع مجریگری با هر ادبیات و مضمون گفتاری بدهد. آخرین مورد آن توهینهای یک مداح بود. مورد دیگر گفتوگوی تمسخرآمیز دو نفر درباره پزشکان بود که نمیدانم یکی از آنها مجری بود یا هر دو نقش مجری را داشتند؟ بدترین موردش نیز نحوه پوشش خبری و تبعیضآمیز قتل خانم میترا استاد بود.
هدف از این یادداشت پرداختن به ضعفهای تلویزیون ایران نیست که از منظر کارشناسی برنامههایش را، دیگران باید نقد کنند. هدف بنده طرح این نکته است که چرا مسأله به این واضحی درخصوص اشکالات فرهنگ زبانی تلویزیون از سوی هیچ کس طرح نمیشود، تا اینکه رهبری نظام به آن میپردازند؟ این منحصر به ایرادات زبانی صدا و سیما نیست حتی در موضوع اخیر نیز آقای علی مطهری نماینده مردم تهران در مجلس از تذکر رهبری به صدا و سیما به خاطر نحوه پوشش اخبار مربوط به قتل همسر محمدعلی نجفی خبر داده است.
پاسخ در همین نوع واکنش صدا و سیما نسبت به این نقد مقام رهبری است. در واقع پس از بیان این انتقاد، مسئولین صدا و سیما فوراً دست به کار شدند و بخشنامه تند و تیزی صادر کردند. دیدم که آقای علی مطهری نیز به این نحوه برخورد معترض بود و گفته است که گویی مسئولین صدا و سیما یا سایر ادارات عقل خودشان به این مسائل نمیرسد و باید رهبری کشور متذکر شود. به نظر میرسد که اگرچه نقد آقای مطهری وارد است و در مورد نحوه پوشش خبر قتل نیز هنگامی که با انتقاد اهل رسانه مواجه شدند آن را به حسادت منتقدین ربط دادند! ولی شاید دو نکته دیگری وجود دارد که اهمیت آنها بیشتر است.
اولین نکته این است که تلویزیون ایران دچار ریزش جدی مخاطب و کاهش شدید اعتماد شده است. این را تمامی نظرسنجیها تأیید میکنند. ولی مهمتر از ریزش تعداد مخاطبان، ریزش شدیدتر کیفیت مخاطبان است. به این معنا که افراد مؤثرتر در جامعه به نسبت گذشته خیلی کمتر از صدا و سیما استفاده میکنند. بنابراین صدا و سیما در یک دوراهی قرار دارد. یا باید کیفیت را ارتقا دهد تا افراد مؤثر جامعه را به سوی خود جذب کند، یا با برنامههای اینچنینی و عوامپسند، جلوی ریزش مخاطبان عادی و پایین را بگیرد. از میان این دو راه حل، آنان راه دوم را پذیرفتهاند و این راه نیز مستلزم تن دادن به ادبیاتی نازل، کوچهبازاری و تهیه گزارشهای زرد است که بر محور مجریان و گزارشگران به نسبت خودمختار و کمسواد میگردد. پذیرش راهحل اول که افزایش کیفیت تولیدات صدا و سیما است، مستلزم غلبه بر ممیزی و باز شدن فضای این رسانه است که بعید است حتی یک گام به سوی آن بردارند.
نکته دوم شاید مهمتر باشد. بسته بودن گوش صدا و سیما نسبت به انتقاد مردم و نخبگان است. اطمینان دارم که اگر همین انتقاد مقام رهبری از سوی یک کارشناس یا حتی عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی طرح میشد، هیچ بازتابی در صدا و سیما نمیداشت و سخن او را منتشر نمیکردند وشاید او را تحریم هم میکردند. همچنان که همین مواجهه را با منتقدین نحوه پوشش خبر قتل داشتند. اتفاقاً همین رفتار است که موجب میشود نخبگان جامعه صدا و سیما را از خود ندانند و حتی انتقادهای اینچنینی را طرح نکنند. بیگانگی این افراد با صدا و سیما صد برابر بدتر از آلودگی زبان فارسی در این رسانه است. مشکل اصلی صدا و سیما آلودگی در نگاه رسانهای است. اگر کارشناسان و نخبگان جامعه صدا و سیما را از خود بدانند، انتقادهای خود را بیشتر و زودتر مطرح میکنند که در این صورت موردی باقی نمیماند که مقامات عالی نظام مجبور شوند اقدام به انتقاد کنند.»