دکتر صادق طباطبایی در گفت و گویی ضمن روایت چگونگی همراهی مرحوم سیداحمد خمینی با امام (ره) در قبل از انقلاب، درباره حوادث رخ داده در زمان حضور رهبر فقید انقلاب در نوفللوشاتو، خاطراتی بیان کرد. این گفتوگوی تفصیلی که بیشتر در ارتباط با نحوه تدوین قانون اساسی است، در ادامه میآید :
اساسا آن تیم سیاسی و مشاورهای حضرت امام در نوفللوشاتو دقیقا چه افرادی بودند و به مرور چه افرادی اضافه شدند به آنها؟
کسانی که از روز اول تا آخر جزو کادر ثابت بودند در راس آنها آقای دکتر یزدی بود که مورد احترام امام هم بودند، آقایان دکتر حسن حبیبی، بنده، صادق قطبزاده، سیداحمد و حاج مهدی عراقی که به اتفاق آقای موسویخوئینیها همان دو سه هفته اول از ایران آمد و امور تدارکاتی و مدیریت داخلی را برعهده داشت.
آقای عراقی که بیشتر در امور اجرایی بود؟
آقای عراقی اجرای تدارکات و امور لجستیکی و گرداندن امور دفتر و منزل را برعهده داشت و انصافا هم خیلی هوشیار و فداکار بود. در روزهای شنبه و یکشنبه گاه ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر از دانشجویان و دیگر ایرانیان برای دیدار با امام میآمدند و گاهی هم همان جا میخوابیدند. حاج مهدی در چادر برای آنها پتو و لوازم گرمکننده تدارک میدید و در پذیرایی هم خودش را راحت کرده بود! نصف نان باگت و یک تخممرغ و یک گوجه فرنگی و یک لیوان آب زردرنگ (به اسم چای!) در لیوانهای یکبار مصرف به هر نفر میداد. یکبار چند تا از دوستان دو عدد مرغ کشتند و خوراک مرغ درست کردند و وقتی برای امام بردند امام اعتراض کردند و نخوردند. بعدا هم گفتند من راضی نیستم در اینجا کاری خلاف قانون و مقررات فرانسه انجام شود.
یعنی از قبل میدانستند این کار ممنوع است؟
بله، امام خبردار بودند. ظاهرا قبل از سفر یا در طول سفر درباره گوشت و مواد غذایی از همراهان چیزهای مختلفی را پرسیده بودند. حتی یکبار یک گوسفند میگیرند و در همان باغ ذبح میکنند و یکی از دوستان همان نیمه شب شروع کرد به درست کردن خورشت قیمه. صبح سیداحمد آقا به حاج مهدی گفت شنیدهام دیشب علیه تو کودتا کردهاند! او هم گفت تحریم میکنم و به گوش امام رساند و امام نیز علاوه بر آنکه از آن غذا نخورد، به شدت آن را منع کرد. تا اینکه بعد از چند روز توانستیم توسط ترکها و مراکشیها گوشت ذبح اسلامی برایشان فراهم کنیم.
امام در مدت اقامت در نوفل لوشاتو با چه شخصیتهایی ملاقات کردند؟
امام به محض اینکه آمدند گفتند که با سه نفر خیلی سریع میخواهند دیدار داشته باشند؛ آقای مطهری، آقای مهندس بازرگان و آقای بهشتی.
دلیل خاصی داشت یا همان آشنایی قبلی؟
البته با آشنایی قبلی. اینها همان سه نفر اصلی و مهمی بودند که امام برنامه سیاسی خودشان را به اطلاع آنان رساندند و شالوده شورای انقلاب را پی افکندند و قرار شد با آقایان آیتالله طالقانی، دکتر سحابی، هاشمی رفسنجانی و... در زمان مقتضی و به فرمان امام شورای انقلاب را تشکیل دهند.
اینها را خود امام مستقیم پیشنهاد دادند؟
بله، خود امام پیشنهاد دادند و به این آقایان گفتند که اگر کسی دیگر به نظرتان میرسد که میتواند عضو شورا باشد در میان خودتان مطرح کنید اگر اتفاق نظر داشتید به من بگوید که آن شخص را منصوب کنم ولی در شرایط فعلی اسامی آنها اعلام نشود، چون در ایران هنوز نظام شاهنشاهی حاکم است.
بعد از مرحله تعیین شورای انقلاب، امام مانیفست سیاسی خود را اعلام کردند. ایشان چگونه این مانیفست را تدوین کردند؟
امام وقتی به پاریس آمدند در جلساتی که روزهای اول به صورت فشرده با ایشان داشتیم یک مساله را دوستانش با ایشان در میان گذاشتند و پیشنهاد دادند و آن اینکه جایگاه شما مسلما از دید مردم ایران و ایرانیها و ما مشخص است اما دنیا به لحاظ عرف سیاسی و مسائل حکومتی این جایگاه شما را نمیشناسد، از این رو اقداماتی باید صورت گیرد تا مشروعیت حقوقی موقعیت شما به آنها نشان داده شود، آن وقت است که میتوانید به جهانیان اعلام کنید صندلی محمدرضا پهلوی در سازمان ملل غیرمشروع است. این موضوع چهار اصل یا چهار محور اساسی دارد؛ اصل اول اقتدار (یا اصطلاحا اتوریته) شماست که واضح است، اصل دوم مشخصه منطقه جغرافیایی این اقتدار هست یعنی سرزمینی که این قدرت در آن اعمال میشود (اصل تریتوریال)، که آنهم بدون شک ایران است با تمامیت ارضی آن. اصل سوم صدور فرامین سلبی شماست که در مقابل دستورات دولت نامشروع صادر و اجرا میشود، مانند اینکه مالیات ندهید، پول خدمات دولتی را نظیر آب و برق و تلفن را ندهید، از سربازخانهها فرار کنید و... اصل چهارم صدور موثر فرامین ایجابی شما برای گردش اموری هست که دستور نافرمانی از آنها را دادهاید. این چهار محور را ما باید در روزهای آینده به دنیا نشان دهیم؛ در پی نشان دادن این چهار محور، چهار کلید هم هست. یکی از این کلیدها کلا بنادر و گمرکات و مبادی ورودی و ترانزیتی کشور است که نظام حاکم نتواند صادرات و واردات و نیازمندیهای خود را انجام بدهد. کلید دوم تولید و صادرات نفت است به عنوان شالوده اقتصاد کشور که باید از رژیم حاکم گرفته شود. پس از اجرای فرامین سلبی شما مبنی بر اعتصاب کارکنان شرکت نفت و عدم صدور آن به خارج، حال باید به فرمان و تحت اشراف شما و با توجه به اینکه زمستان است و مردم به نفت و بنزین احتیاج بیشتری دارند، به اضافه عنایت به این مساله مهم که ما نمیدانیم چه مدت شما در اینجا خواهید بود و آیا اصولا یا چه زمانی دولت در تبعید تشکیل میدهید، که برای تامین ضرورتهای آن نیاز به پول هست که باید تحت نظر شما و به میزان لازم نفت صادر شود و درآمد حاصله صرف امور دولت در تبعید و نیز اداره کشور و حقوق متضررین اعتصاب شود. با توجه به این مسائل کمیتهای باید توسط منتخبین و منصوبین شما تشکیل شود که امور استخراج و تولید و عرضه داخلی نفت را در دست داشته باشد و در صورت ضرورت و به میزان مورد نیاز نفت صادر کند و پول آن در اختیار شما باشد. کلید سوم بانکها هستند که باید فعالیت بانکی خود از جمله پرداخت حقوق کارمندان دولت را متوقف کنند و بالاخره کلید چهارم مطبوعات هستند، تا پیوند خبری دولتمردان و سیاسیون حاکم با مردم به کلی قطع شود. زمانی که این چهار کلید از دست کارگزاران حاکم به درآمد و در اختیار شما قرار گرفت، راهی جز فروپاشی کامل پیش پای نظام شاهنشاهی و طرفداران آن باقی نمیماند. دیدید که همینطور هم شد. تشکیل کمیتههای انقلاب و انجمنهای اسلامی در بنادر و گمرکات و ادارات دولتی، اعتصاب کارکنان صنعت نفت و سپس انتصاب افراد کمیته اجرایی این صنعت از طرف امام، تحت ریاست آقای مهندس بازرگان، اعتصاب کارکنان بانکها به ویژه بانک مرکزی و بالاخره اعتصاب مطبوعات و رادیو تلویزیون و سرانجام تشکیل کمیتههای مختلف برای کمک مالی و غذایی به کارمندان و کارکنان اعتصابی و کسانی که در جریان فرامین سلبی و ایجابی امام منابع درآمد و امرار معاش خود را از دست دادهاند و... ژنرال هایزر در خاطراتش که به فارسی هم ترجمه شده، مینویسد وقتی برای نیروهای زمینی بنزین و برای هواپیماهای خود بنزین کایروسین نداشتیم (توجه کنید نیروی زمینی بدون سوخت یعنی چه؟) از دفتر خود در مرکز ناتو پرسیدم آیا یک کشتی نفتکش در آبهای نزدیک به ایران نداریم که بتواند به یاری ما بشتابد و نیاز نفتی ما را تامین کند. پس از مدتی کوتاه جواب مثبت آمد، اما زمانی که نفتکش حامل نفت و بنزین میخواست در بندر پهلو بگیرد، متوجه شدیم که انجمن اسلامی بنادر به فرمان آیتالله خمینی کلیه اعمال بندری را در کنترل خود دارند و ما را از چنین امکان خدماتی محروم کردهاند. یا در جایی دیگر مینویسد، به دلیل اعتصاب بانکها نتوانستیم حقوق نظامیان را پرداخت کنیم، لذا اسکناس ایران را در خارج چاپ کردیم و وارد کرده و حقوق ارتشیان و کادرهای نظامی را به صورت نقد پرداخت کردیم. اما این قبیل کارها را چه مدت میتوانستند ادامه دهند؟
بحث پیشنهاد تدوین قانون اساسی به چه شکل بود؟ چطور شد امام آن تصمیم را گرفتند؟
یک روز من و آقای دکتر حبیبی در حال قهوه خوردن بودیم که آقای حبیبی به من گفت: «این سید با قلم و خودنویس خود همهچیز را به هم ریخته و نشان میدهد؛ اینکه میگویند امام زمان که ظهور میکند با یک قلم و یک بیان حکومتهای تمام دنیا را برهم میریزد، قابل فهم شده است. امام هم همین کار را انجام داده و اگر نظام شاهنشاهی را بعد از ۲۵۰۰ سال با همین قلم و نوشتههای خود برهم بریزد واقعا چیز عجیبی است» و همین صحبت از اینجا شروع شد و سرانجام آقای حبیبی گفت واقعیتش این است که امام دارد همینطور میرود جلو و به نظر میرسد که بوی حلوای شاه بلند شده و به زودی هم باید حلوای نظام شاهنشاهی را بخوریم، اما اگر آقا با فروپاشی نظام کنونی به ایران میرود، باید قانون اساسیاش هم زیر بغلش باشد. این یک گفتوگوی خوشبینانه و خیالپردازانه - در آن زمان از نوع داییجان ناپلئونیاش - بین من و آقای حبیبی بود. نزدیک غروب وقتی به دیدن امام رفتیم و من این موضوع را مطرح کردم، امام به ایشان گفتند شما بروید و پیشنویس یک قانون اساسی را تهیه کنید. در آن زمان مرحوم پدرم هم در پاریس بودند. امام به آقای حبیبی گفتند اگر در مواردی به آرای فقهی نیاز داشتید با آقای سلطانی در میان بگذارید.
خودشان هم نظر خاصی در این زمینه داشتند یا نه؟
چیزی نگفتند. البته امام قانون اساسی شاهنشاهی را مطلقا نفی کرده بودند. البته همانطور که میدانید آیتالله شریعتمداری و عدهای دیگر از روحانیون و برخی رجال سیاسی وزنه را روی قانون اساسی گذاشته بودند و مبارزات را فراتر از اجرای قانون اساسی نمیخواستند. اما امام با تاسیس نظامی جمهوری و مبتنی بر ارزشهای اسلامی، اصلاح یک یا چند اصل از قانون اساسی موجود را کافی نمیدانستند. از این رو دکتر حبیبی مامور تدوین قانون اساسی جدید شد و پس از همان دیدار با امام از جمع کناره گرفت؛ به گوشهای رفت تا با تمرکز کافی و در مدتی اندک کار را به اتمام برساند. اصلی که امام در نوفللوشاتو عنوان کرده بودند و طبیعتا برای قانون اساسی هم روی آن تاکید داشتند، اصل دموکراسی و حکومتی مردمسالار بود.
رطی را در ضمن سپردن این ماموریت به آقای حبیبی قید کردند که قانون اساسی حتما این شرایط را داشته باشد؟
در دو مصاحبه از ایشان سوال کرده بودند که شما چه نوع حکومتی را میخواهید و ایشان ضمن خلاف اصول عقلی خواندن نظام پادشاهی، گفتند نظام مورد نظر مردم ما جمهوری است و خبرنگار سوال کرده بود که چه نوع جمهوریای؟...
مصاحبه تلویزیونی بود؟
خیر، یک مصاحبه مطبوعاتی بود. آن خبرنگار در ذهن خودش انواع جمهوریها مانند جمهوریهای فدرال یا سانترال دموکراتیک و... را داشت که امام پاسخشان کلیتر بود و گفتند حکومت جمهوری مورد نظر ما مثل همین جمهوریهایی است که اینجا هست که از راس تا ذیل ارکانش و تمام امورش توسط مردم انتخاب میشود؛ هم در شکل و هم در محتوا. بعد افزودند از آنجا که اکثریت مردم ما خواهان استقرار ارزشهای اسلامی هستند، لذا میگوییم جمهوری اسلامی یعنی حکومتی برخاسته از آرای مردم و دربردارنده ارزشهای اسلامی. همان زمان من از امام پرسیدم که بنا به گفته شما مردم اگر روزی گفتند ما جمهوری اسلامی نمیخواهیم، تکلیف چیست؟ ایشان گفتند هیچکس حق ندارد چیزی را به آنها تحمیل کند. در مجموع پیشنویس قانون اساسی هم براساس همین نظرات امام نوشته شد.
آیا دکتر حبیبی در تهیه پیش نویس قانون اساسی با کسان دیگری هم مشورت کرده بودند؟
البته در پاریس چند جلسه با امام برگزار شد و نظرات ایشان را آقای حبیبی در پیشنویس لحاظ میکرد اما وقتی آمدند ایران امام به ایشان گفتند با چند تن از حقوقدانان دیگر هم جلسه مشورتی برگزار کنند. این است که جلساتی در حسینیه ارشاد با آقای دکتر کاتوزیان و چند نفر دیگر گذاشتند و متن پیشنویس را بررسی کردند و اصلاحاتی هم در آن انجام دادند. وقتی که نهایی شد، نسخههایی به شورای انقلاب و دولت موقت و امام داده شد. نسخهای که به امام داده شد را به دستور سیداحمد تکثیر کردند. یک شب سیداحمد آقا و من رفتیم به منزل پنج تن از مراجع و بزرگان حوزه و به تکتک آنها دادیم. از آنها خواسته شد حداکثر ظرف یک روز مطالعه کنند و نظراتشان را به دفتر امام خمینی بدهند.
همان اوایل سال ۵۸؟
بله، در همان ماههای اوایل سال ۵۸ بود. آقایان گلپایگانی و نجفی و شریعتمداری نظر خاصی ندادند، فقط در پایان نوشته بودند: انشاءالله مبارک است، اما آقای منتظری نکاتی را از جمله ملی کردن مراتع و آبها و جنگلها بر آن افزوده بودند.
بعد هم به مرحله رفراندوم میرسیم...
بله، امام در پاریس سه موضوع را به عنوان برنامه سیاسی خود اعلام کردند که آخرین آنها برگزاری رفراندوم قانون اساسی بود که با انجام آن سه بند، کار و وظایف دولت موقت پایان مییافت. به همین دلیل بود که مهندس بازرگان هر وقت صحبت میشد میگفت ما سه وظیفه بیشتر نداریم و قرار نیست برنامه دهههای آینده را تدوین و تمام نقایص و ضعفهای گذشته را یک شبه و چند شبه اصلاح کنیم. وظایف سهگانه محوله به دولت موقت عبارت بود از: انجام کارهای انتقال نظام از شاهنشاهی به شرایط جدید و برگزاری همهپرسی تعیین نظام سیاسی کشور، سروسامان دادن به امور معوقه کشور طی دو سال مراحل و مبارزات مردم، برگزاری مجلس موسسان برای بررسی قانون اساسی و سرانجام مراجعه به آرای عمومی برای تصویب قانون اساسی جدید توسط مردم. وقتی نوبت به تشکیل مجلس موسسان رسید، دو نظر وجود داشت؛ یک نظر اینکه اگر موسسان بخواهد آن طور که امام در پاریس گفته بودند تشکیل شود؛ تصویب قانون اساسی در چنان مجلسی در شرایط کنونی کشور چندین سال طول میکشد و این امر نظر امام را تامین نمیکند که مکرر تاکید دارند جریان اداره امور کشور روی روال نهادهای قانون اساسی گذاشته شود، بنابراین اصلح است همین پیشنویس قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شود و البته بعد از چند سال اگر در عمل با کمبودها و مشکلاتی مواجه شدیم، با افزودن متمم آن را اصلاح یا تکمیل میکنیم. در همین کشوقوسها احمدآقا هر چند روز یک بار از قم زنگ میزد و میگفت امام میگویند قانون اساسی چه شد، تا اینکه یک روز مرحوم آیتالله طالقانی گفتند که بهتر است دولت و شورای انقلاب همه برویم قم و حضور امام مساله را مطرح کرده و آنجا تصمیم نهایی را بگیریم، یا امام تکلیف نهایی را روشن کنند. همگی به قم رفتیم و موضوع در حضور امام مطرح شد و دو طرف نظراتشان را بیان کردند. برای چند لحظه سکوتی جلسه را فرا گرفت. من احساسم این شد که امام آمدند بگویند که کار را با رفراندوم برگزار کنید که در این لحظه آقای طالقانی گفتند راه سومی هم متصور است که مشکلات دو طرف را ندارد و آن تشکیل یک مجلس موسسان کوچک، مرکب از ۴۰، ۵۰ نفر خبره منتخب مردم است که ظرف دو سه هفته یا یک ماه پیشنویس موجود را بررسی کرده و برای تصویب به رفراندوم بگذارند. این پیشنهاد را همگان پذیرفتند و بدین ترتیب تدارک مقدمات انتخاب افراد خبره برای بررسی پیشنویس قانون اساسی در دستور کار وزارت کشور قرار گرفت.
با توجه به بحثهایی که تاکنون داشتیم، اینگونه به نظر میرسد که در واقع ورود امام به نوفللوشاتو باعث عملیاتیتر شدن برنامههای سیاسی ایشان شد و محیطی را فراهم کرد تا ایشان با رسانهها و افکار عمومی دنیا آشنا بشوند. لابد همین مسائل بود که باعث شد تا به قول شما (در یکی از سخنرانیهای اخیرتان) این هجرت در نگرش فقهی امام نیز اثر بگذارد.
خواهرم دو سه هفته بعد از عزیمت امام به پاریس، به ایشان پیوست. با دیدن حال و روحیه ایشان گفت امام چقدر عوض شدهاند، ۲۰ روز یا یک ماه پیش در نجف خیلی افسرده و البته مصمم بودند، اما اینجا شادمانی و نشاطی در چهرهشان مشاهده میشود. خب طبیعی است آن محیط پر از اختناق و تحجر در نجف با این شرایط جدید قابل قیاس نیست که همهروزه از صبح تا ساعاتی از شب گذشته پرجنب و جوش میگذرد و حضور انبوه ایرانیان و دانشجویان مصمم و انقلابی و دیدارهای موثر و کارساز و دریافت گزارشات لحظه به لحظه از ایران و هدایت مستقیم مبارزه باعث آن روحیه نشاط و پرکار میشد. کم اتفاق نمیافتاد که امام در آن سن و سال روزانه بیش از ۱۶ ساعت کار میکردند.
اشاره به خصلت تحجر در نجف کردید، میشود منظورتان را بیشتر تبیین کنید؟
فکر میکنم نخستین بار یا دومین بار بود که به نجف رفته بودم و با امام صحبت میکردم، ایشان درباره محیط نجف و نوع نگاه برخی از آقایان نکاتی را به من گفتند؛ از جمله چندی پیش یکی از علما نزد ایشان آمده و گفته چرا اینقدر جوش اسراییل را میزنید - ظاهرا چند روز بعد از جنگ ۶ روزه اعراب و اسراییل بوده است - برفرض اسراییل اگر بیاید و عراق را هم بگیرد، مسلم است که به حوزه کاری ندارد! نوع نگاه و درک سیاسی را ببینید. یا وقتی که امام آمدند پاریس چند مورد از خانواده این بزرگان نزد خانم و عروس امام رفته و از هجرت ایشان گله کرده بودند با جملاتی نظیر اینکه چطور ایشان دلش آمده حرم حضرت علی (ع) را رها کرده و به فرنگ برود؟ مگر چه کمبود و مشکلی داشت، امامت جماعت نداشت که داشت، مسجد و محراب نداشت که داشت، درس و بحث نداشت که داشت، دیگر چه میخواست که اینجا را رها کرد و به ولایت کفر رفت؟ در عوض در پاریس هر روز گفتوگو با جوانان مصمم و انقلابی ایرانی و غیر ایرانی، گفتوگو با مراجعین از دستجات مختلف، میزبانی گهگاه اهالی نوفللوشاتو و مقامات کلیسایی آنجا، دیدار با رجال سیاسی و چهرههای مبارز وطنی، ارتباط گسترده با مطبوعات و دیگر رسانههای تصویری، رشد روزافزون مبارزات مردم و نزدیک شدن پیروزی ملت و نوید سقوط نظام شاهنشاهی در کنار مشاهده اوضاع اجتماعی آن دیار، همه و همه بدیهی است مسبب روحیهای دیگر در امام شده بود متفاوت از آنچه خانوادهشان در نجف از ایشان دیده بودند. تردید نباید داشت که این وضع و این تفاوتهای محیطی در ذهن و آرای فقهی نیز اثرگذار است، اصلی که قرآن نیز بر آن صحه گذارده و انسانها را به سیر و سفر و حتی مهاجرت دعوت کرده است. مشاهده شرایط اجتماعی و فرهنگی جوامعی دیگر، بررسی تبعات پیشرفت صنعتی در یک کشور پیشرفته صنعتی و نظایر اینها همگی ذهن یک انسان یا یک معمار فرهنگی را با خود درگیر میکند. به عنوان شاهدی دیگر بر این ادعا معتقدم که اقامت پنج ساله شهید بهشتی در هامبورگ بدون تردید در آرای فقهی ایشان اثرگذار بوده است، درباره امام هم نمیتوانم ایشان را از این توجهات مستثنا بدانم. این را هم بگویم که این مساله نه نقطه ضعفی بر ایشان است و نه گناهی متوجه من که به این مساله توجه کردهام. اصراری که امام بر دخالت دادن دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد از خود نشان میدهند، نشانه چیست؟ چالشی که برخی فقهای سنتی با آرای اینچنینی امام داشتهاند، از کجا سرچشمه میگیرد؟
امام در نوفللوشاتو اصلا درباره نظامهای سیاسی آنجا پرسوجو میکردند؟
بله، اتفاقا موردی پیش آمد که به تدوین پیشنویس قانون اساسی مربوط میشد. از ایشان سوال شد که اگر قانونی را مجلس تصویب کند و شورای نگهبان نیز آن را مغایر شرع و قانون اساسی نداند، اما وقتی میآید دست رییسجمهور که ابلاغ کند، او قانون را خلاف مصلحت کشور میبیند، چه باید کرد؟ از یکسو رییسجمهور با رای مستقیم مردم انتخاب شده، قسم خورده به قرآن که حافظ قانون اساسی و مصالح کشور باشد و حال او اجرای این قانون را خلاف مصالح کشور تشخیص میدهد، در عین حال قانون مصوب مجلس منتخب مردم است، تکلیف آن چیست؟ آقای حبیبی خودش راهی مناسب پیدا نکرده بود تا اینکه آن را با امام در میان گذاشتیم. ایشان ابتدا پرسیدند در چنین مواردی چه کار میکنند؟ آقای حبیبی گفت در فرانسه و انگلیس چه کار میکنند، من گفتم در نظام آلمان فدرال دادگاهی هست به نام دادگاه قانون اساسی. ارجاع مواردی اینچنینی به آنها رافع مشکل است. امام گفتند قاضی یا قضات این دادگاه را چه کسی تعیین میکند، گفتم صدراعظم. گفتند خب اینطور نمیشود، چه او خود یکطرف قضیه است. درباره امریکا هم پرسیدند و دیدند که هر کدام از اینها یک اشکالی دارد. من گفتم که شما خودتان چه نظری میدهید، لحظهای فکر کردند و گفتند بگذارید به رای مردم و اینکه قبل از رفراندوم موضوع برای مردم شکافته شود. من گفتم گاهی هم ممکن است در رییسجمهور یا در دولت یا در گروههایی از مجلس شیطنت و گروکشیهای سیاسی هم در میان باشد، امام چند لحظه فکر کردند و گفتند یک تبصره به آن اضافه کنید و آن تبصره اینکه اگر رای مردم موید نظر مجلس بود، رییسجمهور برکنار میشود و خودش مقدمات انتخابات ریاستجمهوری بعدی را فراهم میکند ولی خودش نمیتواند دیگر در آن نامزد بشود و اگر هم رای مردم موید نظر رییسجمهور بود، مجلس منحل شده و مردم نمایندگان دیگری انتخاب بکنند که شرایط جهانی و جوانب را بهتر بشناسند و مصلحت کشور را بهتر بفهمند. این باعث میشود که هیچکس ریسک نکند و شیطنتی انجام ندهد. این مساله در پیشنویس آمد که اگر اختلاف نظر درست شد، این راهحل هست.
با صحبتهایی که شد، ما میتوانیم شخصیت سیاسی، فقهی امام را به دوره قبل و بعد نوفللوشاتو تقسیم کنیم؟
اگر ما از امام آرای دیگری میشنویم که قبلا در نجف از ایشان نشنیده بودیم، به این دلیل است که ذهنیت جدیدی متناسب با شرایط جدید و به اقتضای شرایط جدید برای ایشان به وجود آمده است. نامههایی از ایشان هست در پاسخ کسانی که به برخی آرای فقهی ایشان معترض بودهاند از جمله درباره حلیت شطرنج و موسیقی یا آرای دیگر ایشان که همگی در صحیفه امام آمده است، نشان از این تغییر دارد.
یعنی افق فکری تازهای برای ایشان به وجود آمد؟
بله! افقی به مراتب بازتر از شرایطی که ایشان در عراق با آن مواجه بودند. اصولا میدانید که فتاوی علما چون مبتنی بر استنباطات عقلی است، گاه با هم متفاوت است لذا افق دید یک فقیه در آرای او خیلی نقش دارد. البته امام در عراق هم برخلاف محیط آنجا افکار مترقیای داشتند. ایشان تمام کتابهای دکتر شریعتی را در نجف خوانده بودند و من درباره آنها با ایشان گفتوگو کرده بودم. حتی بنده فیلمهای سینمایی که دیده بودم را برای ایشان تعریف میکردم. مثلا یکبار یک فیلم تخیلی دیده بودم که در آن دو خلبان مسیر را گم میکنند و به منطقهای میرسند که انسانهای بدوی در آن زندگی میکردند. یکی از خلبانها بطری خالی کوکاکولای خود را بیرون میاندازد، اهالی آن منطقه هم تاکنون بطری و شیشه ندیده بودند، لذا خیلی روی آن بررسی میکنند و هر کس برای دیدن آن به دیگری فشار میآورد و در نتیجه دوستی و صمیمیت میان آنان به دلیل همین میل به تصاحب بیشتر میرفت تا خدشهدار شود که بطری را تحویل ریشسفید قبیله میدهند. او هم بعد از اینکه از آن سر در نمیآورد، میگوید گرچه ممکن است این یک هدیه الهی باشد، خصوصا که از آسمان آمده اما الان ثبات قبیله مرا به هم ریخته است، پس به یک بلای آسمانی بیشتر شبیه است و لذا شب به بالای تپهای میرود و رو به خداوند میگوید که این هدیهات را به تو برمیگردانیم، شاید قبیله من هنوز لیاقت دریافت آن را ندارند و سپس آن را به بالا پرت میکند. یک فیلم تخیلی دیگر هم که باز برای ایشان نقل کردم این بود که دادگاهی مجرمی را محکوم به تبعید به کره ماه میکند. هنگامی که میخواهند او را سوار بر سفینه مخصوص کنند اصرار میکند رفیقهاش را با خودش ببرد، اما مجری حکم مخالفت میکند. و مجرم محکوم میگوید که زندان انفرادی خلاف حقوق بشر است تا اینکه مجری حکم نزد قاضی میرود. قاضی میگوید که نمیتواند رفیقهاش را با خودش ببرد اما هر زنی دیگر غیر از رفیقهاش را با ویژگیهای مورد نظرش میتوانید با او اعزام کنید. مجرم محکوم مشخصات زن ایدهآل خود را میگوید و آنها نیز کسی را با آن مشخصات با او همراه میکنند. ۶ ماه بعد که مدت حبسش تمام میشود، مجری حکم به کره ماه میرود تا مرد را برگرداند اما او میگوید که آن زن هم باید همراهم برگردد اما مامور میگوید که چنین اجازهای ندارد وانگهی سفینه میتواند فقط یک نفر را برگرداند. مجری حکم وقتی با سرسختی آن مرد مواجه میشود که حاضر نیست بدون همدمش که به او عادت کرده است، به زمین بازگردد، با اسلحه چند گلوله به آن زن شلیک میکند، به محض اینکه چهار یا پنج تیر به او اصابت میکند بدنش متلاشی میشود و تعدادی ترانزیستور و سیم و پیچ و مودم و... از او بر جای میماند. مشخص میشود که آن زن ساختگی بوده است. امام درباره فیلم اولی گفتند که آن ریشسفید شاید طور دیگری میتوانست با آن بطری رفتار کند، اما پیداست که خودش هم اسیر منیت بوده است، اما در هر حال بر آن منیت غلبه کرده که آن را به خدا برگردانده است. اما اگر واقعا فکر میکرد که آن بطری یک مائده آسمانی بوده حتما خیری در آن نهفته بوده و نباید مخالفت میکرد و میکوشید مردم را به صلح و صفا دعوت کند. درباره فیلم دوم هم گفتند که پیداست آن مجرم دید شهوانی داشته و قاضی هم نگاه شهوانی او را ارضا کرده است.
این فیلمها مربوط به چه سالهایی بود؟
مربوط به سالهای ۶۲، ۶۳ میلادی بود اما من چند سال بعد در سال ۱۹۶۸ آن را برای ایشان تعریف کردم.
امام علاوه بر رمان شوهر آهوخانم، رمانهای دیگری هم خوانده بودند؟
بله، رمانهای زیادی بود که مطالعه کرده بودند و من دقیقا به خاطر ندارم.
در آن سالها نیز شعر میگفتند؟
امام در جوانی یک دیوان شعر داشتند که ساواک برد. اما هرچه تلاش شد، پیدا نشد. خواهر من هم بر اساس این سابقه از امام میخواهد که شعر بسرایند که امام از نو سرودن را آغاز میکنند.
کسی هم آن دیوان شعر را دیده بود؟
حتما از افراد خانواده آن را دیده بودند! اما موضوع گم شدن آن را احمد آقا گفته بود. علاوه بر دیوان شعر، خیلی از کتب امام در طول آن سالها گم شده بود. مثلا در سالهای بعد از انقلاب در یکی از شهرستانها، فردی در یک کتابفروشی گوشه خیابان توجهش به یک کتاب خطی جلب میشود و وقتی با قیمت نازلی میخرد، متوجه میشود که یکی از آثار امام است و به جماران میآورد.