یادداشت پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

یادداشتی از یک فرزند شهید؛

آنچه که درباره مهدی جهانگیری می دانم

به مادر مهدی فکر می کنم!! او که نه ابراهیمش، نه اسحاقش و نه مهدیش، و حتی نه محمد شهیدش را که همگی پیش خدا وبندگانش از منزلتی برخوردارند را چندان نمی بیند. بلکه همواره نگاهش به راه است تا یعقوب شهیدش از سفر برگردد. هیچ کدام به اندازه یعقوبش که هیچ گاه پیکر پاکش نیامد، داغ بر جگر او ننهاده است. راستی اگر او بفهمد چه می شود؟

مهدی هرجا که باشد اکنون یکی از تولید کنندگان بزرگ کشور است. او میتوانست بسیار بهتر از ابر سوداگران کشور، سرمایه و تدبیر اقتصادی اش را در مسیری هزینه کند که به او یک دیوانه تولید نسبت ندهند. مجموعه تحت مدیریت او هزاران نفر نیرو دارد، اما او به جای پروژه های واردات و خرید و فروش نفت و مانند آن، به تولید فولاد، ساخت هتل، کارآفرینی، اشتغال زایی ونظایر آن روی آورده است. 
دامنه فعالیتهای او گسترده است، اما کارخانه است و رونق تولید. نه پروژه های وارداتی که حلقوم تولید کشور را بفشارد. او هر جا که اکنون باشد خود یک تولید کننده بزرگ است نه یک دلال بزرگ. او از معدود بهانه های کشور برای رونق صنعت گردشگری و فولاد است. 
پروژه های فرهنگی اش را هم می ستایم. چاپ یکی از نفیس ترین قرآن های خطی، یکی از حمایت کنندگان پروژه سمفونی روح الله، حمایت او از برجسته ترین و موفق ترین و پرمخاطب ترین فیلم های کشور.
راستی از یک مدیر مالی، چه چیزی بیش تر از این می خواهیم. ما را چه می شود؟!
به مادر او فکر می کنم!! او که نه  ابراهیمش، نه  اسحاقش و نه مهدیش، و حتی نه محمد شهیدش را که همگی پیش خدا وبندگانش از منزلتی برخوردارند را چندان نمی بیند. بلکه همواره نگاهش به راه است تا یعقوب شهیدش از سفر برگردد. هیچ کدام به اندازه یعقوبش که هیچ گاه پیکر پاکش نیامد، داغ بر جگر او ننهاده است.
راستی اگر او بفهمد چه می شود؟

چقدر دردناک است، مهدی نگران مادر است در حالی که احتمالا در دستان ارگانیست است که چند وقت پیش تمجید یکی از سرداران محبوبش در توصیف مادری او و فرزندان شیر پاک خورده اش را شنیدیم. این مادر نازنین برای من که با والده به زیارتش رفته بودم چنین  گفت. چند روز پیش حاج اسحاق و حاج قاسم اینجا بودند. سردار گفت، تربیت و شیر پاک تو بوده است که چنین فرزندانی را به اسلام و انقلاب تحویل داده است. 
و آیا گواراتراز این می شود که فرزندت را با وضو شیر دهی؟
واین سوء تفاهمات را چگونه میتوان مرتفع نمود اگر تا کنون نه شاکی ای داشته باشی که مبنای محاکمه ای شده باشد و نه پرونده ای از دیوان محاسبات، نه پرونده ای از سازمان بازرسی، نه سابقه ای در اطلاعات، و نه .....
اما اگر جای شکایتی وجود داشته باشد، آیا این آداب برخورد با تولید کننده ای است که مادر او دو تن از جگرپاره هایش را تقدیم نهال نوپای انقلاب این کشور کرده است؟
من با او هیچ اشتراکی نداشتم، جز خاطراتی از دوران اتحادیه ی انجمنهای اسلامی مدارس، جز آنکه پدر من و دو برادر او هر سه شهیدانی سپاهی یا بسیجی بوده اند. جز یک سابقه آشنایی خانوادگی و رفاقت و قرابتی که خانواده های شهدا در یک شهر کوچک با هم دارند. در تمام دوران رفاقتمان نه ریالی نفع مادی و نه کمترین بهره ای سیاسی از او برده ام، اما می دانم که او در حق سرمایه هایی که در اختیار داشته است، بمانند بسیاری از سوداگران ایران خیانت نکرده است. او ساخته است و تولید کرده است و از فرهنگ کشور حمایت کرده است و از ستون های توسعه گردشگری ایران واقع شده است. اکنون بیش از او نگران مادرش هستم، و بیش از همه، نگران کودک نحیف تولید کشور، که چگونه ضربه می خورد. این همان کودکی است که به امید توانمند شدن و قطع وابستگی هایش چه فداکاریها وچه خونها   که نثارش شده است.
دکتر اسحاق مرد سیاسی و اجرایی بزرگی است، تا آنجا که فکر می کنم او حتی به جایگاه معاون اولی شخصیتی به مراتب والاتر و بالاتر از گذشته می بخشد. اما من اصلا به دعوای دکتر اسحاق با رقبای سیاسی اش کاری ندارم. من قبل از او و دغدغه های ارزشمندش نگران تولید هستم. هرچند اسحاق اکنون سال هاست که خود یک پشتوانه نظامِ تولید کشور است.
من نگران نحوه برخورد با یک تولید کننده ام. نگران هزاران سهامدار و هزاران حقوق بگیر یک مجموعه بزرگ اقتصادی و سرنوشتی که تولید در کشورم پیدا می کند.
راستی من به عنوان یک شهروند این کشور هنوز نمی دانم چرا او دربند است!
خود او اما، آیا می داند؟
ما را چه می شود؟!

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.