«چون فلان بازیگر میخندد و من هم میتوانم بخندم و فلان بازیگر مشهور گریه میکند و من هم میتوانم گریه کنم، پس من هم میتوانم بازیگر شوم!» این تصور اکثر کسانی است که دوست دارند بازیگر شوند اما آنطور که بابک کریمی، بازیگر فیلمهایی مثل «فروشنده» و «جدایی نادر از سیمین» میگوید، بازیگر شدن به این سادگیها هم نیست.
به گزارش خبرنگار ایسنا-منطقه اصفهان، بابک کریمی، در نشست «در جستوجوی شخصیت» که 21 مردادماه به همت پاتوق فیلم کوتاه اصفهان در پردیس سینمایی سیتی سنتر برگزار شد، اظهار کرد: قواعد، پله اول بازیگری است و تنها فایده آن این است که بازیگر اشتباه نکند. حالآنکه بازیگر برای اوج گرفتن باید این قواعد را مانند خمیری ورز بدهد، با آن بازی کند و به نقشی که پذیرفته، شخصیت ببخشد. او باید بتواند حس بگیرد، سپس این حس را به مخاطب منتقل و با این کار بین شخصیت و مخاطب ارتباط ایجاد کند. درواقع این ارتباط، فصل مشترک همه فیلمهای جهان صرفنظر از تفاوت ملیت و فرهنگ آنهاست.
بازیگر فیلم سینمایی «گذشته» ادامه داد: برای شناخت شخصیت سه مرحله وجود دارد که نخستین آن، شناخت خویشتن است. در مرحله دوم باید دید که تا چه اندازه میتوانیم شخصیتی که قرار است نقش آن را بازی کنیم در درون خویش و با استفاده از تجربیات خود و اطرافیانمان پیدا کنیم و در وهله سوم، باید بتوانیم شخصیتی که از ما دور است و تجربه دیدار او را در اطرافمان نیز نداشتهایم در قالب انسانی بریزیم و خلق کنیم.
وی تأکید کرد: بازیگر باید کاراکتری که نقش آن را پذیرفته درک کند و برای آن بعد مثبت یا منفی تعریف نکند. بهعبارتیدیگر، او نباید شخصیت را قضاوت کند. بازیگر باید برای فیلمنامهای که میخواند چرایی بیاورد، چون در پی یافتن پاسخی برای این چراییهاست که ریشه شخصیت، شفاف میشود.
کریمی یادآور شد: بازیگری که شخصیت را واکاوی نکند و دنبال چرایی آن نگردد مانند مهری است که روی صحنه جملاتی را از حفظ میگوید، بیآنکه از احساس و شرایط آن شخصیت، چیزی به مخاطب منتقل کرده باشد.
بازیگر فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» با بیان اینکه چراییها، تاریخچهای از گذشته شخصیت برای بازیگر بازگو میکنند، گفت: هر جمله فیلمنامه یک چرایی دارد و دلیل آن چراییها گاهی منطقی و اغلب حسی است. برای شخصیتهایی که دور از ذهن است و بازیگر مصداق آن را تجربه نکرده، این چراییها بهمثابه تاریخچهای از گذشته شخصیت عمل میکنند. برای مثال در فیلم «جدایی نادر از سیمین» باید پرسید چه اتفاقی افتاده که نادر و سیمین به این سطح از دوری رسیدهاند که جواب همدیگر را با ایما و اشاره میدهند و باهم حرف نمیزنند؟ برای درک این شخصیتها چندین جلسه پیشینه آنها شبیهسازی شد و دعواهای اساسی شکل گرفت تا در بازیگر مصداق عینی ایجاد کند و او بتواند از عهده ایفای نقش بربیاید.
وی با تأکید بر تفاوت متن گفتن و متن حفظ کردن گفت: زمانی که متن حفظ میشود بازیگر میفهمد نیاز نیست آن جملات را بهتمامی بیان کند. این حس باعث میشود زبان بدن بهگونهای باشد که قبل از باز کردن دهان بازیگر، بیننده عصبانی شدن یا خوشحالی شخصیت را درک کند.
کریمی تصریح کرد: بازیگر باید در شخصیت ذوب شود و اجازه بدهد که نقش بر آن سوار شود. وقتی فیلمی با بازی من پخش شود و مخاطب بگوید بابک کریمی را ببین یعنی من اشتباه بازی کردهام و این منم که سوار بر نقش شدهام.
بازیگر فیلم «مرگ ماهی» ادامه داد: بازیگر باید الگویی از شخصیتی که میخواهد آن را بازی کند در ذهن خود داشته باشد. در فیلم «فروشنده» بی الگویی شخصیت بابک یک مشکل بود چون آقای فرهادی به من گفتند در این شخصیت خودت باش و ازآنجاکه من موجود پیچیدهای هستم، بعضی روزها خوشحال و بعضی روزها ناراحت بودم و نمیدانستم باید کدامیک از این بابکها باشم! از یکجایی به بعد فهمیدم برای اینکه خودم باشم نباید به این چیزها فکر کنم و هر روز با همان حال و هوایی که داشتم بازی میکردم. وی با اشاره به اینکه تله کلیشه شدن برای همه بازیگرهای دنیا وجود دارد گفت: این بازیگر است که نباید در موج تکراری نقش گرفتار شود و برای نیفتادن در این تله نیز باید از خودش شروع کند. یعنی به خاطر بیاورد که خودش تکراری نیست و امروزش با دیروزش فرق دارد پس از اگر با زمانه خودش جلو برود، کارش هم پیش خواهد رفت بدون اینکه تکراری در آن باشد.
کریمی خاطرنشان کرد: فراموش نکنیم که ما آزادی انتخاب داریم. تا یک سال بعد از بازی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» همه نقشهایی که به من پیشنهاد میشد یا قاضی بود یا وکیل اما این من بودم که باید تصمیم میگرفتم آن نقش را بپذیرم یا نه و اینجا مسئولیت ما برای دچار کلیشه نشدن پررنگتر میشود.
وی افزود: عدهای فکر میکنند چون فلان بازیگر میخندد و من هم میتوانم بخندم و فلان بازیگر مشهور گریه میکند و من هم میتوانم گریه کنم، پس من هم میتوانم بازیگر شوم درحالیکه بازیگر، زمانی که کارگردان میخواهد باید بخندد یا گریه کند و دیگران زمانی که اتفاقی برایشان میافتد میتوانند بخندند یا گریه کنند.
انتهای پیام
به گزارش خبرنگار ایسنا-منطقه اصفهان، بابک کریمی، در نشست «در جستوجوی شخصیت» که 21 مردادماه به همت پاتوق فیلم کوتاه اصفهان در پردیس سینمایی سیتی سنتر برگزار شد، اظهار کرد: قواعد، پله اول بازیگری است و تنها فایده آن این است که بازیگر اشتباه نکند. حالآنکه بازیگر برای اوج گرفتن باید این قواعد را مانند خمیری ورز بدهد، با آن بازی کند و به نقشی که پذیرفته، شخصیت ببخشد. او باید بتواند حس بگیرد، سپس این حس را به مخاطب منتقل و با این کار بین شخصیت و مخاطب ارتباط ایجاد کند. درواقع این ارتباط، فصل مشترک همه فیلمهای جهان صرفنظر از تفاوت ملیت و فرهنگ آنهاست.
بازیگر فیلم سینمایی «گذشته» ادامه داد: برای شناخت شخصیت سه مرحله وجود دارد که نخستین آن، شناخت خویشتن است. در مرحله دوم باید دید که تا چه اندازه میتوانیم شخصیتی که قرار است نقش آن را بازی کنیم در درون خویش و با استفاده از تجربیات خود و اطرافیانمان پیدا کنیم و در وهله سوم، باید بتوانیم شخصیتی که از ما دور است و تجربه دیدار او را در اطرافمان نیز نداشتهایم در قالب انسانی بریزیم و خلق کنیم.
وی تأکید کرد: بازیگر باید کاراکتری که نقش آن را پذیرفته درک کند و برای آن بعد مثبت یا منفی تعریف نکند. بهعبارتیدیگر، او نباید شخصیت را قضاوت کند. بازیگر باید برای فیلمنامهای که میخواند چرایی بیاورد، چون در پی یافتن پاسخی برای این چراییهاست که ریشه شخصیت، شفاف میشود.
کریمی یادآور شد: بازیگری که شخصیت را واکاوی نکند و دنبال چرایی آن نگردد مانند مهری است که روی صحنه جملاتی را از حفظ میگوید، بیآنکه از احساس و شرایط آن شخصیت، چیزی به مخاطب منتقل کرده باشد.
بازیگر فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» با بیان اینکه چراییها، تاریخچهای از گذشته شخصیت برای بازیگر بازگو میکنند، گفت: هر جمله فیلمنامه یک چرایی دارد و دلیل آن چراییها گاهی منطقی و اغلب حسی است. برای شخصیتهایی که دور از ذهن است و بازیگر مصداق آن را تجربه نکرده، این چراییها بهمثابه تاریخچهای از گذشته شخصیت عمل میکنند. برای مثال در فیلم «جدایی نادر از سیمین» باید پرسید چه اتفاقی افتاده که نادر و سیمین به این سطح از دوری رسیدهاند که جواب همدیگر را با ایما و اشاره میدهند و باهم حرف نمیزنند؟ برای درک این شخصیتها چندین جلسه پیشینه آنها شبیهسازی شد و دعواهای اساسی شکل گرفت تا در بازیگر مصداق عینی ایجاد کند و او بتواند از عهده ایفای نقش بربیاید.
وی با تأکید بر تفاوت متن گفتن و متن حفظ کردن گفت: زمانی که متن حفظ میشود بازیگر میفهمد نیاز نیست آن جملات را بهتمامی بیان کند. این حس باعث میشود زبان بدن بهگونهای باشد که قبل از باز کردن دهان بازیگر، بیننده عصبانی شدن یا خوشحالی شخصیت را درک کند.
کریمی تصریح کرد: بازیگر باید در شخصیت ذوب شود و اجازه بدهد که نقش بر آن سوار شود. وقتی فیلمی با بازی من پخش شود و مخاطب بگوید بابک کریمی را ببین یعنی من اشتباه بازی کردهام و این منم که سوار بر نقش شدهام.
بازیگر فیلم «مرگ ماهی» ادامه داد: بازیگر باید الگویی از شخصیتی که میخواهد آن را بازی کند در ذهن خود داشته باشد. در فیلم «فروشنده» بی الگویی شخصیت بابک یک مشکل بود چون آقای فرهادی به من گفتند در این شخصیت خودت باش و ازآنجاکه من موجود پیچیدهای هستم، بعضی روزها خوشحال و بعضی روزها ناراحت بودم و نمیدانستم باید کدامیک از این بابکها باشم! از یکجایی به بعد فهمیدم برای اینکه خودم باشم نباید به این چیزها فکر کنم و هر روز با همان حال و هوایی که داشتم بازی میکردم. وی با اشاره به اینکه تله کلیشه شدن برای همه بازیگرهای دنیا وجود دارد گفت: این بازیگر است که نباید در موج تکراری نقش گرفتار شود و برای نیفتادن در این تله نیز باید از خودش شروع کند. یعنی به خاطر بیاورد که خودش تکراری نیست و امروزش با دیروزش فرق دارد پس از اگر با زمانه خودش جلو برود، کارش هم پیش خواهد رفت بدون اینکه تکراری در آن باشد.
کریمی خاطرنشان کرد: فراموش نکنیم که ما آزادی انتخاب داریم. تا یک سال بعد از بازی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» همه نقشهایی که به من پیشنهاد میشد یا قاضی بود یا وکیل اما این من بودم که باید تصمیم میگرفتم آن نقش را بپذیرم یا نه و اینجا مسئولیت ما برای دچار کلیشه نشدن پررنگتر میشود.
وی افزود: عدهای فکر میکنند چون فلان بازیگر میخندد و من هم میتوانم بخندم و فلان بازیگر مشهور گریه میکند و من هم میتوانم گریه کنم، پس من هم میتوانم بازیگر شوم درحالیکه بازیگر، زمانی که کارگردان میخواهد باید بخندد یا گریه کند و دیگران زمانی که اتفاقی برایشان میافتد میتوانند بخندند یا گریه کنند.
انتهای پیام
کپی شد