کتاب "زن‌آقا" در نشستی با حضور نویسنده کتاب و برخی کارشناسان و علاقه‌مندان مورد تحلیل و بررسی قرار گفت.

به گزارش خبرنگار ایسنا منطقه قم، "زن آقا" نامی است که اهالی روستایی در جنوب کشور به همسر طلبه‌ای که برای تبلیغ در ماه رمضان به دیارشان رفته‌بود، داده‌بودند و همین امر جرقه‌ی نوشتن کتابی با همین نام را در ذهن زهرا کاردانی یزد، طلبه‌ای که از قضا گرافیک هم خوانده و فعال اینستاگرام است و البته زن آقا است؛ ایجاد کرد.

ماجرا از اول ماه رمضان و با ورود خانواده‌ی چهارنفری روحانی جدید روستا شروع می‌شود و خطی ممتد و بدون فراز و فرود را طی می‌کند و در نهایت در روز عید فطر به پایان می‌رسد و این میان زهرا کاردانی می‌ماند و کوله‌باری از تصاویر و خاطرات تلخ و شیرین که در کتابش برای‌مان روایت ‌می‌کند.

زن‌آقا روایتی ساده و فانتزی است از مواجهه‌ی یک بانوی طلبه شهری با روستایی که سردرگم است میان پس‌مانده‌های سنت و کف‌های اقیانوس مدرنیته؛ با زبانی دخترانه، شیرین، باورپذیر و آکنده از طنزی رندانه و دخترانه که اقتضای وصف حال روستایی بی‌تاریخ و ای بسا دورانی بی‌تاریخ و خنده‌آور است:

«یک مغازه بود با نمای شیشه‌ای توی تنها خیابان آسفالت روستا. هیچکس توی خیابان نبود. آن‌ها که سر زمین می‌رفتند، بیرون بودند و بقیه خواب. داشتم نزدیک می‌شدم که متصدی‌اش‌را از پشت شیشه دیدم؛ خانمی سفیدپوش. مقنعه سرمه‌ای مرتبی  سرش بود و از همان دور رژ سرخابی‌اش پیدا بود. با خودم گفتم این وقت صبح، بعد از سحر، تشنه و خواب‌زده چطور وقت کرده این‌طور به خودش برسد؟»

این بانوی طلبه و مبلغ جوان مشهدی که متولد 68 است، می‌گوید: از سال ۹۱ نویسندگی داستان‌را شروع کردم و از سال ۹۶ وقتی متوجه استعدادم در توجه دقیق به جزئیات و ثبت شفاف ‌آن‌ها در ذهنم شدم، وارد حیطه روایت نویسی و مستندنگاری شدم.

زهرا کاردانی ادامه می‌دهد: قبل از زن آقا روایت و مستند نگاری حادثه منا را از زبان خانواده شهدا و کارگزاران حج که درگیر ماجرا بودند را آغاز کردم و هنوز درگیرش هستم که احتمالا تا پایان تابستان تمام می‌شود اما "زن‌آقا" اولین اثر مستقل من است که در سال 97 چاپ شد.

او در پاسخ به این پرسش که «نویسندگی با داشتن دو بچه سخت نیست» پاسخ می‌دهد: هرکاری با دوتا بچه سخته ایضا نوشتن اما اگر آدم برای هرکاری "چرایی" داشته باشه، با هر "چگونه‌ای" می‌سازد و منی که سابقا اگر ۸ ساعت در شبانه‌روز نمی‌خوابیدم روز بعدش برایم روز نبود، الان عادت کردم و گاهی مجبورم به روزی ۵ ساعت خواب اکتفا کنم.

زن‌آقا ادامه می‌دهد: این کتاب یک سفرنامه است؛ فرق داستان و سفرنامه اینست که داستان تکیه بر تخیل دارد و سفرنامه مبتنی بر واقعیت و مستندنگاری است؛ یکی از علایمی که فهمیدم باید بروم سراغ مستند نگاری، این بود که من به جزییات اهمیت می‌دادم و آن هارا در حافظه‌ام به خوبی ثبت می‌کردم.

وی عنوان می‌کند: در طی سفرهای تبلیغی‌مان در ماه رمضان سه سال پیاپی به این روستا(که هنوز هم مانند کتابش، از بردن نامش امتناع دارد) روزنوشت هایی داشتم که مختصرش را در فضای مجازی می‌گذاشتم که بعدا آن‌را بازنویسی کردم؛ اگرچه اصل داستان مال سفر اول است ولی داستان محصول سال ۹۶ است.

در زن‌آقا، شخصیت‌پردازی اعضای خانواده و به خصوص خود زن‌آقا بسیار کمرنگ است که مولف کتاب این نکته‌را به علت این می‌داند که قراربوده اهالی روستا و زندگی روستایی‌شان‌را توصیف کند نه خودشان‌را اما وقتی به او می‌گوییم که «شما در حقیقت به دنبال توصیف "مواجه‌" خودتان با روستا بوده‌اید نه توصیف محض روستا»، می‌پذیرد که برای فهم بهتر این مواجهه، قدری شخصیت پردازی خانواده‌ی زن‌آقا ضعیف است.

**زن‌آقا پنجره غبار گرفته میان روحانیت و مردم را به خوبی برداشته‌است
مرضیه نفری، رئیس کتابخانه آیت‌الله خامنه‌ای قم که به عنوان منتقد در این برنامه حضور دارد، وجه بارز این کتاب را سادگی و شیوایی آن می‌داند و می‌گوید: نویسنده خیلی صادقانه و روان می‌نویسد و این بسیار توجه من را جلب کرد، این کتاب یک سفرنامه است نه یک رمان؛ سفرنامه بین ایرانیان از قدمت خوبی برخوردار است، در سفرنامه دو نوع نثر داریم؛ یکی مثل خسی در میقات جلال که ادبی است و نثر دوم که به ادبیات نمایشی نزدیک است مانند آینه‌های دردار گلشیری!

وی ادامه می‌دهد: به نظر من برای خواننده امروز که متاثر از رخداد سینما و شبکه‌های اجتماعی دنیایش تصویری شده، این نوع ادبیات نزدیک به نمایش در کنار ویژگی دیگرش که آن نیز برگرفته از قالب دنیای اینستاگرام است و عبارتست از " روایت های کوتاه کوتاه و فصل به فصل" عامل اصلی موفقیت این کتاب است.

این منتقد ادامه می‌دهد: مولف در این اثر نمی‌خواهد نظرش‌را به مخاطب تحمیل کند؛ توصیه نمی‌کند، شعار نمی‌دهد، توصیف می‌کند و قضاوت‌را برعهده‌ی خواننده می‌گذارد؛ اگرچه نویسنده به عنوان مبلغ دینی به این سفر رفته اما درپی "مستقیم گویی" نیست یا دنبال اینکه من مبلغ دینی هستم و با بقیه فرق دارم، نیست. زن‌آقا مانند دیگران است.

نفری بیان می‌کند: بر روی این کتاب "سفرنامه" درج شده ولی در فیپای آن(فهرست نویسی پیش از چاپ که در کتاب درج می‌شود) ذیل رده‌ی "داستان فارسی" قرارگرفته‌ که این عدم هماهنگی باید اصلاح شود اما محتوای کتاب نیز نه یک سفرنامه‌ی محض است و نه یک داستان؛ زن‌آقا عناصر سفرنامه از قبیل جغرافیا، تاریخچه، مکان های دیدنی، جمعیت، تعداد مدارس و حتی اسم شهر و اسامی واقعی اشخاص‌را بیان نمی‌کند اما خب خیال‌پردازی هم نمی‌کند فلذا داستان محض هم نیست.

وی تصریح می‌کند: من اسم این کتاب را سفرنامه نمی‌گذارم، بلکه آن‌را "گزارش یا روایت‌هایی از یک سفر" می‌دانم که خاطره‌ نویسی و تحلیل‌های نویسنده است از تجاربش و سبک زندگی منحصر به فرد و اسلامی‌اش که مارا در آن شریک می‌کند.

مدیر کتابخانه آیتالله خامنه‌ای قم به بیان انتقادات دیگری به این اثر می‌پردازد و می‌گوید: نویسنده زبان شاعرانه دارد و سفرنامه جای لحن شاعرانه نیست؛ انتقاد دیگر آنست که در سفرنامه نویسنده باید راهنمای خواننده باشد و ما را به همه جا ببرد و نشان دهد و چیزی‌را نصفه رها نسازد اما یک جاهایی که لازم است نویسنده توضیحات بیشتری بدهد مثلا در خصوص برخی اتفاقات در روستا یا برخی اعتقادات روستایی‌ها، زن‌آقا توضیحات را نصفه رها می‌کند و یا اصلا توضیح نمی‌دهد.

وی ضرورت تولید این اثر را از جنبه‌های گوناگونی برمی‌شمارد و اظهار می‌کند: ما علیرغم حجم وسیعی که در اعزام مبلغین به مناطق محروم داریم اما گزارش و خاطره یا داستان‌های زیادی از این سفرهای تبلیغی نداریم؛ "زن‌آقا" آغاز یک حرکت جدید است و پس از این اثر ما شاهد نوشته‌شدن "زن‌آقا"های بیشتری خواهیم بود؛ به علاوه این اثر به اندازه‌ ده‌ها مقاله‌ای که در زمینه سبک زندگی اسلامی و نقش خانوادگی و اجتماعی زن و مرد، کاربرد دارد و مبین است.

نفری به بیان پاره‌ای دیگر از نقاط قوت این اثر میپردازد و عنوان می‌کند: علت دیگر دوست داشتن این کتاب، اینست که خانوم کاردانی، خودگویی های زیر لب صادقانه و قشنگی دارد و خواننده امروز اتفاقا دنبال دیدن آن اتفاق هایی است که دیده نمیشود؛ مثلا شما ممکنه عکس تولدتان را در صفحه شخصی‌تان در اینستاگرام منتشر کنید، اما مخاطب به دنبال داستان و روایت فرآیند شکل گیری آن تولد است و این برایش جذاب است و زن‌آقا این نکته‌را به خوبی دریافته‌است.

وی تصریح می‌کند: زن‌آقا سعی نکرده خود را خیلی خوب نشان دهد و نپختگی‌ها و اشتباهاتی هم دارد که درصدد کتمان آن نیست و صادقانه آن‌را با مخاطب در میان می‌گذارد زیرا می‌خواهد مثل مردم باشد و تفاوتی میان خودش و شوهرش به عنوان یک طلبه و مبلغ دینی با سایر مردم نمی‌بیند و پنجره غبار گرفته میان روحانیت و مردم را به خوبی برداشته‌است.

وی همچنین می‌گوید: به نظر من لحن و زاویه دید کتاب کاملا زنانه است که از محاسن آن به شمار می‌آید و خواننده می‌تواند از منظر یک طلبه‌ خانم با زندگی آن‌ روستایی‌ها مواجهه داشته‌باشد.

زن‌آقا بیش از آنکه اثری با ارزش‌های ادبی یا سفرنامه‌نویسی باشد، خوب یا بد به درستی پیام‌آور بروز دو نحو از مدرن شدن(یا حتی سکولاریسم) است؛ اولی به شکلی کاملا سطحی و ابتدایی در روستاها(و حتی شهرهای‌ماست) و از مشروطه آغاز شده که در آن ریشه‌های عمیق سنت به آرامی به دست فراموشی سپرده می‌شود و از آن صرفا پاره‌ای ظواهر و خرافات برجای می‌ماند و از مدرنیسم، ظواهر سطحی آن اخذ می‌شود که حاصل آن بی‌تاریخی و بی عالمی است و دومین بروز ازین سکولاریسم به شکلی کاملا بنیادین در زیست دینی و طلبگی است که در آن "زن" یا "زن‌آقا" به دنبال کشف هویت و جایگاه اجتماعی خود به عنوان عضوی از عالم امروزی است.

گفتنی است این نشست بیست و سومین جلسه از "عصرانه داستان" بود که شامگاه چهارشنبهدر سالن حوزه هنری قم و با حضور جمعی از نویسندگان، منتقدان و اهل ادب برگزار شد و کتاب ‌"زن‌آقا" که توسط انتشارات سوره مهر در سال دوم نشر به چاپ نهم رسیده‌است.

برشی از کتاب زن‌آقا :
«ظهر بود. قبل از نماز در زدند. پیرزن آبله رویی بود. گیس‌های حنا بسته‌اش را از وسط باز کرده بود. جثه درشتی داشت. چادرش را به گردن بسته و یک آفتابه روی دوش گرفته بود. فهمیدن حرف هایش از بقیه راحت تر بود. واضح و کم لهجه صحبت می‌کرد. جلوی در می‌خواست دستم را ببوسد که اجازه ندادم. اخم هایش را کشید توی هم و گفت حتما توی گوش سیدعلی باد رفته یا بهش بو خورده و یک سری تشخیص‌هایی که ازش سر در نمی‌آوردم. آفتابه را داد دستم و گفت: «این کریشکه! بچه را می‌بری حمام. خوب سر و بدنش رو می‌شوری. آخرِ کار این آفتابه رو می ریزی روی تمام بدنش. فهمیدی؟» اسمش چقدر هندی بود. و هند چقدر به جادو و اینجور خرافات نزدیک. لابد یک جوری آن محلول به جادو و جنبل مرتبط بود. توی آفتابه را نگاه کردم. آبِ سیاهی لب پَر می‌زد. بوی عجیب و تلخی داشت. ترکیب پودر بال مگس با استخوان مارمولک آفریقایی و خون پشه!؟ تصورش هم چندش آور بود.»
گزارش از علی چاوشی، ایسنا منطقه قم

انتهای پیام
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.