زاهد، فردی حکیم است که زبانش گویای حکمت اوست و بصر او بینای عیوب دنیا و دردها و دوای آن است پس زاهد، آن نیست که زیلویی در خانه ی خود پهن نموده باشد و از خانه خارج نشود و با کسی ارتباط نداشته، وگناهی نیز مرتکب نشود. زاهد به حکم انسانیت باید کار و تلاش کند و برای دیگران دلسوزی نماید. او نمی تواند نظاره گر به چاه افتادن و زهر نوشیدنِ دیگران باشد . او خلیفه ی خداوند است. و همانگونه که خداوند نسبت به مخلوقان خودش رحمت و مودت دارد، او نیز باید نسبت به دیگران چنین باشد.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران: کتاب شریف «شرح حدیث جنود عقل و جهل »، از آثار عرفانی امام است که در آن مباحث عرفان نظری، حکمت متعالیه و اخلاق مطرح شده است. این کتاب اما، بر خلاف «مصباح الهدایة الی الخلافة و الهدایة »، دیگر اثر عرفانی ایشان، یکسره در عرفان نظری نیست؛ بلکه، مباحث عرفان عملی را نیز در بر می گیرد و برای علاقه مندان به سلوک عرفانی بسیار مفید و راه گشاست. مباحث اخلاقی مطرح در این کتاب، به منزله ی پلی است برای رسیدن به معرفت الله، که غایت قصوای سلوک عملی امام خمینی است.از این رو می توان این کتاب را، بیانگر اخلاق عرفانی امام نیز دانست. فرقِ فارق این کتاب، با سایر کتبی که به بیان مقامات و روش سلوک عرفانی پرداحته اند و توسط صوفیه، به نگارش در آمده اند، مشحون بودن آن، از آیات قرآن کریم و احادیثِ ائمه معصومین است.
«شرحِ حدیث جنود عقل و جهل»، مشتمل بر شش مقاله است که بلند ترین مقالات آن، مقاله ی ششم است. این مقاله، مبتنی بر بیست و پنج مقصد و هر مقصد مشتمل بر چند فصل است.
متن زیر، متن کامل جلسه دوازدهم از درس گفتارهای سرکارخانم دکتر فاطمه طبایی، رییس انجمن عرفان اسلامی و مدیر گروه عرفان پژوهشکده ی امام خمینی و انقلاب اسلامی در تفسیر این اثر عرفانی امام خمینی است.او که خود مخاطب برخی از مهمترین متون و نامه های عرفانی امام خمینی است، و به عنوان عروس امام خمینی از اعضای بیت امام و همواره مورد محبت و توجه آن عارف بزرگ و درس آموخته مکتب عرفانی او بوده است؛ مدت مدیدی است که کلاس هایی در تفسیر این اثر استاد بزرگ خویش در دفتر انجمن علمی عرفان اسلامی، آغاز کرده است.
در این درس گفتار، دکتر طباطبایی به بررسی ادله نقلی زهد از نظرم امام خمینی می پردازد و از شرح صدر و علم نافع سخن به میان می آورد و رای مختار امام خمینی (س) را در این زمینه بیان می دارد.
متن کامل این درس گفتاراز نظر خوانندگان محترم می گذرد.
ادله ی نقلی زهد ورزی
در جلسات گذشته، رای امام(ره) در باره زهد از دیدگاه های فلسفی، عرفانی مطرح شد. در این فصل از کتاب، به بیان دلایل نقلی زهد می پردازند؛ چراکه برخی از مردم، مشرب عقلی دارند و مطالبی را که با موازین عقل سازگار باشد، می پذیرند و برخی با براهین نقلی و با استناد به احادیث و روایات متقاعد می شوند، از این رو، بسیاری از بزرگان، برای مطرح نمودن مطالب خود،هم از برهان عقلی و هم از برهان نقلی استفاده کرده اند؛ یعنی هم موجبات تأیید عُقَلا و فلاسفه را کسب می کنند و هم رضایتمندی اهل نقل را حاصل می کنند.
آیه ای که در آن تمام زهد خلاصه شده است
امام در فصل ششم به بررسی دلایل نقلی و روایات در باب زهد می پردازند؛ و می فرمایند: و آن بیش از این است که در این مختصر بگنجد و ما به ذکر مختصری از آن اکتفا کنیم. "قالَ اللهُ تَعالی: {لِکَیلا تَأسَوا عَلَی مَا فَاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِمَا آتَاکُم}[1]
امام علی و امام سجاد -علیهما السلام- فرموده اند تمام زهد در این آیه خلاصه شده است. یعنی اگر چیزی را از دست دادی، خود را مباز و تصور نکن که تمام هویت و حقیقت تو در آن موضوع از دست رفته است و نیز به آن چیزی هم که به دست می آوری، خیلی خرسند و خوشحال مباش و تصور نکن که با به دست آوردن آن، بر دیگران برتری داری.
امام خمینی چنین تعریفی از زهد را، شاهدی بر تعریف خود آورند که زهد را بی رغبتی و بی میلی معنا کردند و متذکر شدند که زهد، حالت نفسانی است و الزاماً با ترک همراه نیست ولی به طور معمول با ترک همراه می باشد . "و این شاهد بر کلام سابق ماست که زهد را از صفات نفسانیه ملازم با عمل گرفتیم، نه نفس ترک."[2]
زهد در کلام خواچه عبدالله نصاری
خواجه عبدالله انصاری نیز در این زمینه تعریف زیبایی داشته و چنین می گوید که: "الزُهدُ إسقاط الرَغبَةِ عَنِ الشَیءِ بِالکُلِیَّة".
"اسقاط" در اینجا متعلق به شیء است؛ یعنی به شیء برمی گردد و نه به رغبت. یعنی خواجه، مطلق رغبت را نفی نمی کند، زیرا انسان بی رغبت،از صفت انسانی خارج می شود -بلکه متعلَق رغبت را تغییر می دهد. به خدا و صفات نیک رغبت می ورزد.
پس زهدورزی عارفانه، برگرفتن رغبت از شیء است - شیء در نگاه عارفان، هر چیزی غیر حق است - قلبی که تنها متوجه حق است و از هر آن چه غیرحق است خالی است، طبیعی است که در مورد آن چه از دنیا که از دست می رود، دچار تاسف و آن چه از دنیا که به دست می آورد، دچار شادمانی نخواهد گشت. از این رو میل و رغبت زاهد، متوجه اموری می شود که با انسانیت،تعالی وکمال او متناسب است. در نگاه امام(ره) " قلبی که از محبت دنیا خالی باشد و اعراض از دنیا کند و منصرف از آن باشد، نه تأسف بر إدبار آن و نه فرحناکی بر إقبال آن می کند."[3]
مصطفی خمینی؛ عصاره زندگی علمی امام
ظهور چنین حالتی در مورد امام(ره)، به هنگام از دست دادن حاج آقا مصطفی مشهود بود. حاج آقا مصطفی، عصاره زندگی علمی امام(ره) بود؛ هم از نظر علمی و اشتغالات فکری هم راه و همفکر بودند و هم به لحاظ محبت فرزندی، اولین فرزند بود.گاهی میان برخی پدر ها و پسرها، به لحاظ اشتغالات شغلی و علمی فاصله است، ولی میان این پدر و پسر، چنین فاصله ای نبود. در چنین شرایطی، امام(س) به هنگام از دست دادنِ این عزیزترین کس خود فرمودند:مرگ مصطفی از الطاف خفیه ی پروردگار بود. این که ایشان این مصیبت عظمی را لطف خفیه ی پروردگار می خوانند، نشان از خالی بودن قلب ایشان از محبت غیرخدا می باشد.
نمونه ای دیگر از زهد امام خمینی
نمونه دیگر ی از زهد مطرح شده، به هنگام ورود امام به ایران است که پس از سالها انتظار به لحظه ورود به ایران نزدیک می شوند و می دانند مشتاقانشان با چه عشق و علاقه ای، ساعت ها در انتظار ورود ایشان می باشند و همچنین خطرات جدی برای ایشان وجود دارد. با این همه، در مقابل سوالی که می پرسد الان چه احساسی دارید؟ می فرمایند : "هیچ". حال آن که می توانستند چند جمله احساسی، عاطفی مطرح کنند، ولی به دور از شرح و تفسیر های گوناگون، حقیقت حال خودرا بازگو کردند،کسی که قلبش را خداوند تسخیر کرده، با اقبال و ادبار مردم تغییر نمی کند. حب و بغض غیر خدا، به هیچ وجه مسبب فرحناکی و یا اندوهناکی او نمی شود. جالب این است که در این کتاب که در جوانی نگاشته اند، گویی پاسخ این مطلب را داده اند و این نشان دهنده آن است که آن چه را با عقل نگاشته بودند، به قلب خود رسانده و عامل به آن بودند؛ آن جا که می نویسند:
"برای قلب زاهد یک حالت سهل انگاری و بی اعتنائی رخ دهد که توجه به دنیا و زخارف آن نکند تا چه رسد که از فوت آن تأسف و از اتیان آن فرح برای او رخ دهد."[4]
شاید برخی افراد چنین تلقی کنند که چنین انسانی، نسبت به افراد و وقایع اطراف خود بی تفاوت است. اما این گونه نیست. این افراد، بی رغبت نیستند؛ لکن رغبت آنان به امور فانی و بی ارزش دنیا نیست. رغبت آن ها متوجه امور جاویدان و سرنوشت و کمال نهایی انسان هاست. چنین افرادی، نیمه ی شب ها از خواب شبانه دل کنده و ساعت ها اشک می ریزند و با تمام شوق به مناجات با محبوب خود می پردازند و برای مردمان دعا می کنند. اوج احساسات انسانی آن ها در این زمان هاست. در این قسمت، امام(س) به بیان برهان نقلی دیگری پرداخته و به آیه دیگری برای اثبات زهد تمسک می جویند.
برداشت متفاوت امام خمینی از یک آیه از قرآن
"وَ قَالَ -تَعَالی شَأنُهُ- فِی وَصفِ قَارُونَ: {فَخَرَجَ عَلَی قَومِهِ فِی زینَتِهِ قَالَ الذَّینَ یُرِیدُونَ الحَیوةَ الدُّنیَا یَا لَیتَ لَنَا مِثلَ مَا اُوتِی قَارُونُ إنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ * وَ قَالَ الَّذِّینَ اُوتُو العِلمَ وَیلَکُم ثَوَابُ اللهِ خَیرٌ لِمَن آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ لا یُلَقَّیهَا إلا الصَّابِرُونَ}.[5] "[6]
این آیه به بیان داستان قارون پرداخته و می فرماید، قارون با تمام زینت خود از میان قوم خود عبور می کرد. عده ای با دیدن این صحنه گفتند، خوشا به حال قارون که صاحب چنین ثروتی است. اما افرادی که از علم حقیقی برخوردار بودند، گفتند: وای بر شما، پاداش خداوند به اهل ایمان و عاملان عمل صالح بهتر است. و صبر پیشه گان از این نعمت برخوردارند.
امام(س) ضمن طرح این داستان می نویسند؛ من این داستان را به دلیل احترامی که برای شارحان حدیث قائل هستم در این جا آوردم، لکن معتقدم که این آیه راجع به مقام زهد نیست، چرا که رغبت و میل اینان به خاطر پاداش است لکن پاداش اخروی "آن هایی که به حیات دنیوی دلخوش کرده بودند و مقصود و مرادشان دنیا و زینت آن بود، چون قارون را با زینت های او دیدند، دیگ آمال و آرزویشان به جوش آمد و حسرت زینت او را داشتند. ولی آن هایی که صاحب علم بودند و از جانب حق تعالی به آن ها علم غیب عنایت شده بود، اعتناء به زینت دنیا و قارون نداشتند و طالب ثواب الله بودند، و می دیدند که با صبر و شکیبایی به آن ثواب ها خواهند رسید."[7] پس رغبتِ این صاحبان علم به ثواب های اخروی بود.
بنابراین "این آیه ی شریفه اشاره به مقام اول از زهد است."[8] یعنی اگر این آیه به اشاره به مقام زهد باشد، مقام اول زهد است که مبنی بر اعراض از لذت دنیا برای رسیدن به لذت آخرت(ترک شهوت برای شهوت) است "و محتمل است که آیه ی شریفه راجع به مقام زهد هم نباشد، و ما این آیه را به تبع بعض محققین از شرّاح حدیث[9] ذکر کردیم."[10]
امام(س) در ادامه همین بحث، روایتی را نقل می کنند که از پیامبر در مورد معنای آیه ی «فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام» یعنی هر کس را که خداوند بخواهد هدایت کند، دلش را برای اسلام می گشاید، به چه معناست؟ "وَ رَوِیَ لَمّا سُئِلَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهِ- عَن مَعنَی الشَّرحِ فِی قَولِهِ تَعالی:{فَمَن یُرِدِ اللهُ أن یَهدِیَهُ یَشرَح صَدرَهُ لِلإسلامِ}، [11]
در اینجا قبل از آنکه به پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله بپردازیم، بیان نکته ای خالی از لطف نیست و آن این که به پرسش و پاسخ هایی که میان پیامبر و مردم عادی رد و بدل می گشت توجه کنیم، به نظرمی رسد، می تواند برای ما مفید فایده باشد. البته دقت های علمی، فلسفی، عرفانی و فقهی و غیره، مفید است و در جای خودش ضروری و سودمند، اما ببینیم فارغ از دریافت های علمی، که دارای مقدمه و مؤخره هستند و ویژه افراد خاصی بوده ، عکس العمل و فهم مخاطبان عادی از سخن وحیانی پیامبر چه بوده است؟ به همین پرسش و پاسخ توجه کنیم که چگونه پیامبر به زبانی قابل فهم برای تمام اقشار جامعه، معنای شرح صدر را معنا می کنند بدون آنکه به مقدمات و مؤخرات علمی نیازی باشد.
می فرمایند اگر خداوند بخواهد کسی را هدایت نماید، سینه ی او را باز و گشاده می کند. مطلب برایشان روشن نمی شود و باز می پرسند ما هذا الشَّرحُ؟ [12] گشادگی سینه چیست؟ایشان در جواب می فرمایند:
إنَّ النُّورَ إذا دَخَلَ القَلبَ انشَرَحَ لَهُ الصَّدرُ وَ انفَسَحَ. [13]
پیامبر با بیان مثالی در پاسخ می فرمایند: اگر نور وارد قلب شود، سینه گشاده می شود و فسحت می یابد. هر کس با هر میزان معلوماتی که داشته باشد گشادگی قلب را درمی یابد چرا که تاریکی و روشن شدن فضا را به وسیله نور تجربه کرده قلب گشاده نیز قلبی نورانی است..باز می پرسند آیا قلب نورانی و سینه گشاده علامت و نشانه ای هم دارد؟ قِیلَ: یا رَسُولَ اللهِ! وَ هَل لِذلِکَ عَلامَةٌ؟[14]
به نظر می رسد می پرسند من چگونه می توانم بدانم که قلب من نورانی شده یا نه؟ تاثیر این نورانی شدن چیست؟ من دارای چه خصلت هایی می شوم؟ حضرت پاسخ می دهند: بله علامت دارد قالَ: نَعَم التَّجافِی عَن دارِ الغُرُورِ وَ الإنابَةُ إلی دارِ الخُلُودِ وَ الإستِعدادُ لِلمَوتِ قَبلَ نُزُولِهِ))." [15]، و علامت آن چند امر است
1- چنین قلبی از دار غرور (که همان دنیا می باشد) دوری می گزیند و به حق و قیامت متوجه می شود. چنین فردی حاضر نخواهد شد که آبروی همه را برای رسیدن به خواسته های خود ببرد و هرگز هیچ کس را محروم نخواهد کرد تا خود به غنیمتی دست یابد؛ زیرا قوای او در اثر نورانیت قلب، نورانی شده و حقیقت دنیا، را که دار غرور است درک کرده.
2- روی خود را به سوی دار باقی و جاودان بگرداند.
3- خود را برای تسلیم نمودن جان به جان آفرین آماده می نماید.
چاه تنگ و تاریک دنیا
امام(س) همه ی دنیا را با همه وسعتش، به چاه تنگ تاریک تشبیه می کنند و می فرمایند تا قلب متوجه و در بند چنین دنیایی است، تاریک و تنگ و ظلمانی است. "معلوم است تا قلب متوجه دار ظلمانی طبیعت و چاه تنگ تاریک دنیا است و در غلاف ملک و غل و بند این عالم است، تنگ و ظلمانی و تاریک است و قابل نور هدایت و جلوه ی جمال و جلال نیست." "و هر قدر منصرف از دنیا و زخارف آن شود، شرح صدر برای او حاصل شود و قبول نور معنوی کند تا آن جا که به کلی از دار غرور منصرف و متجافی و منخلع شود، پس لایق جلوه ی نور مطلق و جمال جمیل شود."[16]
ایشان در شرح چهل حدیث، می فرمایند: قلب انسان دو رو دارد؛ یک روی به عالم بالا که همان عالمِ ملکوت و غیب و لاهوت است و یک روی آن به عالم پایین که عالمِ ملک و ناسوت و شهادت و ماده است، اگر آن را به سمت نور بگیریم، بدان نور می تابد و وجهه ی ملکوتی آن ظهور می کند ولی اگر آن را به سمت ظلمت بگیریم، ظلمانی و تاریک خواهد شد. چنین قلبی که به ظلمتکده ی دنیا متوجه است، قابل نور هدایت و جلوه ی جمال و جلال نیست. از این چاه ظلمانی هیچ نوری بیرون نخواهد آمد. پس باید دریچه ی قلب را رو به آسمان گشود تا از نور آن روشنی یابد. چگونه فرد انتظار دارد با روکردن به دنیایی که چنین تاریک و ظلمانی است، قلب او روشنی یابد؟ کسی که خواهان نور و انشراح صدر و بسط وجودی باشد، باید قلب را به سمت حقایق و انوار متوجه گرداند.
پیامبر با بیان این موضوع، مفهوم شرح صدر را بسیار شفاف عرضه می دارند.
چگونه قلب را نورانی نماییم؟
رذائل اخلاقی همچون پرده ای اجازه ی عبور نور به قلب را نمی دهد. قلبی که مملو از کینه و یا ریا و هر رغبتی به دنیا باشد، نمی توان از آن توقع نورانی بودن را داشت و از قلب ظلمت گرفته انتظار هدایت را نمی توان داشت..راه نورانی نمودن قلب، بیرون کردن تاریکی ها و ظلمت ها و کدورت ها می باشد. و البته بیرون نمودن تاریکی ها با ریاضت مؤثر می شود و اساساً ریاضت و سلوک و به طور کلی دین به همین معناست و رسالت دین در همین موضوع خلاصه می گردد.
دین آمده است تا به ابناء بشر راهِ روشن نمودن قلب را نشان دهد. دین با بیان این حقیقت که خدا را چگونه بشناسیم و به این باور برسیم که خدا یکی است و کسی غیر او نیست، بشر را به این روشنایی رهنمون می کند. بیان این حقیقت که خدا یکی است و چیزی غیر او نیست و هیچ قادر و عالم و مؤثری غیر او وجود ندارد، انسان را از رغبت داشتن به هرچه غیر اوست باز می دارد و اسقاط می گردد. با این اسقاط حجب، زدوده می گردد، پس قلب روشن و نورانی می شود. قلب نورانی، نور را بر تمام وجود محاط می کند و تمام وجود در نور احاطه می شود و چشمِ فرد، حق بین می گردد.
چگونه انسان شرح صدر پیدا می کند؟
به هر اندازه که انسان از دنیا و مافیهای آن رو گرداند، به همان نسبت شرح صدر می یابد. پس این دو (انصراف از دنیا و شرح صدر) کاملاً با هم متناسبند. نور معنوی به قلب چنین انسانی راه می یابد تا جایی که به طور کامل از دنیا منصرف می شود و از آن روی می گرداند. دیگر برای این فرد اتفاقات و مناسبات و مناصب تفاوتی ندارد چنین افرادی که قلب خود را متوجه نور کرده و از دار غرور، تجافی پیدا نموده و بدان ادبار نداشته و به عقل که مبنای این کتاب می باشد، اقبال نموده اند، لایق جلوه ی نور مطلق و جمال جمیل می شوند.
"و شاید استعداد برای موت، اعم از موت طبیعی حیوانی باشد. پس متعرض جمیع مراتب زهد باشد" [17] اگر مقصود از استعداد برای موت که در این حدیث آمده است همان موت طبیعی ای باشد که برای انسان واقع می گردد، همان "موتوا قبل أن تموتوا" است که اوج مراتب زهد است. مراتبی که امام(ره) ذکر می نمایند عبارتند از: مرتبه ی مبتدی، مرتبه ی متوسط و مرتبه ی منتهی. که خواجه عبدالله انصاری آن را در منازل السائرین ذکر کرده است. که در پایان این بحث به آن اشاره خواهم کرد.
زهد در کلام روایات
امام(ره) پس از ذکر آیات قرآن در زمینه ی زهد به نمونه هایی از روایات در این باره می پردازند. و می نویسند "عَن أبی عَبدِاللهِ -عَلَیهِ السَّلامُ- قالَ: «مَن زَهَدَ فِی الدُّنیا أثبَتَ اللهُ الحِکمَةَ فِی قَلبِهِ، و أنطَقَ بِهَا لِسَانَهُ، وَ بَصَرَهُ عُیُوبَ الدُّنیَا داءَها و دَواءَها، وَ أخرَجَهُ مِنَ الدُّنیَا سالِمَاً إلَی دارِ السَّلامِ» ." [18]
این روایت، بیان کننده ی رابطه ی زهد و حکمت است ؛بدین معنا که اگر کسی زهد پیشه کرد و رغبت و توجه خود را از دنیا کم کرده ویا برکَند، خداوند حکمت را در قلب او استوار خواهد کرد.
جمله خداوند حکمت را در "قلب" او استوار می کند، نشان دهنده ی این حقیقت است که قلب، محل حکمت می باشد و نه مغز. لکن اگر این محفوظات که مغز در آن دخالت دارد از مغز به قلب رسید، شخص، به حکمت نائل می شود و حکیم می شود.
ملاک دنیوی بودن یک علم چیست؟
این مطلب را امام(ره) در ابتدای چهل حدیث اشاره کرده اند و به خواننده خود توصیه می نمایند که مطالبی که می آموزید با کمک عقل به قلب برسانید.با بیان این مطالب، مطلبی استنباط می شود بدین شرح که اگر هرکس علمی که در هر زمینه ای می آموزد، به قلب خود رساند وحقیقتی برای او آشکار گردید ودر ظهور و شکوفایی انسانیت او مؤثر واقع شد، معلوم می شود علم او علمی دنیایی نبوده است. پس رغبت بدان هم یک محمود و پسندیده است. اما اگر علمی در حدِّ محفوظات ماند و تنها با خود، غرور و بهره مادی به همراه داشت، علمی دنیایی است.
بنابراین هر علمی، می تواند هم دنیایی باشد- که عبور از آن الزامی است- و هم می تواند امری اخروی باشد. و این امر وابسته به جهت و وجهه ای است که ما بدان علم می دهیم. پس حتی اگر فردی علم توحید مثلاً تفسیر قرآن بیاموزد و بنویسد، باید در دنیایی و اخروی بودن آن دقت و تحقیق نماید. و البته عکس آن نیز مصداق دارد. اگر فردی آموزگار علم ریاضی است، می تواند زاهد باشد و علمِ او نیز علمی اخروی باشد. پس باید دقت کند و ببیند علم او طبق روایت مذکور به قلب او راه یافته و قلب او را نورانی نموده و موجب حکمت شده یا خیر. طبق این روایت، چنین انسانی با زهدورزی، علم خود را به قلب می رساند و حکیم می گردد، و "انطق بها لسانه" نیز در مورد او صادق می شود "و بَصَّرَهُ عُیُوبَ الدُّنیَِا داءَها و دَواءَها" خداوند زبان او را به آن حکمت گویا کرده و نیز عیوب دنیا و درد و درمان آن را به او نشان می دهد و به او می فهماند که دنیایی که در آن زندگی می کند، چگونه دنیایی است و او در این دنیا فقط برای خوردن و خوابیدن نیامده است؛ زیرا همان گونه که حضرت امیر نیز به حقیقت آن اذعان دارند،اگر دنیا نبود، هیچ استعدادی رشد نکرده و به بالندگی نمی رسید و حکیمی پرورش نمی یافت.پس دنیا بستر کمال و محل تجارت اولیاءالله است. در دنیاست که فرد می آموزد و می آزماید و به بدین ترتیب به کمال می رسد.
"و أخرَجَهُ مِنَ الدُّنیَا سالِمَاً إلَی دارِ السَّلامِ" و در نهایت خداوند، چنین فردی را -که در دنیا زهد ورزیده و حکیم گشته- به طور سلامت عبور می دهد و به سوی بهشت موعود و دار سلم می رساند. یعنی زاهد در حالی از این دنیا خارج می شود که دارای قلبی سالم و نورانی است. همان گونه که در آغاز تولد نورانی بود پس انسان باید با همان نورانیت نخستین از دنیا خارج شود. این خروج هم به معنای به پایان رسیدن مدت عمر مادی انسان است و هم می تواند به معنای خروج هر لحظه ی او از دنیا و پیوستن به قیامتی باشد که برای او برپاست. یعنی انتقال لحظه به لحظه ی انسان به این قیامت و برگشت به فطرت او باید با سلامت انجام گردد. و او باید با عمل صالح به سلامت به قیامت خود قدم گذارد.
معنای متعالی زاهد
بنابراین "دارالسلامِ" مذکور در روایت هم می تواند به بهشت در قیامت کبری ناظر باشد و هم می تواند مربوط به قیامتی ناظر باشد که حقیقت همین دنیاست ودر حال حاضرهم برپاست همانطور که در گذشته نیز گفته شد، هر موجودی دارای دو وجهه است؛ یک وجهه ی یل الحقی و و یک وجهه ی یل الخلقی. در این روایت، سالم کسی است که پیوسته وجهه ی یل الحقی خود را سالم و محفوظ نگاه دارد و در هر کاری که انجام می دهد، متوجه ی ربط آن با خداوند باشد. که اگر این گونه باشد، زاهد است. بنابر روایت مذکور زاهد، فردی حکیم است که زبانش گویای حکمت اوست و بصر او بینای عیوب دنیا و دردها و دوای آن است پس زاهد، آن نیست که زیلویی در خانه ی خود پهن نموده باشد و از خانه خارج نشود و با کسی ارتباط نداشته، وگناهی نیز مرتکب نشود. زاهد به حکم انسانیت باید کار و تلاش کند و برای دیگران دلسوزی نماید. او نمی تواند نظاره گر به چاه افتادن و زهر نوشیدنِ دیگران باشد . او خلیفه ی خداوند است. و همانگونه که خداوند نسبت به مخلوقان خودش رحمت و مودت دارد، او نیز باید نسبت به دیگران چنین باشد.
از زهد در دنیا و اعراض از آن، نور حکمت که راهنمای طریق سعادت و وصول به مقام کمال انسانیت است، در قلب، ثابت و برقرار می شود، و از قلب به زبان جریان پیدا کند، چنانچه در باب اخلاص نیز وارد است که: «کسی که چهل روز برای خدا خالص شود، چشمه های حکمت از قلبش به زبانش جریان پیدا کند». ، .
"اخلاص نیز با زهد حقیقی در ترک آمال و مقاصد خود شریک است، و حقیقت حکمت با ظلمت خودخواهی و خودبینی مضادّ و منافر است،" [19]
حکیم هرگز خودخواه نیست
طبق فرمایش امام(س)، حکیم هرگز خودخواه نیست. بنابراین اگر کسی خودخواهی پیشه نموده و دچار إنیت و عنانیت باشد، او حکیم نیست. و هنگامی که حکیم نباشد، پس طبق روایت، زاهد نیست. "و نیز تا محبت دنیا و زخارف آن در قلب است، از عیوب آن محتجب است؛" [20] مادامی که فردی حبّ دنیا را در دل دارد، قادر نیست عیوب خود را ببیند و درک نماید. چرا؟ "زیرا که پرده ی محبت ضخیم ترین حجاب ها است، چنانچه گفته اند: «حُبُّ الشِّیءِ یُعمِی وَ یُصِمُّ» ." [21] محبت کور و کر می کند و این مطلبی است که در مورد حسّ والدین به فرزندانشان مشهود است. بسیار دیده می شود که والدینی که محبت شدید فرزندانشان را قلب خود دارند، قادر نیستند عیب های آنان را ببینند. " تا محبت دنیا و رغبت به آن در قلب جایگزین است، عیب های آن، همه حسن می نماید."[22]
امام(س) متذکر می شوند برخی از مردم، گاه درباره سخنان مربوط به دنیا به سادگی تحت تاثیر سخنان غیر منطقی واقع می شوند وبه آن عمل می کنند ولی در بیان مسائل مربوط به آخرت، به دنبال استدلال منطقی می گردند و برهان را شرط قبول ذکر می کنند. به طور مثال اگر کودکی که هنوز قدرت تشخیص در فهم موضوعات ندارد، خبر بیاورد که خانه ی همجوار تو آتش گرفته است و احتمال دارد که آتش به خانه ی تو نیز سرایت کند، اینان علی رغم اعتقاد به درک کودک از مسافت و مکان و سایر موضوعات، به این احتمال کم، ترتیب اثر می دهند اما در موضوعات مربوط به آخرت که بسیار مهم و ارزشمند هم هستند و در باره اثبات حقانیت آن ها دلایل عقلی و نقلی بسیاری از جانب بزرگان و معصومین آمده است، باور نکرده و بی توجهی می کنند.
خلاصه مطلب
خلاصه این که: زاهد به دنبال تجملات نمی رود، چراکه بدیهی است ظواهر دنیوی، ایجاد دلبستگی می نماید وانسان هرچه بهره ی بیشتری از دنیا داشته باشد، اقبالش به دنیا بیشتر شده و طلب بیش از آنچه دارد، خواهد نمود. این که بزرگان در مورد انتخاب مصاحب و دوست تاکید می کنند، برای این است که اگر به طور دائم با افرادی در تماس باشیم که پیوسته به فکر زرق و برق های دنیا و تجملات می باشند، به طور طبیعی خود را به شکل همان افراد درآورده و مشغله ی ذهنی ما تا حدودی همچون آنان خواهد بود.. هم نشینی با دوستانی که مقید به مذهب،و حفظ شریعت هستند نوع زندگی را تغییر می دهد؛ حضور اینان در مجالس، رنگ گفتگو را تغییر می دهد و هم نشینی با آنان در پیمودن طریق زاهدانه بسیار یاری بخش است.
[1] خداوند تعالی فرمود: تا بر آنچه از دستتان می رود، اندوهگین نباشید. و آنچه به دستتان می آید، شادمان نگردید. (حدید/233).
[2] شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل ششم، ص305.
[3]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل ششم، ص305.
[4]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل ششم، ص305.
[5] [قارون] آراسته به زیورهای خود به میان مردم آمد، آنان که خواستار زندگی دنیوی بودندگفتند: ای کاش آنچه به قارون داده شد، ما را نیز می ربود، بدرستی که او دارای حظی بزرگ است. و کسانی که به ایشان علم داده شده بود گفتند: وای بر شما، برای آن کسی که ایمان آورده و کارهای شایسته می کند، ثواب خداوند بهتر است، و بدین ثواب نمی رسند مگر آنانکه اهل صبر هستند. (قصص/80-79).
[6]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل ششم، ص305.
[7] شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل ششم، ص306.
[8] شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل ششم، ص306.
[9] شرح اصول کافی، صدر المتألهین شیرازی(ره)، ج1، ص439.
[10]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل ششم، ص306.
[11] - همان
[12] - همان
[13] - همان
[14] - همان
[15] - همان
[16] - همان- ص 307
[17] - همان ص 307
[18] - همان
[19] - همان ص 307 و 308
[20] - همان ص 308
[21] - همان
[22] - همان