پنجم آبان ماه سالروز رحلت فردی است که حضرت امام خمینی (س)او راروشنفکرى متدین و مجتهدى بزرگوار،خوانده است. آن چه درپی می آید مطالبی درباره رابطه آیت الله روح الله خاتمی و حضرت امام خمینی به نقل از خود آن مرحوم و فرزندش حجت الاسلام والمسین سید محمد خاتمی است.
رابطۀ آیتالله خاتمی با امام به روایت خودشان:
با امام از نظر صوری رابطۀ خیلی کمی داشتم، ولی رابطۀ معنوی از طرف من که خیلی حاصل بود، از طرف امام هم بعد معلوم شد که خیلی نظر لطف به بنده دارند، و این رابطه از زمان طلبگی امام شروع شد. آقایی بود به نام آقا سیدکاظم گلپایگانی، که از علمای بزرگ و درجۀ اول بودند و در این اواخر دلتنگ شدند و از عراق به تهران آمدند و فوت شدند، این آقا رفیق مشترک بنده و آیتالله العظمی امام خمینی بودند. ایشان مدتی در قم و مدتی هم در اصفهان بودند و ایشان از آن روزی که اوصافی از امام نقل کرده بودند من ارادتمند و دوستدار امام شدم و اما رابطۀ صوری با امام نداشتم، جز این که در زمان رحلت حضرت آیتالله بروجرودی، که من تصادفاً در قم بودم، اولین ملاقات صوری من با امام، صورت گرفت و بعد از نهضتی که امام برپا کردند و مسئلۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی مطرح شد نامههایی برای هم میفرستادیم و در نجف هم که بودند رابطۀ مکاتباتی داشتیم، اما در ترکیه که بودند رابطه نداشتیم.
وقتی به نجف مشرف شدند از آن وقت رابطۀ ما شروع شد. مکاتبات خاصی هم نبود ما راز و نیازهایی داشتیم به ایشان عرض میکردیم ایشان هم اگر نظر و امری داشتند در مکاتبات خود مینوشتند و بعد از انقلاب هم که امام تشریف آوردند در بدو ورودشان از وجود مقدسشان دیدن کردم. بنده که شیفته امام هستم و ایشان را واقعاً یکی از نوابغ روزگار و از افتخارات اسلام میدانم و قابل هم نیستم؛ ولی ایشان هم خب به همان اندازه که ما میدیدیم نظر خوبی به ما دارند و امیدواریم که همان نظر خیر ایشان، نظر خدا هم باشد.
امام و پدرم(خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی)*
راجع به ارتباط امام با پدرم، اولاً چون پدرم طلبه حوزه علمیه اصفهان بودند و امام طلبه حوزه قم، بنابراین از دوران طلبگی با هم ارتباطی نداشتند. البته ظاهراً امام هم مدت کوتاهی در اصفهان طلبه بودهاند، منتها خیلی کمتر از آن مدتی که بتوانند با هم آشنا شوند.
آشنایی حضرات به همان دوران اولیه نهضت اسلامی برمیگردد. یادم هست که در آن زمان سه تا اعلامیه داده شد که اولی از طرف امام بود، دومی از جانب آیت الله روح الله کمالوند و سومی از آیتالله روحالله خاتمی (پدرم) که از اردکان صادر نمودند. این سه اعلامیه را در مدرسه فیضیه به دیوار زده بودند و همه می گفتند. این سه تا روح الله هستند که با دولت برخورد میکنند.
بعد از قیام پانزده خرداد و زندانی شدن حضرت امام، پدرم جزو علمای مهاجر به تهران بود و برای استخلاص امام فعالیت نمود.[1]
پدرم اجازه دریافت وجوهات از طرف امام را داشت و با هم مکاتبه نیز می کردند. متأسفانه همه این نامه ها ثبت و ضبط نشده و گهگاه از لای کتابها، یکی از نامه ها پیدا می شود. چنانکه برادرم دکتر محمدرضا خاتمی مدتی پیش نامه ای را از لای یکی از کتابهای قدیمی پیدا کرد که جوابیه امام به پدرم بود. در آن نامه بسیار محبت می کنند و می فرمایند این حرفهایی که شما زدید درست است و پیشنهادهایی که دادید مهم، ولی شما وضع حوزه های علمیه را می شناسید و از تشتت آراء و نظرات در حوزه ها باخبرید..
البته واقعاً آن مطالبی را که امام در مرگ پدرم فرمودند در نشان دادن شخصیت کسی، کمتر چنان متنی را از امام داریم.[2]
منبع :خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی مندرج در کتاب امام (س) به روایت دانشوران، ناشر مؤسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم: 1386
ا-هجرت علمای شهرهای مختلف کشور به تهران در خرداد 1342، به انجام رسید
2-پیام امام درباره رحلت آیت الله خاتمی : صحیفه امام جلد 21، صفحه 170