پایگاه خبری جماران:

 

روز گذشته به توضیح مختصری درباره «تفکّر در امر الله» اشاره کردیم و فضیلت تفکّر را با هم مرور نمودیم، امروز بحث را از زاویه دیگری درباره شناخت «امر الله» و معنای تفکّر در آن پی میگیریم، قبل از ورود به بحث لازم است اشاره کنیم که دیروز گفتیم «امر الله» گاه به معنای دستور خدا است و گاه به معنای «کار خدا»، و به همین جهت ممکن است «امر الله» در عبارت روایت به معنای «فرمان و دستور خدا» باشد و ممکن است معنای دیگری داشته باشد، اگر مراد معنای اول باشد، معنای روایت آن می شود که «عبادت جز با تفکّر در دستور خدا ممکن نیست» و اگر مراد معنای دیگری باشد، معنای روایت آن می شود که «عبادت جز با تفکّر در کار خدا ممکن نیست» و آنگاه با این سوال مواجه می شویم که «تفکّر در دستور خدا و یا تفکر در کار خدا» چه معنایی به همراه دارد؟

برای بازشناسی این مطلب، مناسب است ابتدا اندکی درباره «تفکّر» سخن بگوئیم و سپس به این سوال بپردازیم که تفکّر در دستور یا کار خدا به چه معنایی می تواند باشد؟

 خواجه عبدالله انصاری می نویسد:

«تفکر عبارت است از اینکه بصیرت را در خویش جستجو کنی تا مطلوب را به دست آوری»[1]

حضرت امام در چهل حدیث می نویسند که:«مطلوب دل، معارف است»[2] و دل آدمی به دنبال یافتن دانش است با این حساب معلوم می شود که تفکّر، تلاش برای یافتن حقایق جهان است. و چون حقایق جهان، هم مربوط به عالم وجودی است و هم مربوط به عالم نفس، چنانکه این حقایق هم با عالم ماده در ارتباط است و هم با عالم بالاتر، در نتیجه روح انسان به دنبال بازشناسی جهان خارج و شناخت جان و روح خویش است.

و به همین جهت است که تفکّر گاه «تفکّر در ذات خدا» است و گاه «تفکّر در مخلوقات خدا» که این بخش، خود به دو قسمت، «خارج از نفس و روح» و «جان و روح انسان» تقسیم می شود. درباره نوع اوّل که همان تفکّر در ذات خدا باشد، اختلافات بسیاری در کلمات عالمان دینی وجود دارد. برخی بنا به ظاهر روایاتی که از «تفکّر در ذات خدا» منع کرده اند (کنز العمال از پیامبر(ص) نقل می کند که در همه چیز بیاندیشید ولی در ذات خدا نیاندیشید)[3] آن را ممنوع دانسته اند امّا برخی اساساً تفکّر در ذات خدا را «محال» می دانند و می گویند اصلاً چنین چیزی ممکن نیست. در این میان حضرت امام بین تفکّر درباره ذات خدا به این معنی که آدمی سعی در شناخت خدا و نحوه وجود واجب داشته باشد با تلاش برای درک «کُنه ذات» فرق می گذارند. ایشان تفکّر در ذات را نه تنها ممنوع بر نمی شمارند بلکه آن را برای صاحبان اندیشه لازم می دانند و استشهاد می کنند که مهم ترین برهان برای اثبات وجود خدا که همان برهان صدّیقین است از مسیر شناخت الهی، ممکن می شود.

ایشان در این باره می نویسند:

«جاهل گمان [می]کند که تفکر در ذات ممنوع است (به حسب روایات)، و نداند که آن تفکّر که ممنوع است، تفکّر در اکتناه ذات [و کُنه آن] و کیفیت آن است (چنانچه از روایات شریفه استفاده می شود) و گاهی[جاهلان] نیز غیر اهل را منع کردند از [اینکه] نظر به بعضی معارف که مقدمات دقیقه داشته [باشند]، (چنانچه حکما نیز در هر دو مقام موافق اند. و استحاله اکتناه ذات [شناخت کُنه ذات] در کتب آنها [فلاسفه] مبرهن است‌‎‎‌، و منع از تفکّر [در] آن، نزد جمیع مسلّم) [است].

‌‌و اما نظر در ذات برای اثبات وجود و توحید و تنزیه و تقدیس آن، غایت [و هدف] ارسال [و فرو فرستادن] ‌‌انبیا و آمال [و آرزوهای] عرفا بوده، و قرآن کریم و احادیث شریفه مشحون [و مملوّ] از علم به ذات و کمالات و اسماء و صفات ذات مقدس است، و ملحدین اسماء را حق تعالی تعییر فرموده [و عار داشته است]. و هیچ کتابی از کتب حکما و متکلّمین بیشتر از کتاب کریم الهی و کتب معتبره اخبار، مثل اصول کافی و توحید شیخ صدوق، غور در اثبات ذات و اسماء و صفات ننمودند [و کتاب های روایی بیش از کتاب های فلاسفه درباره ذات سخن گفته است]. و فرق بین مأثورات از انبیا [که به صورت روایت وارد شده با] کتب حکما فقط در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است [به این معنی که کتاب های فلاسفه همان معارف آیات و روایات را به طور مفصّل و با اصطلاحات خاص، توضیح داده است]، (چنانچه فرق بین فقه و اخبار راجعه به فقه [روایاتی که مربوط به فقه است]، در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است، نه در معنی.) لیکن مصیبت در آن است که در لباس اهل علم، بعضی از جاهلان پیدا شده در قرون اخیر، (که ندیده و نسنجیده و از کتاب و سنّت عاری و بری بوده، مجرّد جهل خود را دلیل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته[اند])، برای رواج بازار خود، نظر در معارف را، که غایت مقصد انبیا و اولیا، سلام الله علیهم، است و سر تا پای کتاب خدا و اخبار اهل بیت، سلام الله علیهم مشحون از آن است، حرام شمرده و هر ناسزایی و تهمتی را از اهل آن دریغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف کرده و اسباب تفرقه کلمه و شتاب [و پراکندگی] جمعیت مسلمین گردیده[اند]، و از او اگر سؤال شود که این همه تکفیر و تفسیق برای چیست، متشبّث شود به حدیث «لا تتفکّروا فی ذات الله». [در حالیکه] این بیچاره جاهل [که به این روایت تمسک کرده] از دو جهت در اشتباه و جهالت است: یکی آنکه گمان کرده حکماء، تفکّر در ذات می کنند، با آنکه آنها تفکر در ذات را و اکتناه آن را ممتنع می دانند [و اصلاً آن را ممکن است نمی دانند تا بخواهند چنین کنند]، و این خود یکی از مسائل مبرهنه آن علم [فلسفه] است. و دیگر آنکه معنی حدیث را ندانسته، گمان کرده مطلقا راجع به ذات مقدس نباید اسمی برده شود.‌» [4]

چنانکه گفتیم حضرت امام در ادامه می نویسند که برهان صدّیقین که قوی ترین برهان برای اثبات وجود خداست وابسته به همین «تفکّر در ذات» است.[5]

در توضیح این مطلب، می توان گفت که گاه ما تلاش می کنیم که کُنه ذات و حقیقت آن را بشناسیم که این محال است ولی گاه نمی خواهیم به آن مرتبه دست یابیم بلکه می خواهیم اصل وجود ذات را بشناسیم و نحوه تجلّی آن و صفات و ویژگی هایش را بیابیم، این شناخت، پایه اصلی معرفت دینی است، توجه کنیم که آنچه امام به عنوان برهان صدّیقین به آن اشاره می کند با توجه به شناخت «وجوب وجود» ممکن می شود (مرحوم میرزا مهدی آشتیانی 19 تقریر از این برهان ارائه داده است که البته برخی از آنها بسیار به دیگری نزدیک است.)[6] اصل این برهان بر بازشناسی معنای «وجوب وجود» استوار است و لذاست که امام آن را از مصادیق تفکّر صحیح و ممکن در مورد ذات خدا می دانند.

سخن را فردا درباره انواع دیگر تفکّر، پی میگیریم.

 


[1]. منازل السایرین، ص41.

[2]. چهل حدیث، ص213.

[3]. کنزالعمال، 5704.

[4]. همان، ص215.

[5]. همان.

[6]. ن ک: تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، 488.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.