پایگاه خبری جماران: بسیار بوده اند گویندگان و معلمین اخلاق که بهره ای از اخلاق نبرده اند؛ «می گویند» اما «عمل نمی کنند» و بر سر منابر یا تربیون هایی که قلم در دست دارند مبیّن اخلاق هستند ولی خود، متخلّق نیستند. از طرف دیگر کسانی هستند که اگرچه بهره از اخلاق برده اند، ولی بعضا سخن هم نمی گویند. آنان وجودشان درس است؛ خطابه ای ندارند اما وقتی پیش آنها می نشینید احساس آرامش می کنید و مغناطیس وجودشان آشفتگی درونی شما را آرام می کند.
مرحوم استاد حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی هم یک متخلّق و هم معلم اخلاق هم بود؛ بنابراین، وقتی از شان ایشان سخن می گوییم، بسنده کردن به صفت «معلّم» کافی نیست.
البته اخلاق تعاریف بسیار زیادی دارد. شرط لازم و کافی اخلاق «شجاعت» است که اگر کمرنگ باشد در بسیاری از لحظات پای فرد می لغزد، زیرا اخلاق یعنی اینکه آدمی شجاعت مقابله با نفس داشته باشد یا به سبب تهدید خود را نبازد و شجاعت مقابله با تهدید داشته باشد. اخلاق بدون شجاعت یک نوع گوشه نشینی است که صاحبش باید از خدا بخواهد که امتحان سخت برای او پدید نیاید؛ چون در بزنگاه ها پایش می لغزد. لذا بسیاری از انسان های نیک هم دچار ترس هستند. بنابراین، باید روی شجاعت نیز مانند بقیه صفات انسانی، کار کنیم تا تقویت شود، البته بعضی افراد در این زمینه استعداد کمتر و بعضی بیشتر دارند.
آنچه که آقای طباطبایی را متخلّق کرده بود این است که ایشان دائما خودش را محاسبه می کرد و تلاشش برای خدا بود. اما او شجاع هم بود؛ شجاعت در اینکه کسانی که تا دیروز هورا می کشیدند دیگر هورا نکشند و شجاعت برگشت از گام غلط و عذرخواهی؛ این، کار سختی است.
در واقع شجاعت مرحوم طباطبایی پشت معلم اخلاق بودن ایشان گم شده بود؛ او معلم اخلاق بود چون شجاع بود. آن موقع که احساس می کرد باید سخن بگوید، می گفت و در مقابل امواج کوچک یا بزرگ و توهین و تهدید کم یا زیاد با نقطه اتکایی که به خدا داشت شجاعت را در وجود خودش بارور کرده بود. اوج جلوه گری این امر در وجود امام است و آقای طباطبایی شاگرد برجسته امام بود.
آقای طباطبایی معلم هم بود. برای معلم بودن باید درک درستی از دانش آموزان داشته باشید و به اندازه توان او حرف بزنید و دست او را بگیرید. معلمی با کتاب نویسی فرق دارد؛ معلمی تربیت است و با انسان سر و کار دارد.
لازمه شناخت معلم این است که درک درستی از فضای ذهنی و فضای حیات متعلَّم داشته باشد. برای این مسأله وقتی یک روحانی تبدیل به معلم اخلاق می شود باید جامعه و دانه دانه مردم را بشناسد و با آنها زندگی کند. معلم مانند پزشک است. مگر می شود بدون اینکه کسی را بشناسید برای او نسخه بپیچید؟!
یکی از رموز موفقیت آقای طباطبایی این است که در میان مردم زندگی کرده بود و رفت و آمد داشت. او توانسته بود درک درستی از مردم پیدا کند؛ با آنان همراه و همدل شده بود و در کنارشان زندگی می کرد.
امروز روحانیت ما بیش از آنکه به احکام و مسائل علمی دین محتاج باشد به روش مواجهه با مردم نیاز دارد؛ آنچه که از آن به «مردمداری» تعبیر می شود. مردمداری به این نیست که تابع مردم شویم؛ بلکه در گرو این است که درک صحیحی از فضای مردم پیدا کنیم.
در اولین سالروز رحلت آن معلم شجاع که خاطرات خوش فراوانی را از او در ذهن دارم، یاد ایشان را گرامی می دارم و رحمت و مغفرت الهی را برای این عالم مردمی آرزومندم.