به گزارش جماران، آیت الله محسن غرویان در گفت و گو با نشریه «حریم امام» از مخالفت جدی حضرت امام با دخالت غیر حوزویان در مدیریت حوزه و اهمیت نهاد مرجعیت در نگاه امام و رهبری و همچنین راهکارهای بازگشت به دوران امام سخن به میان آورد.
در ابتدا از اهمیت حوزة علمیه و نهاد مرجعیت و نقش و نفوذ آن در جامعه مطالبی بیان بفرمایید.
به نظرم مسئلة حوزههای علوم دینی و نقش آنها در جامعه را باید از منظر کلان تجزیه و تحلیل کرد و آن اینکه دین در جامعة ما حرف اصلی را میزند. به هر حال جامعة ما دینی است. دین در بعضی از کشورها و جوامع مختلف چندان در مسائل اجتماعی جایگاهی و نقشی ندارد؛ اما در کشور ما مردم مذهبی هستند و حوزههای علمیه و مراجع و علما از آن حیث که دین را برای مردم تفسیر میکنند نقش مهمی در جامعه ایفا میکنند. یعنی سخنان مراجع تقلید و علمای دین و موضعگیری آنان در جامعه تأثیرگذار است. از این نظر حوزههای علمیه و نهاد مرجعیت در جامعة ما کانون قدرت به حساب میآیند.
حتی میبینیم که در دورههای مختلف انتخاباتِ ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی و خبرگان قانون اساسی مردم نظر و موضع مراجع تقلید و برخی علما را جویا میشوند تا ببیند موضع دینیشان در این خصوص به کدام سو است. خود کاندیدها هم نظر مراجع و علما را نسبت به خودشان جویا میشود. چون موضعگیری نهاد مرجعیت و روحانیت در جامعه تأثیرگذار است. بنابراین جایگاه حوزه و نهاد مرجعیت، جایگاه دین را در جامعه نشان میدهد. نکتة دیگر اینکه نظام ما برخاسته از حوزههای علمیه بوده است. به هر حال رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی شخصیت حوزوی، مرجع تقلید و فقیه جامعالشرایط بودند. بنابراین اصل انقلاب اسلامی ایران برخاسته از حوزة علمیه و نهاد مرجعیت است. همچنین مقام معظم رهبری، بهعنوان عالم دینی در نظر مردم شناخته میشوند؛ در واقع ولیفقیه که محور قانون اساسی نظام ما است، شخصیت حوزوی میباشد.از این نظر حوزهها و نهاد مرجعیت در مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار مهم هستند و جایگاه ویژهای دارند.
نکتة بعد اینکه اصلاً قانون که محور نظام ما است، باید بر اساس فقه و نظرات فقها باشد. اگر قانونی در مجلس یا در هر نهاد مقنن تصویب بشود و بر خلاف نظر مشهور فقها باشد یا اینکه مؤیدی در میان فقها نداشته باشد، رد میشود. فقها باید قوانین را تأیید کنند که آیا اسلامی و طبق موازین فقهی و شرعی هستند یا نیستند. به هر حال فقها در تصویب قوانین کشور نقش مهمی ایفا میکنند. رئیس قوة قضائیه نیز باید مجتهد حوزوی باشد. همة اینها نشان میدهد که حوزه و نهاد مرجعیت نقش بسیار مؤثری در ساختار نظام و تصویب قوانین ما دارد. از این نظر پرداختن به مسائل حوزهها بسیار مهم و دقیق است.
رابطة حوزة علمیه و نهاد مرجعیت با حاکمیت باید چگونه باشد؟
یکی از مسائلی که همیشه در حوزههای علمیه مطرح بوده، این است که رابطة حوزه با دولت و حکومت باید چگونه باشد. برای پرداختن به این مسئله باید دو دوره را از هم تفکیک کرد؛ دورة قبل از انقلاب اسلامی و دورة پس از آن. قبل از انقلاب اسلامی دولتهایی که بر سرکار بودند، مذهبی نبودند یا چندان داعیة حمایت از دین و اسلام و قوانین مذهبی را نداشتند. اما بعد از انقلاب حوزهها نقش اساسی در ایجاد و تشکیل حکومت داشتند و دولتهایی که بر سر کار آمدند، دولتهای برخاسته از انقلاب و رأی مردم مذهبی بودهاند.
بر همین اساس هر دولتی تلاش داشت تا حوزهها را به رنگ جناح سیاسی خودش دربیاورد و همین امر پس از انقلاب مشکلساز شد. اینکه هر دولتی بر سر کار بیاید بخواهد حوزهها را تابع خودش کند، برای مراجع تقلید و علما چندان خوشایند نبود. برای مثال بودجههایی در اختیار حوزه قرار میدهد و مؤسساتی برای حمایت از جناح سیاسی ایجاد میکند. علما و مراجع تقلید با این قبیل امور همیشه مخالف بودهاند. مرحوم حضرت امام هم این سیاست را نداشتند. ایشان حتی اجازة کوچکترین تعابیر سبک دربارة مراجع مخالف خودشان هم نمیدادند و این روحیه از امام مشهور بوده است.
برخی از آقایان نقل کردند که بعد از انقلاب جلسهای با حضور برخی علما در حضور امام دایر بود. یک نفر در محضر ایشان صحبت میکرد و نظر آیتالله گلپایگانی را با تعبیر «آقای گلپایگانی» به کار برد. حضرت امام بلافاصله برآشفتند و فرمودند: «آقای گلپایگانی نه، آیتالله العظمی گلپایگانی!» ایشان هیچگاه اجازه نمیدادند که حتی در الفاظ کسی به مراجع تقلید و فقها تعابیر سبکی به کار ببرد. حتی ممکن بود که برخی نظرات حضرت امام با آیتالله گلپایگانی در بعضی از امور متفاوت باشد و اختلافنظر هم امری طبیعی است. دور از ذهن نیست که شخصیتها در امور مختلف نظرات متفاوتی داشته باشند. حضرت امام همیشه میگفتند که نهاد مرجعیت باید حفظ و احترام مراجع تقلید باید رعایت بشود. به هیچ کس اجازة سبک صحبت کردن دربارة مراجع تقلید را نمیدادند. این نشان میدهد که حضرت امام واقعاً نگاه جناحی به حوزة علمیه نداشتند.
مشکلی که امروزه داریم این است که بعضی میخواهند حوزهها را جناحی کنند. تا آنجایی که برای خودشان مرجع میسازند و برای مراجع تقلید تعیین تکلیف میکنند و برای آنان خط و نشان میکشند. حتی اساتید را میخواهند بر اساس جناحبندیهای فکری و سیاسی خودشان دستهبندی کنند. حتی طلبهها را هم بر همین اساس گزینش میکنند. در واقع میخواهند حوزة علمیه را به سمت دستهبندیهای جناحی و سیاسی سوق بدهند و این خطر بزرگی است. آن اِشراف حوزه به همة مسائل اجتماعی و سیاسی را از بین میبرد و اعتماد مردم به حوزههای علمیه و نهاد مرجعیت کم میشود.
حوادثی که اخیراً در فیضیه اتفاق افتاد و داد مراجع تقلید درآمد به همین خاطر بوده است. مدرسة فیضیه نسبت به جامعه و مردم حالت پدری دارد. اینکه عدهای از این مدرسه برای جناح سیاسی خاص سوءاستفاده کنند، خطر بزرگی در پی دارد که به هیچ وجه حضرت امام با آن موافق نبودند و مراجع تقلید هم اعتراضی در این زمینه داشتهاند.
ویژگیها و امتیازهای حوزة علمیه را برشمارید و بفرمایید که امروزه چه اموری برای حوزههای علمیه خطرساز است؟
نفس آزاد بودن اظهارنظر در حوزههای علمیه، امتیاز بسیار بزرگی به شمار میآید. از قدیم این مثال را میگفتند که درس و انتخاب استاد در حوزههای علمیه آزاد است. هر طلبهای که به درس خارج میرسد، آزادانه هر استادی که میخواهد انتخاب میکند و از این طریق میتواند کیفیت تدریس هر کدام از اساتید را مقایسه کند و بهترینها را برگزیند. به هر حال خود این آزادی انتخاب استاد یکی از امتیازات حوزه به شمار میآید. البته مسئلة ترس نداشتن از اظهارنظر هم مطرح است. یکی از مشکلات حوزة علمیه این است که افراد صاحبنظر میترسند اظهارنظری کنند؛ چون موجهایی علیه آنان راه میاندازند که آبرو و حتی امنیت جانی آنان در خطر قرار میگیرد. این موجها و حرکتهایی که برخی برای ترساندن علما و مجتهدین ایجاد میکنند، خطرساز است و باعث میشود که اظهارنظرها کمتر بشود. یکی دیگر از آفتها این است که علما و مجتهدین رفته رفته از مسائل سیاسی و اجتماعی کنار میکشند و به این مسائل ورود نمیکنند. در این صورت نظام از حضور شخصیتهای عالم برجسته خالی میشود. این هم یکی از مسائلی است که باید به آن توجه بشود.
حوزهها باید مرکز آزادی فکر و اندیشه باشند و علما در صدر قرار بگیرند و مراجع تقلید محترم باشند و یک آزادی فکری در حد ایده آل و کامل در حوزهها وجود داشته باشد.
از همین فرصت استفاده میکنم و به این نکته میپردازم: در خبرها خواندم که یادگار حضرت امام، حجتالاسلام و المسلمین سید علی خمینی به نجف هجرت کردند. در آنجا بیت امام را احیا و مدرسهای به نام امام خمینی تأسیس کردند و کتابهای امام را به عنوان منابع درسی آن مدرسه قرار دادند. چرا چنین امری در قم محقق نمیشود؟ چرا مدیریت حوزه رسماً کتابهای حضرت امام را به عنوان منابع درسی اعلام نمیکند؟ این مسئله واقعاً خطرساز است. مقام معظم رهبری فرمودند: «این حوزه باید انقلابی باشد.» در جای دیگری فرمودند: «این انقلاب بدون نام خمینی در هیچ کجای عالم شناخته شده نیست.» بنابراین حوزة علمیه هم بدون نام خمینی شناخته شده نیست. حال اگر بخواهیم نام امام خمینی در حوزه باشد تا در آینده خمینیهای دیگری رشد کنند و طلبهها انقلابی بشوند، باید آثار امام خمینی در حوزه تدریس بشود. حضرت امام در فقه، اصول، فلسفه، عرفان، کلام، اخلاق و سیاست آثاری دارند و هر کدام میتوانند به عنوان منابع درسی در حوزه تدریس بشوند تا طلبهها به مرور با این کتابها اُنس پیدا کنند و در آینده فکر و چهارچوب ذهنشان خمینی بشود و شخصیتهای انقلابی از حوزه بیرون بیایند. به نظرم جای تأسف دارد که در حوزة علمیة قم آثار حضرت امام را به عنوان متن درسی نداشته باشیم؛ اما در نجف چنین کاری را دنبال کنیم. البته خیلی خوب است که این کار در نجف پیگیری میشود و ما از این نظر خوشحال هستیم که در نجف به آثار امام بیشتر توجه بشود؛ ولی از این نظر که چنین حرکتی در قم انجام نشده است، جای تأسف دارد.
به هر حال حوزهها باید مرکز آزادی فکر و اندیشه باشند و علما در صدر قرار بگیرند و مراجع تقلید محترم باشند و یک آزادی فکری در حد ایده آل و کامل در حوزهها وجود داشته باشد. مقام معظم رهبری گاهی در دیدارها با علما و روحانیون میفرمایند که در قدیم علما و بزرگان حوزه با اینکه با همدیگر اختلاف مبنایی داشتند، اما بحث و گفتوگو میکردند و احترام همدیگر را داشتند. در مسائل علمی باید فضای باز وجود داشته باشد و مراجع و علما بدون واهمه نظرات خودشان را اعلام کنند. اگر چنین فضایی در حوزهها ایجاد بشود، باعث رشد و بالندگی آنها میشود.
حضور و نفوذ مراجع تقلید را در مدیریت حوزهها نسبت به گذشته چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر میآید دیگر کانونهای قدرت در حوزه تلاش دارند که نفوذشان را بالا ببرند و قدرت دخالت مرجعیت را کم کنند و خودشان بر اساس خط و ربطهای سیاسی خاصی عمل کنند. برای مثال خودشان در انتخاب اساتید و متون و منابع درسی حوزه دخالت میکنند. به نظرم چنین امری برای حوزهها خطرناک است. معمولاً مراجع تقلید به این مسئله به شکل مستقیم ورود نمیکنند یا اصلاً از آنها نظرخواهی نمیشود و کانونهای دیگری در امور حوزه دخالت میکنند.
در حوادث اخیر مدرسة فیضیه دیدیم که بعضی از بزرگان و مراجع تقلید نسبت به این وضعیت هشدار دادند و گفتند که مسائل حوزه باید با ما هماهنگ بشود. مراجع تقلید باید در جریان مراسمها و سخنرانیهای درون حوزه باشند. گروههایی که میخواهند در مدرسة فیضیه مراسمی تشکیل بدهند، باید بر اساس نظر و هماهنگی مراجع تقلید باشد. به هر حال فیضیه هم نهاد حوزه است و هم پایگاه انقلاب، و مراجع تقلید باید در جریان امور و بهخصوص تجمعات و عناوین گردهماییها باشند. باید بدانند که چه کسانی مراسمها را برنامهریزی میکنند. اینکه مراجع تقلید اظهار بیخبری کنند، نشان میدهد که کانونهای دیگری برای حوزه برنامهریزی میکنند و مراجع را در مقابل عمل انجام شده قرار میدهند. این اشکال بزرگی است. به هر حال باید در رأس حوزههای علمیه مراجع تقلید حضور داشته باشند و برنامههای حوزه با هماهنگی مراجع تقلید و نمایندگان آنان صورت بگیرند.
آیا سازمانها و نهادهای غیرحوزوی در زمان رهبری حضرت امام خمینی(ره) تا این اندازه قدرت نفوذ در حوزههای علمیه را داشتند؟
حضرت امام گاهی با اشاره و گاهی با کنایه و تشر زدن، کسانی که بخواهند خارج از محدودة خودشان وارد حریم مرجعیت بشوند توبیخ میکردند. به هر حال سیاستهای حضرت امام به گونهای بود کسی به خودش جرات نمیداد که پایش را از حریمش درازتر کند؛ بهخصوص در حوزة مرجعیت و روحانیت.
راهکار جنابعالی برای اینکه حوزههای علمیه به دوران حضرت امام برگردد و همان شیوة مدیریتی را در پیش بگیرند، چیست؟
به هر حال زعمای قوم و مراجع تقلید باید برای این مسئله تدبیری اتخاذ کنند و مدیریت برنامههای حوزه بهگونهای بشود که برنامهها حتماً با اطلاع و هماهنگی مراجع تقلید و نمایندگان آنان صورت بگیرد. به هر حال حوزه نباید جنبة ابزاری برای جناحهای سیاسی پیدا کند. شخصیتهای سیاسی نباید از مرجعیت برای اغراض سیاسی و جناح خودشان سوءاستفاده کنند. به هر حال شأن مرجعیت بالاتر از آن است که در اختیار یک گروه و افراد خاص قرار بگیرد.
شاید مشابه حوادث اخیر در مدرسة فیضیه در طول این سالیان هم به شیوههای دیگری رخ داده باشد. پیامد منفی این حوادث چه میتواند باشد؟
دو اشکال عمده به وجود میآید: یکی اینکه مردم فرزندان خودشان را به حوزههای علمیه نمیفرستند؛ چون وقتی ببیند در حوزه بعضی جناحها از طلبهها به عنوان ابزار استفاده میکنند و طلبهها به دنبال مرگ بر فلانی باشند و شعارهایی سر بدهند و استخر فرح را مطرح کنند، اعتمادشان از حوزة علمیه به عنوان نهادی مقدس و انسانساز از دست میدهند. خانوادهها فرزندان خودشان را برای تحصیل علوم و معارف دینی به حوزههای علمیه میفرستند، نه اینکه در باندهای سیاسی قرار بگیرند و به دنبال خشونتطلبی باشند. چنین امری نه با اخلاق سر سازگاری دارد و نه با مکتب دینی ما.
در همین جریان دیدم که متأسفانه یکی از معممین گفته بود: «این شعارِ "استخر فرح در انتظارت" بهترین درس اخلاق بوده است.» ببینید واقعاً ما از کجا به کجا رسیدهایم که آرزوی مرگ کردن برای دیگری، آن هم برای شخصیتهای برجستة سیاسی و حوزوی درس اخلاق به حساب میآید. ببینید تا چه حد از افکار و اندیشههای حضرت امام انحراف پیدا کردیم و از اساتید برجستة اخلاق فاصله گرفتیم که برای دیگران آرزوی مرگ کنیم و اسم آن را درس اخلاق میگذاریم! مردم با خودشان میگویند که ما فرزندان خودمان را به حوزه بفرستیم که این شعارها را یاد بگیرند؟! در این صورت خواهناخواه حوزههای علمیه از طلبهها خالی میشوند؛
اشکال دوم اینکه به هر حال چهرههای عالم و فاضل و متخلق به اخلاق از حوزه مهاجرت میکنند و به جای دیگری میروند. در این صورت حوزه رفته رفته از استوانههای علمی خودش خالی میشود و کم و بیش این اتفاق دارد رخ میدهد. به هر حال حوزة علمیه باید فضایی داشته باشد که عالمان و دانشمندان در آن مطرح بشوند و در صدر بنشینند؛ نه اینکه گروههایی راه بیندازند و بگویند که بروید و فلان درس را به هم بزنید و تعطیل کنید. طبیعتاً با وجود این قبیل حرکتها، شخصیتهای عالم و فاضل حوزه به فکر مهاجرت میافتند تا در فضایی قرار بگیرند که بتوانند اندیشههای خودشان را به راحتی مطرح کنند و احترام و آبرو و امنیتشان هم حفظ بشود. با این اقدامات ناشایست حوزة علمیه از استوانههای عالم و فاضل خالی میشود و این خطر دیگری است که باید زعمای قوم فکری برای آن داشته باشند.