جامعه ای که زنجیرها بر گردن خویش آویخته بود و سنت های سخت جاهلی را یدک می کشید، با ظهور حضرت محمد(ص) به خواندن و وحدت کلمه دعوت شد و جامعه را شکل داد که تاریخ بر فضیلت های آن صحه می گذارد. جوامع مسلمان امروزی چقدر دارای آن ویژگی هایی هستند که مدنظر پیامبر(ص) بود؟ دلیل فاصله امروز مسلمانان از پیامبر چیست؟ حجت الاسلام و المسلمین حسن پویا، معاون پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) از اینکه جوامع اسلامی از جامعه مدنظر پیامبر بسیار دور هستند و بیشتر به ظواهر دین توجه کرده اند، ابراز تاسف می کند و می گوید: به صورتی بسیار روشن و قطعی می توان گفت که عالمان، تاییدکنندگان حاکمان هستند و اگر اینها رفتار حاکمان را تایید نکنند، طبیعتا جامعه اصلاح می شود.
او معتقد است که حقیقت اخلاق و رفتار پیامبر به کتاب ها سپرده و در جامعه عملی نشده است و وظیفه مسلمانان امروز را بازگشت به منابع اصیل دین یعنی قرآن و سنت پیامبر می داند. پویا در عین حال هشدار می دهد که تا حاکمان و عالمان اصلاح نشوند، جامعه اصلاح نخواهد شد.
به گزارش جماران، متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین حسن پویا را بخوانید:
*جامعه زمان پیامبر(ص) در دوران پیش از بعثت ایشان چه ویژگی های شاخصی داشت و چگونه فکر می کردند؟
با مراجعه به منابع اصلی دین یعنی قرآن و کلمات خود پیامبر(ص) -بخصوص کلماتی که صحابه پیامبر که رأس و برترین آنها امیرمومنان علی(ع) است- مشاهده می شود که تصویر بیان شده از آن جامعه، به جهات مختلفی تصویری بسیار تاریک است. در حقیقت آنها به معنای واقعی کلمه در جهل و ظلمت به سر می بردند و جامعه ای بودند که علم، کمال و امثال آن در آن از بین رفته بود یا اصلا وجود نداشت. آن مردم، گرفتار سنت های سخت جاهلی بودند که منشأ آن هم یا از طرف آن شادخواران، ستمکاران و حاکمانی بود که زندگیشان براساس برده کشی و ستم استوار شده بود و منافع خود را در همین می دیدند، حتی در بین ادیانی که بعضا آنجا بودند. به طور مثال مشاهده می شود که وقتی رهبران مسیحی و یهودی خدمت پیامبر می رسند، پرسش می کنند که اگر بر او ایمان آورند، چه کاره هستند؟ و پیامبر(ص) می گویند که آنها هم مثل سایر مسلمان ها خواهند بود و آنها می روند که کار خود، همان برده کشی فکری و فیزیکی که داشتند و منافع خود را در آن می دیدند، ادامه دهند. اینکه در قرآن گفته شده است که اغلال بر گردن خود انداخته بودند، بخشی سرچشمه گرفته از جهالت و نادانی آنها و بخشی هم از سنت هایی بود که به قول خود آنها از آبا و اجدادشان باقی مانده بود و با هر توجیه و دلیلی، خود را بر آنها متعهد می دانستند و می گفتند براساس آنچه اجدادشان گفته اند، عمل می کنند. بر این اساس جامعه آن روز جامعه ای بسیار تاریک و ظلمانی بود. نمود بسیار روشن آن نیز قصه هایی است که خود قرآن به آنها می پردازد، مثل زنده به گور کردن دختران و عادات دیگری که داشته اند از جمله به ارث بردن همسران و ده ها مثال دیگر که همه آنها به عنوان زنجیرهای سختی بود که به گردن آنها آویخته شده و گرفتار آن شده بودند.
*این سنت های سخت جاهلی و برده کشی های فکری و فیزیکی عصر بعثت پیامبر با حلول شخصیت حضرت محمد(ص) بعد از به پیامبری رسیدن، دچار چه تحولاتی شدند و چه تاثیراتی پذیرفتند؟
پیامبر پیش از بعثت، انسانی که چهل سال میان آنها زندگی کرده بود، خون و پوست و جان او با آنها عجین شده بود، فلاکت و بدبختی و گرفتاری آنها را دیده بود و چهره بسیار زیبایی به عنوان یک انسان، محمد امین از خود ترسیم کرده بود. مشاهده می شود وقتی حضرت این خواب را دید و در چهل سالگی مبعوث به رسالت شد، اولین کلام، سخن از خواندن و نوشتن است که شما باید بدانید، بخوانید، باسواد شوید و از جهالتی که دارید، بیدار شوید. بعد از این سخن است که حرف توحید و نبوت و امثال آن مطرح می شود؛ این واقعا بسیار زیباست که اولین توصیه پیامبر به خواندن، توصیه به آموختن و یادگیری و فهم است. اگر فهم نباشد و جهالت حاکم باشد، هر آموزه ای هم که پرداخته شود، اثر نمی کند بلکه باید اول نجات از جهالت و فهمیدن و خواندن باشد تا انسان تعالی یابد. بعد همین پیامبر سخن از اخلاق می گوید؛ «انی بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق» که من برای اصلاح اخلاق و اتمام و اکمال اخلاق های نیکو مبعوث شدم. سخن از مسایلی می گوید که قبل از بعثت برای آنها مفهوم و معنایی نداشت، گرد خود پیچیده بودند و در آن ظلمت و تاریکی گرفتار شده بودند و اصلا فکر نمی کردند که انسانی با این سخنان بلند، آنها را از این گرفتاری نجات دهد. پیامبر(ص) در کنار یا حتی قبل از بیان کلمه توحید، سخن از اخلاق، انسانیت و نجات بیان کرد. به همین دلیل است که به سرعت ابتدا بردگان، بیچارگان، مستضعفان و پابرهنگان گرد حضرت جمع شدند که حتی مورد مذمت آن ستمگران، شادخواران و مترفان قرار گرفتند.
*نظام مدنی آن جامعه تحت تاثیر شخصیت پیامبر(ص) دچار چه تحولاتی شد؟
قبل از بعثت پیامبر(ص) چه در مکه و چه در یثرب که بعدا مدینة الرسول شد، قبایل حاکم بودند. به ویژه در مدینه که اصلا تصریح تاریخ است که دائما با هم در ستیز، کشتار، نبرد و مبارزه بودند و از چشم و هم چشمی ها، خودخواهی ها و امثال آن رنج می بردند. پیامبر(ص) همه آنها را به وحدت کلمه فراخواند و گفت که شما! همه مردم! سیاه، سفید، برده و مولا همه همچون دانه های شانه با هم برابرید؛ هیچ تفاوتی بین سیاه و سفید و اصلا نژاد هیچ مزیتی برای کسی نمی آورد. پیامبر همه را از جمله قریشی که خود برتر از دیگران و قبایلی که خود را کلیددار کعبه و سردمدار آنجا می دانستند، به یکدلی، هماهنگی، دوری از نزاع و جدال و خصومت و آرامش و... دعوت کرد. قرآن تصریح می کند که «تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشکر به شیئاً» و پیامبر حتی کسانی که اهل کتاب بودند را به یک کلمه که همه قبول داشتند و نه آنها شک داشتند نه مسلمان ها دعوت کرد که خدا را عبادت کنند. به این معنا که بر اشتراکات و نه بر اختلاف نظرها تاکید کرد. پیامبر از وحدت شروع کرد و همه جامعه را یکدل و یکسان کرد که تا زمانی که بودند نیز چنین بود.
*جامعه ای که پیامبر، آن زمان ساختند، ملاک ها و شاخص هایی داشت. با آن معیارها جامعه امروز مسلمانان چقدر به جامعه مدنظر پیامبر(ص) نزدیک است؟
پیامبر(ص) دوره آخرالزمان را تحت این عنوان ترسیم می کنند که روزگاری بر مردم می آید که از دین جز ظواهر و پوسته ای باقی نمی ماند. متاسفانه ما بسیار دوریم و بیشتر به ظواهر دین توجه کرده ایم. قرآن های زیبا و متعدد چاپ کردن، مساجد عالی، زیبا و تمیز ساختن و پرداختن به نمازهای متعدد و مستحبات حتی قرایت قرآن بدون توجه به محتوا در حالی که پیامبر اصلا برای اینها نیامده است. مسجدی که پیامبر(ص) ساخت، مسجد گلی بود، مسجدی که سقف نداشت حتی کف آن گاهی همان حصیر را هم نداشت و پیامبر برای برپاداشتن و اقامه نماز، زنده کردن جامعه و قرآنی که حیات و حیات بخش است، آمد. متاسفانه در جوامع اسلامی که به نام اسلام حاکمند حتی در مرکز اسلام که حجاز باشد، جز ظاهری از دین مشاهده نمی شود و گام های بسیاری با آنچه پیامبر(ص) فرمان داد و آموزه هایی که داشت، فاصله وجود دارد.
*چرا این اتفاق افتاده و به جای توجه به روح دین، اینقدر ظاهرگرایی در دین رواج یافته است؟
مسایل بسیاری در اینجا دست اندر کار است. حاکمان و قدرتمندان، منافع خود را در دوری مردم از حقایق دین می دانند و اصلا چون رفتار آنها با بطن، درون و محتوای دین سازگار نیست، نمی توانند به آن بپردازند و آن را سفارش و دنبال کنند. نکته دیگر اینکه اصلا بیدار شدن مسلمانها، پرداختن به اصل و محتوای دین، ضررهای فراوانی برای آنها دارد. این قرآن می فرماید که «شما نباید کفار را اولیا و ولی خود بگیرید». اگر مسلمان ها بخواهند تنها به حقیقت همین آموزه پی برند و عمل کنند، جهان اسلام باید 180 درجه زیر و رو شود و رفتار آنها با دنیای خارج از خود در همه تعاملات داخلی و خارجی تغییر کند. این موضوع با این حاکمان امکانپذیر نیست بلکه باید کسانی باشند که اصل و حقیقت دین برای آنها جا افتاده باشد تا بتوان این تحول را ایجاد کرد.
*این نفس قدرت است که معمولا غفلت و فساد را به همراه دارد؛ در این بین نقش عالمان، نخبگان و خود مردم چه می شود که باید نظارت بر قدرت می داشتند تا از این اتفاق جلوگیری شود؟
در آموزه های دینی، کلام پیامبر و اولیا دین هست که اگر دو مساله یعنی حاکمان و عالمان اصلاح و صالح نشوند، جامعه اصلاح نمی شود. این دو توام با هم هستند، به صورتی بسیار روشن و قطعی می توان گفت که عالمان، تاییدکنندگان حاکمان هستند و اگر اینها رفتار حاکمان را تایید نکنند، طبیعتا جامعه اصلاح می شود. به تعبیر همین روایاتی که گفته شد و فراوان هم هست، قطعی است که عالمان و حاکمان، هر دو مسوولیت بسیار بزرگی دارند. به ویژه به دلیل اعتمادی که مردم به عالمان می کنند، در بیداری مردم بسیار موثرند و مسوول هستند که این وظیفه را انجام دهند. باز به دلیل منافعی که خود دارند که بخشی از آن با حاکمان یکی است و بخشی جداست، به آن نمی پردازند. این در مورد عالمان که روایات فراوانی هم در مورد مسوولیت های متعدد و فراوانی که عالمان دارند، وجود دارد. در مورد خود مردم هم قرآن تصریح می کند که «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم» و تا مردم، خود حرکت نکنند و تغییر و اصلاح نخواهند، تغییری ایجاد نمی شود. این تغییر به دست خود مردم است، البته زمینه آن را باید عالمان آگاه، متعهد و انسان دوست آماده کنند، از منافع بسیاری بگذرند و جان فشانی کنند تا مردم بیدار شوند و این تحول ایجاد شود وگرنه نخواهد شد.
*مساله دیگر فاصله ایست که میان پیامبر و جامعه امروز مسلمانان به وجود آمده است. گرچه سخن بسیاری از ایشان گفته می شود اما آن شناختی که باید از ایشان میان مسلمانان مشاهده نمی شود. فاصله ای که امروز بین پیامبر و جامعه مسلمانان وجود دارد، ناشی از چیست؟
برخی عوامل دست به دست هم می دهند و مانع می شوند. به طور مثال رفتار پیامبر که با فقیران می نشست و با مساکین غذا می خورد، گفته و شنیده می شود اما باید توجه داشت که اینها قصه و افسانه نیست، واقعیتی است که وجود داشته است. افراد گفته اند که وقتی به این محافل می رفتند، پیامبر را از مردمی که نشسته بودند، نمی شناختند. سخن این نیست که باید همه آنچه در آن زمان بوده است را با امروز مقایسه کرد و گفت که باید به همین شکل باشد؛ خیر! باید مطابق مکان و زمان حرکت کرد اما این مسایل، حد و حدودی دارد. اینها نمونه و الگویی است برای اینکه حداقل حدودی رعایت شود، که نمی شود. احساس برتر بینی، تقدس ایجاد کردن بیش از حد برای مسایلی که تا حدودی مقدس هستند و مسایلی از این قبیل، دست به دست هم می دهد و جوامع مسلمان را از حقایق دین دور می کند.
*منظور این است که چرا از رفتار عملی پیامبر اطلاعات چندانی در دست نیست؟ و می توان گفت که ایشان در میان مسلمان ها مهجور مانده اند؛ کجای تاریخ، پیامبر را گم کرده ایم؟
وقتی خود قرآن مهجور است، چه انتظاری می توان داشت که پیامبری که قرآن را آورده است، مهجور نباشد. این نکته درستی است اما چه کسانی پیامبر و قرآن را مهجور کرده اند؟ باز به همان نکته اول برمی گردیم که حاکمان و بخشی از عالمانی که تعهد واقعی را نداشته اند، دست به دست هم داده اند و آموزه ها و شخصیت پیامبر(ص) را آنگونه که باید باشد بیان نکرده اند. بر فرض به علم پیامبر پرداخته شده است، چگونگی نزول قرآن و وحی مورد توجه قرار گرفته است، همه اینها درست است اما نباید پیامبر را انسانی آرمانی و رویایی معرفی کرد که اصلا دست یافتن به او محال باشد. باید آنچنان از این انسان ها تصویر کرد که همانطور که در قرآن گفته شده است؛ «لکم فی رسولاللّه اسوة حسنة». به این معنا که واقعا این گونه باشد و بتوان این نمونه را ارائه داد و گفت که باید مثل این بود. این کارها انجام نشده است بنابراین پیامبر و رفتار ایشان مهجور مانده و در حقیقت اخلاق و رفتار پیامبر به کتاب ها و کتابخانه ها سپرده شده و در جامعه عملی نشده است.
*مبدا این اتفاق و مهجور شدن پیامبر(ص) را کجا می دنید؟
به صورت جزیی و دقیق چون به مسایل بسیاری از جمله صدر اسلام باز می گردد، نمی توان بسیاری از آنها را آنگونه که هست، بیان کرد، به دلیل اینکه بیش از پرداختن به آنها، نیازمند همراهی و همدلی هستیم. طبیعی است که وقتی امامت جای خود را به خلافت می دهد و جامعه پیامبر حدود 50 سال بعد به فراموشی سپرده می شود، پایه های اولیه اینها در جامعه اموی گذاشته می شود. بعد از آن هم با ادامه دادن حاکمان بنی عباس و دیگران به مرور زمان تقویت می شود. با دور شدن هر چه بیشتر از صدر اسلام، آنها بیشتر به فراموشی سپرده می شود.
*وظیفه امروز مسلمانان در این زمینه چیست؟ با چه روش هایی باید پیامبر(ص) را معرفی کرد تا نه آرمانی که قابل الگوبرداری باشند؟
بازگشت به منابع اصیل دین یعنی قرآن و سنت پیامبر، عمل کردن به آنها از طرف عالمان، فرمانروایان و رهبران دین و حاکمانی که هستند. تا آنجا درست نشود، طبیعی است که امور مردم درست نمی شود. زمانی که آنها اصلاح شوند، امور مردم نیز اصلاح می شود. به طور مثال در آموزه ها بیان شده است که «العدل حیاه الاحکام» عدالت باعث زنده شدن احکام خدا می شود. اگر همین مورد توجه قرار بگیرد و به آن عمل شود، مشاهده می شود که چه تحول عظیمی در دردها و گرفتاری هایی که از بی عدالتی در احکام و قضاوت ها و مسایل اجتماعی و امثال آن در جوامع دینی دیده می شود، مشاهده خواهد شد. مردم از نداشتن ناراحت نمی شوند بلکه از بی عدالتی و اختلاف های طبقاتی ناراحت می شوند. راه آن هم این است که جوامعی که ادعای اسلامی بودن دارند، به اساس دین و آنچه پیامبر(ص) برای آن آمده بود و انجام داد، بازگردند. حضرت امیر(ع) در آخر عمر خود با این مضمون می فرمایند که «من افتخار می کنم بر اینکه در کل چهار سال و اندی که حاکم بودم، یک فقیر شب گرسنه سر بر بالین نگذاشت» یعنی تا این اندازه رعایت کردند و مراقبت کردند که کسی گرسنه نخوابد. با نگاهی به جوامع امروز و هزاران بدبختی و گرفتاری آنها که منشا آن بی عدالتی است، چگونه می توان انتظار داشت که مردم به اصل دین بازگردند؟ در ابتدا باید دوقشری که گفته شد، اصلاح شوند تا انشالله جوامع دینی هم اصلاح شود.